خانه » همه » مذهبی » وهابیت و ولادت حضرت مهدی(ع)

وهابیت و ولادت حضرت مهدی(ع)


وهابیت و ولادت حضرت مهدی(ع)

۱۳۹۷/۰۲/۲۴


۶۸۷ بازدید

از جمله شبهاتى که وهابیت در مورد ولادت حضرت مهدى علیه السلام وارد کرده‌اند این است که مى‌گویند: در منابع شیعه، ولادت آن‌حضرت تنها از طریق حکیمه نقل شده است و این خانم هم که معصوم نیست؛ پس شیعیان چگونه مى‌توانند گفته شخصى را که معصوم نیست در مورد امر مهمى همانند اثبات ولادت حضرت مهدى علیه السلام که از اصول مذهب آن‌ها به شمار مى‌رود، بپذیرند.

ناصر قفارى از نظریه پرداز معاصر وهابى در این باره مى‌نویسد: فمسألة المهدی وغیبته تسربت عن طریق حکیمة وما أدری کیف یقبلون قول امرأة غیر معصومة فی اصل المذهب.مسأله [ولادت] مهدى و غیبت او، از طریق حکمیه نقل شده‌است، و من نمى‌دانیم شیعیان گفته یک زن غیر معصوم را در باره مسأله اى که مربوط به اصل مذهب شان است چگونه مى‌پذیرند.
ناصر بن عبد الله القفاری، أصول مذهب الشیعة، ج2 ص1024، ناشر: دار الرضا ـ الجیزة.
مقدمه:
قبل از پرداختن به پاسخ، لازم است به دو مطلب مهم که اصل بحث را روشن مى‌کند، اشاره شود:
مطلب اول: مغالطه در استدلال قفاری
قفارى در این متن، کبرى و صغرى چیده و بعد از راه مغالطه تلاش کرده است که عقیده شیعه را زیر سؤال ببرد.
صغراى استدلال: شهادت حکیمه براى ولادت حضرت مهدى، شهادت یک زن غیر معصومه است؛
کبرى: با شهادت یک زن غیر معصوم نمى‌توان امر مهمى مثل اصل مهدویت را به اثبات رساند؛
نتیجه: شیعیان نمى‌توانند اصل مسأله مهدویت را ثابت کنند.
این استدلال قفارى داراى اشکالات متعددى است که ما به اختصار به آن خواهیم پرداخت:
الف: حیات یک شخص، دلالت بر ولادت او می‌کند !
برای اثبات وجود یک شخص، دیدن او در هنگام تولد و یا حتى اثبات تولد او هم لازم نیست؛ زیرا کسى که وجود خارجى دارد و یا وقتی عده‌ای گفته‌اند ما او را دیده‌ایم و اقرار به وجود او داریم خود به خود تولد او ثابت مى‌شود! در باره حضرت مهدى علیه السلام نیز قضیه از همین قرار است که روایاتش را مفصل خواهیم آورد.
گذشته از این روایات، که تعداد قابل توجهى از یاران و شیعیان امام عسکرى علیه السلام اعتراف به رؤیت آن حضرت کرده‌اند،‌ بزرگان اهل سنت نیز به ولادت آن حضرت معترف‌اند که در پایان این مقاله به کلام آنها اشاره خواهد شد.
ما از قفارى و امثال ایشان مى‌پرسیم:‌ آیا این اعترافها، براى اثبات ولادت و پذیرش مسأله مهدویت کافى نیست که شما شهادت حکیمه را بهانه براى انکار مهدویت قرار داده‌اید؟
ب: هیچ کس برای اثبات ولادت دیگری، شهادت یک معصوم را شرط نمی‌داند!
اصل اشکال قفارى غلط است و با توجه به عقیده شیعه و سنى اساس و مبنایى ندارد؛ زیرا هیچ یکى از علماى شیعه نگفته‌اند و یا در کتابهایشان ننوشته‌اند که براى اثبات تولد یک شخص، حتماً فرد معصوم شهادت بدهد چنانچه علماى اهل سنت هم این سخن را نگفته‌اند. آیا براى اثبات خلیفه اول و دوم و سوم و عائشه و حفصه و ابوهریره و معاویه و حتى خود قفارى، جماعتى از مردم جمع شده و شهادت داده‌اند؟!
ظاهراً قفارى و امثال او،‌ تا آن اندازه در مورد مهدویت تعصب به خرج داده‌اند که از قانون بین المللى و عرفى هم به کلى غافل شده‌اند و هیچ قانونى را در پیش چشم خودشان ندیده‌اند.
در نتیجه، اشکال او تنها و تنها مغالطه‌اى است که ناشى از چشم‌پوشى از حقایق به‌خاطر انکار عقاید شیعه است که نه مبنایى در مکتب فریقین دارد و نه عقل سلیم و عرف انسانى آن را مى‌پذیرد.
ج: در امور مربوط به زنان، شهادت یک زن هم کافی است !
حتى اگر فرض بگیریم که این مساله از مسائلى باشد که نیاز به شاهد داشته باشد (یعنى فرض بگیریم که اصل ولادت از مادر نیازمند شهادت باشد)؛ اما این مساله قطعاً از مسائلى نیست که شهادت یک زن در آن کفایت نکند. به همین جهت علماى شما در این مساله، شهادت یک زن را نیز (حتى غیر معصومه) کافى مى‌دانند. براى اثبات مطلب فتواى چند تن از علماى شما را نقل مى‌کنیم:
عبد الرزاق صنعانى فتواى شعبى و حسن بصرى را این‌گونه نقل کرده‌است:
عبد الرزاق عن الثوری قال أخبرنی أشعث عن الشعبی والحسن قالا: تجوز شهادة المرأة الواحدة فیما لا یطلع علیه الرجال.
از شعبى و حسن بصرى گفته اند: شهادت یک زن، در مسائلى که مردان از آن آگاهى پیدا نمى کنند (مثل ولادت و رضاع و حیض و…) کفایت مى‌کند!
الصنعانی، أبو بکر عبد الرزاق بن همام (متوفای211هـ)، مصنف عبد الرزاق، ج8، ص333، تحقیق: حبیب الرحمن الأعظمی دار النشر: المکتب الإسلامی- بیروت، الطبعة: الثانیة1403
ابن قدامه یکى از علماى حنبلى در باره شهادت یک زن مى‌گوید:
ولا نعلم بین أهل العلم خلافا فی قبول شهادة النساء المنفردات فی الجملة، قال القاضی والذی تقبل فیه شهادتهن منفردات خمسة أشیاء الولادة والاستهلال والرضاع والعیوب تحت الثیاب کالرتق والقرن والبکارة والثیابة والبرص وانقضاء العدة.
در میان اهل علم در پذیرش شهادت یک زن فى الجمله اختلافى نیست. قاضى گفته است: شهادت یک زن در پنج جا مورد قبول است: ولادت، استهلال، رضاع، عیوب موجب فسخ نکاح و سپرى شدن عده.
المقدسی الحنبلی، شمس الدین أبی الفرج عبد الرحمن بن محمد بن أحمد بن قدامة (متوفاى682هـ)، الشرح الکبیر على متن المقنع، ج12، ص97، ناشر: دار الکتاب العربی للنشر والتوزیع ـ بیروت.
شمس الدین دمشقى از علماى اهل سنت فتواى احمد بن حنبل در کافى دانستن شهادت یک زن را در مورد ولادت از اسحاق بن منصور این‌گونه آورده‌است:
وقال إِسْحَاقُ بن مَنْصُورٍ: قُلْت لِأَحْمَدَ: هل تَجُوزُ شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ؟ قال: شَهَادَةُ الْمَرْأَةِ فی الرَّضَاعِ وَالْوِلَادَةِ فِیمَا لَا یَطَّلِعُ علیه الرِّجَالُ. قال: وَأُجَوِّزُ شَهَادَةَ امْرَأَةٍ وَاحِدَةٍ إذَا کانت ثِقَةً فَإِنْ کان أَکْثَرَ فَهُوَ أَحَبُّ إلَیَّ.
اسحاق بن منصور مى‌گوید: براى احمد بن حنبل گفتم: آیا شهادت یک زن کافى است؟ گفت: شهادت یک زن در باره رضاع،‌ و ولادت و امورى که مردان بر آنها اطلاع ندارند. اسحاق بن منصور مى‌گوید: من شهادت یک زن را در صورتى که موثق باشد، کافى مى‌دانم، اما اگر بیشتر باشد در نزد من محبوب تر است.
الزرعی، أبو عبد الله شمس الدین محمد بن أبی بکر بن أیوب بن سعد الدمشقی (متوفای751 هـ)، الطرق الحکمیة فی السیاسة الشرعیة، ج1، ص118، تحقیق: د. محمد جمیل غازی، دار النشر: مطبعة المدنی – القاهرة، طبق برنامه الجامع الکبیر.
وحتى اگر این روایات و فتاوا نیز نبود، عقل حکم مى‌کرد که در مسائلى مانند ولادت، شهادت زنان کفایت کند! در همه مکاتب و مذاهب رسم بر این است که هنگام تولد، زنان شاهد این ماجرا هستند و نه مردان. بنا براین، شهادت زنان همانند قابله و کمک کار آن و بقیه زنانى که احیاناً‌ در امر تولد همکارى دارند،‌ کافى است و هنگامى‌که زنان دست اندر کار در امر ولادت، بر تولد فرزندى شهادت بدهند کسى دیگر حق اعتراض ندارند.
اما قفارى براى زیر سوال بردن اصل عقیده مهدویت، شهادت زنان را در امور مختص به آنها نیز منکر مى‌شود !
همگان مى‌دانند که ولادت حضرت موسى علیه السلام از دید همگان مخفى بود، جز مادر آن حضرت کسى دیگرى در هنگام تولد او نبود که شهادت دهد به چشم خود دیده است که حضرت موسى از مادرش به دنیا آمده باشد؛ اما کسى در این باره از مادر موسى شاهدى نخواست. اگر ادله نقلى را دلیل بر این مطلب بگیریم، همان ادله نقلى ولادت حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف را به اثبات مى‌رساند. ضمن این که شخصى همانند حکیمه شاهد ولادت بوده و بر آن شهادت داده است.
د: عدم اثبات ولادت مصداق مهدی، نمی‌تواند اصل مهدویت را زیر سؤال ببرد
قفارى در این جا بین دو مسأله کاملا مجزا خلط کرده است: الف: اصل عقیده مهدویت؛ ب: اثبات ولادت شخصى که مصداق مهدى است.
روشن است که این دو مسأله با یکدیگر تفاوت اساسى دارند و با عدم اثبات ولادت مصداق مهدى، نمى‌توان اصل عقیده مهدویت را زیر سؤال برد.
قفارى نمى‌تواند با این سخن که حکیمه یک زن غیر معصوم است، اصل عقیده مهدویت را زیر سؤال ببرد؛ بلکه نهایتا در فرض اثبات شبهه، ادعاى حکیمه براى ولادت حضرت زیر سوال مى‌رود و نه عقیده مهدویت؛ زیرا عقیده مهدویت یک مسأله اساسى و ریشه دارى است که هیچ ربطى به شهادت حکیمه بر تولد حضرت مهدى ندارد؛ و چه حکیمه شهادت بدهد یا شهادت ندهد، اصل این عقیده سرجاى خود ثابت و پا برجا است؛ زیرا اصل عقیده مهدویت با آیات قرآن، روایات صحیح السند فریقین به راحتى قابل اثبات است و تقریبا جمهور مسلمانان؛ جزه عده اندکى که دیدگاه آن‌ها در اصل مهدویت خللى ایجاد نخواهد کرد، اعتقاد دارند که در آخر الزمان یکى از فرزندان حضرت فاطمه سلام الله علیها قیام و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد. این عقیده ثابت است؛ چه شهادت حکیمه بر ولادت مصداق مهدى قابل قبول باشد یا خیر.
هـ: مصداق مهدی (عج) در روایات شیعه با روایات متواتر ثابت شده است:
نکته دیگرى که باید مد نظر قرار بگیرد، این است که بر فرض که ادعاى حکیمه مورد قبول قرار نگیرد، اما این به معنى نفى اصل تولد فرزندى براى امام حسن عسکرى علیه السلام نیست!
زیرا صدها روایت در منابع شیعه با سند‌هاى صحیح وجود دارد که حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف فرزند امام عسکرى علیه السلام است و آن حضرت بعد از غیبت طولانى قیام و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ همان طورى که پر از جور و ظلم بوده است.
حال چه شهادت حضرت حکیمه پذیرفته شود یا نشود، مصداق مهدى از دیدگاه شیعه فرد مشخصى است و روایات متواتر و اجماع تمام علماى شیعه آن را به اثبات مى‌رساند.
آیا اینکه براى ابوهریره نام دقیقى مشخص نشده است و نام پدر او نیز به درستى معلوم نیست، یعنى ابوهریره‌اى وجود ندارد؟
ابن حجر عسقلانى از علماى رجال اهل سنت، اسامى ابوهریره را این‌گونه شرح مى‌دهد:
أبو هریرة الدوسی الصحابی الجلیل حافظ الصحابة اختلف فی اسمه واسم أبیه قیل عبد الرحمن بن صخر وقیل بن غنم وقیل عبد الله بن عائذ وقیل بن عامر وقیل بن عمرو وقیل سکین بن ودمة بن هانئ وقیل بن مل وقیل بن صخر وقیل عامر بن عبد شمس وقیل بن عمیر وقیل یزید بن عشرقة وقیل عبد نهم وقیل عبد شمس وقیل غنم وقیل عبید بن غنم وقیل عمرو بن غنم وقیل بن عامر وقیل سعید بن الحارث هذا الذی وقفنا علیه من الاختلاف فی ذلک…
در باره نام ابوهریره و نام پدرش اختلاف شده است: 1. عبد الرحمن بن صخر؛ 2. عبد الرحمن بن غنم؛ 3. عبد الله بن عائذ؛ 4. عبد الله بن عامر؛ 5. عبد الله بن عمر؛ 6. سکین بن ودمة بن هانى؛ 7. سکین بن مل؛ 8. سکین بن صخر؛ 9. عامر بن عبد الشمس؛ 10. عامر بن عمیر؛ 11. یزید عشرقة؛ 12. یزید بن عبد نهم؛ 13. یزید بن عبد شمس؛ 14. یزید بن غنم؛ 15. عبید بن غنم؛ 16 عمرو بن غنم؛ 17. عمرو بن عامر؛ 18. سعید بن الحارث.
این‌ها اسم‌هایى بودند که بنده توانستم به آن دسترسى پیدا کنم.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1، ص680، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 – 1986.
یعنى ثابت نشدن یک مطلب، با دلیلى، به این معنى نیست که هیچ دلیل صحیح دیگرى براى آن مطلب وجود نداشته باشد!
رسول خدا صلى الله علیه وآله از آمدن مهدى موعود خبر داده،‌ طبق روایات صحیح و متواتر شیعه (و گروهى از علماى اهل سنت) فرزند امام حسن عسکرى است؛‌ اما اینکه اسم مادرش چه باشد، مهم نیست. و حتى اگر مسأله تولد از حضرت نرجس هم ثابت نشود، باز وجود مهدى زیر سؤال نمى‌رود؛ زیرا ممکن است از همسرى دیگر متولد شده باشد. بنابراین، مهم در تعیین مصداق در عقیده شیعه، پدر آن حضرت است نه مادر.
و: آیا رفع اختلاف در نام مادر نیاز به شاهد دارد ؟
براى چه مسأله‌اى شهادت مادر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را احتیاج دارید؟ اگر شخصى غریبه بیاید و بگوید من در نسب فلانى شک دارم ! که آیا او از این مادر متولد شده است یا از مادرى دیگر، یا اصلا فرزند این شخص هست یا خیر، آیا اصل این ادعاى او شبهه‌اى ایجاد مى‌کند که نیازمند شاهد و قضاوت باشد؟ در رابطه با تولد حضرت مهدى علیه السلام، نه اتهامى مطرح است و نه خود پدرش (امام حسن عسکری) آن را انکار کرده‌است؛ پس براى اثبات چه چیزى نیازمند به شهادت دادن باشد؟
ماوردى شافعى مى‌گوید: اگر کسى بگوید من پدر فلانى هستم حکم نسب ثابت مى‌شود و نیاز به شاهد ندارد:
دعوى النسب الخاص وهو الواحد یدعی أبا فیقول: أنا ابن فلان، فإن اعترف له بالأبوة ثبت نسبه أو یدعی الواحد ابناً فیقول: هذا ابنی، فإن اعترف له بالبنوة ثبت نسبه وصار جمیع من ناسبهما عواقل لکل واحد منهما…
دعوى النسب العام: وهو أن یدعی الرجل أنه من قریش وقریش تسمع دعواه ولا تنکره، أو یدعی أنه من بنی هاشم وبنو هاشم یسمعون ولا ینکرونه فیحکم بنسبه فیهم بإقرارهم على دعوى نسبهم وبمثل هذا تثبت أکثر الأنساب العامة، فإن تجرد من أنکر نسبه ونفاه عنهم، وقال: لست منهم لم یقبل نفیه له، ولو شهد أنه لیس منهم؛ لأن الشهادة على مجرد النفی لا تصح.
ادعاى نسب خاص، یعنى شخصى بگوید من پسر فلانى هستم، اگر آن پدر نیز اعتراف کند، نسب ثابت مى‌شود؛ یا شخصى بگوید من پدر فلانى هستم، اگر او نیز قبول کند نسب ثابت است و تمام کسانى که به این دو ارتباط دارند، حکم نسب را پیدا مى‌کنند…
ادعاى نسب عام، یعنى شخصى ادعا کند که از قریش است و قریش نیز این ادعا را بشنود و رد نکند، یا ادعا کند که از بنى هاشم است و بنى هاشم این ادعا را بشنود و رد نکند، به همین سبب حکم به انتساب این شخص، به آن قبیله خواهد شد، به خاطر اقرار بر دعواى نسب او، و به همین طریق است که بیشتر انساب عامه ثابت مى شود. بنا بر این اگر کسى که از آن قبیله بیرون است، بگوید که نسب تو به فلان قبیله صحیح نیست،ادعاى او قبول نیست، حتى اگر شاهد بیاورد که او از آنها نیست، زیرا شهادت بر مجرد نفى این ادعا صحیح نیست !
الماوردی البصری الشافعی، علی بن محمد بن حبیب (متوفاى450هـ)، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الإمام الشافعی وهو شرح مختصر المزنی، ج12، ص368، تحقیق الشیخ علی محمد معوض – الشیخ عادل أحمد عبد الموجود، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت – لبنان، الطبعة: الأولى، 1419 هـ -1999م.
بنا بر این، اگر اشکال در اثبات نسب حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف باشد (و نه در اصل مهدویت) باز هم اشکال وارد نیست و صغراى کلام او اشکال دارد، زیرا این مطلب حتى نیاز به شاهد هم ندارد ! و حتى به گفته علماى اهل سنت، حتى اگر شاهد بر ضد آن از بیرون این نسب آورده شود، شاهد بیرونى مقبول نیست ! و کسى که ادعاى نسب کرده است، به شاهد نیاز نخواهد داشت!
مطلب دوم: شهادت حکیمه بر تولد حضرت مهدی (ع)
از آنجائى که سخن فقارى حول و محور شهادت حضرت حکیمه بر تولد حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف دور مى‌زند، لازم است قبل از پاسخ، روایاتى که بیانگر شهادت این خانم بزرگوار بر ولادت حضرت مهدى علیه السلام است در این قسمت نقل کنیم:
روایت اول:
مرحوم کلینى در کافى و شیخ مفید در ارشاد روایت حکیمه را که امام زمان علیه السلام را در شب ولادت و بعد از آن دیده این‌گونه نقل کرده‌اند:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ رِزْقِ اللَّهِ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: حَدَّثَنِی مُوسَى بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ حَمْزَةَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ قَالَ: حَدَّثَتْنِی حَکِیمَةُ ابْنَةُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَهِیَ عَمَّةُ أَبِیهِ أَنَّهَا رَأَتْهُ لَیْلَةَ مَوْلِدِهِ وَبَعْدَ ذَلِک .
موسى بن محمد مى‌گوید: حکیمه دختر محمد بن على (امام جواد) علیهما السلام که عمه پدر آن حضرت است به من گفت که خود او آن حضرت را در شب ولادتش و هم بعد از آن دیده است.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج 1، ص331، باب تسمیة من رآه، ح3، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص351، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ – 1993 م.
روایت دوم:
شیخ صدوق به سندش از حکیمه دختر امام جواد علیه السلام روایت طولانى ترى در این مورد نقل مى‌کند که حکمیه فرمود:
بَعَثَ إِلَیَّ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه‌ السلام فَقَالَ: یَا عَمَّةُ اجْعَلِی إِفْطَارَکِ هَذِهِ اللَّیْلَةَ عِنْدَنَا فَإِنَّهَا لَیْلَةُ النِّصْفِ مِنْ شَعْبَانَ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى سَیُظْهِرُ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ الْحُجَّةَ وَهُوَ حُجَّتُهُ فِی أَرْضِهِ قَالَتْ: فَقُلْتُ لَهُ وَمَنْ أُمُّهُ؟ قَالَ: لِی نَرْجِسُ قُلْتُ لَهُ: جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاکَ مَا بِهَا أَثَرٌ؟ فَقَالَ: هُوَ مَا أَقُولُ لَکِ قَالَتْ: فَجِئْتُ فَلَمَّا سَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ جَاءَتْ تَنْزِعُ خُفِّی وَقَالَتْ لِی: یَا سَیِّدَتِی وَسَیِّدَةَ أَهْلِی کَیْفَ أَمْسَیْتِ؟ فَقُلْتُ: بَلْ أَنْتِ سَیِّدَتِی وَسَیِّدَةُ أَهْلِی قَالَتْ: فَأَنْکَرَتْ قَوْلِی وَقَالَتْ: مَا هَذَا یَا عَمَّةُ؟ قَالَتْ فَقُلْتُ لَهَا: یَا بُنَیَّةُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَیَهَبُ لَکِ فِی لَیْلَتِکِ هَذِهِ غُلَاماً سَیِّداً فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ قَالَتْ: فَخَجِلَتْ وَاسْتَحْیَتْ فَلَمَّا أَنْ فَرَغْتُ مِنْ صَلَاةِ الْعِشَاءِ الْآخِرَةِ أَفْطَرْتُ وَأَخَذْتُ مَضْجَعِی فَرَقَدْتُ فَلَمَّا أَنْ کَانَ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ قُمْتُ إِلَى الصَّلَاةِ فَفَرَغْتُ مِنْ صَلَاتِی وَهِیَ نَائِمَةٌ لَیْسَ بِهَا حَادِثٌ ثُمَّ جَلَسْتُ مُعَقِّبَةً ثُمَّ اضْطَجَعْتُ ثُمَّ انْتَبَهْتُ فَزِعَةً وَهِیَ رَاقِدَةٌ ثُمَّ قَامَتْ فَصَلَّتْ وَنَامَتْ- قَالَتْ حَکِیمَةُ: وَخَرَجْتُ أَتَفَقَّدُ الْفَجْرَ فَإِذَا أَنَا بِالْفَجْرِ الْأَوَّلِ کَذَنَبِ السِّرْحَانِ وَهِیَ نَائِمَةٌ فَدَخَلَنِی الشُّکُوکُ فَصَاحَ بِی أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام مِنَ الْمَجْلِسِ فَقَالَ: لَا تَعْجَلِی یَا عَمَّةُ فَهَاکِ الْأَمْرُ قَدْ قَرُبَ قَالَتْ فَجَلَسْتُ وَقَرَأْتُ الم السَّجْدَةَ وَیس فَبَیْنَمَا أَنَا کَذَلِکَ إِذِ انْتَبَهَتْ فَزِعَةً فَوَثَبْتُ إِلَیْهَا فَقُلْتُ: اسْمُ اللَّهِ عَلَیْکِ ثُمَّ قُلْتُ لَهَا: أَ تَحِسِّینَ شَیْئاً؟ قَالَتْ: نَعَمْ یَا عَمَّةُ فَقُلْتُ لَهَا: اجْمَعِی نَفْسَکِ وَاجْمَعِی قَلْبَکِ فَهُوَ مَا قُلْتُ لَکِ قَالَتْ: فَأَخَذَتْنِی فَتْرَةٌ وَأَخَذَتْهَا فَتْرَةٌ فَانْتَبَهْتُ بِحِسِّ سَیِّدِی فَکَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَإِذَا أَنَا بِهِ علیه السلام سَاجِداً یَتَلَقَّى الْأَرْضَ بِمَسَاجِدِهِ فَضَمَمْتُهُ إِلَیَّ فَإِذَا أَنَا بِهِ نَظِیفٌ مُتَنَظِّفٌ فَصَاحَ بِی أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام هَلُمِّی إِلَیَّ ابْنِی یَا عَمَّةُ فَجِئْتُ بِهِ إِلَیْهِ فَوَضَعَ یَدَیْهِ تَحْتَ أَلْیَتَیْهِ وَظَهْرِهِ وَوَضَعَ قَدَمَیْهِ عَلَى صَدْرِهِ ثُمَّ أَدْلَى لِسَانَهُ فِی فِیهِ وَأَمَرَّ یَدَهُ عَلَى عَیْنَیْهِ وَسَمْعِهِ وَمَفَاصِلِهِ ثُمَّ قَالَ تَکَلَّمْ یَا بُنَیَّ فَقَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله ثُمَّ صَلَّى عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَعَلَى الْأَئِمَّةِ علیهم السلام إِلَى أَنْ وَقَفَ عَلَى أَبِیهِ…
حکیمه (خواهر امام دهم) مى‌گوید حسن بن على، دنبال من فرستاد و من نزد او رفتم، فرمود: عمه جان امشب که نیمه شعبان است در منزل ما افطار کن؛ زیرا خداى تبارک و تعالى امشب حجت خود را آشکار مى‌کند، او حجت وى در زمین باشد. عرض‌کردم: مادرش کیست؟ فرمود: نرجس. عرض کردم: فدایت شوم، به خدا در او اثرى نیست، فرمود: همین است که به تو مى گویم، حکیمه مى‌گوید: آمدم و چون سلام کردم و نشستم نرجس آمد کفش مرا در آورد و گفت: اى سیده من و سیده خاندانم شب خوبى داشته باشى.
گفتم: تو سیده من و سیده خاندان منى، گفتار مرا ناستوده شمرد و گفت: این چه فرمایشى است عمه جان به او گفتم: دختر جانم خداى تعالى امشب پسرى به تو کرامت کند که در دنیا و آخرت آقا است؛ اما او خجالت کشید و حیا کرد و چون نماز عشا را خواندم افطار کردم و در بستر خوابیدم و خوابم برد چون نیمه شب شد برخاستم نماز خواندم و فارغ شدم و نرجس در خواب راحت بود و پیشامدى نداشت سپس نشستم تعقیب خواندم و دراز کشیدم و هراسان بیدار شدم و او باز هم خواب بود برخاست نماز خواند و خوابید. حکیمه مى‌گوید: من در شک افتادم ابو محمد از محل خود فریاد زد عمه جان شتاب مکن این امر نزدیک است.
حکیمه مى‌گوید: نشستم و مشغول قرائت سوره سجده و یس شدم، در این میان بود که هراسان بیدار شد بالین او جستم و گفتم: بسم اللَّه علیک چیزى را احساس مى‌کنى؟ گفت آرى اى عمه به او گفتم: خود را جمع کن دل آسوده دار امر همان است که به تو گفتم. حکیمه مى‌گوید: من و او را یک لحظه از خود رفتگى عارض شد و به آواز مولاى خود به خود آمدم و جامه را از روى نرجس عقب زدم و مولاى خود را دیدم که در حال سجده است و مواضع سجودش بر زمین است او را برگرفتم دیدم پاک و نظیف است ابو محمد فریاد زد پسرم را نزدم بیاور عمه جان او را نزد وى بردم دستش را زیر دوران و پشتش گذاشت و دو پایش را روى سینه خود جا داد و زبانش را در دهان او نهاد و دو دستش را بر دو چشم و دو گوش و بندهاى او کشید. سپس فرمود: اى پسر جانم سخن بگو. نوزاد لب به سخن گشود و فرمود: اشهد ان لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له و ان محمدا رسول اللَّه سپس بر امیرمؤمنان و هر یکى از امامان تا پدرش درود فرستاد…
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص424، ناشر:‌ اسلامیة ـ تهران ، الطبعة الثانیة ، 1395 هـ.
روایت سوم:
قضیه ولادت حضرت مهدى را قندوذى حنفى نیز در ینابیع المودة از قول حکیمه نقل کرده‌است:
فلما کانت لیلة النصف من شعبان سنة خامس وخمسین ومائتین، دخلت حکیمة عند الحسن فقال لها: یا عمتی کونی اللیلة عندنا لأمر، فأقامت. فلما کان وقت الفجر اضطربت نرجس، فقامت إلیها حکیمة، فوضعت المولود المبارک، فلما رأته حکیمة أتت به الحسن (رضی الله عنهم) وهو مختون، فأخذه ومسح بیده على ظهره وعینیه، وأدخل لسانه فی فیه، وأذن فی أذنه الیمنى وأقام فی الأخرى، ثم قال: یا عمة إذهبی به إلى أمه، فردته إلى أمه. قالت حکیمة: ثم جئت من بیتی إلى أبی محمد الحسن فإذا المولود بین یدیه فی ثیاب صفر، وعلیه من البهاء والنور، أخذ حبه مجامع قلبی، فقلت: یا سیدی هل عندک من علم فی هذا المولود المبارک ؟ فقال: یا عمة هذا المنتظر الذی بشرنا به…
هنگامى که شب نیمه ماه شعبان سال دویست و پنجاه و پنج فرا رسید، حکیمه نزد حسن عکسرى آمد، به حکیمه گفت: اى عمه به خاطر پیشامد امرى امشب در نزد ما باش. حکیمه آن شب را نزد او ماند، هنگام طلوع فجر نرجس نا آرام شد،‌ حکیمه نزد او ایستاد و نرجس مولود مبارکى را به دنیا آورد، هنگامى‌که حکیمه آن را دید او را نزد حسن عسکرى آورد و این مولود ختنه شده بود. حسن عسکرى او را گرفت و دستش را بر پیشت و چشمانش مالید و زبانش را در دهان گذاشت و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس فرمود: اى عمه! این بچه را به مادرش بر گردان. حکیمه مى‌گوید: او را پیش مادرش بردم.
حکیمه مى‌گوید: (روزى دیگر) به خانه ابو محمد حسن عسکرى آمدم در این هنگام آن مولود نورانى را که در میان پارچه زرد پیچیده بود، در مقابل او دیدم، محبت او دلم را گرفت گفتم: اى آقاى من! آیا به تولد این مولود خجسته علم داشتی؟ حسن عسکرى فرمود: اى عمه این همان منتظرى است که بشارت آمدنش را داده اند….
القندوزی الحنفی، الشیخ سلیمان بن إبراهیم (متوفاى1294هـ) ینابیع المودة لذوی القربى، ج3، ص172، تحقیق: سید علی جمال أشرف الحسینی، ناشر: دار الأسوة للطباعة والنشرـ قم، الطبعة:الأولى1416هـ.
همانطورى که از این روایات به دست مى‌آید، حضرت حکیمه هم در شب ولادت و هم بعد از آن، حضرت مهدى علیه السلام را دیده‌ و مشاهداتش را براى دیگران گزارش کرده‌است.
مطلب سوم:‌ نسب و شخصیت حضرت حکیمه (سلام الله علیها)
از ‌آنجائى که قفارى مى‌گوید: حضرت حکیمه یک شخص غیر معصوم است، چگونه شیعیان شهادت او را در مورد تولد امام زمان علیه السلام قبول دارند، ناگزیر باید نسب و شخصیت این بانوى فاضله را بررسى کرد تا شبهه‌ى در این زمینه باقى نماند.
1. اسم و نسب
حضرت حکیمه همانند راویان دیگر یک فرد نا شناخته‌اى نیست که به راحتى بتوان در مورد او شک و تردید به خود راه داد؛ بلکه او در اسم و نسب، وابسته به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و فرزند امام معصوم است.
طبرسى مى‌گوید: حضرت حکیمه از جمله فرزندان امام جواد علیه السلام است:
وَخَلَّفَ مِنَ الْوَلَدِ عَلِیّاً علیه السلام ابْنَهُ الْإِمَامَ وَمُوسَى وَمِنَ الْبَنَاتِ حَکِیمَةَ وَخَدِیجَةَ وَأُمَّ کُلْثُوم .
امام جواد سلام اللَّه علیه دو پسر و سه دختر از خود به جاى گذارد که یکى از آنان حضرت هادى سلام اللَّه علیه است و دومى هم به نام موسى مى‌باشد و دختران آن جناب هم حکیمه، خدیجه و ام کلثوم نام داشته اند،
الطبرسی، أبی علی الفضل بن الحسن (متوفاى548هـ)، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 355، تحقیق و نشر: تحقیق مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث ـ قم، الطبعة: الأولى، 1417هـ.
علامه مجلسى نیز مى‌نویسد:
سم المعتصم محمد بن علی علیهما السلام وأولاده علی الامام وموسى وحکیمة وخدیجة وأم کلثوم.
معتصم عباسى، امام جواد علیه السلام را مسموم کرد و فرزندان امام جواد، على (امام هادى علیه السلام)‌،‌ موسى، حکیمه، خدیجه و ام کلثوم هستند.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج50، ص 8، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ – 1983م.
2. جلالت و وثاقت:
جلالت شأن و وثاقت این بانوى عالى مقام از نسبت او به خانواده امام جواد علیه السلام آشکار و روشن است. در فضلیت و علم و تقواى این بانو همین بس که ایشان محرم اسرار ائمه از جمله امام حسن عسکرى علیه السلام است که با توجه به روایات گذشته، حضرت او را از ولادت فرزندش خبر داد و به خانه خودش فراخواند.
علامه مجلسى و سید محسن امین دو تن از بزرگان شیعه، این بانو را با القابى همانند: نجیبه،‌ کریمه، عالمه، فاضله، تقیه،‌ رضیه و صالحه و عابده ستوده‌اند.
علامه مجلسى مى‌نویسد:
ثمّ اعلم أنّ فی القبّة الشریفة قبراً منسوباً إلى النجیبة الکریمة العالمة الفاضلة التقیة الرضیة حکیمة بنت أبی جعفر الجواد علیه السلام ولا أدری لِمَ لم یتعرضوا لزیارتها مع ظهور فضلها وجلالتها وإنّها کانت مخصوصة بالأئمّة علیهم السلام، ومودعة أسرارهم، وکانت اُمّ القائم عندها، وکانت حاضرة عند ولادته علیه السلام، وکانت تراه حیناً بعد حین فی حیاة أبی محمّد العسکری علیه السلام، وکانت من السفراء والأبواب بعد وفاته، فینبغی زیارتها بما أجرى الله على اللسان ممّا یناسب فضلها وشأنها.
بدان در زیر این قبه شریفه قبرى به بانوى نجیبه،‌ کریمه، دانا، فاضله، پرهیزگار و رضیه حکیمه دختر ابو جعفر امام جواد علیه السلام است و من نمى‌دانم با این که فضیلت و جلالت این بانو روشن است چرا زیارت او را متعرض نشده‌اند و این بانو محرم اسرار ائمه بود و مادر حضرت مهدى علیه السلام در نزد او بود و در هنگام ولادت آن حضرت حاضر بود و او را در هر زمانى در زمان حیات امام عسکرى مى‌دید و بعد از وفاتش از سفیران او بود،‌ پس سزاوار این است که آن بانو را همانگونه که مناسب شأن و فضلیت او است، زیارت کرد.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج99، ص79، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ – 1983م.
سید محسن امین نیز بعد از اینکه ایشان را از نظر نسب معرفى کرده، او را از زنان عابده و پرهیزگار توصیف کرده‌است:
حکیمة بنت الإمام محمد الجواد بن علی الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب علیهم السلام. مدفونة بسامراء هی ونرجس أم المهدی مع الإمامین العسکری والهادی علیهما السلام… کانت من الصالحات العابدات القانتات.
حکیمه دختر امام جواد فرزند امام هشتم، فرزند موسى کاظم، فرزند حعفر صادق، فرزند محمد باقر، فرزند امام زین العابدین، فرزند حسین،‌ فرزند على بن اطالب علیهم السلام، در سامرا همراه نرجس مادر حضرت مهدى و امام هادى و عسکرى علیهما السلام دفن شده‌است، او از زنان صالح، عابد پرهیزگار بود.
الأمین، السید محسن (متوفای1371هـ)، أعیان الشیعة، ج6، ص217، تحقیق وتخریج: حسن الأمین، ناشر: دار التعارف للمطبوعات – بیروت – لبنان، سال چاپ: 1403 – 1983 م
بنا براین، حضرت حکیمه، فرزند امام معصوم، محرم اسرار امام، و مورد اطمینان امام و شیعیان است و خبر او در مورد تولد حضرت مهدى علیه السلام براى شیعیان مورد قبول است.
حال بعد از این که روایت گزارش حکیمه از تولد حضرت مهدى ذکر شد، به پاسخ تفصیلى مى‌پردازیم:
پاسخ اول: شهادت حکیمه،‌ تعیین مصداق ودلیل اصل عقیده مهدویت است
دکتر ناصر قفارى، عقیده شیعه را در مورد ولادت حضرت مهدى علیه السلام و غیبت آن حضرت، گاهى از مخترعات عثمان بن سعید عمرى و همفکرانش مى‌داند و گاهى مى‌گوید:‌ این عقیده از طریق حکیمه که یک زن غیر معصوم است به عقائد شیعه راه پیدا کرده‌ و در حقیقت او در این مورد،‌ دچار تناقض گویى آشکارى شده‌است؛ لذا مخاطب کلام او سرگردان مى‌شود که کدام سخنش را بپذیرد.
علت تناقض گویى او این است که تفکر مهدویت نه تنها ریشه در عقیده شیعه دارد؛ بلکه یک تفکر و عقیده اسلامى است. ایشان براى این که این عقیده را باطل جلوه دهد، از هر راهى که مى‌رود، به بن بست گیر مى‌کند و خودش را در قعر چاهى مى‌بیند که براى خود کنده است.
پاسخ نخست در جواب این شبهه این است که اگر چه حضرت حکیمه یکى از کسانى است که ولادت حضرت مهدى علیه السلام را مشاهده کرده و براى دیگران نقل کرده است؛ اما شهادت ایشان و دیگران، باعث ایجاد عقیده مهدویت در میان شیعیان نشده است؛ بلکه این عقیده،‌ همانند توحید، نبوت، امامت و معاد، از جمله عقائد ثابت شیعه در متن امامت بوده که رسول خدا صلى الله علیه وآله و ائمه معصومین علیهم السلام مهدى موعود را با تمام مشخصات نسبى و اسمى براى شیعیان معرفى کرده و از ولادت وغیبت آن حضرت خبر داده‌اند.
بنابراین،‌ مسأله مهدویت یک مسأله تازه‌اى نیست که با شهادت آنها در عقائد شیعه راه یافته باشد؛ بلکه تنها با این شهادت، مصداق خارجى وجود امام زمان علیه السلام ثابت مى‌شود، نه آنچه را قفارى و همفکرانش ادعا مى‌کنند.
مهدویت، عقیده ریشه دار در کتب اهل سنت:
بزرگترین اشتباه قفارى این است که مسأله مهدویت را ریشه یابى نکرده است؛ زیرا این عقیده با همه برنامه‌هاى که در عصر مهدوى محقق خواهد شد، در کتابهاى بزرگان اهل سنت از جمله احمد حنبل، ترمذى، طبرانى و… در روایات صحیح از رسول خدا صلى الله علیه وآله بیان شده که برخى از روایات براى اثبات مطلب آورده مى‌شود:
1. ترمذی
ترمذى از محدثان پر آوزه اهل سنت، در کتاب سنن خود، ابتدا روایت عبد الله بن مسعود را آورده و در پایان، روایت ابو هریره را نقل کرده و تصریح کرده است که این روایت حسن و صحیح است:
حدثنا عبد الْجَبَّارِ بن الْعَلَاءِ بن عبد الْجَبَّارِ الْعَطَّارُ حدثنا سُفْیَانُ بن عُیَیْنَةَ عن عَاصِمٍ عن زِرٍّ عن عبد اللَّهِ عن النبی صلى الله علیه وسلم قال: یَلِی رَجُلٌ من أَهْلِ بَیْتِی یُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِی قال عَاصِمٌ وأنا أبو صَالِحٍ عن أبی هُرَیْرَةَ قال: لو لم یَبْقَ من الدُّنْیَا إلا یَوْمٌ لَطَوَّلَ الله ذلک الْیَوْمَ حتى یَلِیَ…
قال أبو عِیسَى: هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ.
ابن مسعود مى‌گوید:‌ رسول خدا صلى الله علیه وسلم فرمود: مردى از اهل بیت من که هم اسم من است مى‌آید. به نقل ابو هریره نیز رسول خدا فرموده است: اگر از عمر دینا تنها یک روز باقى مانده باشد، خداوند آن را آنقدر طولانى کند تا این که مردى از اهل بیت من که هم اسم من است بیاید.
ابو عیسى گفته است:‌ این رویت حسن و صحیح است.
الترمذی السلمی، ابوعیسی محمد بن عیسی (متوفاى 279هـ)، سنن الترمذی، ج4، ص505، تحقیق: أحمد محمد شاکر وآخرون، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
2. ابو داود سجستانی
سجستانى در سنن خود از ام سلمه با سند موثق آورده است که مهدى از نسل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است:
حدثنا أَحْمَدُ بن إبراهیم ثنا عبد اللَّهِ بن جَعْفَرٍ الرَّقِّیُّ ثنا أبو الْمَلِیحِ الْحَسَنُ بن عُمَرَ عن زِیَادِ بن بَیَانٍ عن عَلِیِّ بن نُفَیْلٍ عن سَعِیدِ بن الْمُسَیِّبِ عن أُمِّ سَلَمَةَ قالت: سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم یقول: الْمَهْدِیُّ من عِتْرَتِی من وَلَدِ فَاطِمَةَ.
از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: مهدى از خاندان من از فرزندان فاطمه است.
السجستانی الأزدی، ابوداود سلیمان بن الأشعث (متوفاى 275هـ)، سنن أبی داود، ج4، ص1071، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، ناشر: دار الفکر.
3. احمد حنبل:
احمد حنبل پیشواى مذهب حنابله در مسندش پنج روایت را، از طریق عاصم و زر بن حبیش آورده‌‌ که یکى از روایات این است:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی أبی ثنا سُفْیَانُ بن عُیَیْنَةَ ثنا عَاصِمٌ عن ذر عن عبد اللَّهِ عَنِ النبی صلى الله علیه وسلم: لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حتى یلی رَجُلٌ من أَهْلِ بیتی یواطی اسْمُهُ اسمی.
رسول خدا صلى الله علیه وسلم فرمود: قیامت بر پا نمى‌شود تا این که مردى از اهل بیتم که هم اسم من است زمام امر را به دست بگیرد.
الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص376، ح3571، ناشر: مؤسسة قرطبة – مصر.
4. طبرانی
طبرانى در المعجم الکبیر، بیش از سیزده روایت با تعبیرات مختلف و طرق متعدد که همگى سندش به عاصم بن بهدله و زر بن حبیش (از راویان صحیح بخاری) و عبد الله بن مسعود مى‌رسد، نقل کرده ویکى از روایات این است:
حدثنا مُوسَى بن هَارُونَ ثنا عبد اللَّهِ بن دَاهِرٍ الرَّازِیُّ ثنا عبد اللَّهِ بن عبد الْقُدُّوسِ عَنِ الأَعْمَشِ عن عَاصِمِ بن أبی النَّجُودِ عن زِرِّ بن حُبَیْشٍ عن عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ رضی اللَّهُ عنه قال: قال رسول اللَّهِ صلى اللَّهُ علیه وسلم: لا تَقُومُ السَّاعَةُ حتى یَمْلِکَ رَجُلٌ من أَهْلِ بَیْتِی یواطىء اسْمُهُ اسْمِی یَمْلأُ الأَرْضَ عَدْلًا وَقِسْطًا کما مُلِئَتْ ظُلْمًا وَجَوْرًا.
رسول خدا (ص) فرمود: قیامت بر پا نمى‌شود، تا اینکه مردى از اهل بیت من که نام او همنام من است، حاکم شود، که زمین را پر از عدل و داد مى کند همانطور که پر از ظلم و جور شده است.
الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج10، ص133، ح10214،‌ تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء – الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م.
مقاله جداگانه در اثبات این که حضرت مهدى از نسل حضرت امام حسن عسکرى است تحت عنوان ‌«آیا نام پدر حضرت مهدى عبد الله است؟» تدوین شده و بر روى نیز سایت قرار گرفته است،‌ در این مقاله این قسمت از بحث روشن شده است:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=12872
بنا بر این شهادت حضرت حکیمه،‌ تنها ثابت مى‌کند که حضرت مهدى علیه السلام، کسى که روایات بسیار آمدن او را بشارت داده‌اند، به دنیا آمده است؛‌ نه این که عقیده مهدویت را در مکتب شیعه ایجاد کرده باشد؛ زیرا این عقیده، یک عقیده ریشه دارى است که نه تنها در مکتب تشیع،‌ بلکه در مکتب اهل سنت نیز پذیرفته شده است و در این مورد روایات صحیحى از منابع معتبر آنان را متذکر شدیم.
پاسخ دوم: شهادت دیگران بر ولادت حضرت مهدی (عج)
اگر اشکال قفارى و همفکرانش بر شهادت حضرت حکیمه است باید گفت:‌ با جستجو در منابع شیعه به دست مى‌آید که ولادت آن حضرت را جز حکیمه، چهار زن دیگر نیز مشاهده نموده و گزارش کرده‌اند که با حضرت حکیمه،‌ پنج تن مى‌شود. ماجراى تولد امام زمان علیه السلام در هر محکمه‌اى اگر ارائه شود، شهادت این پنج نفر کافى خواهد بود. اینک اسامى زنانى که شاهد تولد حضرت مهدى علیه السلام بوده اند از این قرار است:
1. زن قابله
شهادت زن قابله را بر تولد امام زمان علیه السلام، احمد بن بلال بن داود کاتب که تربیت شده همان زن قابله بوده از قول این زن، براى دوستش به نام حنظله نقل کرده‌است.
شیخ طوسى این روایت را که مفصل است در کتاب الغیبة آورده و ما همان محل شاهد را در این جا مى‌آوریم:
زن قابله مى‌گوید: خادم امام حسن عسکرى علیه السلام به در خانه ما آمد و گفت:
208 – أحمد بن علی الرازی، عن محمد بن علی، عن حنظلة بن زکریا قال: حدثنی أحمد بن بلال بن داود الکاتب…
فَقَالَ: یَحْتَاجُ إِلَیْکِ بَعْضُ الْجِیرَانِ لِحَاجَةٍ مُهِمَّةٍ فَادْخُلِی وَلَفَّ رَأْسِی بِالْمُلَاءَةِ وَأَدْخَلَنِی الدَّارَ وَأَنَا أَعْرِفُهَا فَإِذَا بِشِقَاقٍ مَشْدُودَةٍ وَسَطَ الدَّارِ وَرَجُلٌ قَاعِدٌ بِجَنْبِ الشِّقَاقِ فَرَفَعَ الْخَادِمُ طَرَفَهُ فَدَخَلْتُ وَإِذَا امْرَأَةٌ قَدْ أَخَذَهَا الطَّلْقُ وَامْرَأَةٌ قَاعِدَةٌ خَلْفَهَا کَأَنَّهَا تَقْبَلُهَا فَقَالَتِ الْمَرْأَةُ تُعِینُنَا فِیمَا نَحْنُ فِیهِ فَعَالَجْتُهَا بِمَا یُعَالَجُ بِهِ مِثْلُهَا فَمَا کَانَ إِلَّا قَلِیلًا حَتَّى سَقَطَ غُلَامٌ فَأَخَذْتُهُ عَلَى کَفِّی وَصِحْتُ غُلَامٌ غُلَامٌ وَأَخْرَجْتُ رَأْسِی مِنْ طَرَفِ الشِّقَاقِ أُبَشِّرُ الرَّجُلَ الْقَاعِدَ فَقِیلَ لِی: لَا تَصِیحِی فَلَمَّا رَدَدْتُ وَجْهِی إِلَى الْغُلَامِ قَدْ کُنْتُ فَقَدْتُهُ مِنْ کَفِّی فَقَالَتْ لِیَ الْمَرْأَةُ الْقَاعِدَةُ: لَا تَصِیحِی وَأَخَذَ الْخَادِمُ بِیَدِی وَأَخْرَجَنِی مِنَ الدَّارِ وَرَدَّنِی إِلَى دَارِی…
یکى از همسایه ها براى حاجت مهمى تو را مى‌خواند به خانه آنها بیا، روسرى به سر کردم و او مرا به خانه اى آورد که نمى‌شناختم. دیدم پرده درازى در وسط خانه آویخته اند و مردى کنار پرده ایستاده است.
خادم گوشه پرده را بالا زد و من داخل شدم. دیدم زنى در حال وضع حمل است و زنى دیگر مانند قابله پشت سر او نشسته است. آن زن به من گفت در این کار به ما کمک مى‌کنى؟ پس به او کمک کردم و چیزى نگذشت که پسرى متولد گردید. من او را روى دست گرفتم و صدا زدم پسر! پسر! آنگاه سر از پرده بیرون آوردم که به آن مرد نشسته مژده دهم، کسى گفت سر و صدا مکن! چون متوجه بچه شدم او را روى دست خود ندیدم و همان زن گفت: صدا مکن! در این موقع خادم مرا به خانه ام برگردانید.
این زن بعد نقل ماجراى تولد امام زمان به احمد بن بلال مى‌گوید:
إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ شَأْناً وَمَنْزِلَةً وَکُلُّ مَا یَدَّعُونَهُ حَقٌّ..
این جریان را براى تو نقل کردم تا بدانى که این قوم (خانواده پیامبر) نزد خداوند داراى شأن و مقام بزرگى هستند و آنچه ادعا مى‌کنند درست است.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، کتاب الغیبة، ص240- 242، تحقیق: الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة: الأولى، 1411هـ.
2 و 3. نسیم و ماریه خادمان امام حسن عسکری (ع)
نسیم و ماریه از خادمان خانه امام حسن عسکرى علیه السلام است که وجود مقدس امام زمان علیه السلام را هنگام تولد دیده و این قضیه را این‌گونه نقل کرده‌اند:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ وَأَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْعَطَّارُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ النَّیْسَابُورِیُّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ السَّیَّارِیِّ قَالَ: حَدَّثَتْنِی نَسِیمٌ وَمَارِیَةُ قَالَتَا: إِنَّهُ لَمَّا سَقَطَ صَاحِبُ الزَّمَانِ علیه السلام مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ جَاثِیاً عَلَى رُکْبَتَیْهِ رَافِعاً سَبَّابَتَیْهِ إِلَى السَّمَاءِ ثُمَّ عَطَسَ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ زَعَمَتِ الظَّلَمَةُ أَنَّ حُجَّةَ اللَّهِ دَاحِضَةٌ لَوْ أُذِنَ لَنَا فِی الْکَلَامِ لَزَالَ الشَّک .
نسیم و ماریه مى‌گویند: هنگامى‌که صاحب الزّمان علیه السّلام از مادر متولد شد، دو زانو را بر زمین نهاد و دو انگشت سبّابه را به جانب آسمان بالا برد، آنگاه عطسه کرد و فرمود: سپاس ویژه‌ى خداوندى است که پرودگار جهانیان است و درود خدا بر پیامبر و آل او باد، ستمکاران پنداشته اند که حجّت خدا از میان رفته است اگر براى ما اذن در کلام بود شکّ زایل مى گردید.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص430.، ناشر:‌ اسلامیة ـ تهران ، الطبعة الثانیة ، 1395 هـ.
4. کنیز امام عسکرى (ع)
کنیز دیگرى از امام حسن عسکرى علیه السلام که بعد از غارت خانه امام توسط جعفر کذاب با شخصى به نام ابو على خیزرانى ازدواج کرد، بر تولد حضرت مهدى علیه السلام شهادت داده‌است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِی أَبُو عَلِیٍّ الْخَیْزَرَانِیُّ عَنْ جارِیََةٍ لَهُ کَانَ أَهْدَاهَا لِأَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام فَلَمَّا أَغَارَ جَعْفَرٌ الْکَذَّابُ عَلَى الدَّارِ جَاءَتْهُ فَارَّةً مِنْ جَعْفَرٍ فَتَزَوَّجَ بِهَا قَالَ أَبُو عَلِیٍّ: فَحَدَّثَتْنِی أَنَّهَا حَضَرَتْ وِلَادَةَ السَّیِّدِ علیه السلام وَأَنَّ اسْمَ أُمِّ السَّیِّدِ صَقِیلُ….
قَالَ أَبُو عَلِیٍّ: وَسَمِعْتُ هَذِهِ الْجَارِیَةَ تَذْکُرُ أَنَّهُ لَمَّا وُلِدَ السَّیِّدُ علیه السلام رَأَتْ لَهَا نُوراً سَاطِعاً قَدْ ظَهَرَ مِنْهُ وَبَلَغَ أُفُقَ السَّمَاءِ وَرَأَتْ طُیُوراً بَیْضَاءَ تَهْبِطُ مِنَ السَّمَاءِ وَتَمْسَحُ أَجْنِحَتَهَا عَلَى رَأْسِهِ وَوَجْهِهِ وَسَائِرِ جَسَدِهِ ثُمَّ تَطِیرُ فَأَخْبَرْنَا أَبَا مُحَمَّدٍ علیه السلام بِذَلِکَ فَضَحِکَ ثُمَّ قَالَ: تِلْکَ مَلَائِکَةٌ نَزَلَتْ لِلتَّبَرُّکِ بِهَذَا الْمَوْلُودِ وَهِیَ أَنْصَارُهُ إِذَا خَرَج .
ابو على خیزرانى کنیزى داشت که او را به امام حسن عسکرىّ علیه السّلام اهدا کرد و چون جعفر کذّاب خانه امام را غارت کرد وى از دست جعفر گریخت و با ابو علىّ ازدواج نمود. ابو علىّ مى گوید که او گفته است در ولادت سیّد (امام زمان) علیه السّلام حاضر بود و مادر سیّد، صقیل نام داشت…
ابو علىّ گوید: از همین کنیز شنیدم که مى گفت: چون سیّد (امام زمان) علیه السّلام متولّد شد، نور درخشان وى را دیده است که از او ظاهر گردیده و به افق آسمانها رسیده است و پرندگان سپیدى دیده که از آسمان فرود مى آیند و پرهاى خود را به سر و صورت و سایر اعضاى وى مى کشند و سپس پرواز مى کنند، این مطلب را به امام حسن عسکرىّ علیه السّلام خبر دادیم، خندید و فرمود: آنها ملائکه اى هستند که براى تبرّک جستن به این مولود فرود آمده اند و چون ظهور کند یاوران وى خواهند بود
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص431، ناشر:‌ اسلامیة ـ تهران ، الطبعة الثانیة ، 1395 هـ.
پاسخ سوم: تعدادی از افراد مورد اطمینان، حضرت مهدی (ع) را بعد از تولد، دیده‌اند
علاوه بر این پنج نفر فوق که بر تولد حضرت مهدى علیه السلام شهادت داده‌اند (که در میان آنها حضرت حکیمه در نزد شیعه از منزلت خاصى برخوردار است که بعداً‌ در باره آن توضیح مى‌دهیم)، تعدادى از ارادتمندان و اصحاب امام عسکرى علیه السلام، نیز در مدت پنج سال آخر حیات آن حضرت، فرزندش حضرت مهدى علیه السلام را دیده اند. در این جا به اسامى عده‌اى که در آن مقطع خاص تاریخى محضر مبارک آن حضرت شرفیاب شده‌اند، اشاره مى‌کنیم:
1. روایت عبد الله بن جعفر حمیری:
یکى از کسانى که به دیدار حضرت مهدى علیه السلام بار یافته، نائب و سفیر او عثمان بن سعید عمرى است، او در جواب سؤال عبد الله بن جعفر حمیرى که از راویان موثق است تصریح مى‌کند که امام زمان علیه السلام را دیده‌است. مرحوم کلینى این روایت را با سند صحیح این‌گونه نقل کرده‌است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ وَمُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى جَمِیعاً عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ قَالَ: اجْتَمَعْتُ أَنَا وَالشَّیْخُ أَبُو عَمْرٍو رَحِمَهُ اللَّهُ عِنْدَ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ فَغَمَزَنِی أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَا عَمْرٍو إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ شَیْ ءٍ وَمَا أَنَا بِشَاکٍّ فِیمَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْهُ فَإِنَّ اعْتِقَادِی وَدِینِی أَنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ إِلَّا إِذَا کَانَ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ بِأَرْبَعِینَ یَوْماً فَإِذَا کَانَ ذَلِکَ رُفِعَتِ الْحُجَّةُ وَأُغْلِقَ بَابُ التَّوْبَةِ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً فَأُولَئِکَ أَشْرَارٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَهُمُ الَّذِینَ تَقُومُ عَلَیْهِمُ الْقِیَامَةُ وَلَکِنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ أَزْدَادَ یَقِیناً وَإِنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَنْ یُرِیَهُ «کَیْفَ یُحْیِی الْمَوْتَى قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قَالَ بَلَى وَ لَکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی»….
ثُمَّ قَالَ: سَلْ حَاجَتَکَ فَقُلْتُ لَهُ: أَنْتَ رَأَیْتَ الْخَلَفَ مِنْ بَعْدِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام؟ فَقَالَ: إِی وَاللَّهِ وَرَقَبَتُهُ مِثْلُ ذَا وَأَوْمَأَ بِیَدِهِ….
عبد الله بن جعفر حمیرى مى‌گوید: من با عثمان بن سعید عمروى سفیر امام زمان علیه السلام در خانه احمد بن اسحاق، وکیل امام بودیم. احمد بن اسحاق به من اشاره کرد تا از جانشین امام عسکرى بپرسم، من به سفیر امام زمان عثمان بن سعید گفتم:
مى خواهم سؤالى مطرح کنم. سؤال من در اثر شک و تردید نیست، زیرا کیش و آئین من بر این است که زمین از حجت خالى نمى ماند، مگر چهل روز قبل از قیامت که در آن روز حجت خدا به آسمان پر مى کشد. در آن روز راه توبه و بازگشت به ایمان مسدود مى شود آنسان که بعد از آن نه ایمان کسى پذیرفته شود که تا آن روز کافر بوده است، و نه کردار شایسته مردمان مورد قبول مى افتد که پاداشى بر آن مترتب گردد. مردمى که در آن چهل روز بر روى زمین باشند بدکاره هاى خلق خدا هستند و عالم هستى بر سر همانان خراب مى شود. با این اعتقاد و یقین، دوست دارم بر یقین خود بیفزایم. همانا ابراهیم خلیل از خدا مسألت کرد تا به او نشان دهد که چگونه مردگان را زنده مى کند. و خدا به او گفت: مگر این را باور نداری؟ ابراهیم گفت: «چرا باور دارم. اما مى خواهم اطمینان و آرامش دل بیابم». من نیز به شما که سفیر امام زمانى وثوق کامل دارم ….
عثمان بن سعید گفت: سؤال خود را مطرح کن و آنچه حاجت دارى بپرس. من گفتم: «تو خودت جانشین امام حسن عسکرى را دیده اى؟». گفت: آرى به خدا. موقعى که او را دیدم گردن او تا این حد رشد کرده بود و به دست خود اشاره کرد…
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص330، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
بررسی سند روایت:
مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ:
نجاشى در بار او مى‌نویسد:
محمد بن عبد الله بن جعفر بن الحسین بن جامع بن مالک الحمیری أبو جعفر القمی، کان ثقة، وجها، کاتب صاحب الامر علیه السلام.
النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص 355، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى العطار:
محمد بن یحیى أبو جعفر العطار القمی، شیخ أصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث.
رجال النجاشی، ص 353
عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیِّ:
عبد الله بن جعفر بن الحسین بن مالک بن جامع الحمیری أبو العباس القمی. شیخ القمیین و وجههم.
رجال النجاشی، ص 219
احمد بن إسحاق القمی:
أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالک بن الأحوص الأشعری، أبو علی القمی، وکان وافد القمیین، وروى عن أبی جعفر الثانی وأبی الحسن علیهما السلام، وکان خاصة أبی محمد علیه السلام.
رجال النجاشی، ص 91
عثمان بن سعید العمری:
[ 5877 ] 22 – عثمان بن سعید العمری الزیات، ویقال له: السمان، یکنى أبا عمرو، جلیل القدر ثقة، وکیله علیه السلام.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص 401، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
سند این روایت صحیح اعلائى است و تمام روات آن از برترین راویان تاریخ شیعه هستند.
2. محمّد بن عثمان عمرى با چهل نفر
از جمله کسانى که بعد از تولد حضرت مهدى، آن حضرت را دیده‌اند، چهل نفر از محبان و شیعیان امام حسن عسکرى است که در منزل آن حضرت بودند و امام عسکرى فرزندش را به آنها نشان داد و در مورد اطاعت از آن بزرگوار سفارش کرد. این روایت موثق را شیخ صدوق در کمال الدین با سندى که همه راویانش موثق هستند، نقل کرده‌است:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ مَاجِیلَوَیْهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ: حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ الْفَزَارِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ حُکَیْمٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ وَمُحَمَّدُ بْنُ عُثْمَانَ الْعَمْرِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالُوا عَرَضَ عَلَیْنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیه السلام وَنَحْنُ فِی مَنْزِلِهِ وَکُنَّا أَرْبَعِینَ رَجُلًا فَقَالَ: هَذَا إِمَامُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَخَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ أَطِیعُوهُ وَلَا تَتَفَرَّقُوا مِنْ بَعْدِی فِی أَدْیَانِکُمْ فَتَهْلِکُوا أَمَا إِنَّکُمْ لَا تَرَوْنَهُ بَعْدَ یَوْمِکُمْ هَذَا قَالُوا فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ فَمَا مَضَتْ إِلَّا أَیَّامٌ قَلَائِلُ حَتَّى مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام.
معاویة بن حکیم و محمد بن ایوب بن نوح و محمد بن عثمان عمرى مى‌گویند: ابو محمد حسن بن على علیه السلام پسرش را در منزل خودش با حضور چهل نفر از ماها به ما نشان داد و فرمود: این امام شما بعد از من و خلیفه من بر شما است، او را اطاعت کنید و بعد از من در دین خود اختلاف نکنید تا هلاک نشوید. آگاه باشید که بعد از امروز او را نخواهید دید. آنها مى‌گویند: ما از حضورش بیرون آمدیم چند روزى نگذشت که ابو محمد در گذشت .
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص435، ناشر:‌ اسلامیة ـ تهران ، الطبعة الثانیة ، 1395 هـ.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص25، ح 19، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ – 1983م.
در روایت دیگر آمده است که محمد بن عثمان عمرى مى‌گوید: من امام زمان را دیده‌ام:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ قَالَ: قُلْتُ لِمُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: إِنِّی أَسْأَلُکَ سُؤَالَ إِبْرَاهِیمَ رَبَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ حِینَ قَالَ لَهُ «رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى قالَ أَ وَلَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَلکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی» فَأَخْبِرْنِی عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ هَلْ رَأَیْتَهُ قَالَ: نَعَمْ وَلَهُ رَقَبَةٌ مِثْلُ ذِی وَأَشَارَ بِیَدِهِ إِلَى عُنُقِه .
عبد اللَّه بن جعفر حمیرى مى‌گوید: به محمد بن عثمان عمرى گفتم من از تو همان سؤالى را مى کنم که ابراهیم علیه السلام از پروردگارش پرسد وقتى گفت: «پروردگارا به من نشان بده چگونه مرده ها را زنده مى‌کنى گفت: مگر ایمان ندارى؟ عرض‌کرد: چرا ولى مى‌خواهم دلم مطمئن شود» به من خبرده از صاحب الامر که او را دیدى؟ فرمود: آرى، گردنى دارد مانند این و با دست خود اشاره بگردن خود نمود.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص 435،‌ ح3، ناشر:‌ اسلامیة ـ تهران ، الطبعة الثانیة ، 1395 هـ.
بررسی سند روایت نخست:
در سند روایت نخست،‌ افرادى:‌ 1. محمد بن على بن ماجیلویه؛ 2. محمد بن یحى العطار؛ 3. جعفر بن محمد مالک فزارى؛‌ 4. معاویة بن حکیم؛ 5. محمد بن ایوب بن نوح؛‌ 6. محمد بن عثمان عمرى قرار دارند که اینک همه آنها را از نظر رجال شناسان شیعه بررسى مى‌کنیم:
1. محمد بن علی بن ماجیلویه:
محمد بن علی بن ماجیلویه: ثقة على الأقوى. هو وأخوه أحمد ممن یکثر الصدوق من الروایة عنهما مترضیا علیهما. وتقدم جدهما محمد بن أبی القاسم الملقب بما جیلویه. وعد من تلامذة الکلینی.
محمد بن على بن ماجیلوى، بنا قول قوى ثقه است، او برادرش احمد از جمله کسانى است که شیخ صدوق فراوان از آنها روایت نقل کرده و از آنها راضى است و جد آنها محمد بن ابى القاسم ملقب به ماجیلویه بوده و از شاگردان کلینى است.
الشاهرودی، الشیخ علی النمازی ( متوفای1405هـ )، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج7، ص242، ناشر: ابن المؤلف، چاپخانه: شفق – طهران، الأولى 1412هـ
ومحمد بن علی ماجیلویه الذی یروی الصدوق عنه ممن عد العلامة خبره صحیحا.
محمد بن على ماجیلویه کسى است که شیخ صدوق از او روایت کرده و علامه روایت او را صحیح دانسته است.
الکلباسی، أبی المعالی محمد بن محمد ابراهیم (متوفای 1315هـ)، الرسائل الرجالیة، ج1، ص348،‌ تحقیق: محمد حسین الدرایتی،‌ ناشر: دار الحدیث للطباعة والنشر ـ قم، چاپ: الأولى 1423 – 1381ش
2. محمد بن یحیی العطار.
دومین شخص در این سند، محمد بن یحیى ابو جعفر عطار است. نجاشى ایشان را موثق دانسته است:
محمد بن یحیى أبو جعفر العطار القمی، شیخ أصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث.
محمد بن یحیى ابو جعفر عطار از اهل قم، بزرگ اصحاب امامیه در زمان خود، موثق و مورد اطمینان و روایات فراوان نقل کرده‌است.
النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص353، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شیخ طوسى نیز ایشان را از مشایخ مرحوم کلینى ذکر کرده‌است:
محمد بن یحیى العطار، روى عنه الکلینی، قمی، کثیر الروایة.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص439، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
3. جعفر بن محمد بن مالک فزاری:
اما در رابطه با جعفربن محمد بن مالک باید گفت که در باره او بین علماى رجال اختلاف وجود دارد، نجاشى و إبن غضائرى وى را تضعیف کرده‌اند؛ اما شیخ طوسى در باره او مى‌نویسد:
جعفر بن محمد بن مالک، کوفی، ثقة.
رجال الطوسی، ص 418.
و نیز ابو القاسم کوفى متوفاى 352 هـ در کتاب الإستغاثه، وى را این گونه توثیق مى‌‌کند:
حدثنا جماعة من مشایخنا الثقاة منهم جعفر بن محمد بن مالک الکوفی…
الاستغاثة، ج 1، ص 77.
البته تضعیف نجاشى و ابن غضائرى در مقابل توثیق شیخ طوسى ارزشى ندارد؛ زیرا تضعیفات این دو بزرگوار به خاطر نقل روایاتى بوده است که در آن زمان از دیدگاه آن‌ها غلو محسوب مى‌شده؛ در حالى که امروزه همه آن‌ها از ضروریات مذهب شیعه به حساب مى‌آید.
مرحوم علامه جلیل القدر، حاج شیخ عبد الله مامقانى در تنقیح المقال بعد از نقل تضعیفات نجاشى و ابن غضائرى مى‌نویسد:
وأقول قد نبهنا فی المقدمة فوائد عشر علی أنّ جملة ممّا هو من ضروریات مذهبنا الیوم قد کان یعد فی السلف الزّمان غلوّا و علیه فرّعوا تضعیف جمع من الثقات و ظنّی أنّ ما صدر فی المقام فی حقّه من الغمز و التضعیف ناش من روایته جملة من معجزات الأئمة سیما معجزات ولادة القائم… و تحقیق المقال أنّ الأقوی کون الرجل ثقة اعتماداً علی توثیق الشیخ….
در فوائد دهگانه در مقدمه کتابمان گفتیم که برخى از مسائل که امروز از ضروریات مذهب شمرده مى شود درگذشته آن را غلو مى دانسته اند که بر همین اساس هم جمعى از راویان مورد ثقه را تضعیف مى کرده اند ومن فکر مى کنم آنچه که در مورد جعفر بن محمد مالک از ضعف وغیر آن گفته شده است ناشى از نقل او معجزات ائمه مخصوصا داستان ولادت حضرت مهدى علیه السلام باشد…..نتیجه این تحقیق آن است که وى بنا بر سخن شیخ طوسى ثقه است.
تنقیح المقال، ج1، ص226، باب جعفر.
علامه محقق نمازى شاهرودى مى نویسد:
والتحقیق أن الأقوى کون الرجل من الثقات المعتمدین اعتمادا على توثیق الشیخ، وأبی القاسم الکوفی فی کتاب الاستغاثة، والعلامة المامقانی فی رجاله.
راى محکمتر در باره جعفر بن محمد مالک کوفى این است که بگوئیم: بنا بر توثیق شیخ وابو القاسم کوفى در کتاب استغاثه و مامقانى در کتاب رجالش، ثقه ومورد اعتماد است.
مستدرکات علم رجال الحدیث، ج 2، ص 213، رقم: 2830.
4. معاویة بن حکیم:
نخستین فرد از آن سه تن که این روایت را نقل کرده و در یک طبقه هستند، ‌معاویة‌ بن حکیم است که رجال شناسان شیعه او را موثق دانسته‌اند:
نجاشى در رجالش در باره او مى‌نویسد:
معاویة بن حکیم بن معاویة بن عمار الدهنی ثقة، جلیل، فی أصحاب الرضا علیه السلام. قال أبو عبد الله الحسین بن عبید الله: سمعت شیوخنا یقولون: روى معاویة بن حکیم أربعة وعشرین أصلا لم یرو غیرها.
معاویة بن حکیم بن معاویة بن عمار دهنى،‌ ثقه و شخص جلیل القدر از اصحاب امام هشتم علیه السلام است. ابو عبد الله حسین بن عبید الله مى‌گوید: از بزرگان شنیدم که مى گفتند: معاویه بن حکیم بیست و چهار اصل را که دیگران روایت نکرده او روایت کرده‌است.
النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص412، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
5. محمد بن ایوب بن نوح و محمد بن عثمان عمری:
این دو بزرگوار از نواب خاص امام زمان علیه السلام بودند که نیاز به بررسى شرح حال آنها نیست و در نزد شیعه موثق هستند، ضمن این که با معاویة بن حکیم در یک طبقه هستند و وقتى وثاقت یک نفر از آن‌ها ثابت شود، راویان هم طبقه آن‌ها نیازى به بررسى ندارند.
3. روایت ابو غانم خادم امام عسکری (ع).
ابو غانم یکى از خدمت گزاران خانه امام حسن عسکرى علیه السلام بود،‌ طبق گزارش او، در روز سوم ولادت حضرت مهدى علیه السلام، امام حسن عسکرى فرزندش را براى اصحاب نشان داد و او را به عنوان جانشین بعد از خود معرفى کرد.
شیخ صدوق مى‌نویسد:
ابْنُ الْمُتَوَکِّلِ عَنِ الْحِمْیَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِیِّ عَنْ أَبِی غَانِمٍ الْخَادِمِ قَالَ: وُلِدَ لِأَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام وَلَدٌ فَسَمَّاهُ مُحَمَّداً فَعَرَضَهُ عَلَى أَصْحَابِهِ یَوْمَ الثَّالِثِ وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُکُمْ مِنْ بَعْدِی وَخَلِیفَتِی عَلَیْکُمْ وَهُوَ الْقَائِمُ الَّذِی تَمْتَدُّ إِلَیْهِ الْأَعْنَاقُ بِالانْتِظَارِ فَإِذَا امْتَلَأَتِ الْأَرْضُ جَوْراً وَظُلْماً خَرَجَ فَمَلَأَهَا قِسْطاً وَعَدْلا.
ابو غانم خادم روایت نموده که چون امام زمان علیه السّلام متولد گردید، پدر بزرگوارش نام او را «محمد» گذارد و در روز سوم او را به اصحاب خود نشان داد و فرمود: بعد از من این کودک امام شما و جانشین من خواهد بود. این همان قائم است که مردم براى ظهور او انتظارها مى‌کشند و هنگامى که دنیا پر از ظلم و بى عدالتى شود، با ظهورش جهان را پر از عدل و داد کند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص431، باب 42، ح8، ناشر:‌ اسلامیة ـ تهران ، الطبعة الثانیة ، 1395 هـ.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 51، ص6، باب ولادته و احوال امه، ح11، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ – 1983م.
4. أحمد بن إسحاق قمى.
شیخ صدوق در کمال الدین ، قضیه رؤیت امام زمان علیه السلام را در زمان امام حسن عسکرى علیه السلام از زبان احمد بن اسحاق قمى نقل مى‌کند:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ بْنِ سَعْدٍ الْأَشْعَرِیِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام وَأَنَا أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَهُ عَنِ الْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ فَقَالَ لِی مُبْتَدِئاً: یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى لَمْ یُخَلِّ الْأَرْضَ مُنْذُ خَلَقَ آدَمَ علیه السلام وَلَا یُخَلِّیهَا إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ بِهِ یَدْفَعُ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِ الْأَرْضِ وَبِهِ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَبِهِ یُخْرِجُ بَرَکَاتِ الْأَرْضِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَمَنِ الْإِمَامُ وَالْخَلِیفَةُ بَعْدَکَ فَنَهَضَ علیه السلام مُسْرِعاً فَدَخَلَ الْبَیْتَ ثُمَّ خَرَجَ وَعَلَى عَاتِقِهِ غُلَامٌ کَأَنَّ وَجْهَهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ مِنْ أَبْنَاءِ الثَّلَاثِ سِنِینَ فَقَالَ: یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ لَوْ لَا کَرَامَتُکَ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَعَلَى حُجَجِهِ مَا عَرَضْتُ عَلَیْکَ ابْنِی هَذَا إِنَّهُ سَمِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَکَنِیُّهُ الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَعَدْلًا کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَظُلْماً یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ مَثَلُهُ فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ الْخَضِرِ علیه السلام وَمَثَلُهُ مَثَلُ ذِی الْقَرْنَیْنِ وَاللَّهِ لَیَغِیبَنَّ غَیْبَةً لَا یَنْجُو فِیهَا مِنَ الْهَلَکَةِ إِلَّا مَنْ ثَبَّتَهُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِ وَوَفَّقَهُ فِیهَا لِلدُّعَاءِ بِتَعْجِیلِ فَرَجِهِ فَقَالَ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ فَقُلْتُ لَهُ: یَا مَوْلَایَ فَهَلْ مِنْ عَلَامَةٍ یَطْمَئِنُّ إِلَیْهَا قَلْبِی؟ فَنَطَقَ الْغُلَامُ علیه السلام بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ فَصِیحٍ فَقَالَ: أَنَا بَقِیَّةُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ أَعْدَائِهِ فَلَا تَطْلُبْ أَثَراً بَعْدَ عَیْنٍ یَا أَحْمَدَ بْنَ إِسْحَاقَ….
احمد بن اسحاق بن سعد اشعرى مى‌گوید به محضر امام یازدهم ابو محمد حسن بن على علیه السلام وارد شدم و مى‌خواستم راجع به جانشین پس از او پرسش کنم، آن‌حضرت آغاز سخن کرد و فرمود: اى احمد بن اسحاق به درستى که خداى تبارک و تعالى از هنگامى‌که آدم را آفریده تا هنگامه قیامت زمین را از حجت خودش که به واسطه وجود او بلاء را از زمین دفع مى‌کند و باران رحمتش را مى‌فرستد و به برکات زمین را استخراج مى‌کند، خالى نگذاشته و نخواهد گذاشت. گفتم یا ابن رسول اللَّه امام و خلیفه پس از شما کیست؟
آن حضرت شتابانه برخاست و درون خانه رفت و سپس برگشت و بر شانه او بچه پسرى بود که رویش چون ماه شب چهارده بود، کودک، سه سالى مى‌نمود و فرمود: اى احمد بن اسحاق اگر نزد خداى عز و جل و نزد حجج او گرامى نبودى من این پسر خود را به تو نشان نمى‌دادم. به درستى او هم نام رسول خدا و هم کنیه او است، او آن کسى است که زمین را از عدل و داد آکنده سازد هم چنان‌که از جور و ستم پر شده‌است. اى احمد بن اسحاق! مثل او در این امت، مثل خضر علیه السلام و مثل ذو القرنین است. به خدا یک غیبتى دارد که در آن کسى از هلاکت نجات نیابد جز آنکه خداى عز و جل او را بر قول به امامت وى ثابت دارد و او را موفق سازد که براى تعجیل فرجش دعا کند. گفتم: اى مولاى من آیا نشانه اى دارد که دل من بدان مطمئن شود؟ آن کودک به زبان فصیح فرمود: منم ذخیره خدا در زمین و انتقام گرنده از دشمنان او، اى احمد بن اسحاق پس از مشاهده باچشم، دنبال اثر نگرد….
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص 384، ناشر:‌ اسلامیة ـ تهران ، الطبعة الثانیة ، 1395 هـ.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص24، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ – 1983م.
5. إبراهیم بن محمد بن فارس النیسابوری
ابراهیم بن محمد فارس نیشابورى از اصحاب امام عسکرى علیه السلام خود وجود مقدس امام زمان علیه السلام را در خانه‌اش دیده است. میرزاى نورى به نقل از کتاب اثباة الهداة به نقل از کتاب إثبات الرجعة فضل بن شاذان مى‌نویسد:
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ فَارِسِیٍّ النَّیْسَابُورِیُّ قَالَ: لَمَّا هَمَّ الْوَالِی عَمْرُو بْنُ عَوْفٍ بِقَتْلِی وَهُوَ رَجُلٌ شَدِیدٌ وَکَانَ مُولَعاً بِقَتْلِ الشِّیعَةِ فَأُخْبِرْتُ بِذَلِکَ وَغَلَبَ عَلَیَّ خَوْفٌ عَظِیمٌ فَوَدَّعْتُ أَهْلِی وَأَحِبَّائِی وَتَوَجَّهْتُ إِلَى دَارِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام لِأُوَدِّعَهُ وَکُنْتُ أَرَدْتُ الْهَرَبَ فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَیْهِ رَأَیْتُ غُلَاماً جَالِساً فِی جَنْبِهِ کَانَ وَجْهُهُ مُضِیئاً کَالْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ فَتَحَیَّرْتُ مِنْ نُورِهِ وَضِیَائِهِ وَکَادَ أَنْ أَنْسَى مَا کُنْتُ فِیهِ مِنَ الْخَوْفِ وَالْهَرَبِ فَقَالَ: یَا إِبْرَاهِیمُ لَا تَهْرُبْ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى سَیَکْفِیکَ شَرَّهُ فَازْدَادَ تَحَیُّرِی فَقُلْتُ لِأَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام: یَا سَیِّدِی جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ مَنْ هُوَ وَقَدْ أَخْبَرَنِی بِمَا کَانَ فِی ضَمِیرِی؟ فَقَالَ: هُوَ ابْنِی وَخَلِیفَتِی مِنْ بَعْدِی وَهُوَ الَّذِی یَغِیبُ غَیْبَةً طَوِیلَةً وَیَظْهَرُ بَعْدَ امْتِلَاءِ الْأَرْضِ جَوْراً وَظُلْماً فَیَمْلَأُهَا قِسْطاً وَعَدْلًا فَسَأَلْتُهُ عَنِ اسْمِهِ فَقَالَ: هُوَ سَمِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله وَکَنِیُّهُ وَلَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یُسَمِّیَهُ أَوْ یُکَنِّیَهُ بِکُنْیَتِهِ إِلَى أَنْ یُظْهِرَ اللَّهُ دَوْلَتَهُ وَسَلْطَنَتَهُ فَاکْتُمْ یَا إِبْرَاهِیمُ مَا رَأَیْتَ وَسَمِعْتَ مِنَّا الْیَوْمَ إِلَّا عَنْ أَهْلِهِ فَصَلَّیْتُ عَلَیْهِمَا وَآبَائِهِمَا وَخَرَجْتُ مُسْتَظْهِراً بِفَضْلِ اللَّهِ تَعَالَى وَاثِقاً بِمَا سَمِعْتُ مِنَ الصَّاحِبِ علیه السلام.
ابراهیم بن محمد فارسى نیشابورى مى‌گوید: هنگامى والى حکومت عباسى، عمرو بن عوف که مرد سخت دل و بر کشتن شیعیان حریص بود،‌ مى‌خواست مرا بکشد. از این تصمیم آگاه شدم و ترس بر من غالب شد، با اهل بیت و دوستانم خدا حافظى کردم به خانه امام عسکرى آمدم تا با آن حضرت هم خدا حافظى کنم و اراده فرار کردم. هنگامى‌که بر آن حضرت وارد شدم، در کنارش پسر بچه‌اى که رویش همانند ماه شب چهارده نورانى بود، دیدم و از این نور و روشنائى متحیر شدم و نزدیک بود که آن خوف و فرارى را که در دل داشتم فراموش کنم.
آن بچه به من فرمود: اى ابراهیم فرار نکن، زیرا خداوند بلند مرتبه شر آنها را کفایت مى‌کند. در این هنگام تحیر من زیاد تر شد،‌ به امام عسکرى علیه السلام عرض کردم اى آقاى من خداوند مرا فدایت گرداند این بچه کسیت که از اسرار درونم خبر داد؟ حضرت فرمود: او پسرم، جانشین من بعد از من است او آن کسى است که به مدت طولانى غایب مى‌شود و بعد از این که زمین از جور و ظلم پر شود، او زمین را از قسط و عدالت آکنده مى‌سازد.
از نام او پرسیدم حضرت فرمود: او همنام و هم کنیه رسول خدا صلى الله علیه وآله است براى هیچ کسى جایز نیست که به نام و کنیه او اسم ببرد تا این که خداوند دولت و حکومت او را ظاهر سازد. پس اى ابراهیم! آن چه را امروز دیدى و شنیدى جز از اهلش، مخفى نگهدار. من به آن دو حضرت و پدرانشان درود فرستادم و از محضرشان به تکیه به فضل خدا و اطمینان به گفته‌هاى حضرت مهدى علیه السلام خارج شدم.
الطبرسی، میرزا الشیخ حسین النوری (متوفای1320هـ) خاتمة المستدرک، ج12، ص281، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، ناشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث – قم – ایران، الطبعة الاولی 1415
معجم أحادیث الإمام المهدی (ع) – الشیخ علی الکورانی العاملی – ج 4 ص 238
مکیال المکارم – میرزا محمد تقی الأصفهانی – ج 1 ص 237
6. أبو هارون
شیخ صدوق در کتاب کمال الدین مى‌نویسد:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْفَرَجِ الْمُؤَذِّنُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الْکَرْخِیُّ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا هَارُونَ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِنَا یَقُولُ: رَأَیْتُ صَاحِبَ الزَّمَانِ علیه السلام وَوَجْهُهُ یُضِی ءُ کَأَنَّهُ الْقَمَرُ لَیْلَةَ الْبَدْرِ وَرَأَیْتُ عَلَى سُرَّتِهِ شَعْراً یَجْرِی کَالْخَطِّ وَکَشَفْتُ الثَّوْبَ عَنْهُ فَوَجَدْتُهُ مَخْتُوناً فَسَأَلْتُ أَبَا مُحَمَّدٍ علیه السلام عَنْ ذَلِکَ فَقَالَ: هَکَذَا وُلِدَ وَهَکَذَا وُلِدْنَا وَلَکِنَّا سَنُمِرُّ الْمُوسَى عَلَیْهِ لِإِصَابَةِ السُّن.
محمد بن حسن کرخى مى‌گوید: از ابو هارون که یکى از اصحاب ما بود شنیدم مى‌گفت: من صاحب الزمان را دیدم رویش مانند ماه شب چهارده مى‌درخشید و بر نافش موئى چون خط روئیده بود، جامه را از او برداشتم ختنه شده بود در باره آن از امام یازدهم پرسیدم فرمود: چنین متولد شده است و ما هم چنین متولد شدیم ولى تیغ بر آن مى‌کشیم براى مراعات سنة اسلام.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ج 2، ص435، ناشر:‌ اسلامیة ـ تهران ، الطبعة الثانیة ، 1395 هـ.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج52، ص25، ح 18، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ – 1983م.
7. یعقوب بن منقوش
شیخ صدوق روایت یعقوب بن منقوش (از اصحاب امام حسن عسکری) را که امام زمان علیه السلام را دیده این‌گونه نقل کرده‌است:
حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ الْعَلَوِیُّ السَّمَرْقَنْدِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ الْعَیَّاشِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ هَارُونَ الدَّقَّاقُ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ بْنِ الْأَشْتَرِ قَالَ حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ مَنْقُوشٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام وَهُوَ جَالِسٌ عَلَى دُکَّانٍ فِی الدَّارِ وَعَنْ یَمِینِهِ بَیْتٌ وَعَلَیْهِ سَتْرٌ مُسْبَلٌ فَقُلْتُ لَهُ: یَا سَیِّدِی مَنْ صَاحِبُ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ ارْفَعِ السِّتْرَ فَرَفَعْتُهُ فَخَرَجَ إِلَیْنَا غُلَامٌ خُمَاسِیٌّ لَهُ عَشْرٌ أَوْ ثَمَانٌ أَوْ نَحْوُ ذَلِکَ وَاضِحُ الْجَبِینِ أَبْیَضُ الْوَجْهِ دُرِّیُّ الْمُقْلَتَیْنِ شَثْنُ الْکَفَّیْنِ مَعْطُوفُ الرُّکْبَتَیْنِ فِی خَدِّهِ الْأَیْمَنِ خَالٌ وَفِی رَأْسِهِ ذُؤَابَةٌ فَجَلَسَ عَلَى فَخِذِ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام ثُمَّ قَالَ لِی: هَذَا هُوَ صَاحِبُکُمْ ثُمَّ وَثَبَ فَقَالَ لَهُ: یَا بُنَیَّ ادْخُلْ إِلَى الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ فَدَخَلَ الْبَیْتَ وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لِی: یَا یَعْقُوبُ انْظُرْ إِلَى مَنْ فِی الْبَیْتِ فَدَخَلْتُ فَمَا رَأَیْتُ أَحَدا.
یعقوب بن منقوش مى‌گوید: بر امام حسن عسکرىّ علیه السّلام وارد شدم و او بر سکّویى در سرا نشسته بود و سمت راست او اتاقى بود که پرده هاى آن آویخته بود، گفتم: اى آقاى من صاحب الامر کیست؟ فرمود: پرده را بردار، و پرده را بالا زدم و پسر بچه اى به قامت پنج وجب که حدود هشت یا ده سال داشت بیرون آمد با پیشانى درخشان و رویى سفید و چشمانى در افشان و دو کف ستبر و دو زانوى برگشته و خالى بر گونه راستش و گیسوانى بر سرش بود، آمد و بر زانوى پدرش ابو محمّد علیه السّلام نشست، آنگاه به من فرمود: این صاحب شماست، سپس برخواست و امام بدو گفت: پسرم! تا وقت معلوم داخل شو و او داخل خانه شد و من بدو مى نگریستم، سپس به من فرمود: اى یعقوب! به داخل بیت برو و ببین آنجا کیست؟ و من داخل شدم امّا کسى را ندیدم.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص407، ناشر:‌ اسلامیة ـ تهران ، الطبعة الثانیة ، 1395 هـ.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 52، ص 25، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ – 1983م.
8. عمرو اهوازى
یکى از افرادى که امام زمان علیه السلام را دیده، عمرو اهوازى است. مرحوم کلینى و شیخ مفید روایت او را نقل کرده‌اند:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکُوفِیِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَکْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو الْأَهْوَازِیِّ قَالَ: أَرَانِیهِ أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام وَقَالَ: هَذَا صَاحِبُکُم.
عمرو اهوازى گوید: امام حسن عسکرى علیه السلام آن حضرت را به من نشان داد و فرمود: این صاحب شما است.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج،1 ص332،‌ح12، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص354، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ – 1993 م.
9. محمّد بن إسماعیل بن موسى بن جعفر علیهماالسلام
محمد بن اسماعیل که از فرزندان موسى بن جعفر علیه السلام است امام زمان را دیده‌است:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَکَانَ أَسَنَّ شَیْخٍ مِنْ وُلْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله بِالْعِرَاقِ فَقَالَ: رَأَیْتُهُ بَیْنَ الْمَسْجِدَیْنِ وَهُوَ غُلَامٌ علیه السلام.
محمد بن اسماعیل بن موسى بن جعفر که پیرمردترین اولاد پیغمبر صلّى اللَّه علیه و آله در عراق بود، گفت آن حضرت را میان دو مسجد (مکه و مدینه یا مسجد کوفه و سهله یا مسجد سهله و صعصعه) دیدم و او هنوز کودکى نابالغ بود
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج 1، ص330 باب تسمیة من رآه، ح2، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
10. أبو نصر طریف خادم
ابو نصر طریف، از خادمان امام حسن عسکرى است،‌ او مى‌گوید:‌ من حضرت مهدى را دیدم و به من فرمود‌: من خاتم جانشینان رسول خدا هستم:
عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیِّ قَالَ: حَدَّثَنِی طَرِیفٌ أَبُو نَصْرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ علیه السلام فَقَالَ: عَلَیَّ بِالصَّنْدَلِ الْأَحْمَرِ فَأَتَیْتُهُ بِهِ ثُمَّ قَالَ: أَ تَعْرِفُنِی قُلْتُ: نَعَمْ فَقَالَ: مَنْ أَنَا فَقُلْتُ: أَنْتَ سَیِّدِی وَابْنُ سَیِّدِی فَقَالَ: لَیْسَ عَنْ هَذَا سَأَلْتُکَ قَالَ: طَرِیفٌ فَقُلْتُ: جَعَلَنِیَ اللَّهُ فِدَاکَ فَبَیِّنْ لِی قَالَ: أَنَا خَاتَمُ الْأَوْصِیَاءِ وَبِی یَدْفَعُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْبَلَاءَ عَنْ أَهْلِی وَشِیعَتِی.
طریف ابو نصر مى‌گوید خدمت صاحب الزمان علیه السلام رسیدم فرمود: صندل سرخ برایم بیاور، برایش آوردم سپس فرمود: مرا مى‌شناسى گفتم: آرى فرمود: من کیستم؟ گفتم آقاى من و زاده آقایم، فرمود: از این نپرسیدم، طریف گوید عرض‌کردم خدا مرا فدایت کند پس شما بیان کنید برایم فرمود: من خاتم اوصایم و خداى عز و جل به وسیله من از خاندانم و شیعیانم دفع بلا کند.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص441، ح12، ناشر:‌ اسلامیة ـ تهران ، الطبعة الثانیة ، 1395 هـ.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، کتاب الغیبة، ص 246، ح 215، تحقیق: الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة: الأولى، 1411هـ.
11. أبو علیّ بن مطهر
ابو على بن مطهر نیز از جمله کسانى است که حضرت را دیده و کلینى روایت او را در این مورد نقل کرده‌است:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ فَتْحٍ مَوْلَى الزُّرَارِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَلِیِّ بْنَ مُطَهَّرٍ یَذْکُرُ أَنَّهُ قَدْ رَآهُ وَوَصَفَ لَهُ قَدَّه .
فتح گوید: از ابا على بن مطهر شنیدم نقل مى‌کرد که خود او آن حضرت را دیده و قامتش را براى او وصف کرده است
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج 1، ص329،‌ باب من رآه، ح5، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
12. نسیم خادم امام عسکرى علیه السلام.
نسیم از خادمان امام حسن عسکرى، حضرت مهدى را در شب تولدش دیده است.
شیخ صدوق و حر عاملى روایت او را نقل کرده‌اند:
َحدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ الْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ الْمُظَفَّرِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ: حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو النَّضْرِ مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ قَالَ: حَدَّثَنَا آدَمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَلْخِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْحَسَنِ الدَّقَّاقُ قَالَ: حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِیُّ قَالَ: حَدَّثَتْنِی نَسِیمُ خَادِمَةُ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَتْ: دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ علیه السلام بَعْدَ مَوْلِدِهِ بِلَیْلَةٍ فَعَطَسْتُ عِنْدَهُ قَالَ لِی: یَرْحَمُکِ اللَّهُ قَالَتْ نَسِیمُ: فَفَرِحْتُ بِذَلِکَ فَقَالَ لِی علیه السلام: أَ لَا أُبَشِّرُکِ فِی الْعُطَاسِ قُلْتُ: بَلَى قَالَ: هُوَ أَمَانٌ مِنَ الْمَوْتِ ثَلَاثَةَ أَیَّام .
نسیم- خادمه امام حسن علیه السّلام- مى‌گوید: بر صاحب الأمر علیه السّلام یک شب پس از تولّدش وارد شدم و نزد او عطسه زدم، فرمود: یرحمک اللَّه، نسیم گوید: بدان خوشحال شدم، فرمود: آیا تو را در باب عطسه زدن مژده بدهم؟ گفتم: آرى، فرمود: کسى که عطسه مى زند تا سه روز از مرگ در امان است.
الصدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین (متوفاى381هـ)، کمال الدین و تمام النعمة، ص441، باب 41،‌ ح13، ناشر:‌ اسلامیة ـ تهران ، الطبعة الثانیة ، 1395 هـ.
الحر العاملی، محمد بن الحسن (متوفاى1104هـ)، تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، ج12، ص89، تحقیق و نشر: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لإحیاء التراث، الطبعة: الثانیة، 1414هـ.
13. مردى از فارس
مردى از اهل فارس که از ارادتمندان امام حسن عسکرى است هنگامى که خدمتگزار آن حضرت بوده، حضرت مهدى علیه السلام را دیده و حضرت امام عسکرى فرزندش را به او معرفى کرده‌است.
مرحوم کلینى روایت او را در کافى نقل کرده‌است:
عَنْ ضَوْءِ بْنِ عَلِیٍّ الْعِجْلِیِّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ فَارِسَ سَمَّاهُ قَالَ: أَتَیْتُ سُرَّ مَنْ رَأَى فَلَزِمْتُ بَابَ أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام فَدَعَانِی مِنْ غَیْرِ أَنْ أَسْتَأْذِنَ فَلَمَّا دَخَلْتُ وَسَلَّمْتُ قَالَ لِی: یَا أَبَا فُلَانٍ کَیْفَ حَالُکَ؟ ثُمَّ قَالَ لِی: اقْعُدْ یَا فُلَانُ ثُمَّ سَأَلَنِی عَنْ رِجَالٍ وَنِسَاءٍ مِنْ أَهْلِی ثُمَّ قَالَ لِی: مَا الَّذِی أَقْدَمَکَ عَلَیَّ؟ قُلْتُ: رَغْبَةً فِی خِدْمَتِکَ قَالَ لِی فَقَالَ: الْزَمِ الدَّارَ قَالَ: فَکُنْتُ فِی الدَّارِ مَعَ الْخَدَمِ ثُمَّ صِرْتُ أَشْتَرِی لَهُمُ الْحَوَائِجَ مِنَ السُّوقِ وَکُنْتُ أَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنْ غَیْرِ إِذْنٍ إِذَا کَانَ فِی دَارِ الرِّجَالِ فَدَخَلْتُ عَلَیْهِ یَوْماً وَهُوَ فِی دَارِ الرِّجَالِ فَسَمِعْتُ حَرَکَةً فِی الْبَیْتِ فَنَادَانِی مَکَانَکَ لَا تَبْرَحْ، فَلَمْ أَجْسُرْ أَخْرُجُ وَلَا أَدْخُلُ، فَخَرَجَتْ عَلَیَّ جَارِیَةٌ وَمَعَهَا شَیْ ءٌ مُغَطًّى، ثُمَّ نَادَانِی ادْخُلْ فَدَخَلْتُ وَنَادَى الْجَارِیَةَ فَرَجَعَتْ فَقَالَ لَهَا: اکْشِفِی عَمَّا مَعَکِ فَکَشَفَتْ عَنْ غُلَامٍ أَبْیَضَ حَسَنِ الْوَجْهِ وَکَشَفَتْ عَنْ بَطْنِهِ فَإِذَا شَعْرٌ نَابِتٌ مِنْ لَبَّتِهِ إِلَى سُرَّتِهِ أَخْضَرُ لَیْسَ بِأَسْوَدَ فَقَالَ: هَذَا صَاحِبُکُمْ ثُمَّ أَمَرَهَا فَحَمَلَتْهُ فَمَا رَأَیْتُهُ بَعْدَ ذَلِکَ حَتَّى مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام.
ضوء بن على عجلى از مرد فارسى که نام او را برد روایت کرده است که گفت رفتم سر من- رأى و ملازم آستان خانه امام یازدهم شدم بى آنکه اجازه خواهم مرا خواست، چون وارد شدم و سلام کردم واحوال مرا پرسید، سپس فرمود: بنشین، از حال مردان و زنانى از خاندانم پرسید و فرمود: براى چه آمدى؟ عرض‌کردم: براى اشتیاق خدمت شما. فرمود: در خانه باش، گوید با خادمان در خانه او بودم و به بازار مى‌رفتم و ما یحتاج آنها را مى‌خریدم و در اطاق مردان بدون اجازه به محضر آن حضرت مى‌رفتم.
یک روز که آن حضرت تنها در اطاق مردان نشسته بود وارد شدم؛ اما حرکتى از درون اطاق شنیدم. حضرت به من فرمود: در جاى خود باش و قدم بر مدار. من جرأت نکردم نه بیرون آیم و نه درون اطاق بروم. دیدم کنیزى از نزد آن حضرت بیرون آمد و با او چیز سرپوشیده اى بود، سپس به من فرمود: وارد شو من وارد شدم. حضرت آن کنیز را صدا زد و او برگشت حضرت به او فرمود: از آنچه با تو است پرده بردار، او پرده را از یک بچه سفید زیباروئى کنار زد و شکمش را گشود و بر آن موئى روئیده بود از زیر گلو تا ناف سبز رنگ بود و سیاه نبود حضرت فرمود: این صاحب الامر شما است سپس به او دستور داد او را برد و من دیگر تا وفات ابو محمد او را ندیدم.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج 1، ص329، ح 6، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
14. کامل بن إبراهیم مدنى.
کامل بن ابراهیم در خانه امام عسکرى براى گرفتن پاسخ سؤالى آمده بود که جوابش را از محضر حضرت مهدى علیه السلام دریافت کرده‌است.
جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ وَجَّهَ قَوْمٌ مِنَ الْمُفَوِّضَةِ وَالْمُقَصِّرَةِ کَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ الْمَدَنِیَّ إِلَى أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام قَالَ کَامِلٌ: فَقُلْتُ فِی نَفْسِی أَسْأَلُهُ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتِی وَقَالَ بِمَقَالَتِی قَالَ: فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَى سَیِّدِی أَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام نَظَرْتُ فَسَلَّمْتُ وَجَلَسْتُ إِلَى بَابٍ عَلَیْهِ سِتْرٌ مُرْخًى فَجَاءَتِ الرِّیحُ فَکَشَفَتْ طَرَفَهُ فَإِذَا أَنَا بِفَتًى کَأَنَّهُ فِلْقَةُ قَمَرٍ مِنْ أَبْنَاءِ أَرْبَعِ سِنِینَ أَوْ مِثْلِهَا فَقَالَ لِی: یَا کَامِلَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ فَاقْشَعْرَرْتُ مِنْ ذَلِکَ وَأُلْهِمْتُ أَنْ قُلْتُ لَبَّیْکَ یَا سَیِّدِی فَقَالَ: جِئْتَ إِلَى وَلِیِّ اللَّهِ وَحُجَّتِهِ وَبَابِهِ تَسْأَلُهُ هَلْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَ مَعْرِفَتَکَ وَقَالَ بِمَقَالَتِکَ فَقُلْتُ إِی وَاللَّهِ قَالَ إِذَنْ وَاللَّهِ یَقِلَّ دَاخِلُهَا وَاللَّهِ إِنَّهُ لَیَدْخُلُهَا قَوْمٌ یُقَالُ لَهُمُ الْحَقِّیَّةُ قُلْتُ: یَا سَیِّدِی وَمَنْ هُمْ؟ قَال:َ قَوْمٌ مِنْ حُبِّهِمْ لِعَلِیٍّ یَحْلِفُونَ بِحَقِّهِ وَلَا یَدْرُونَ مَا حَقُّهُ وَفَضْلُهُ ثُمَّ سَکَتَ علیه السلام عَنِّی سَاعَةً ثُمَّ قَالَ: وَجِئْتَ تَسْأَلُهُ عَنْ مَقَالَةِ الْمُفَوِّضَةِ کَذَبُوا بَلْ قُلُوبُنَا أَوْعِیَةٌ لِمَشِیَّةِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ شِئْنَا وَاللَّهُ یَقُولُ وَما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ ثُمَّ رَجَعَ السِّتْرُ إِلَى حَالَتِهِ فَلَمْ أَسْتَطِعْ کَشْفَهُ فَنَظَرَ إِلَیَّ أَبُو مُحَمَّدٍ علیه السلام مُتَبَسِّماً فَقَالَ: یَا کَامِلُ مَا جُلُوسُکَ وَقَدْ أَنْبَأَکَ بِحَاجَتِکَ الْحُجَّةُ مِنْ بَعْدِی؟ فَقُمْتُ وَخَرَجْتُ وَلَمْ أُعَایِنْهُ بَعْدَ ذَلِکَ.
جعفر بن محمد بن مالک از محمد بن عبد اللَّه بن جعفر از محمد بن احمد انصارى روایت مى‌کند که گفت: گروهى از مفوضه و مقصره، کامل بن ابراهیم مدنى را نزد امام حسن عسکرى علیه السّلام فرستادند.کامل مى‌گوید: من پیش خود گفتم: به امام خواهم گفت: هیچ کس داخل بهشت نمى‌شود، مگر این‌که آنچه را من شناخته ام او بشناسد و اعتقاد به چیزى داشته باشد که من معتقدم. وقتى به خدمتش رسیدم دیدم لباس سفید و نرمى پوشیده است پیش خود گفتم: ولى اللَّه و حجت خدا لباسهاى نرم و لطیف مى‌پوشد ولى به ما امر میکند که در فکر برادران دینى خود باشیم و ما را از پوشیدن این گونه لباسها منع مى‌کند در آن موقع که در این اندیشه بودم، حضرت تبسمى نمود و آستینهاى مبارک را بالا زد، و لباس سیاه زبرى که در زیر لباس سفید به تن کرده بود، نشان داد و فرمود: اى کامل! این لباس را براى خدا پوشیده ام و آن را براى شما! من سلام کردم و کنار درى که پرده اى از آن آویزان بود، نشستم ناگاه باد گوشه پرده را بالا زد، و من بچه ماه پاره اى که تقریبا چهار ساله بنظر مى آمد، دیدم که فرمود: اى کامل بن ابراهیم! از این حرف چنان تعجب نمودم که مو بر بدنم راست گردید، و مثل این‌که به من الهام شد که بگویم: بله آقاى من! فرمود: آمده اى از ولى اللَّه و حجت خدا سؤال کنى، کسى داخل بهشت مى شود که آنچه را تو شناخته اى او هم بشناسد و هر چه را تو معتقدى او هم معتقد باشد.
گفتم: آرى به خدا قسم براى پرسیدن این مطلب آمده ام. فرمود: به خدا قسم آنها که داخل بهشت مى‌شوند تقلیل مى یابند: به خدا قسم مردمى داخل بهشت مى‌شوند که آنها را «حقیه» مى‌گویند. گفتم: آقا آنها کیستند؟ فرمود: آنها کسانى هستند که از بس على علیه السّلام را دوست دارند؛ به حق او قسم مى‌خورند ولى حق او و فضل او را نمى‌دانند. آنگاه لحظه اى ساکت شد و سپس فرمود: آمده اى که از عقائد مفوضه سؤال کنى؟ مفوضه در عقیده خود دروغ گفتند. (نه! خداوند امور عالم را بما تفویض نکرده) بلکه دلهاى ما ظرفهائى براى تعلق مشیت خداوند است. پس هر وقت خدا چیزى را بخواهد ما نیز مى‌خواهیم چنان که خود فرموده: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ یعنى: نمى‌خواهند چیزى مگر این که خداوند بخواهد. آنگاه پرده مانند اول پائین آمد و من نتوانستم آن را بالا بزنم.
در این هنگام امام حسن عسکرى علیه السّلام نظرى به من نمود و تبسمى فرمود و گفت: اى کامل! دیگر براى چه نشسته اى؟ شنیدى که امام بعد از من آنچه را مى‌خواستى به تو گفت؟ من برخاستم و بیرون آمدم و دیگر آن حضرت (امام زمان) را ندیدم.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، کتاب الغیبة، ص247، تحقیق: الشیخ عباد الله الطهرانی/ الشیخ على احمد ناصح، ناشر: مؤسسة المعارف الاسلامیة، الطبعة: الأولى، 1411هـ.
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 69، ص163، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ – 1983م.
نتیجه:
با توجه به آنچه ذکر شد، تعدادى از افراد حضرت مهدى علیه السلام را در زمان حیات پدر بزرگوارش یا بعد از آن دیده‌اند، در نتیجه غیر از حضرت حکیمه که خود موثق‌ترین فرد در این مورد است روایان موثقى دیگرى نیز ولادت آن حضرت را گزارش کرده‌اند و بعد از تولد نیز عده‌اى به محضرش تشرف یافته‌اند.
پاسخ چهارم: امام عسکری (ع)، به افراد مورد اطمینان از وجود مهدی (ع) خبر داده‌است
علاوه بر این که امام حسن عسکرى علیه السلام به تعدادى از اصحاب و شیعیانش فرزندش مهدى را نشان دادند، به افرادى مورد اطمینان دیگر نیز از وجود حضرت مهدى علیه السلام خبر داده است.
در این قسمت، دو روایت صحیح و موثق را ذکر مى‌نماییم:
1. خبر دادن به ابو هاشم جعفری
ابو هاشم جعفرى از جمله راویان موثقى است که امام عسکرى علیه السلام از وجود فرزندش حضرت مهدى به او خبر داده‌است. مرحوم کلینى این روایت را به سند صحیح آورده‌است:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی هَاشِمٍ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی مُحَمَّدٍ علیه السلام: جَلَالَتُکَ تَمْنَعُنِی مِنْ مَسْأَلَتِکَ فَتَأْذَنُ لِی أَنْ أَسْأَلَکَ فَقَالَ: سَلْ قُلْتُ: یَا سَیِّدِی هَلْ لَکَ وَلَدٌ؟ فَقَالَ: نَعَمْ فَقُلْتُ: فَإِنْ حَدَثَ بِکَ حَدَثٌ فَأَیْنَ أَسْأَلُ عَنْهُ؟ قَالَ: بِالْمَدِینَةِ.
ابو هاشم جعفرى مى‌گوید: به امام حسن عسکرى علیه السلام عرض‌کردم: جلالت و بزرگى شما مرا از پرسش باز مى دارد، اجازه مى فرمائید از شما سؤالى کنم؟ فرمود، بپرس، عرض‌کردم: آقاى من! آیا شما فرزندى دارید؟ فرمود: آرى، عرض‌کردم: اگر براى شما پیش آمدى کند، در کجا از او بپرسم؟ فرمود: در مدینه.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص328، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
بررسی سند روایت:
در سند این روایت سه نفر از راویان: 1.محمد بن یحى العطار؛ 2. احمد بن اسحاق؛ 3. ابو هاشم جعفرى واقع شده‌اند که باید هریک آنان را بررسى کرد.
1ـ محمد بن یحیى العطار:
راوى نخست این روایت،‌ محمد بن یحیاى عطار است. این شخص از دیدگاه رجال شناسان شیعه، ثقه است. نجاشى از بزرگان رجالیون در باره او مى‌گوید:
«محمد بن یحیى أبو جعفر العطار القمی، شیخ أصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث»
محمد بن یحى ابو جعفر عطار قمى،‌ از بزرگان اصحاب امامیه در زمان خودش،‌ موثق، بزرگ قوم است و روایات بسیارى را نقل کرده‌‌است.
النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص353، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
2ـ أحمد بن إسحاق:
دومین راوى در این روایت، احمد بن اسحاق قمى است. نجاشى در باره او مى‌نویسد:
أحمد بن إسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالک بن الأحوص الأشعری، أبو علی القمی، وکان وافد القمیین، وروى عن أبی جعفر الثانی وأبی الحسن علیهما السلام، وکان خاصة أبی محمد علیه السلام.
احمد بن اسحاق بن عبد الله بن سعد بن مالک بن احوص اشعرى، ابو على قمى است، او نماینده مردم قم بود و از ابى جعفر و امام على النقى علیهما السلام روایت کرده است و از یاران ویژه‌اى امام حسن عسکرى علیه السلام بود.
النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص91، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شیخ طوسى نیز در فهرست او را به همان عبارت نجاشى ستوده و اضافه مى‌کند که او امام زمان علیه السلام را دیده‌است:
الأشعری، أبو علی، کبیر القدر، وکان من خواص أبی محمد علیه السلام، ورأى صاحب الزمان علیه السلام، وهو شیخ القمیین ووافدهم.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، الفهرست، ص70،‌ تحقیق: الشیخ جواد القیومی،‌ ناشر: مؤسسة نشر الفقاهة،‌ چاپخانه: مؤسسة النشر الإسلامی، الطبعة الأولى1417
و در رجال خود او را ثقه دانسته است:
أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعری، قمی، ثقة.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص397، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
3ـ أبو هاشم الجعفری:
اسم ابو هاشم، داود، فرزند قاسم و کنیه اش ابو هاشم است. او شخصى بزرگوار و مورد وثوق است.
نجاشى در باره او مى‌نویسد:
داود بن القاسم بن إسحاق بن عبد الله بن جعفر بن أبی طالب، أبو هاشم الجعفری رحمه الله کان عظیم المنزلة عند الأئمة علیهم السلام، شریف القدر، ثقة، روى أبوه عن أبی عبد الله علیه السلام.
داود بن قاسم بن اسحاق بن عبد الله بن جعفر بن ابى طالب، ابو هاشم جعفرى در نزد ائمه علیهم السلام داراى منزلت بزرگ بود، او یک انسان با شرافت و ثقه است. و پدرش از امام صادق علیه السلام روایت کرده است.
النجاشی الأسدی الکوفی، ابوالعباس أحمد بن علی بن أحمد بن العباس (متوفاى450هـ)، فهرست أسماء مصنفی الشیعة المشتهر ب‍ رجال النجاشی، ص156، تحقیق: السید موسی الشبیری الزنجانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الخامسة، 1416هـ.
شیخ طوسى نیز او را موثق و جلیل القدر تعریف کرده‌است:
داود بن القاسم الجعفری، یکنى أبا هاشم، من ولد جعفر بن أبی طالب علیه السلام، ثقة جلیل القدر.
داود بن قاسم جعفرى کنیه اش ابوهاشم از فرزندان جعفر بن ابى طالب علیه السلام است، او فرد موثق و جلیل القدر است.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص375، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
حال با توجه به تصریحات رجالیون در مورد راویان فوق؛‌ سند روایت در نهایت اتقان است. روایت، از نظر دلالت نیز روشن و صریح در این است که امام حسن عسکرى علیه السلام فرزند دارد که ابو هاشم را به او راهنمائى مى‌کند.
2. خبر دادن به محمد بن علی بن بلال
محمد بن على بن بلال مى‌گوید: دو بار امام عسکرى از وجود فرزندش به من خبر داد، این روایت موثق را نیز مرحوم کلنیى و شیخ مفید روایت کرده‌اند:
عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ بِلَالٍ قَالَ: خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ أَبِی مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِیِّهِ بِسَنَتَیْنِ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَیَّ مِنْ قَبْلِ مُضِیِّهِ بِثَلَاثَةِ أَیَّامٍ یُخْبِرُنِی بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِه.
محمد بن على بن بلال مى‌گوید: از جانب امام حسن عسکرى علیه السلام، دو سال پیش از وفاتش پیامى به من رسید که از جانشین بعد از خود به من خبر داد، بار دیگر سه روز پیش از وفاتش پیامى رسید و از جانشین بعد از خود به من خبر داد.
الکلینی الرازی، أبو جعفر محمد بن یعقوب بن إسحاق (متوفاى328 هـ)، الأصول من الکافی، ج1، ص328، ناشر: اسلامیه ، تهران ، الطبعة الثانیة،1362 هـ.ش.
الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفاى413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص348، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع – بیروت – لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ – 1993 م.
بررسی سند رو ایت:
در سند این روایت نیز دو نفر: 1. على بن محمد و 2. محمد بن على بن بلال واقع شده است:
1. علی بن محمد:
علی بن محمد بن إبراهیم بن أبان الرازی الکلینی المعروف بعلان یکنى أبا الحسن. ثقة، عین. له کتاب أخبار القائم [ علیه السلام ].
رجال النجاشی، ص 261
2ـ محمد بن علی بن بلال:
محمد بن علی بن بلال، ثقة.
الطوسی، الشیخ ابوجعفر، محمد بن الحسن بن علی بن الحسن (متوفاى460هـ)، رجال الطوسی، ص401، تحقیق: جواد القیومی الأصفهانی، ناشر: مؤسسة النشر الاسلامی ـ قم، الطبعة: الأولى، 1415هـ.
نتیجه بررسی روایات:
در ذیل پاسخ سوم، چهارده روایت بیان شد، همه آنها بیانگر این است که تعدادى از افراد مورد اطمینان که در میان آنها نائبان حضرت مهدى و اصحاب خاص امام عسکرى علیهما السلام نیز وجود دارند، آن حضرت را پس از تولد دیده‌اند و به جود حضرت اعتراف کرده‌اند.
طبق برخى از روایات نیز امام حسن عسکرى علیه السلام، به تعدادى از افراد مورد اطمینان، از وجود حضرت مهدى علیه السلام خبر داده است. که در این رابطه، دو روایت صحیح السند بیان شد.
نکته مهم این که خود امام معصوم حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام از وجود فرزند بزرگوار و جانشین خود خبر داده است که در این باره دو روایت صحیح السند نقل شد.
با در نظر داشت این روایات، در پاسخ قفارى مى‌گوییم: برفرض اینکه از دیدگاه شیعه، اقوال راویان خبر تولد امام زمان علیه السلام مورد قبول نباشد، دیده شده آن حضرت توسط بزرگان شیعه که با روایات صحیح السند ثابت شد و همچنین اعلام خبر تولد و وجود حضرت مهدى توسط پدرش که امام معصوم است کار را یکسره مى‌کند و راه را براى شبهه افکنان مى‌بندد.
پاسخ پنجم: اعتراف بزرگان اهل سنت بر ولادت و ملاقات با حضرت مهدی (ع)
همانطوریکه قبلاً‌ متذکر شدیم، خیلى به جا بود که جناب قفارى قبل از ایراد این شبهه، به اقوال بزرگان اهل سنت نظرى مى‌افکند و مى‌دید که آنان چگونه بر ولادت حضرت مهدى علیه السلام اعتراف دارند و تصریح کرده‌اند که مهدى فرزند حسن عسکرى و در سال 255هجرى متولد شده و نام مادرش نرجس است. از قفارى باید پرسید که این آقایان و بزرگان اهل سنت از چه راهى به ولادت حضرت مهدى علیه السلام یقین کرده‌اند که الان به این مسأله اعتراف دارند؟
در این جا به برخى از کلمات دانشمندان اهل سنت که بر ولادت حضرت اعتراف دارند، اشاره مى‌کنیم و یک نمونه از داستان ملاقات آنان را با حضرت مى‌آوریم:
1. ابو الفداء (متوفای732هـ)
عماد الدین اسماعیل ابو الفداء، تصریح مى‌کند که امام حسن عسکرى، پدر محمد منتظر که به او قائم،‌ مهدى و حجت مى‌گویند مى‌باشد:
وکانت ولادة الحسن العسکری المذکور… هو والد محمد المنتظر، صاحب السرداب، ومحمد المنتظر المذکور هو ثانی عشر الأئمة الاثنی عشر، على رأى الإِمامیة، ویقال له القائم، والمهدی، والحجة. وولد المنتظر المذکور، فی سنة خمس وخمسین ومائتین.
حسن عسکرى که در بالا ذکر شد،‌پدر محمد منتظر،‌ صاحب سرداب است. محمد منتظر، دوازدهمین امام دوازده‌گانه امامیه است که به او قائم، مهدى و حجت مى‌گویند. این مهدى منتظر در سال 255هجرى به دنیا آمد.
أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی (متوفاى732هـ)، المختصر فی أخبار البشر، ج1، ص178، طبق برنامه الجامع الکبیر.
2. ابو الوردی (متوفای749هـ)
زین الدین ابن الوردى نیز تصریح کرده است که محمد منتظر فرزند حسن عسکرى و در سال255هجرى متولد شده است:
والحسن العسکری والد محمد المنتظر صاحب السرداب، والمنتظر ثانی عشرهم ویلقب أیضا القائم والمهدی والحجة، ومولد المنتظر سنة خمس وخمسین ومائتین.
حسن عسکرى،‌پدر محمد منتظر، صاحب سرداب است. این منتظر، دوازدهمین امام شیعیان است که به قائم، مهدى و حجت لقب گرفته است و زمان تولد منتظر، سال 255هجرى است.
ابن الوردی، زین الدین عمر بن مظفر (متوفاى749هـ)، تاریخ ابن الوردی، ج1، ص223، ناشر: دار الکتب العلمیة – لبنان / بیروت، الطبعة: الأولى، 1417هـ – 1996م
3. ابن حجر هیثمی (متوفای973هـ)
ابن حجر هیثمى در کتاب الصواعق المحرقه که آن را بر ضد شیعه نوشته است، اعتراف مى‌کند که امام عسکرى فرزندى به نام ابو القاسم الحجة داشته است:
ولم یخلف غیر ولده أبی القاسم محمد الحجة، وعمره عند وفاة أبیه خمس سنین، لکن أتاه الله فیها الحکمة، ویسمى القائم المنتظر….
امام عسکرى علیه السلام فرزندى غیر از ابو القاسم م ح م د حجت نداشته است که عمر آن حضرت در زمان وفات پدرش پنج سال بوده است؛ ولى خداوند به او حکمت آموخت و قائم منتظر نامیده شده است.
الهیثمی، ابوالعباس أحمد بن محمد بن علی ابن حجر (متوفاى973هـ)، الصواعق المحرقة علی أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص601، تحقیق عبد الرحمن بن عبد الله الترکی – کامل محمد الخراط، ناشر: مؤسسة الرسالة – لبنان، الطبعة: الأولى، 1417هـ – 1997م.
4. مناوی (متوفای1031هـ)
مناوى از علماى به نام اهل سنت، مى‌گوید: بسطامى اعتراف کرده است که مادر مهدى علیه السلام نرجس است.
قال العارف البسطامی فی الجفر… وأما أمه فاسمها نرجس من أولاد الحواریین.
عارف بسطامى در جفر گفته است: نام مادر مهدى، نرجس از فرزندان حواریون است.
المناوی، محمد عبد الرؤوف بن علی بن زین العابدین (متوفاى 1031هـ)، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 6، ص277، ناشر: المکتبة التجاریة – مصر، الطبعة: الأولى، 1356هـ.
5. عاصمی مکی (متوفای1111هـ)
عاصمى مکى از دیگر علماى اهل سنت به صراحت مى‌گوید: تنها فرزند امام حسن عسکرى به نام م ح م د مهدى است و بر امامت آن حضرت نیز اعتراف مى‌کند:
الإمام الحسن العسکری بن على الهادی بن محمد الجواد بن على الرضا بن موسى الکاظم وهو الإمام بعد أبیه وحادی عشر الأئمة…
کنیته أبو محمد… خلف ولده محمدا أوحده وهو الإمام محمد المهدی بن الحسن العسکری بن على التقی بن محمد الجواد ابن على الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زین العابدین بن الحسین بن على بن أبی طالب رضی الله تعالى عنهم أجمعین ولد یوم الجمعة منتصف شعبان سنة خمس وخمسین ومائتین وقیل سنة ست وهو الصحیح أمه أم ولد اسمها أصقیل وقیل سوسن وقیل نرجس کنیته أبو القاسم ألقابه الحجة والخلف الصالح والقائم والمنتظر وصاحب الزمان.
امام حسن عسکرى، فرزند امام هادى…. و امام بعد از پدرش و یازدهمین امام است… کنیه حسن عسکرى، ابو محمد است. او تنها فرزندش محمد را از خود برجاى گذاشت که او، امام محمد، مهدى فرزند حسن العسکرى… است. محمد، روز جمعه نیمه شعبان سال 255 به دنیا آمد و برخى گفته اند: ‌در سال 256 به دنیا آمده است و این قول صحیح است. مادر محمد، ام ولد است و نام مادرش صقیل و برخى گفته‌اند نرجس است. کنیه محمد، ابو القاسم و القاب او حجت، خلف الصالح، قائم، منتظر و صاحب الزمان است.
العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفاى1111هـ)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 4 ص149- 150، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة.
تعداد دیگرى از بزرگان اهل سنت نیز همین مطالب را گفته‌اند که ما در مقاله جداگانه مدارک آن را نقل کرده‌ایم:
http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=question&id=11914
6. ملاقات حسن عراقی با حضرت مهدی (ع)
موارد فوق، صراحت گفتار علماى اهل سنت بر ولادت حضرت حجت ارواحناه فداه بود و حال به نمونه‌اى از اعتراف علماى اهل سنت در مورد ملاقات با آن حضرت اشاره مى‌کنیم:
شعرانى یکى از علماى اهل سنت در کتاب الطبقات الکبرى که آن را به «لواقح الانوار فى طبقات الاخیار» نام گذارى کرده، و در آن سخن و سیره اولیاء و علماء و سرگذشت آنان را تا قرن دهم بازگو نموده است. از جمله به حکایت عجیبى از حسن عراقى نیز اشاره کرده و داستان تشرف او را به محضر حضرت مهدى علیه السلام این گونه آورده است:
ومنهم الشیخ العارف بالله تعالى سیدی حسن العراقی رحمه الله تعالى المدفون بالکوم خارج باب الشعریة رضی الله عنه بالقرب من برکة الرطلی، وجامع البشیری ترددت إلیه مع سیدی أبی العباس الحریثی، وقال أرید أن أحکی لک حکایتی من مبتدأ أمری إلى وقتی هذا کأنک کنت رفیقی من الصغر، فقلت له: نعم فقال: کنت شاباً من دمشق، وکنت صانعاً، وکنا نجتمع یوماً فی الجمعة على اللهو واللعب، والخمر، فجاءنی التنبیه من الله تعالى یوماً ألهذا خلقت ؟ فترکت ما فیهم فیه، وهربت منهم فتبعوا ورائی فلم یدرکونی، فدخلت جامع بنی أمیة، فوجدت شخصاً یتکلم على الکرسی فی شأن المهدی علیه السلام، فاشتقت إلى لقائه فصرت لا أسجد سجدة إلا وسألت الله تعالى أن یجمعنی علیه فبینما أنا لیلة بعد صلاة المغرب أصلی صلاة السنة، وإذا بشخص جلس خلفی، وحسس على کتفی، وقال لی: قد استجاب الله تعالى دعاءک یا ولدی مالک أنا المهدی فقلت تذهب معی إلى الدار، فقال نعم، فذهب معی، فقال: أخل لی مکاناً أنفرد فیه فأخلیت له مکاناً فأقام عندی سبعة أیام بلیالیها، ولقننی الذکر، وقال أعلمک ورعی تدوم علیه إن شاء الله تعالى تصوم یوماً، وتفطر یوماً، وتصلی کل لیلة خمسمائة رکعة، فقلت: نعم فکنت أصلی خلفه کل لیلة خمسمائة رکعة وکنت شاباً أمرد حسن الصورة فکان یقول: لا تجلس قط إلا ورائی فکنت أفعل، وکانت عمامته کعمامة العجم، وعلیه جبة من وبر الجمال فلما انقضت السبعة أیام خرج، فودعته، وقال لی: یا حسن ما وقع لی قط مع أحد ما وقع معک فدم علی ورعک حتى تعجز، فإنک ستعمر عمراً طویلا انتهى کلام المهدی.
شیخ عارف به خدا حسن عراقى که دفن شده در کوم، بیرون باب شعریه نزدیک برکه رطلى و جامع بشیرى. من با آقایم ابى العباس حریثى به نزد او رفتیم، حسن عراقى گفت: از این که تو از کودکى با من رفیق بودى مى‌خواهم حکایت خودم را برایت بگویم گفتم: بگو. گفت: من جوانى از اهل دمشق و صنعت گر بودم. روزهاى جمعه‌ همراه رفقایم مشغول کار لهو و لعب و نوشیدن شراب بودیم، روزى پیام آگاهى و الهام گونه‌اى از جانب خدا سراغم آمد که آیا تو را براى این کارها خلق کرده‌ام؟
بعد از آن، از رفقا و کارهاى که مى‌کردیم صرف نظر کردم و از آنها جدا شدم، رفقایم مرا دنبال کردند اما نتوانستند مرا بیابند. آمدم در مسجد جامع بنى امیه دیدم شخصى روى منبر در باره مهدى علیه السلام سخن مى‌گوید. بعد از شنیدن سخنان او در دلم اشتیاق دیدار مهدى نمایان شد، هر سجده‌اى که انجام مى‌دادم از خداوند درخواست مى‌کردم که مرا به دیدار آن حضرت مشرف کند.
شبى بعد از نماز مغرب، نماز مستحب انجام مى‌دادم که شخصى پشت سر من نشست و بازویم را گرفت و به من فرمود: فرزندم خداوند دعاى تو را مستجاب کرد،‌ ترا چه شده است، من مهدى هستم. گفتم: آیا به خانه ام مى‌روی؟ فرمود: بلى. همراه من به خانه رفت و فرمود: جاى خلوت برایم آماده کن. من جاى خلوتى آماده کردم آن حضرت هفت شبانه روز ماند و مرا ذکر خدا یاد داد و فرمود: به تو تقوایم را یاد مى‌دهم تا انشاء الله بر آن مداومت کنى: یک روز روزه بگیر و یک روز افطار کن و هر شب پانصد رکعت نماز بگذار. گفتم: بلى. من هر شب پشت سر او پانصد رکعت نماز مى‌کردم و من جوان بى‌ریش و نیکو صورت بودم. مى فرمود: فقط پشت سر من بنشین و من همن کار را مى‌کردم. عمامه او همانند مردم عجم بود و عبایش از کرک شتران بود. پس از گذشت هفت روز خدا حافظى کرد و رفت و به من فرمود:
اى حسن، چیزى که بین من و تو اتفاق افتاده با کسى دیگر اتفاق نیفتاده، پس بر ورع و تقوا مستدام باش تا جائى که بتوانى؛ چرا که من عمر طولانى خواهم داشت.
الشعرانی، أبو المواهب عبد الوهاب بن أحمد بن علی المعروف بالشعرانی (متوفای 973هـ)، الطبقات الکبرى المسماة بلواقح الأنوار فی طبقات الأخیار، ج1، ص475، تحقیق: خلیل المنصور، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، الطبعة: الأولى1418هـ-1997م
حسن عراقی کیست؟
یکى از علماى اهل سنت،‌ نجم الدین محمد بن محمد،‌ حسن عراقى را این‌گونه معرفى کرده‌است:
حسن العراقی: حسن العراقی نزیل مصر، الشیخ الصالح العابد الزاهد صاحب الأحوال العجیبة، والکشف الصحیح، کان عن طریقه إذا أتاه أحد بشیء من الأثواب النفیسة ویقول هذا نذر لک یا شیخ حسن یقبلها ثم یأخذ السکین فیقطعه قطعاً ثم یخیطها بخیط ومسلة، ویقول: إن العبد إذا لبس الجدید تصیر النفس سارقة بالنظر إلیه، وتعجب به، فإذا قطعناها تقطع خاطر النفس، وحکى عنه الشیخ عبد الوهاب الشعراوی حکایة عجیبة أخبر بها عن نفسه
الغزی، نجم الدین محمد بن محمد (متوفای1061هـ)، الکواکب السائرة بأعیان المئة العاشرة، ج1، ص114، دار النشر: طبق برنامه الجامع الکبیر.
نتیجه این بخش:
تولد حضرت مهدى علیه السلام از دیدگاه شیعه و اهل سنت یک امر قطعى و بدیهى است و در نهایت عقیده مهدویت نیز یک عقیده فرا شیعى است که با این شبهه پراکنى‌ها زیر سؤال نخواهد رفت.
نتیجه کلی از همه مطالب:
از مطالبى که بیان شد نتایج ذیل به دست مى‌آید:
1. از دیدگاه شیعه، مسأله مهدویت،‌ یک عقیده ریشه دارى است که ابتداى آن به زمان رسول خدا صلى الله علیه وآله بر مى‌گردد. آن حضرت در روایات متعدد از آمدن دوازده جانشین خود خبر داده و هریکى از آن بزرگواران را با تمام مشخصات و اسم براى ما معرفى کرده است.
2. بر خلاف دیدگاه قفارى، شهادت حضرت حکیمه و افراد دیگرى که قضیه تولد امام زمان گزارش کرده‌اند، فقط مصداق مهدى موعود علیه السلام را براى ما ثابت مى‌کند؛ نه اینکه مسأله مهدویت را در مکتب شیعه جدیداً‌ واردکند.
3. جز حضرت حکیمه، حد اقل چهار تن دیگر از خادمان و کنیزان خانه امام عسکرى علیه السلام نیز تولد حضرت را مشاهد نموده و آن را گزارش کرده‌اند. علاوه بر این پنج نفر، تعدادى زیادى از اصحاب امام عسکرى علیه السلام در حضور آن حضرت، چهره مبارک حضرت مهدى را دیده اند و طبق اخبار صحیح و موثق، براى برخى از افراد نیز خود حضرت از وجود فرزندش خبر داده است. اگر برفرض روایات کسانى دیگر هم نبود، تنها روایتى که بیانگر وجود حضرت مهدى توسط امام عسکرى است براى ما کفایت مى‌کند.
علاوه بر موارد فوق، خود علماى اهل سنت نیز اقرار دارند که با حضرت مهدى تشرفات و ملاقاتى داشته اند که نمونه آن را از حسن عراقى نقل کردیم.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد