خانه » همه » مذهبی » شور و شعور- عقل و احساس

شور و شعور- عقل و احساس


شور و شعور- عقل و احساس

۱۳۹۷/۰۲/۲۵


۲۰۲۳ بازدید

سلام و خسته نباشید وقتی ما زیبایی میبینیم به ان جذب میشویم مثلا خواندن قران با صوت زیبا بیشتر از قران خواندن معملی انسان جذب میکند و یا روضه سوزناک بیشتر اشک ما را در می اورد ایا این بیشتر شدن شور اشتیاق از نظر انسانی،ارزشی،اخلاقی و اصلا دینی ارزشی دارد کلا تمایل به چیزی با ففط با احساسات ارزش دارد

باسلام واحترام حضورپرسشگرگرامی؛
قران به احساسات توجه خاصی دارد و آیات فراوانی در مورد این احساسات بیان نموده است.اما اینکه آیا انسان با احساساتش تصمیم بگیرد یا با عقل، موضوعی کاملا متفاوت است و با تعریف علمی همخوانی ندارد و معمولا این کلمات در زبان عامیانه بکار می روند. وجود احساسات به انسانها کمک می کند که با هم ارتباط بر قرار کنند. احساسات بیانگر وضعیت روانی افراد بوده و برای رفتار مناسب در شرایط مختلف بسیار مهم هستند. احساسات، تغییرات روانی را به وجود می آورند. این تغییرات در مغز ایجاد می شوند و خود را به صورت واکنشهای ارادی دستگاه عصبی نشان می دهند. برای مثال، تپش قلب، یکی از نمونه های بارز تحریکات جسمی است که با احساسات قوی در ارتباط است. احساسات می توانند تحریکات فیزیولوژیکی بدن را افزایش یا کاهش دهند و روی فکر و رفتار تاثیرات منفی یا مثبت داشته باشند. تحریکات احساسی بیش از اندازه یا دائماٌ ضعیف، می توانند بازدهی فرد را کاهش دهند.
دوست عزیز! هرگز نباید برای زنده نگه داشتن فرهنگ عاشورا و نهضت امام حسین (ع) از ابزارهای نامناسب و غیر شرعی مانند موسیقی حرام و غیره استفاده کرد، زیرا اینگونه امور با راه و روش خود امام حسین (ع) نمی سازد و لذا هر کس بخواهد از کار غیر شرعی و نامناسب برای گریاندن دیگران و ایجاد شور در مجالس امام (ع) بهره برداری کند، قطعا مرتکب خلاف شرع شده است.
همچنین توجه داشته باشید نباید به بهانه ایجاد شعور، لطمه ای به شور مجالس وارد شود و در نتیجه روضه و اشک و گریه کمرنگ شود. چرا که در هر جریانی دو عامل نقش اساسی دارد و پیشبرنده است: 1. شعور 2. شور
به همین علت است که در تمام حرکتهای بشری و نهضتهای بزرگ به همان اندازه که علم و اطلاعات و به اصطلاح شعور و فهم، کارایی داشته است، جوش و خروش و شور نیز اهمیت و کارایی داشته و در برهه هایی کارایی شور بیش از شعور نیز می باشد. در رابطه با حفظ و تداوم مکتب امام حسین (ع) نیز همین مطلب صادق است و لذا در کنار تبیین نهضت عاشورا و فهم دقیق و درست آن، باید به گریه و اشک و ماتم که جنبه شور و هیجان این نهضت است نیز توجه داشت و در این راستا از تمام ابزارهای شرعی و مناسب استفاده نمود.
اندک توجهی به تاریخ کربلا و نهضت عاشورا نشانگر این است که تداوم این حرکت و زنده بودن آن مدیون خطابه های پرشور خطباء، اشعار حماسی و پر حرارت و پرسوز شعراء و نغمه های سوزناک مدیحه سرایانی بوده است که عمر خود را وقف مجالس حسینی کرده اند. پر واضح است که این نهضت فقط با کتاب و مقاله و متینگ و همایش نمی توانست در طول تاریخ به بقای خود ادامه دهد و مانند بسیاری از حرکتهای بزرگ، در پیچ و خمهای تاریخ دفن می شود، و آنچه در کنار کتاب و مطالعه و امثال آن – که اهمیت خاص خود را نیز دارد – به این نهضت تداوم بخشید، روضه ها، مداحی ها، گریه ها، عزاداری ها،هیئت ها و … بود که با ایجاد شور حسینی، پیر و جوان و زن و مرد و شهری و روستایی را به میدان آورد و کربلا را زنده نگه داشت.
***رابطه بین احساس و عقل: الف) اگر مقصود از احساس مدرکات قواى حسى مثل احساس گرما، سرما، شیرینى، تلخى، درد، لذت و است، هیچ ربطى به قوه عقل ندارد. ب) ولى اگر منظور از احساس عواطف و گرایش ها باشد، برخى از آنها مى تواند ناشى از عقل باشد مثلًا وقتى عقل مفید بودن چیزى را براى انسان تشخیص داد، انسان مى تواند گرایش خود را براساس آن تنظیم کند و احساس علاقه به آن را در خود پدید آورد. خلاصه اینکه؛ اولین مرحله درک به کمک حواس روی می دهد و حواس داده ها را به عقل می رسانند و پس از آن و با شکل گیری صورتهای جزئی در ذهن رفته رفته عقل با اعمال امالی روی آنها به امری کلی می رسد و درک عقلی با صورت عقلی حاصل می شود. اولین مرحله ای عقل امری را درک می کند بدون اینکه استنباطی روی دهد شعور و درک تحقق می یابد. البته باید تذکر داد که ، آنکه درک می کند نفس آدمی است که امری مجرد و غیر مادی و دارای قوای متعددی از جمله حس ، تخیل ، و تعقل است و همه اینها مراتب و قوای ادراکی نفس اند و در واقع ما با نظر به امور صادر شده از نفس برای او قوای متعدی قائل شده ایم وگرنه نفس امری بسیط و غیر مرکب و غیر مادی است. رابطه عاطفی یکی از نیازهایی که خداوند در وجود انسان به ودیعه نهاده است نیاز عاطفی و لذت بردن از کاری که انسان انجام می دهد خیلی نکته مهمی است یعنی همان طور که انسان ها برای زنده ماندن نیاز به برطرف کردن بعضی از نیازهای خود ( خوردن ، آشامیدن و … ) دارند در داشتن آرامش نیاز به داشتن رابطه عاطفی با دیگران هستند و یکی از موثرترین راهها برای ایجاد این رابطه مهربانی کردن به دیگران است . از طرف دیگر رفتار منطقی به تنهای موجب کسالت و خستگی روح میشو و نمی تواند خیلی از مشکلات انسان را حل نماید . انواع مختلفی از تصمیم گیری ها در بحث «عقل یا دل» مورد نظرند که نمی توان در مورد تمامی آنها از یک دیدگاه واحدی سخن گفت چرا که مقام بحث بسیار متفاوت بوده و هر سخن جائی و هر نکته مکانی دارد. تصمیم گیری از روی عقل و منطق برخی اوقات به معنای تصمیم گیری از روی عقل معاش یا “عقل حسابگر” در انتخابهای مهم است اگر از این دیدگاه به مسئله نگاه کنیم شاید بتوان گفت احساس صادقانه قلبی به عقل دینی و اخلاق عملی نزدیکتر است تا این گونه منطقی که فقط اهداف و آرزوهای مادی را مد نظر دارد. از طرفی گاهی منظور از احساس در تصمیم گیری ها هم همان تمایلات نفس اماره است یعنی اسارت در گرداب امیال و آرزوها و غرایز مادی که تفاوتی ندارد با چه واژه ای از آن تعبیر شود اعم از عقل یا احساس و بدتر از همه این است که انسان در یک تصمیم گیری با همین الفاظ فریبنده خود را فریب دهد چرا که عشق و عقل و احساس و منطق و … اکثر اوقات در معنای حقیقی خود بکار برده نمی شوند مثلا عقل را به معنای منطق مادی و خود محور بکار می برند و عشق را به معنای تصرف دیگران یا بی بند و باری و غریزه پرستی و احساس را به معنای دمدمی بودن و بی ارادگی ، حال آن که هر یک از این معانی در یک فرهنگ اصیل و متعالی تعریف و جایگاه ویژه ای دارد که نباید بدون تامل و توجه، این معانی را مورد اتهام قرار داد یا برای توجیهِ کاری غلط بعد از تحریف معنوی از این الفاظ استفاده کرد. برای روشن شدن جوانب این بحث لازم است که در دو ساحت به این بحث پرداخته شود: 1- عقل و دل در تفکر اسلامی: در وصف جایگاه عقل در تاریخ فلسفه اسلامی سخن بسیار گفته شده و داستان مخالفت عرفا با طریقه فلاسفه عقل گرا هم در ادبیات عرفانی ما مشهور تر از آن است که نیاز به تکرار داشته باشد عده ای از فلاسفه هم سعی داشته اند تلفیقی از این دو را ارائه دهند. هرچند گفته می شود که متفکرین و علمای اسلامی یعنی علمای شریعت، فلاسفه و عرفا هر کدام با ابزاری خاص به مواجهه با حقیقت پرداخته اند (گروه اول از طریق نقل، گروه دوم عقل و گروه سوم از راه دل) ولی حقیقت این است که در تفکر قرآنی و معرفت اصیل اسلامی عقل و دل به اتحاد کامل رسیده اند و حتی در قرآن کریم فهم به دل نسبت داده شده و به کسی که فهم قلبی ندارد «لایفقهون» اطلاق شده است. «لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها…». 179، الاعراف / بنابراین عقلی که به عشق حقیقی فتوی ندهد (حکم نکند) همان منطق حسابگر است و عشقی هم که در اوج عقل و معرفت نباشد دروغ و فریبی بیش نیست و خود این تمایزها و جدالهایی که بین مدعیان عقل و دل واقع شده است خبر از بی خبری آنان می دهد. فلاسفه الاهی و عرفای کامل به خوبی نسبت به این حقیقت واقف بوده اند از این روی از دیدگاه اینان عشق اوج عقل است و عقل هم هادی و راهبر عشق است. ولی آنچه مسلم است عقل حسابگر و عشق به معنای دنیوی آن هردو از این مقوله خارجند. نه عقل حسابگر می تواند به معرفت حقایق اشیاء دست یابد و نه عشق آزمند چنین توانی دارد. بسیاری از سخنان عرفا در مخالفت با عقل، ناظر به همین معنای عقل بوده است که اکثراً مورد استفاده بشر برای حفظ منافع شخصی می باشد و امّا عشق واژه ای مقدس است که طالب فنای خویشتن در برابر خداوند است واساساً باید از استعمال آن در مورد وابستگی های نفسانی اجتناب کرد. 2- عقل و دل در روان شناسی فردی و اجتماعی: و اما در سطح احساسات و هیجانات روزمره ای که نوعا افراد با آن سر و کار دارند باید گفت که بسیار کم اند افرادی که توانسته اند نسبت به این حالتها و احساسات قلبی خود به معرفت کاملی دست یافته ودر اثر این معرفت بر احساسات خود فائق آمده باشند بطوری که نه با قلب خود در ستیزه و انکار باشند و نه در تاریکی های احساسات و تمایلات کور خود سرگردان باشند. تردیدی نیست که متابعت از احساسات کور و لحظه ای بدون روشنایی عقل و معرفت قدسی و هدایت الاهی باعث سقوط در ورطه های جهالت و گمراهی خواهد بود و احساسات قلبی بدون نورانیت عقل و معرفت فاقد فائده نهایی برای کمال انسان است. خود دار بودن و فائق آمدن بر خویشتن و احساس اسارت نکردن در چنگال امیال درونی، راهی جز معرفت ندارد و حال آن که ساده ترین و سطحی ترین راه، سعی در انکار این احساسات است. در اینجا نباید دچار اشتباه شویم و غرایز کور و هیجانات نفس که هنوز از هر معرفتی عاری است را همان عشق بدانیم. این امیال و حالات و احساسات قلبی همچون نیروهایی هستند که گاه به صورت کور عمل می کنند و اگر بتوان بر آنها فائق آمد در جایگاه خود می توانند ما را تعالی دهند. اما اگر احساسات در فقدان معرفت و درک و “عقل قدسی” بر کل هستی فرد فرمان روایی کنند، فرمانده و راهبر خوبی نخواهند بود حتی در بهترین صورت خود که همان احساسات مثبت باشد. بنابراین عقل فطری انسان که می تواند برای تکمیل و شکوفایی خود از نشانه ها و هدایت های دینی استفاده کند به عنوان پیامبر و راهبری درونی می تواند انسان را هدایت کند. از این روی عقل تعالی یافته و معرفت دینی به عنوان عنصری الاهی همان چیزی است که به احساسات قلبی انسان جهت و نورانیت و آگاهی می بخشد و آن را تعالی می دهد. برای مثال در مورد عشق به یک انسان که یک پدیده مربوط به قلب است، بسته به اینکه فرد در چه حدی از معرفت نسبت به این واقعه قرار گرفته باشد عملکرد او هم تابع همین درجه از معرفت خواهد بود. ممکن است فرد به خاطر این به اصطلاح عشق دست به جنایت هم بزند یا به آنی آن را تبدیل به نفرت سازد یا در بهترین شکل خود به بردگی و شرک بیانجامد. ممکن هم هست در پرتو معرفتی والا بدون وابستگی و عذاب از این واقعه قلبی به رهایی معنوی دست یافته و با جهشی معرفتی به عشق الاهی منتقل شود. شاید هم فرد آن را در خود سرکوب کند و به دلایل گرایش به امور مادی و دنیوی از آن دوری کند و قلب و دل خود را نه با خدا که با دنیا معاوضه کند. از آنچه گذشت معلوم می شود که احساس و عشق و شهود و اشراق و … بذاته امور مقدسی هستند و عدم شناخت درست در مورد مبدا و معاد (منشا و مقصد) آنها باعث غلطیدن انسان در تاریکی ها می شود که به ناگاه عشق تبدیل به نفرت و امید تبدیل به یاس و شادی تبدیل به غم و اندوه می شود. موفق ومؤید باشید.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد