خانه » همه » مذهبی » برتری علما امت پیامبر اسلام(ص) – برتری علما اسلام بر انبیا بین اسرائیل – افضلیت علما اسلام – تشبیه علما به انبیا بنی اسرائیل

برتری علما امت پیامبر اسلام(ص) – برتری علما اسلام بر انبیا بین اسرائیل – افضلیت علما اسلام – تشبیه علما به انبیا بنی اسرائیل


برتری علما امت پیامبر اسلام(ص) – برتری علما اسلام بر انبیا بین اسرائیل – افضلیت علما اسلام – تشبیه علما به انبیا بنی اسرائیل

۱۳۹۷/۰۴/۱۰


۲۸۳۱ بازدید

سلام. در روایتی از پیامبر(ص) وارد است علمای امت من افضل از انبیای بنی اسرائیل است این مطلب چگونه است انبیای بنی اسرائیل مرده ها را زنده می کردندآیا مصداقی بر این مطلب هست بیان فرمائید؟

در رابطه با این پرسش به دو گفتار زیر توجه کنید :
الف. گفتار اول
گفتاری بسیار شایع در میان عموم مردم و حتی بعضی از اهل علم وجود دارد که علمای اسلام از انبیای بنی اسرائیل برترند؛ و در هنگام دلیل به این جمله عربی استناد می کنند: « علماء امتی أفضل من انبیاء بنی اسرائیل».
اما آنچه را که در سؤال به عنوان روایت مطرح شد و یا روایتی که این معنا را برساند، در میان کتاب‌های اولیه حدیثی شیعه وجود ندارد، البته برخی از کتاب‌های غیر حدیثی آن را نقل کرده‌اند، ولی هیچ سندی برای آن ذکر نکردند، و هیچ شهرتی نیز برای آن در منابع وجود ندارد. بنابر این، این معنا و مفهوم، منبع حدیثی قابل اعتماد نداشته و نمی‌توان بنیانی حدیثی برای آن قائل شد و به عنوان یک روایت قطعی از آن بحث کرد. [1]اما روایتی دیگر وجود دارد که می‌گوید: «علماء امّتى کأنبیاء بنى اسرائیل». در مورد این حدیث، نخست سند آن را بررسی می‌کنیم سپس به معنا و مفهوم آن می‌پردازیم.
در میان کتاب‌های شیعی، تنها تعدادی از منابع، این حدیث را نقل کرده‌اند و هیچ‌کدام سند کاملی را برای آن ذکر نکرده و تنها به صورت مرسل آن را بیان کردند.[2] بنابر این، نمی‌توان با قطع و یقین این کلام را حدیث دانست.
همچنین این حدیث در تعدادی از منابع اهل سنت نیز نقل شده است.[3] البته می‌توان این احتمال را داد که این روایت در بحث‌های کلامی مورد استفاده قرار می‌گرفته و اهل سنت که آن را در منابع خود داشتند، از آن استفاده می‌کردند و کم کم در میان شیعیان نیز رواج یافته و از آن‌جا که منع نقلی و عقلی بر آن نبوده، به صورت مرسل در کتاب‌های شیعه نقل شده است.[4]اما به لحاظ محتوا، این روایت ابهامات بسیاری را دارد! آیا انبیای بنی اسرائیل شامل پیامبران اولوالعزم آنها نیز می‌شود؟ آیا علمای امت پیامبر، تنها شامل ائمه اطهار که دارای مقام ولایت هستند می‌شود، یا این که تمام علمای اسلام، چه در سده های نخستین و چه در قرون بعدی، مصداق این روایت هستند؟ تشبیهی که در روایت وجود دارد به چه معنا است و وجه تشبیه در روایت چیست؟ و … .
ما در این مجال تلاش می‌کنیم اندکی از ابهامات این روایت را روشن نماییم.
در روایت از حرف تشبیه «کاف» استفاده شده است، و معمولاً تشبیه، در مقام بیان افضل بودن و یا تساوی نیست، بلکه نوعی شباهت را بیان می‌کند و بیان شباهت مقصود اصلی متکلم است؛ لذا نمی‌توان مفهومی قطعی از تساوی بین طرفین و یا عدم آن را استنباط کرد. اما در نهایت می‌توان از همین شباهت، تساوی در برخی جهات را استنباط کرد.
اما در این‌که منظور از «علمای امت» پیامبر چه کسانی هستند، دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد. عده‌ای آن را تنها به ائمه اطهار(ع) معنا کرده‌اند.[5] گروهی دیگر از علما نیز آن را اعم از ائمه‌ی اطهار و علمای اسلام (همان طور که ظاهر روایت نیز این‌گونه است) تفسیر کرده اند.[6]عده‌ای نیز ائمه را خارج از مصادیق روایت دانسته و قائل‌اند تنها علما مصداق روایت می‌باشند و ائمه از انبیای بنی اسرائیل بالاترند.[7]از مرحوم کاشف الغطاء پیرامون این حدیث سؤال شد که مقصود از علما در این حدیث: «علماء امتى کانبیاء بنى اسرائیل» آیا ائمه هستند یا علماى شیعه؟ و مقصود از انبیا، انبیای اولوالعزم و صاحبان شرایع نیز هستند یا انبیاى دیگر غیر صاحبان کتاب و شریعت. ایشان فرمودند: اگر علما را شامل ائمه هم بدانیم انبیا نیز اعم از اولوالعزم خواهند بود و اگر فقط فقهاى شیعه را مصداق روایت بدانیم، انبیا هم غیر صاحبان شرایع می باشند.[8]کلام مرحوم کاشف الغطاء با مبانی کلامی سازگاری بیشتری داشته و با سیاق روایت نیز مناسب است.
اما در این‌که وجه شباهت بین دو طرف چیست، احتمالات بسیاری را ذکر کرده‌اند که تعدادی از آنها را از شیعه و اهل سنت نقل می‌کنیم:
1. «… و همین است فرموده‌ی پیغمبر(ص) «علماء امّتی کانبیاء بنی اسرائیل» یعنى علما در درستى و راستى حقّ جستن و از همه چیز رو گرداندن همانند پیغمبران بنی اسرائیل هستند».[9]2. «انبیاء بنی اسرائیل تا زمان حضرت عیسی(ع) بر یک شریعت بودند و شریعت سابق را اقامه و احیاء می‌کردند. علمای اسلام نیز بر همین سیاق بوده و بر یک شریعت‌اند و آن را تبلیغ و احیا می‌کنند و از این باب پیغمبر فرمود: (علماء أمتی کأنبیاء بنی إسرائیل) پس همانا خداوند در این امت کسانی را می فرستد تا احیاگر دین باشند».[10]3. « مردم بر سه دسته‌اند: عده‌ای ناقص هستند، عده‌ای کامل ولی نمی‌توانند در اصلاح ناقص کمک کنند، عده‌ای دیگر کامل‌اند و قدرت بر اصلاح انسان ناقص نیز دارند. قسم اول عموم مردم هستند، قسم دوم اولیای الاهی‌اند، قسم سوم انبیاء. و از آن‌جا که شایستگی انبیاء در سیر انسان‌های ناقص به کمال متفاوت است، درجات آنها نیز متفاوت است. از این باب پیامبر اکرم فرمود: «علماء أمتی کأنبیاء بنی إسرائیل» پس در میان علما نیز مراتب و درجاتی وجود دارد و همین سبب تشبیه علمای اسلام به انبیای بنی اسرائیل شده است».[11]4. « تشابه در میان علمای امت پیامبر و انبیای بنی اسرائیل در علوم الاهیه‌ای است که آنها را از خداوند اخذ کرده‌اند و هیچ کسبی در آن وجود ندارد؛ همانا انبیای بنی اسرائیل علوم خود را از طرف خداوند گرفته‌اند و اهل بیت نیز علوم خود را تنها از خداوند اخذ کرده‌اند و این وجه شباهت بین آنها است. همچنین منظور از علما، غیر اهل بیت نیستند؛ زیرا آنها علوم خود را کسب کرده‌اند به خلاف انبیای بنی اسرائیل».[12]البته اینها تنها مواردی برای شباهت بین علمای اسلام و انبیای بنی اسرائیل بوده و می‌توان موارد دیگری را نیز بیان داشت که از فرصت این مختصر به دور است.
ب. گفتار دوم
1. در اغلب منابع روایی این حدیث این گونه آمده است که «علماء امتی کانبیاء بنی اسرائیل؛ علمای امت من به مانند انبیای بنی اسرائیل می باشند» (بحار، ج 2، ص 22 – غوالی الئالی، ج 4 ، ص 77). گرچه به این گونه نیز در برخی موارد نقل شده است که «علماء امتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل؛ علمای امت من افضل از انبیای بنی اسرائیل اند». در هر صورت این روایت به صورت مسند نقل نشده و در هر جا نقل شده است به صورت مرسل می باشد؛ یعنی سلسله راویان آن تا معصوم ذکر نشده گرچه این گونه روایات از نظر سندی ضعیف محسوب می شوند ولی برخی از فقها این روایت را نقل کرده اند و آن را پذیرفته اند.
2. در توجیه این که چگونه علمای امت پیامبر به مانند انبیای بنی اسرائیل اند و یا افضل آنان برخی این گونه گفته اند که: مراد از علماء در این روایت ائمه معصومین(ع) می باشند. برخی نیز این گونه توجیه کرده اند که: همانندی علما با انبیای بنی اسرائیل در رتبه و مقام نمی باشد بلکه در این جهت که همان گونه که علمای بنی اسرائیل هر کدام وظیفه هدایت گروه و بخشی را بر عهده داشتند و حجت خداوند بر آنها بودند. علمای امت پیامبر(ص) نیز به عنوان حجت از طرف حجت الله که پیامبر و ائمه معصومین اند زعامت و مرجعیت مردم را به عهده دارند و در زمان غیبت معصومین وظیفه هدایت و زعامت را از جانب آنان بر عهده دارند، همان گونه که انبیای بنی اسرائیل نیز دعوت کننده و مبلغ شریعت حضرت موسی(ع) بوده اند. البته این توجیه با آن نقل که می گوید علمای امت من به مانند انبیاء بنی اسرایئل اند، سازگارتر است. اما می توان گفت: ارزش و برتری واقعی به مقام علمی است و از انجا که علماء اسلام علم خود را از پیامبر و امامان (ع) گرفته اند مقام آنها می تواند از پیامبران گذشته بیشتر باشد.
وارث پیغمبر کسی است که بداند رسول خدا در علم و عقیده چه آورده است. و نیز آگاه باشد که به چه وصفی متصف بوده و در عمل چه کرده است؛ کسی که به معارف یاد شده عارف بود، و به صفات انبیا متصف شد و همانند آنان عمل کرد، می تواند وارث پیغمبر باشد؛ چون ارث بری مشروط به پیوند و ارتباط با مورّث است. این گونه مقامات گرچه تحصیلی است، ولی مانند علوم حسّی نیست تا راه کسب آن برای همگان باز شد، بلکه انسان باید آن را از انبیا به ارث ببرد و ارث وقتی میسر است که انسان با مورّث ارتباط داشته باشد.
فرق ارث با کسب این است که در کسب، انسان چیزی را با تلاش و کوشش خود فراهم می کند، نه از طریق ارتباط با کسی؛ اما در ارث آن را به وسیله ارتباطی که با دیگری دارد، فراهم می کند. پس عمده در ارث پیوند وارث با مورث است. به این جهت اگر کسی بخواهد علم پیغمبر را به ارث ببرد، باید با آن حضرت ارتباط داشته باشد. و آن نیز جز با تهذیب نفس و صفای ضمیر، ممکن نیست.
فرق دیگر ارث با کسب یا میراث یا مکْتَسَب این است که اگر مثلاُ « علم الدّراسه» با تحصیل بهره کسی شد، این علم ممکن است فراموش شود، ولی کسی که از « علم الوراثه» بهره مند شد، با همان علم ارتحال می کند و در قیامت نیز عالم محشور می شود و در نتیچه حق شفاعت دارد. پس کسی که از علم الوراثه استفاده نکرده باشد، جانشین و وارث پیغمبر نیست و نمی تواند خود را مشمول « العلماء ورثة الانبیا» بداند. (بحار1/ 164 و 2/ 92) میراث وارثان انبیا گوناگون است، چنانکه در ارث مادی، ورثه یکسان ارث نمی برند. همان طور که خود انبیا درجاتشان متفاوت است: ( تِلکَ االرُّسُل فَضَّلنا بَعْضَهُم عَلی بَعْضٍ)بقره/253 ، ( ولقد فضّلنا بعض النّبیّین علی بعضٍ) اسراء/55 . وارثان آنان نیز یکسان نیستند.
در روایات آمده است که ایمان ده درجه دارد و درجه هشم ایمان از آن مقداد و درجه نهم برای ابوذر و درجه دهم از آن سلمان است: « اَلاِیمانُ عَشْرَ دَرجاتٍ فَالْمِقْداد فِی الثامِنةِ و أَبُوذَرُ فِی التاسِعةِ و سَلْمانُ فِی العاشِرَة»، (بحار/ 22/341.)
بنابراین درجات ارث بری وارثان انبیا نیز تفاوت دارد. هر کس ارتباطش با انبیا قویتر بود، سهم بیشتری می برد، و در این ارث بردن، سبق و لحوق زمانی و مکانی و مانند آن، نقش ندارد. چنانکه ابولهب که در حجاز بود و از نزدیکان نسبی پیغمبر(ص) بود، هیچ ارثی از وی نبرد، اما از روم، «صهیب» و از حبشه، «بلال» و از ایران، «سلمان»، محضر پیامبر را ادراک کردند و به نوبه خود، از وراثت کامل آن حضرت برخوردار شدند. در مسایل معنوی، عمده تهذیب نفس است که انسان سالک را با قدوه مهذّبان و اسوه سالکان، پیامبر اکرم(ص)، مرتبط می کند و به او لیاقت وراثت آن حضرت را می دهد. غیر از ابولهب، عموی پیامبر اسلام، چهره های دیگری را نیز قرآن کریم معّرفی می کند که با وجود ارتباط نزدیک نسبی با برخی پیامبران، هیچ ارثی از پیامبران نبردند. از آن جمله، پسر نوح که ارثی از پدر نبرد و شخصی به نام آزر، عمو یا پدر خوانده حضرت ابراهیم، که هیچ ارتباط معنوی با ابراهیم نداشت و از آن حضرت بی نصیب ماند. در حالی که دیگران از آن حضرت بهره ها بردند و حافظ ره آورد الهی او شدند. بنابر این در ارث بردن از علوم پیامبران، نسب، قومیت و مانند آن مطرح نیست. انسان فرزند افکار و عقاید خویش است. نقل شده است که وقتی سلمان (رضوان الله علیه) وارد ایران شد، و به جنگ پرداخت، عده ای فکر می کردند که او چون ایرانی است، علیه حکومت ایران قیام نخواهد کرد. اما او فکر می کرد که فرزند قرآن است و با همین عقیده نبرد کرد و سرانجام پیروز شد. انسان متألّْه فرزند تألّه و تعبّد است و همین فرزانگی مایه ارتباط با مورّث توحید و عبودیّت، یعنی پیام آوران الهی خواهد بود و همین پیودند پایه میراث بری از آنان است. ( آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 6 (سیرة پیامبران(ع) در قرآن) به نقل از سایت تبیان)
علما که وارثان انبیا هستند. اگر علم و تعلیم آنان با عمل و تزکیه آنان آمیخته باشد، به طور کامل از مورثان خود ارث می برند. و مهمترین عامل ارث، همان پیوند خارجی وارث با موّرث است و بهترین عامل برقراری این پیوند وجودی، آمیختگی علم و عمل است، تا هر علمی مقدّمه عمل گردد و هر عملی زمینه ظهور علم جدید را فراهم کند. و به تدریج سالک تابع وحی، به جایی برسد که بسیاری از معارف را از راه شهود دل ادراک کند، سپس با چشم و گوش ظاهری نقوش کلمات را بنگرد و اصوات آن را بشنود. چنان که قلب مبارک اسوه سالکان راستین، رسول اکرم(ص) نخست مشاهده می کرد: « ما کذب الفؤادُ ما رأی»( نجم/11)، سپس با چشم می دید، یعنی معارف غیبی از بالا تنزل می کرد و از راه قلب و عقل و عبور از نشئه تجرّد تام به مرحله تمثّل و تجسّد و تجسّم و مانند آن می رسید: « ما زاغ البصر و ما طغی» ( نجم/17)، نه چشم گمراه می شد و نه طغیان می کرد و همانطور که رسول اکرم(ص) که معلّم و مورّث کتاب و حکمت است، علوم و معارف را از قلب به زبان می آورد و زبان آن حضرت، پیرو قلب مبارکش بود و کاملاً بین آن دو هماهنگی برقرار بود، شاگردان و وارثان آن حضرت نیز، باید به جایی برسند که قلوب آنان، تابع قلب معلّم و مورّثشان باشد و نیز زبان آنها، پیرو زبان آموزنده معلّمشان باشد، چون اساس هستی هر انسانی قلب اوست، اگر کسی زبانش با قلبش هماهنگ نباشد، نه تنها وارث حضرت رسول(ص) نخواهد شد، بلکه چون این حقایق به قلب او راه نیافت، نام مبارک آن حضرت در معاد از ذهن او زایل می شود و در قیامت گرفتار عذاب الهی می گردد و بعد از اَحْقابی از عذاب، باز هم نام مبارک آن حضرت را به یاد نمی آورد که چه بود! زیرا اگر عقاید دینی به قلب کسی راه نیافت و در آن رسوخ نکرد و ملکه نفسانی وی نشد، با فشارهای مرگ، که طامّة دشواری است، از یادش می رود و در برزخ که از او سؤال می کنند، پیامبر تو کیست؟ و کتاب تو چیست؟ نمی تواند جواب بگوید. چون آن روز زمام سخن به دست ملکات نفسانی است نه به دست خود شخص تا هر چه خواست بگوید. گرچه پس از گذشت مدت طولانی (احقاب) و تحمل عذاب، وقتی که از تباهی های دنیا شستشو شد به یادش می آید و می گوید: پیامبر من کسی بود که بر او قرآن نازل شد، اما هنوز نام مبارک رسول الله(ص) را یاد نمی آورد. کسی که اهل نماز نباشد و نام حضرت رسول(ص) را نبرد، چون اهل نماز نبود، اهل اذان و اقامه نبود، اهل ذکر و صلوات نبود و اهل عرض ادب به آستان ولایت اهل بیت(ع) نبود و نام آنان را فقط در محدوده تصور ذهنی و ذکر لفظی حفظ کرده بود، با پدیده توان فرسای مرگ تصور ذهنی محض او از یاد می رود. حضرت رسول اکرم(ص) شاگردانی را می طلبد که قلب و زبان و جوارح و جوانحشان هماهنگ باشد و این کار همان تزکیه است که انسان سالک را به مقام وراثت نبی اکرم(ص) می رساند. ( آیة الله جوادی آملی،تفسیر موضوعی قرآن ج 12 (فطرت در قرآن) به نقل از سایت تبیان )
(لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 8/100108093)
________________________________________
[1]. البته برخی از منابع آن را به عنوان استنباطی شخصی مطرح کرده اند. البته آن را به عنوان روایت مطرح نکرده اند؛ ر. ک: نائینى، میرزا محمد حسین بن عبد الرحیم غروى، المکاسب و البیع، ج 2، ص 335، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم، چاپ اول، 1413 ه ق.
[2]. آملى، سید حیدر، تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم، ج 1، ص 514، چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، چاپ سوم، 1422 ق.
[3]. فخر رازى، ابوعبدالله محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 17، ص 267، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوم، 1420 ق.
[4]. بعضی منابع این احتمال را تقویت کرده اند که علمای متأخر این حدیث را از منابع اهل سنت اخذ کرده باشند و نمی توان سبقه ای شیعی برای این حدیث وجود داشته باشد؛ ر.ک: حرّ عاملى، محمد بن حسن بن على، الفوائد الطوسیة، ص 376، المطبعة العلمیة، ایران، چاپ اول، 1403 ه ق.
[5]. علامه حلى، حسن بن یوسف، الألفین، ص 331، دار الهجرة، قم، 1409 ق؛ در این کتاب علامه حلی بحثی را مطرح می کند که اهل بیت (ع) أفضل از انبیاء بنی اسرائیل هستند و یا مساوی با آنان اند، او هر دو احتمال را بیان می کند، سپس در ادامه بحث، این روایت را بیان می دارد.
[6]. على بن یونس نباطى بیاضى، الصراط المستقیم، ج 1، ص 131، کتابخانه حیدریه، نجف، 1384 ق.
[7]. استدلال از فخر المحققین فرزند علامه حلی، به نقل از: خواجوئى مازندرانى خاتون آبادى، (محمد) اسماعیل، جامع الشتات، ص 157، انتشارات اسلامى جامعه مدرسین حوزه علمیه، قم، بی تا.
[8]. شریعتى محمد تقى، تفسیر نوین، مقدمه ص 1، انتشار، تهران، 1346 ش.
[9]. حقى بروسوى اسماعیل، تفسیر روح البیان، ج 5، ص 466، دارالفکر، بیروت، بى تا.
[10]. نیشابورى، نظام الدین حسن بن محمد، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج 1، ص 330، دار الکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1416 ق.
[11]. مفاتیح الغیب، ج 17، ص 267.
[12]. تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم، ج 1، ص 514.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد