استخاره برای آرزوها و اتفاقات سال
۱۳۹۷/۰۴/۱۷
–
۵۵۴ بازدید
سلام. وقت شما بخیر. می خواستم در مورد صحت استخاره بدونم و آیا در مورد آرزوها هم استخاره درسته یا خیر مثلا اتفاقی که قراره امسال بیفته یا نه در موردش استخاره کنیم درسته؟
اصل در استخاره درخواست و طلب خیر از خداوند است . «استخاره» در لغت، به معناى طلب خیر از خداوند متعال است که دانا به امور و عواقب کارها است. گاهى نیز استخاره به معناى نوعى قرعه در هنگام تردید و تحیّر است که همراه با دعا و درخواست از خداوند متعال به کار برده مى شود. این نوع استخاره معمولاً با تسبیح و قرآن انجام مى شود. استخاره برای آرزوها معنایی ندارد چرا که استخاره برای برطرف نمودن شک در انجام یا ترک عملی است. و برای تحقق یافتن یا نیافتن آروزها یا امری که قراره اتفاق بیفتد، هیچ نوع استخاره ای صحیح نمی باشد.در حقیقت استخاره به معناى طلب خیر از خداوند متعال، بسیار مورد سفارش قرار گرفته است، و ائمه اطهار(علیهم السلام) هم شیعیان را ترغیب کرده اند کارهاى خود را بر اساس استخاره یا طلب خیرکردن از خداوند متعال انجام دهند. در عین حال درباره صحت، انواع و چگونگی اسختاره با قرآن یا تسبیح موارد متعددی در روایات بیان شده است.امام صادق علیه السلام نیز فرموده است: «کُنَّا نَتَعَلَّمُ الاِسْتِخَارَةَ کَمَا نَتَعَلَّمُ السُّورَةَ مِنَ الْقُرْآنِ ثُمَّ قَالَ مَا أُبَالِى إِذَا اسْتَخَرْتُ اللَّهَ عَلَى أَیِّ جَنْبِی وَقَعْتُ»همان. ؛ «ما استخاره را آموزش مى دهیم، همان گونه که سوره قرآن را آموزش مى دهیم. سپس فرمود: آن گاه که استخاره کردم، باکى ندارم که چه بر من واقع مى شود». (1)در واقع دلیل این، امر این است که استخاره کننده، خود را به خدا سپرده و خداوند متعال نیز به خیر او آگاه تر است. پس در صورت عمل بر اساس استخاره، هر اتفاقى که بیفتد، باید ایمان داشته باشد که خیر او در آن بوده است.
اما درباره استخاره، رعایت پنج نکته ضروررى است:
1. استخاره هیچ گاه جاى اندیشه و مشورت را نمى گیرد؛ بلکه استخاره پس از اندیشه و مشورت است؛ یعنى، هر کارى را که مى خواهیم انجام بدهیم، ابتدا باید درباره آن بیندیشیم و سود و زیان آن را بسنجیم. در مرحله دوم با کسانى که در آن موضوع صاحب نظرند مشورت کنیم و آن گاه یکى از دعاهاى استخاره را تلاوت کنیم و اگر تحیّر ما برطرف نشد، با قرآن استخاره کنیم.
2. به رغم اینکه امروزه، استخاره با قرآن رواج بیشترى دارد؛ اما بهترین راه و روش استخاره، قرائت دعاهاى استخاره است. در استخاره با قرآن نیز باید دقت کرد که هرکس حق ندارد فهم خود را بر قرآن تحمیل کند و بر اساس برداشت خود از قرآن و آیات آن عمل نماید. بهتر است در استخاره با قرآن، از علماى آشنا با قرآن، کمک گرفت تا خداى ناکرده دچار اشتباه کارى در فهم قرآن و تحمیل آنها به قرآن نشد؛ زیرا الهام گیرى از آیات قرآن، کار آسانى نیست و نیاز به کسانى است که آگاهى و آشنایى تخصصى نسبت به قرآن دارند. پس نمى توان به خوب و بدى که در بالاى بعضى از قرآن ها نوشته شده اعتماد کرد.
3. خواندن دعاى استخاره براى هر کارى توصیه شده است؛ زیرا خیر ما به دست خداوند متعال است و ما در هر کارى، باید خیر خود را از او بخواهیم.
در این صورت استخاره با قرآن، نباید به صورت عادت و روش دائمى درآید و جایگزین اندیشه و مشورت و تحقیق شود.
4. همان گونه که در انجام دادن واجبات و ترک محرمات، استخاره نباید کرد؛ در کارهایى که عقل آنها را تأیید مى کند و همه شواهد و قرائن به خوبى آن گواهى مى دهند نیز نباید استخاره کرد.
به عبارت دیگر استخاره، نظیر قرعه اى است که به دنبال بررسى هاى همه جانبه و عدم کشف راه صحیح، انجام مى شود و هیچ گاه نقش اصلى را در تعیین وظایف و درستى یا خطاى راه ها ایفا نمى کند.
5. استخاره به معناى طلب خیر از خداوند متعال است؛ و تفأل به معناى فهم عاقبت کارها است. به همین دلیل در روایتى از تفأل زدن به قرآن به معنای فهم عاقبت امور و نه طلب خیر، نهى شده است: «عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لاَ تَتَفَألْ بِالْقُرْآنِ»(2) ؛ «امام صادق( علیه السلام) مى فرماید: به قرآن تفأل نزنید».
بنابراین بر این اساس فهم عاقبت امور و استنباط آن، تنها بر اهلش میسر است و هر کسى نمى تواند از قرآن به چنین استنباطى برسد؛ زیرا اگرچه استنباط عاقبت از آیات قرآن، براى کسى که اهلش باشد امکان دارد، اما همه کس را بدان راه نیست. پس اکثریت مردم در همان حد استخاره با قرآن، باید توقف کنند و اهل معرفت مى توانند به عواقب امور نیز پى ببرند.
پاورقی:
(1) وسائل الشیعة، ج 8، ص 66.
(2) وسائل الشیعة، ج 6، ص 233 ؛ کافى، ج 2، ص 629، ح 7.
اما درباره استخاره، رعایت پنج نکته ضروررى است:
1. استخاره هیچ گاه جاى اندیشه و مشورت را نمى گیرد؛ بلکه استخاره پس از اندیشه و مشورت است؛ یعنى، هر کارى را که مى خواهیم انجام بدهیم، ابتدا باید درباره آن بیندیشیم و سود و زیان آن را بسنجیم. در مرحله دوم با کسانى که در آن موضوع صاحب نظرند مشورت کنیم و آن گاه یکى از دعاهاى استخاره را تلاوت کنیم و اگر تحیّر ما برطرف نشد، با قرآن استخاره کنیم.
2. به رغم اینکه امروزه، استخاره با قرآن رواج بیشترى دارد؛ اما بهترین راه و روش استخاره، قرائت دعاهاى استخاره است. در استخاره با قرآن نیز باید دقت کرد که هرکس حق ندارد فهم خود را بر قرآن تحمیل کند و بر اساس برداشت خود از قرآن و آیات آن عمل نماید. بهتر است در استخاره با قرآن، از علماى آشنا با قرآن، کمک گرفت تا خداى ناکرده دچار اشتباه کارى در فهم قرآن و تحمیل آنها به قرآن نشد؛ زیرا الهام گیرى از آیات قرآن، کار آسانى نیست و نیاز به کسانى است که آگاهى و آشنایى تخصصى نسبت به قرآن دارند. پس نمى توان به خوب و بدى که در بالاى بعضى از قرآن ها نوشته شده اعتماد کرد.
3. خواندن دعاى استخاره براى هر کارى توصیه شده است؛ زیرا خیر ما به دست خداوند متعال است و ما در هر کارى، باید خیر خود را از او بخواهیم.
در این صورت استخاره با قرآن، نباید به صورت عادت و روش دائمى درآید و جایگزین اندیشه و مشورت و تحقیق شود.
4. همان گونه که در انجام دادن واجبات و ترک محرمات، استخاره نباید کرد؛ در کارهایى که عقل آنها را تأیید مى کند و همه شواهد و قرائن به خوبى آن گواهى مى دهند نیز نباید استخاره کرد.
به عبارت دیگر استخاره، نظیر قرعه اى است که به دنبال بررسى هاى همه جانبه و عدم کشف راه صحیح، انجام مى شود و هیچ گاه نقش اصلى را در تعیین وظایف و درستى یا خطاى راه ها ایفا نمى کند.
5. استخاره به معناى طلب خیر از خداوند متعال است؛ و تفأل به معناى فهم عاقبت کارها است. به همین دلیل در روایتى از تفأل زدن به قرآن به معنای فهم عاقبت امور و نه طلب خیر، نهى شده است: «عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لاَ تَتَفَألْ بِالْقُرْآنِ»(2) ؛ «امام صادق( علیه السلام) مى فرماید: به قرآن تفأل نزنید».
بنابراین بر این اساس فهم عاقبت امور و استنباط آن، تنها بر اهلش میسر است و هر کسى نمى تواند از قرآن به چنین استنباطى برسد؛ زیرا اگرچه استنباط عاقبت از آیات قرآن، براى کسى که اهلش باشد امکان دارد، اما همه کس را بدان راه نیست. پس اکثریت مردم در همان حد استخاره با قرآن، باید توقف کنند و اهل معرفت مى توانند به عواقب امور نیز پى ببرند.
پاورقی:
(1) وسائل الشیعة، ج 8، ص 66.
(2) وسائل الشیعة، ج 6، ص 233 ؛ کافى، ج 2، ص 629، ح 7.