طلسمات

خانه » همه » مذهبی » عوامل شکل گیری خوارج

عوامل شکل گیری خوارج


عوامل شکل گیری خوارج

۱۳۹۷/۰۲/۰۲


۵۵۵ بازدید

خوارج و عوامل پیدایى آنها، اشکالهاى خوارج به على(ع)، انگیزه هاى خوارج در دشمنى با على(ع) چه بود؟

خوارج و عوامل پیدایى آنها
از دل جنگ صفّین، دسته اى برآمدند که در تاریخ به خوارج یا حروریّه شهرت یافتند. اینان پس از جریان حکمیّت سربرآوردند و در اعتراض به امام على (ع) گفتند: (حکّمت الرجال فى دین الله والله تعالى یقول، ان الحکم الا للّه.) 1 تو در دین خدا مردان را داور نهادى، درحالى که خداوند مى گوید: تنها حکم از آن خداست. جمع ناسازگاران، خرده گیران و فتنه انگیزان افزون شد و در میان مسلمانان تفرقه و فتنه افکندند و چیزى نگذشت که پرچم مخالفت برافراشتند و به هنگام بازگشت از صفّین در حروراء ماندند و به خون ریزى و راهزنى پرداختند. هر چند امام ( ع ) با آنان به گفت وگو نشست و حق را برایشان بیان کرد و عده زیادى را بازگرداند و به سوى خود کشید امّا گروهى دیگر ثابت قدم به نهروان رفتند و عبداللّه بن خبّاب بن ارتّ را کشتند. بدین سبب گفته اند: ( آنان نظر عبداللّه را درباره امام على ( ع ) پرسیدند او گفت: على امیرالمؤمنین و امام المسلمین است. از این پاسخ به خشم آمده, او و همسرش را که باردار بود، به قتل رساندند. همچنین در طول راه به هر کسى بر مى خوردند، رأى او را درباره حکمیّت سؤال مى کردند، اگر با آنها موافق نبود، او را مى کشتند. ) 2
بدین سبب امام به سوى آنان لشکر کشید. بیشترشان از جمله ذوالثدیه که رهبرى آنان را به عهده داشت، کشته شدند ( در سال 38 ). 3
پیامبر (ص) ظهور خوارج را از پیش بیان کرده بود:
( یخرج فى آخر الزمان، قوم من امّتى احداث الاسنان، سفهاء الاحلام، یقولون من قول خیر البریّه. یقرءون القرآن، لایجاوز حناجرهم یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرّمیه‌أ . ) 4
دسته اى به روش گفتار انسانهاى نیک سخن مى گویند و قرآن مى خوانند امّا از حنجره هاى آنان در نمى گذرد، از دین خارج مى شوند، چنانکه تیر از کمان بیرون مى رود.
درروایتى دیگر از پیامبر (ص) در اشاره به ذوالثدیه آمده است:
( وى را یارانى است که هر یک از شما , نماز و روزه اش را در مقابل آنان کوچک مى شمارد و اینان چون تیر از کمان، از دین بیرون مى روند و رهبرشان مردى است که یکى از دو سینه اش چون پستان زنان برآمده است. ) 5
خوارج، افرادى به ظاهر دین دار و قرآن دان , متعصب و خشک بودند . به همین جهت وقتى امام , عبدالله بن عباس را براى مجادله با آنان مى فرستد , سفارش مى کند که با آنان به قرآن تمسک نکند چون قرآن به معانى و وجوه گوناگونى درخور حمل است و هر چه گفته شود , چیزى خواهند گفت . پس باید با آنان به سنت احتجاج شود , تا راه گریزى نیابند .
( لاتخاصمهم بالقرآن , فان القرآن حمّال ذو وجوه , تقولون ویقولون ولکن حاججهم بالسنّه فانّهم لن یجدوا عنها محیصاً . ) 6
به قرآن بر آنان حجت میاور , که قرآن تاب معنیهاى گونه گون دارد . تو چیزى از آیه اى مى گویى , و خصم تو , چیزى از آیه دیگر . لیکن به سنت با آنان گفت وگو کن که ایشان را راهى نبود , جز پذیرفتن آن .
اشکالهاى خوارج به على ( ع ) :
. 1 چرا امام برخلاف قرآن ! به داورى انسانها تن داد , در حالى که صریح آیه قرآن , 7 به نفى آن نظر دارد .
امام ( ع ) در پاسخ به آنان دو پاسخ مى گوید , نقضى و حلّى :
الف . آنچه شما از آیه برداشت کرده اید , خلاف مقصود قرآن است . کلامى که بدان استناد مى جویید , حق است , امّا اراده اى که از آن دارید , خطا و باطل است . آرى حکمى جز حکم خداوند نیست و کسى این سخن را انکار نمى کند , ولى آنچه خوارج مى گویند , آن است که امارتى جز براى خدا نیست . امام در ادامه مى گوید :
( وانّه لابدّ للنّاس من امیر برٍّ او فاجر , یعمل فى امرته المؤمن ویستمتع فیها الکافر . ) 8
جایى که مردم را حاکمى باید , نیکوکردار , یا تبه کار , تا درحکومت او مرد با ایمان , کار خویش کند و کافر , بهره خود برد .
بنابراین , مراد آیه , غیر چیزى است که خوارج آن را اراده کرده اند .
ب . این که پذیرش حکمیّت به اصرار خود شما بود .
( فانّا نذیر لکم ان تصبحوا صرعى باثناء هذا النّهر , وباهضام هذا الغائط , على غیر بیّنه من ربّکم ولا سلطان مبین معکم . قد طوّحت بکم الدّار واحتبلکم المقدار وقد کنت نهیتکم عن هذه الحکومه فابیتم على اباء المخالفین المنابذین , حتّى صرفت رأیى الى هواکم وانتم معاشر اخفّاء الهام , سفهاء الاحلام ولم آت لااباکم , بجرا ولا اردت لکم ضرّاً . ) 9
شما را از آن مى ترسانم که کُشته در کرانه این رود , افتاده باشید , و در پست و بلندیهاى این مغاک افکنده . نه برهانى روشن از پروردگار داشته باشید , و نه حجتى آشکار , آواره خانه و دیار , و به دام قضاگرفتار .
شما را از کار حَکَمیّت , بازداشتم , و سرباز زدید . با من در افتادید و مخالفت ورزیدید . چندان که رأى خود را در کار هواى شما کردم . شما اى سبکسران , اى بى خردان نادان , اى ناکسان ! من نه بلایى براى شما آوردم و نه زیانى برایتان خواستم .
امام در این پاسخ خشم آلود و اندوهگینانه , نشان مى دهد که آنچه رخ داد , بیش تر خواسته خود آنان بود , نه تصمیم گیرى شخصى تا سزاوار بازخواست و تندى باشد . هر چند هیچ یک از این دو پاسخ در خوارج کارگر نیفتاد .
. 2 اشکال دیگر خوارج . امام , تن در دادن ایشان به حذف لقب امیرالمؤمنین ! با این توضیح که چون زمان نگارش پیمان رسیده بود , دو طرف از مقدم داشتن نام على یا نامیدن او به امیرالمؤمنین , به نزاع برخاستند و سرانجام , با میانجى گرى خود امام , قضیه پایان یافت . 10 خوارج در بهانه هاى خویش , این نکته را گنجاندند که چرا آن حضرت به حذف لقب خویش رضایت داد ؟ امام در پاسخ به آنها , به عمل پیامبر ( ص ) در حدیبیّه اشاره کرد که آن حضرت در اعتراض نماینده قریش , فرمود : تا نام و پدرش را بى هیچ لقب بنگارند , بدین گونه , امام پیروى خویش را نشان داد . 11
. 3 اشکال مهم دیگرى که بر حضرت وارد ساختند , آن بود که چرا با پذیرش حکمیّت وصایت خویش را انکار کرده است . یعنى اگر وصى بود , نمى بایست با تن دادن به داورى , وصیت را تباه سازد ! امام , به این نکته نیز پاسخ گفت و به آنان فهماند که اگر دست از وصایت و همراهى او بردارند , خود مرتکب خطا و گناه شد ه اند , نه على ( ع ) . 12
. 4 بلاذرى از اشکال چهارمى , سخن به میان مى آورد وى مى گوید : خوارج از عمل امام پس از پیروزى بر ناکثین ( جمل ) نیز پرسش داشتند که چرا آن حضرت غنایم آنان را تقسیم نکرد ؟ اگر اهل جمل , مسلمان بودند چرا با آنان جنگید و اگر جنگیدن با آنان روا بود , چرا گرفتن اموالشان حلال نبود ؟ 13
با این بهانه ها , حرکت و شورش غیرانسانى خود را موجه نشان مى دادند که امام ( ع ) به ناچار به سرکوبى آنان پرداخت , هر چند به دیگران سفارش کرد که پس از او , خوارج را نکشند , چرا که آنان دچار گمراهى در شناخت حق اند . 14
انگیزه هاى خوارج در دشمنى با على ( ع )
ستیزه جویى خوارج از آنچه بیان شد به دست مى آید . شاید بتوان مهم ترین انگیزه آنان را از سخنان خود آنان و بویژه از استدلال ابن ملجم مرادى براى انگیختن شبیب بن بجره به قتل امام ( ع ) جست وجو کرد .
. 1 سطحى نگرى و جهل به ژرفاى دین : خوارج را در تاریخ , انسانهایى اهل دین و دیانت شناسانده اند , امّا دیندارانى که بینش لازم را نداشتند . همین امر آنان را به دشمنى با على ( ع ) کشاند , آگاهى و شناخت ژرف و ناکران پیداى او از دین و قرآن , زبانزد همگان بود . امام ( ع ) وقتى فردى خارجى را در عبادت مى بیند , مى فرماید :
( نوم على یقین خیر من صلاه فى شک . ) 15
به یقین خفتن بِه که با دو دلى , نماز گزاردن .
با این سخن امام به گونه اى عذر آنان را در دشمنى با خویش , موجّه مى نماید و حتى در وصیّتى که براى پس از خود در رویارویى با آنان مى کند , به روشنى پیداست که آن حضرت , خوارج را گروهى جویاى حق , ولى بیراهه رو و گمراه مى داند .
در سخن پیامبر ( ص ) نیز سطحى نگرى خوارج آمده بود و در عین حال , آن حضرت , قتال با آنان را فرمان داده بود چرا که این گونه نگرش عامیانه و غیرواقعى به دین , پایه هاى دین را درهم
مى شکند .
ابوسعید خدرى نقل مى کند :
( پیامبر ( ص ) ما را به قتال با ناکثین , قاسطین و مارقین فرمان داده بود و ما از آن حضرت پرسیدیم , به همراه چه کسى چنین پیکار کنیم ؟ فرمود : با على بن ابى طالب . ) 16
. 2 داور قرار دادن انسان در دین خدا : ابن ملجم که براى کشتن امام على ( ع ) مأموریت یافت , در کوفه با شبیب بن بجره تماس گرفت و از او خواست تا وى را در این کار همراهى کند . چون شبیب علت آن را پرسید , پاسخ گفت : على به کارى تن در داد که برخلاف حکم خدا بود .
این نگرش آن چنان در درون ابن ملجم خارجى جاى یافته بود که وقتى عمل غیرانسانى خویش را انجام داد و ضربتى بر امام وارد آورد , فریاد برآورد :
( الحکم للّه یا على لا لک ولا لاصحابک . )
بنابراین , راز دشمنى آنان با على ( ع ) در فهم نادرست ایشان از دین بود .
. 3 دیگر جهتى که خارجیان را به دشمنى مى کشاند , ادعاى قتل مسلمانان است که باز در سخن ابن ملجم به شبیب آمده است :
( على , برادران صالح ما را کشته است و سزاى چنین فردى , کشتن است . ) 17
به هر حال , خوارج , با چنین باورى , به خشم و خشونت روى کردند و پیروان اینان , هیچ گاه از صحنه تاریخ اسلام , ناپدید نشدند چرا که همیشه انسانهاى کج فهم , متعصّب و دینداران خشک مغز نادان وجود خواهد داشت . شاید سخن امام على ( ع ) در پاسخ به کسى که گفت : خوارج همگى به هلاکت رسیدند , ناظر به همین مضمون باشد :
( کلاً واللّه , اِنّهم نُطفٌ فى اصلاب الرّجال و قرارات النِّساء , کلّما نجم منهم قرن قُطِعَ , حتى یکون آخرهم لُصُوصاً سلاّبین . ) 18
هرگز ! به خدا که نطفه هایند در پشتهاى مردان و زهدانهاى مادران . هرگاه مهترى , از آنان سربرآرد , از پایش در اندازند , چندان که آخرِ کار مالِ مردم ربایند و دست به دزدى یازند .
فرجام سخن
آنچه در دو بخش از نوشته آمد , نگاهى نه چندان ژرف به راز و رمز دشمنى با على ( ع ) بود , همو که به حسب ظاهر , کسى نمى بایست با او دشمنى ورزد چرا که پیامبر ( ص ) وى را معیار و ملاک ایمان انسانها قرار داده بود و دوستى با او را وظیفه هر مسلمان .
( من احبّ علیّاً فقد احبّنى ومن ابغض علیّاً فقد ابغضنى , ومن اذى علیّاً فقد اذانى ومن آذانى فقد آذى اللّه . ) 19
و درباره قاتل او نیز فرموده بود :
( یا على ( ع ) مى دانى شقى ترین پیشینیان و شقى ترین پسینیان , چه کسانى اند ؟
امام عرض کرد : خدا و رسولش داناترند .
پیامبر ( ص ) فرمود : شقى ترین پیشینیان , پى کننده شتر صالح است و شقى ترین پسینیان , کسى است که بر فرق تو شمشیر مى زند . ) 20
با این همه , نمایاندن دشمنیهایى که بیان شد , اندکى ژرف کاوى مى طلبید .
پی نوشت ها:
1. ( استیعاب ) , ج . 3 / 217
2. ( اخبار الطوال ) . / 206
3. ( طبقات ) , ج . 3 / 24
4. ( کنزالعمّال ) , ج . 11 / 202
5. ( بحارالانوار ) , علامه مجلسى , ج , 33 / 326 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى , مؤسسه چاپ و نشر .
6. ( نهج البلاغه ) , نامه . 77
7. سوره ( انعام ) , آیه . 54
8. ( نهج البلاغه ) , خطبه . 40
9. همان , خطبه . 36
10. ( تاریخ یعقوبى ) , ترجمه محمد ابراهیم آیتى , ج . 2 / 91
11. همان . / 96
12. همان .
13. ( انساب الاشراف ) , ج . 2 / 360
14. ( نهج البلاغه ) , خطبه شماره . 61
15. همان , کلمات قصار , . 97
16. ( مسند احمد ) , ج 2 / 361 ج . 3 / 5
17. ( الاستیعاب ) , ج . 3 / 219
18. ( نهج البلاغه ) , خطبه . 60
19. ( مستدرک حاکم ) , ج 3 / 130 ( الاستیعاب ) , ج . 3 / 204
20. ( طبقات الکبرى ) , ج . 3 / 25

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد