خانه » همه » مذهبی » روایت جعلی عشره مبشره

روایت جعلی عشره مبشره


روایت جعلی عشره مبشره

۱۳۹۷/۰۳/۲۱


۱۵۲۸ بازدید

عده ای از اصحاب پیامبر همچون عبیده جراح و دیگران به نقل از پیامبر از عشیره مبشره هستند که بهشت بر آنها وعده داده شده و حال آنکه شما شرح حال تعداد زیادی از آنها را میدانید و این چگونه است حرف پیامبر نعوذ باا… اشتباه در آمده روایات غلط است یا بحث دیگری است

اولا در نزد برادران اهل سنت عشره مبشره، ده نفر از اصحاب رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند که پیامبر به آنان بشارت بهشت داد، و آنان عبارتند از: علیّ (علیه السلام)، ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، سعد، سعید، ابوعبیده و عبدالرحمن بن عوف. راویان اهل تسنّن، از جمله احمد بن حنبل در مسند خود (ج 1، ص 193) به اسناد خود از عبد الرّحمن ‌بن‌ عوف نقل می‌کند که پیامبر‌(صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ و سلم) فرمود: «اَبُوبَکْرٌ فِی الْجَنَّهِ، وَ عُمَرٌ فِی الْجَنّه، وَ عَلِیٌّ فِی الْجَنَّه، وَ عُثمان فِی الْجَنّهِ، وَ طَلْحَه فِی الْجَنَّه، وَ الزُّبَیْرُ فِی الْجَنَّهِ وَ عَبْدُ الرَّحمنِ بْنِ عُوفٍ فِی الْجَنَّه، وَ سَعْدُ بْنِ اَبِی وَقّاصٍ فِی الْجَنَّهِ، وَ سَعِیدُ بْنِ زَیْدٍ فِی الْجَنَّهِ وَ اَبُوعُبَیْدَهِ ابْنِ الجَّراحِ فِی الْجَنَّهِ [1]؛ این (افراد دهگانه) در بهشت هستند: 1ـ‌ ابوبکر، 2ـ عمر، 3ـ علیّ، 4ـ عثمان، 5ـ طلحه، 6ـ زبیر، 7ـ عبدالرّحمن ‌بن عوف، 8ـ سعد وقّاص، 9ـ سعید بن زید، 10ـ ابوعُبیده جرّاح»[2]. اهل تسنّن به این حدیث جعلی، خیلی اهمیّت می‌دهند و نام این ده نفر را به عنوان «عَشَرَه مُبَشَّره» (بشارت‌ شدگان دهگانه به بهشت) در مکان‌های مقدّسی مانند دیوار مسجد‌النّبی‌ (صلّی‌ اللّه علیه وآله‌ و سلم) در برابر دید مردم نوشته و نصب می‌کنند، به طوری که چنین موضوعی، بین آن‌ها حتّی عوام آن‌ها مشهور شده است .- این روایت از نظر شیعه بی اعتبار است و چنین مطلبی صحت ندارد. چگونه روا است که مردی از اهل بهشت با مردی دیگر که او نیز از اهل بهشت است، جنگ کند؟ طلحه و زبیر (که جزء آن ده نفر بهشتی است) در تحت لوای عایشه، برای جنگ با علی‌ّ بن‌ ابی طالب‌ (علیه السّلام‌) که او نیز از اهل بهشت است، وارد بصره شدند و جنگ جمل را که موجب کشتار بسیار از طرفین شد، پدید آوردند؟ با این که قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ یَقْتُلُ مُؤْمِناً مُعْتَمِّداً فَجَزاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها؛ هر کس مؤمنی را عمداً بکشد، جزای او دوزخ است، و او همیشه در آن قرار دارد». (سوره حاقه‌، آیه 44) .با توجّه به این آیه، آن کسی که از دو طرف، باعث آن همه کشتار در جنگ جَمَل شد، باید اهل دوزخ باشد، و آن کس یا امام علی‌ (علیه السّلام‌) است، و یا طلحه و زبیر؟! بنابراین به طور قطع «حدیث عشره مبشّره» دروغ محض است.پی‌نوشت:[1] . صحیح ترمذی، ج 13، ص 182ـ سنن ابی‌داود، ج 2، ص 264 و …
[2] حدیث دیگری با اندکی تفاوت، از «سعید‌ بن‌ زید» نیز نقل شده است. (الغدیر، ج 10، ص 118).

ثانیا ابوعبیده از تیره بنی الحارثِ قبیله قریش بود.[۱] در نسب او معمولاً پس از کنیه، نام جدّ به جای نام پدر یاد می‌شود. پدرش عبدالله در جنگ فجار از سرکردگان قریش بود[۲] مادر ابوعبیده نیز از قریش بود که بعدها مسلمان شد.[۳]اسلام ابوعبیده
گفته‌اند که ابوعبیده به همراه ارقم بن ابی ارقم و عثمان بن مظعون، نزد پیامبر(ص) اسلام آورد[۴] اما بنابر قولی غیرمشهور، او در آغازِ اسلام، به دست ابوبکر مسلمان شد.[۵]از آنجا که سن وی در جنگ بدر، ۴۱ سال ذکر شده[۶] بایستی به هنگام اسلام آوردن نسبتاً جوان بوده باشد.
هجرت به حبشه
در تاریخ نقل شده است که ابوعبیده یکی از دعوت کنندگان به اسلام بود[۷] و نام او جزو کسانی ذکر شده که پیش از جعفر بن ابی طالب به حبشه هجرت کردند.[۸] برخی نیزگفته‌اند که او در مهاجرت دوم، به حبشه رفت[۹] و برخی او را مهاجر هر دو هجرت دانسته‌اند.[۱۰]هجرت به مدینه
ابوعبیده پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه از حبشه به مکه بازگشت و سپس به مدینه هجرت کرد[۱۱] و پیامبر(ص) میان او و سعد بن معاذ بن نعمان[۱۲] یا سالم، مولای ابی حذیفه[۱۳] عقد برادری بست و با محمد بن مسلمه نیز به منظور برخورداری از میراث یکدیگر[۱۴] پیمان برادری برقرار کرد.
حضور در غزوه‌ها و سریه ها
گفته‌اند که ابوعبیده در جنگ بدر[۱۵] پدر خود را که از مشرکین بود، به قتل رسانید و به همین سبب آیه‌ای در حق او بر پیامبر(ص) نازل شد[۱۶] اما از آنجا که پدرش، به تصریح واقدی[۱۷] اسلام را درک نکرده بود، این روایت احتمالاً از فضایل ساختگی بعدی است.
در جنگ احد، ابوعبیده از معدود کسانی بود که وقتی پیامبر(ص) به سختی افتاد، از او جدا نشد.[۱۸] ابوعبیده در چند غزوه و سریه دیگر نیز شرکت کرد[۱۹] و خود در یک سریه و یک غزوه فرماندهی سپاه را برعهده داشت[۲۰] و در پیمان صلح حدیبیه از شاهدان بود.[۲۱]پیامبر(ص) همچنین او را با عده‌ای دیگر از صحابه، در سپاهی به فرماندهی عمرو عاص به ذات السلاسل فرستاد و او اگر چه با فرمانده سپاه رقابت داشت، ولی چنانکه گفته‌اند، پیامبر(ص) او را به سبب ملایمتش در برابر عمرو عاص تحسین کرد.[۲۲]نقش تبلیغی ابوعبیده
در منابعی از گواهی ابوعبیده بر چند پیمان نامه هیأت‌های نمایندگی قبایل با پیامبر(ص)، مبنی بر اسلام آوردن آنان، سخن گفته شده است.[۲۳] گفته‌اند که پیامبر(ص) او را برای تبلیغ به بحرین[۲۴] یا نجران و یا یمن فرستاد.[۲۵]او به هنگام رحلت پیامبر(ص) با سپاه اسامة بن زید رهسپار جنگ بود. چون خبر وفات پیامبر(ص) به سپاه رسید، با اسامه و عمر به مدینه بازگشت.[۲۶]نقش ابوعبیده در به خلافت رساندن ابوبکر
روایاتی نشان می‌دهد که ابوعبیده به همراه عمر در رساندن ابوبکر به خلافت نقش داشته است؛ اگرچه نقش اصلی ابوعبیده در واقعه سقیفه چندان روشن نیست، اما نمی‌توان همسویی او و ابوبکر و عمر را در این امر و همچنین نقش گسترده‌اش را در حوادث بعدی، صرفاً تصادفی تلقی کرد. هنگامی که ابوبکر و عمر شتابان به سوی سقیفه بنی ساعده روان بودند، به ابوعبیده برخوردند.[۲۷] و زمانی به سقیفه رسیدند که انصار برای انتخاب خلیفه در آنجا گرد آمده بودند.[۲۸] ابوبکر خواست با ابوعبید یا عمر بیعت کند[۲۹] و حتی گفته‌اند عمر نیز نخست قصد بیعت با ابوعبیده را داشت.[۳۰]بیعت گرفتن از مخالفان حکومت
وقتی ابوبکر به خلافت رسید، ابوعبیده نقش مهمی در بیعت گرفتن از مخالفان و خاصه حضرت علی(ع) بر عهده گرفت.[۳۱] ابوعبیده، همچنین به همراه ابوبکر وعمر و مغیرة بن شعبه در گرفتن بیعت از عباس عموی پیامبر(ص)‌، برای ابوبکر تلاش کرد[۳۲] و پس از تثبیت ابوبکر در خلافت، به اداره بیت المال مشغول شد و تا پایان زندگی یکی از مهم‌ترین عناصر استحکام ارکان خلافت بود.[۳۳]ابوعبیده و جنگ‌های ردّه
در آغاز جنگ‌های ردّه، او و عمر، ابوبکر را از سختگیری در گرفتن زکات تا هنگام استحکام بیشتر مبانی خلافت، بر حذر داشتند[۳۴] و شاید به همین سبب، در گزارش‌های مربوط به وقوع جنگ‌های رده، نقش آشکاری از ابوعبیده دیده نمی‌شود، اما او به هنگام نظرخواهی خلیفه در مورد فتح شام، یکی از مشاوران عمده او بود.[۳۵]حضور در فتوحات
فتح شام
اخبار مربوط به چگونگی حضور و فعالیت ابوعبیده در فتوحات شام، بسیار پریشان و مغشوش است و این بیشتر به سبب تناقضاتی است که در گزارش‌های فتح سرزمین‌های ایران و شام وجود دارد. براساس گزارش طبری[۳۶] از ابن اسحاق، ابوعبیده، یکی از چند سرداری بود که از طرف ابوبکر بر لشکرهایی گمارده شدند و همگی به سوی شام تاختند[۳۷] اگر چه در مورد واگذاری فرماندهی کل این سپاه به ابوعبیده، گزارش‌هایی در دست است، ولی ظاهراً وضع مسلمانان در ابتدای گشودن سرزمین‌های شام، مانع از ایجاد فرماندهی واحدی بوده است.[۳۸] زمانی که دمشق در محاصره مسلمانان بود، ابوبکر درگذشت و عمر که از آ‌غاز با خالد بن ولید نظر چندان مساعدی نداشت[۳۹] بی‌درنگ به جای او ابوعبیده را به فرماندهی لشکر مسلمانان گماشت.[۴۰] بر اساس خبری که طبری[۴۱] از سیف بن عمر نقل کرده، خالد نخست خبر عزل خود را از بیم تفرقه در لشکر پنهان داشت. نوشته‌اند که ابوعبیده نیز فرمان امارت خود را چند گاهی آشکار نکرد.[۴۲]فتح بعلبک و حمص
ابوعبیده پس از صلح با دمشقیان به سوی حمص روانه شد و نخست با اهالی بعلبک و سپس حمص صلح کرد[۴۳] اما لاذقیه پس از جنگ سختی فتح شد.[۴۴] بنابر خبر بلاذری[۴۵] در رجب سال ۱۵، پس از نبرد سنگین یرموک، ابوعبیده قِنَّسرین و انطاکیه را فتح کرد.[۴۶] ابوعبیده همچنین بر تمام فتوحات سرزمین‌های دیگر مانند اردن و فلسطین که توسط عمرو عاص صورت می‌گرفت، نظارت داشت.[۴۷]گفته‌اند زمانی که ابوعبیده سرگرم فتح بیت المقدس بود (۱۷ ق)، مردم شهر تصمیم به صلح و پرداخت جزیه گرفتند، بدین شرط که خلیفه خود برای صلح به شام آید. ابوعبیده به عمر نامه نوشت و عمر به جابیه دمشق و از آنجا به بیت المقدس آمد و صلح نامه را امضا کرد.[۴۸]درگذشت
در ۱۷ یا ۱۸ق[۴۹] بیماری طاعون شام را فرا گرفت و گفته‌اند عمر که از فرا رسیدن مرگ ابوعبیده بیمناک بود، وی را به مدینه فراخواند. ولی او سرباز زد[۵۰] و سرانجام، همچون برخی دیگر از صحابه، بیمار شد و در ۱۷ یا ۱۸ق درگذشت.[۵۱] گفته‌اند که قبر او در اردن بوده است.[۵۲] از ابوعبیده فرزندی بر جای نماند.[۵۳]خصوصیات
درباره ابوعبیده، به عنوان یکی از صحابه مشهور که احادیثی نیز از پیامبر(ص) روایت کرده،[۵۴] فضایلی نقل شده است[۵۵] و او را یکی از «عشره مبشّره» دانسته‌اند[۵۶] و گفته‌اند پیامبر(ص) بسیار او را ستوده است.[۵۷] نیز آورده‌اند که عمر چندان به او اعتماد داشت که گفت: اگر مراد مرگ دریابد و ابوعبیده زنده باشد، او را به جای خویش می‌گمارم.[۵۸]قسمت دوم برگرفته از پایگاه ویکی شیعه
پی‌نوشت :
1.کلبی، جمهره النسب، ص‌.۱۲۵
2.ابن حبیب، المحبَّر، ص۱۷۰؛ ابوالفرج، الاغانی،ج۲۲، ص۶۲ ـ ۶۳.
3.خلیفه، الطبقات، ج۱، ص۶۲.
4.ابن هشام، السیره النبوه، ج۱، ص۲۵۲ ـ ۲۵۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۹۳.
5.محب طبری، الریاض النضره فی مناقب العشره، ج۳، ص۳۴۶؛ قس: ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص۱۴۰.
6.ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۱۴؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۲۴۸؛ ابونعیم، معرف‍ـه الصحاب‍ـه، ج۲، ص۲۰، ‌۲۴.
7.بلاذری، انساب، ج۱، ص۱۲۳.
8.ابن اسحاق، السیر و المغازی، ص.۱۷۷
9.ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص.۴۱۰
10.بلاذری، انساب، ۲/گ ۳۴۶ الف.
11.نک : ابن هشام، السیره النبوه، ج۱، ص۳۶۹؛ ابونعیم، معرف‍ـه الصحاب‍ـه، ج۲، ص۲۰.
12.ابن هشام السیره النبوه،، ج۱، ص۵۰۵؛‌ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۱.
13.ابن حبیب، المحبَّر، ص۷۱؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۰؛ قس: احمد بن حنبل، مسند، ج۳، ص۱۵۲؛ ابن حجر، ج۱، ص۱۷۱.
14.بلاذری، انساب، ج۱، ص۲۷۰ ـ ۲۷۱؛ ابن حبیب، المحبَّر، ص۷۵.
15.ابن هشام، السیره النبوه، ج۱، ص۶۸۵؛ واقدی، المغازی، ج۱، ص۱۵۷.
16.ابونعیم، معرف‍ـه الصحاب‍ـه، ج۲، ص۲۱ ـ ۲۲؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۱۷ ـ ۱۱۸.
17.ابن عساکر، تاریخ مدین‍ـه دمشق، ص۲۶۷؛ ابن حجر، ج۲، ص۱۱.
18.واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۴۰؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۳۱۸.
19.واقدی، همان، ج۱، ص۳۴۰ ـ ۳۴۱، ج۲، ص۴۹۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۱۰.
20.واقدی، المغازی، ج۱، ص۴ـ۵، ۶، ج۲، ص۵۵۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۸۶، ۱۳۲.
21.واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۱۲.
22.ابن هشام، السیره النبوه، ج۲، ص۶۲۲ ـ ۶۲۴؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۷۰ ـ ۷۷۳؛ ابن حبیب، المحبَّر، ص۱۲۱ ـ ۱۲۲.
23.ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۵۲، ۳۵۴.
24.احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۱۳۷؛‌ بخاری، صحیح، ج۴، ص۶۲ ـ ۶۳.
25.موسی بن عقبه، ص۴۶۵؛ احمد بن حنبل،‌ مسند، ج۵، ص۴۰۰ ـ ۴۰۱؛ بخاری،‌ صحیح، ج۸، ص۱۳۴.
26.واقدی، المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰.
27.طبری، ج۳، ص۲۱۹.
28.ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۶۲؛ بلاذری، انساب، ج۱، ص۵۸۰ ـ ۵۸۱؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۲۳.
29.زهری، المغازی النبوی‍ـه، ص۱۴۲؛ واقدی، الرّده، ص۲۳، ۲۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغ‍ـه، ج۶، ص۸، ۱۰، به نقل از جوهری.
30.ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۸۱؛ احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۳۵.
31.واقدی، الرّده، ص۲۹.
32.یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۲۴ ـ ۱۲۵؛ ابن ابی الحدید،‌ شرح نهج البلاغ‍ـه، ج۱، ص۱۲۹ ـ ۲۲۰.
33.خلیفه،‌ الطبقات، ج۱، ص۱۰۸؛ احمد بن حنبل، العلل، ج۳، ص۴۹۱؛ طبری، ج۳، ص۴۲۶.
34.کلاعی، الاکتفا، ۱/گ ۷۳ الف.
35.ازدی، تاریخ فتوح الشام، ص۲؛‌ کلاعی، الاکتفا، ۱/گ ۱۴۲ الف و ب.
36.طبری، ج۳، ص۳۸۷.
37.طبری، ج۳، ص۳۹۴.
38.بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۲۸؛ قس: ازدی، تاریخ فتوح الشام، ص۱۶ ـ ۱۸.
39.طبری، ج۳، ص۴۳۶.
40.زهری، المغازی النبوی‍ـه، ص۱۵۱؛ بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۳۹۷.
41.ج۳، ص۳۹۸.
42.طبری، ج۳، ص۴۳۵؛ زهری، المغازی النبوی‍ـه، ص۱۷۴.
43.بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۵۴، ۱۵۶.
44.بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۵۷.
45.فتوح، ج۱، ص۱۶۲.
46.فتوح، ج۱، ص۱۷۲ ـ ۱۷۴.
47.ازدی، تاریخ فتوح الشام، ص۱۰۷.
48.بلاذری، فتوح، ج۱، ص۱۶۴؛ طبری،‌ ج۳، ص۶۰۸ ـ ۶۰۹، قس: ج۴، ص۵۶ ـ ۵۷.
49.طبری، ج۴، ص۶۰.
50.طبری، ج۴، ص۵۸؛ محب طبری، الریاض النضره فی مناقب العشره، ج۳، ص۳۵۵ ـ ۳۵۶؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۱۸.
51.ازدی، تاریخ فتوح الشام، ص۲۶۷؛‌ بلاذری،‌ فتوح، ج۱، ص۱۶۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدین‍ـه دمشق، ص۳۱۹ ـ ۳۲۲.
52.ازدی، تاریخ فتوح الشام، ص۲۶۷؛ ابوزرعه، تاریخ، ج۱، ص۲۱۸؛ ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج۱، ص۳۱۱؛ ابونعیم، معرف‍ـه الصحاب‍ـه، ج۲، ص۲۰.
53.ابن قتیبه، المعارف، ص۲۴۷؛ ابن حزم، جمهره انساب العرب، ص۱۷۶؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء،ج۱، ص۸، به نقل از زبیر بن بکار.
54.ابونعیم، معرف‍ـه الصحاب‍ـه، ‌ج۲، ص۲۸ به بعد؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶ ـ ۷؛ مزی، تحف‍ـه الاشراف، ج۴، ص۲۳۱ ـ ۲۳۳.
55.احمد بن حنبل، الزهد، ص۲۳۰؛ حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۲۶۲ ـ ۲۶۸؛ ابن سلام، ص۷۳ ـ ۷۴.
56.ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۳؛ محب طبری، الریاض النضره فی مناقب العشره، ج۳، ص۳۵۰ ـ ۳۵۱.
57.بخاری، صحیح، ج۴، ص۲۱۶؛ مسلم، ج۲، ص۱۸۸۱ـ ۱۸۸۲.
58.احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۴۳؛ بلاذری،‌ انساب، ۲/گ۳۴۶ الف، طبری، ج۴، ص۲۲۷.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد