خانه » همه » مذهبی » هدف و آرزوهای انسان

هدف و آرزوهای انسان


هدف و آرزوهای انسان

۱۳۹۷/۰۳/۱۹


۳۹۱ بازدید

چطور می توان آرزوها را برای خدا تبدیل به هدف کرد؟
مثلا اگر دوست داریم عالم شویم، یا دوست داریم ازدواج موفق داشته باشیم، یا آرزو داریم به پدر و مادر خدمت کنیم، یا می خواهیم فرزندی خلف تربیت کنیم و ….این آرزوها و رویاها را چگونه می توان برای خدا انجام داد؟ طوری که چنان برای خدا گردد که شوق رسیدن به آنها و جلب رضایت لحظه ای از سرمان بیرون نرود و از پا ننشینیم؟!؟!
(با توجه به آیه ای از قرآن کریم که اگر خدا را یاری دهید خداوند شما را یاری می دهد و می دانیم وعده خدا حق است؛ اگر برای خدا کار کنیم قطعا عاقبت کارمان ختم به خیر خواهد شد)
از پاسخ شما بسیار متشکرم و التماس دعای فراوان دارم…

باسلام واحترام حضورپرسشگرگرامی؛ازاینکه با کسی آشنا می شویم که سعی دارد «درمحوریت رضای خدای متعال »حرکت کند ، واقعا جای خرسندی است،مطالب زیر ممکن است شما را در این نیتی که دارید بیشتر کمک وراهنمایی کند: معیارهای تشخیص رضایتمندی خدا از عمل :
مقدمه : قبل از بیان هر چیزی لازم است بدانید که خدا بنده خود را، ازاین جهت که بنده اش است، دوست دارد، اما اینکه آیا از او راضی هم هست یانه؟ مربوط به عمل ورفتارواعتقادات بنده است که موجب خشنودی ویا ناخشنودی خدا از بنده اش می شود، برای مثال : واضح است که خداوند با صحیح انجام دادن فرائض و اعمالی که به آن ها امر فرموده (مثل نماز، روزه، جهاد، امر به معروف، احترام به والدین و…) خشنودخواهد شد و ازانجام منهیات واموری که از آنها نهی فرموده ، ناراضی است.
پس اگر واجبات را انجام ومحرمات را ترک کنیم ،امید اینکه خداوند از ما راضی بشود ،هست والا چگونه ممکن است که بدون طاعت الهی خدا از ما راضی وخشنود باشد! گرچه نمی توان به طور قطع ویقین گفت که هرکس واجبات را انجام میدهد، خدا از او راضی است، چون ممکن است دربه جا آوردن فرائض، شرایط آنرا به طور صحیح انجام نداده باشد، ولی می توان امیدواربود!
در روایتی از حضرت امام باقرعلیه السلام همین معنا را می یابیم:
«خدا سه چیز را در سه چیز دیگر پوشانده: خشنودی اش را در طاعتش قرار داده، پس هیچ طاعتی را کم مشمار، شاید رضایت خدا در آن طاعت باشد. دوم: خشمش را در معصیت پوشانده، پس معصیتی را ناچیز مشمار، شاید خشم او در آن معصیت باشد. سوم: اولیائش را در مردمان پنهان کرده، پس کسی را تحقیر مکن! شاید همو ولی خدا باشد.»
بنابراین وقتی به کار خوبی با نیت قربة الی الله دست می زنید احتمال اینکه در مسیر رضای الهی قرار گرفته باشید ،هست ، اما وقتی به کار ناشایستی دست می یازید، از این رضایت دور شده‌ اید.
همچنین خداوند در آیات بسیاری خود را دوستدار توّابین و بخشاینده گناهان و محو کننده آن ها خوانده است.«إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ؛ هر آینه خدا توبه کنندگان و پاکیزگان را دوست دارد»
به نظر شما آیا می توان با مقداری عمل نیک کوتاه و ناقص و مشتی عبادت ناچیز که نه در شأن پروردگار عالم است و نه ذره ای از حق عبادت او را ادا می کند که احتمالا آن هم واقعاً به خاطر خدا نیست، بلکه از سر عادت یا ترس از جهنم و امید بهشت است، حق شکر نعمت او را گزارد یا رضایت او را فراهم ساخت؟!
امام سجادعلیه السلام به خوبی این مسئله را در دعای ابی حمزه بیان می دارند:
1- «أم بغایة جهدی فی عملی ارضیک؛ چگونه می توان با نهایت جُهد خود در عمل به رضایت او رسید؟»

2- «و کیف نستکثر اعمالاً نقابل بها کرمک؛ زیادی اعمال ما چگونه با میزان کرامت تو مقابله کند و با آن سازگار است؟»
نکته مهم :
رضایت پروردگار یک نشانه روحی در انسان دارد و آن شادی دل، سبکی قلب و سهل گیری در برابر شدائد دنیا است، دریافت و درک این حالت، بسته به هر شخص ، متفاوت است، از این رو قابل بررسی و تدقیق کامل نیست. اگر پس از انجام کاری که یقین به درست انجام دادنش داشته باشیم ، چنین حالتی درما ایجاد شد، بدانیم که احتمال رضایت مندی خدا ازما وجود دارد . امیدواریم که اعمال ما مورد رضایت پروردگار باشد.
حسن وقبح فعلی وفاعلی!
الف)حسن و قبح فعلى بدین معنا است که کارى داراى ثمرات مطلوب و یا نامطلوب باشد بدون اینکه به انگیزه و غرض انجام دهند (فاعل) کارى داشته باشیم. مثلا کسى که به درخت تشنه اى آب مى دهد و یا سنگى را از محل عبور مردم کنار مى زند عملش نیک است ولو اینکه غرضش این باشد که بر اثر زیاد آب خوردن درخت فاسد شود و یا سنگ به پاى کسى بخورد.
ب) حسن فاعلى یعنى اینکه شخصى هدفش خوب و قبح فاعلى یعنى شخصى غرض و هدفش بد باشد. حامل یک عمل ممکن است هم حسن فعلى و هم فاعلى داشته باشد و یا هیچیک را نداشته باشد و یا فقط حسن فعلى و یا فقط حسن فاعلى داشته باشد.
ترتب ثواب، تابع حسن فاعلى است اما ازمیان آیات به یک آیه بسنده مى کنیم. خداوند متعال در سوره ابراهیم آیه 18 مى فرماید: «مثل الذین کفروا بربهم اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فى یوم عاصف» مثل کافران اینگونه است که کارهاى ایشان همچون توده خاکستر است که در یک روز طوفانى دستخوش باد سختى گردد.
از این آیه چنین استفاده می شود که آن کسی که اعمالش را برای «غیر رضای خدا» انجام دهد ، هر چند که خود عمل ، عالی باشد یعنی «حسن فعلی» داشته باشد،آن اعمال ارزشی ندارد ومانند خاکستر به باد داده می شود، ولی آن کسی که عملش را برای رضای خدا انجام دهد هرچند مانند« شستن دست ویا ظرف» باشد آن عمل ارزش پیدا می کند!
اما اگر شخص کافر، (کافری را می گوییم که عنود نیست لیکن حقیقت به او نرسیده است، ولى ضمیرى پاک دارد و اهل تسلیم است که اگر حقیقت به او واصل شود و روشن شود مى پذیرد.) داراى حسن فعلی وهمچنین فاعلی باشد (عمل خوب را نه براى خود، بلکه به غرض خدمت به خلق و به انگیزه وجدان انجام مى دهد) از روایات زیادى که در دست است مى توان استفاده کرد که خداوند او را بى اجر نمى گذارد و باعث تخفیف در عذاب او مى شود.
چنانچه پیامبر اکرم- صلى الله على و آله- در باره یکى از کفار معروف جاهلیت که اهل احسان بود به نام عبدالله ابن جدعان فرمود: سبک عذاب ترین اهل دوزخ ابن جدعان است. عرض شد یا رسول الله چرا؟ فرمود: انه کان یطعم الطعام (او مردم گرسنه را سیر مى کرد.)
استاد مطهرى در توجیه این قضیه مطلب جالبى دارند که ذکرش بصورت خلاصه خالى از لطف نیست. مى فرماید: به نظر من اگر افرادى یافت شوند که نیکى به انسانهاى دیگر را… بدون هیچ چشم انتظارى انجام دهند… بلکه طورى انگیزه احسان و خدمت در آنها قوى باشد که اگر بدانند هیچ سودى عائد آنها نمى شود… باز هم آن کار خیر را انجام مى دهند… باید گفت در عمق ضمیر این انسانها نورى از معرفت خدا هست… و علاقه به احسان… نشانه اى از علاقه و محبت ذات خداوند است.
رضایت خداوند تعالى مراتبى دارد که رتبه هاى آن وابسته به عبودیت و درجات بندگى بندگان، نسبت به خداى سبحان مى باشد، هر درجه اى از عبودیت ، رضایت متناسب با آن درجه را به همراه دارد!
بهترین معیار و ملاک، انجام وظایف شرعى آن است، هر آن کس در این وادى کما و کیفا بیشتر موفق شد بیشتر تحصیل رضاى الهى نموده است. زیرا با هر چه دقیق تر انجام دادن وظایف شرعى، بیشتر فرمان آورنده آن وظایف یعنى فرمان خداى سبحان را لباس عمل پوشیده و هر چه بیشتر فرمان آورنده آن وظایف، عملى گشت بیشتر رضایت خداى سبحان تحصیل شده است. مراد از وظایف شرعى اساسى ترین و مهم ترین آن است یعنى انجام واجبات و ترک محرمات.
در همین باب است این حدیث شریف: عن ابى حمزه الثمالى قال: قال على بن الحسین (ع): «من عمل بما افترض الله علیهم، فهو من خیر الناس» امام سجاد (ع) مى فرمایند هر کس به آنچه که خدا بر او واجب کرده عمل نماید، او از بهترین مردم مى باشد!
و واضح است کسى که با فعل واجبات و ترک محرمات بهترین مردم شده باشد از منظر خداى سبحان و ائمه هدى (ع) پسندیده ترین مردم است. اگر در این وادى کسى موفق شد حتى این وسوسه قلبى که شاید خدا و ائمه هدى (ع) از من راضى نباشند خود، صفاى دل را به هم مى زند و آدم بى صفا مورد رضایت حق تعالى نیست. بنابراین با انجام هر چه دقیق تر واجبات و ترک محرمات باید رضایت بیشتر را تحصیل کرد و آن وسوسه قلبى را از دل زدود.
نشانه هاى رضاى خدا در روایات :
پیرامون موجبات رضایت خداوند و نشانه هاى راضى بودن خدا از خلق نکات مختلفى در روایات مطرح گردیده است:
1- مخفى بودن موجبات خشنودى خدا. در روایتى از امام على (ع) نقل شده که خداى تبارک و تعالى چهار چیز را در دل چهار چیز نهفته است خشنودى خود را در طاعتش نهفته است، پس هیچ طاعتى را کوچک نشمارید زیرا بسا که آن طاعت با خشنودى خدا همراه باشد و تو بى خبر باشى- براى کسب رضایت الهى هر کار خیر و پسندیده را انجام دهید و لو کوچک باشد زیرا احتمال دارد رضایت الهى با او کسب شود.
2- سه چیز است که بنده را به خشنودى خدا مى رساند: استغفار زیاد، فروتنى و صدقه دادن زیاد. امام على (ع) هر که بدن خود را ناخشنود سازد پروردگارش را خشنود کند و هر که بدن خود را ناخشنود نکند پروردگارش را نافرمانى کرده باشد- امام على (ع) با راحتى بدن و تأمین خواسته هاى جسمانى و پیروى از خواهشها رضایت خدا تأمین نمى شود. بنابراین استغفار زیاد- صدقه دادن زیاد و انجام هر اعمال خیر و مخالفت با هوا و هوسها سبب رضایت خداوند مى شود. نقل شده که حضرت موسى (ع) عرض کرد: اى پروردگار مرا به کارى که خشنودى تو از من در آن است راهنمایى فرما تا بدان عمل کنم؟ خداوند به او وحى فرمود که همانا خشنودى من در ناخشنودى توست و تو بر آنچه ناخوشش دارى صبر نتوانى کرد موسى عرض کرد: پروردگارا مرا به آن کار راهنمایى فرما. خداوند فرمود: خشنودى من در خرسندى تو به قضاى من است.
3-در نتیجه راضى و تسلیم بودن در برابر قضاى الهى ولو بر خلاف میل انسان باشد، خشنودى خدا را در پى دارد.
4- روایت شده موسى(ع) گفت: پروردگارا مرا ازنشانه ناخشنودى خودازبنده ات خبرده خداى تعالى به اووحى فرمود:هر گاه دیدى که من بنده ام را براى طاعت خود آماده وازمعصیتم روى گردان مى کنم این نشانه خشنودى من است.
5- در روایتى از پیامبر اسلام (ص) آمده: نشانه خشنودى خدا را خلقش ارزانى نرخها و دادگرى فرمانروایشان است و نشانه خشم خدا بر خلقش، ستمگرى فرمانروایشان گرانى نرخهاست.
6- و نیز آمده است که نشانه خشنودى خدا سبحان از بنده خرسندى اوست به آنچه خداى سبحان به سود و زیان او مقدم فرموده است. امام على (ع) اگر راضى به مقدرات الهى بود نشانه رضایت خداوند است.
7- در کلامى از امام على (ع) آمده: خشنودى خداى سبحان قرین طاعت اوست. و در یک کلام اگر انسان دربست تسلیم خدا باشد و مطیع محض او در این صورت خدا از او راضى است. (1)
نکته دیگر آن است مقام «رضوان» از بزرگترین مواهب و مقاماتى است که خداوند به مؤمنان و مجاهدان مى بخشد و این رضوان چیزى غیر از باغ هاى بهشت و نعمت هاى جاویدان و غیر از رحمت گسترده پروردگار است و رضوان من الله اکبر. هیچ کس نمى تواند آن لذت معنوى و احساس روحانى را که به یک انسان به خاطر توجه رضایت و خشنودى خدا از او دست مى دهد توصیف مى دهد، توصیف کند. رضایت خدا از همه برتر و بزرگتر است. قرآن کریم اسماعیل (ع) را با صفت «مرضى» توصیف نموده است. «وَ کانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا»(2) و همواره مورد رضایت پروردگارش بود.
این در واقع اشاره به این حقیقت است که او در کل برنامه هایش رضایت خدا را جلب کرده است اصولا نعمتى از این بالاتر نیست که معبود و مولا و خالق انسان از او راضى و خشنود باشد به همین دلیل در بعضى از آیات بعد از آنکه معمت بهشت جاویدان را براى بندگان خاص خدا بیان مى کند در پایان مى گوید: «رَضِىَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(3) خداوند از آنها خشنود و آنها نیز از او خشنود خواهند بود و این فوز عظیم و رستگارى بزرگى است.
و این نشان مى دهد تا چه اندازه این رضایت دو جانبه واجد اهمیت است (رضایت پروردگار از بندگان و رضایت بندگان از پروردگار)، زیرا ممکن است انسان غرق عالى ترین نعمتها باشد ولى هنگامى که احساس کند مولى و معبود و محبوب او از او ناراضى است تمام آن نعمتها و مواهب در کام جامش تلخ مى گردد و نیز ممکن است انسان واجد همه چیز باشد ولى به آنچه دارد راضى و قانع نباشد بدیهى است آن همه نعمت با این روحیه او را خوشبخت نخواهد کرد و ناراحتى مرموزى دائما او را آزار و شکنجه مى دهد و آرامش روح و روان را که از بزرگترین مواهب الهى است از او مى گیرد- علاوه بر این هنگامى که خدا از کسى خشنود باشد هر بخواهد به او مى دهد و هنگامى که هر چه خواست به او داد او نیز خشنود مى شود. نتیجه اینکه بالاترین نعمت این است که خداوند از انسان خشنود و او نیز از خدایش راضى باشد.
منابع:
(1) (بحارالانوار، ج، 71 ص، 195 روایت 7 به نقل از سر الاسراء، على سعادت پرور، ج، 2 ص 65)
(2) (مریم/ 55) (3) (مائده/ 119)
موفق ومؤید باشید.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد