ارتباط پیامبر(ص) با امتش پس از رحلت
۱۳۹۶/۱۲/۱۰
–
۲۲۷۴ بازدید
آیا پیامبر اکرم بعد از رحلتش ارتباط اش با امت اش قطع شده یانه؟ چه دلیلی برای اثبات آن وجود دارد؟
به عقیده شیعیان، هرچند که بعد از رحلت پیامبر (ص)، امکان مشاهده فیزیکی ایشان وجود نداشته و نمی توان ارتباطاتی که مختص به جهان مادی است را با ایشان برقرار نمود، اما ارتباط معنوی این فرستاده بزرگ الاهی با پیروانش قطع نشده و آن حضرت، هم اکنون نیز از این جهان و آنچه در آن می گذرد، با خبر است و سلام و زیارت ما نیز یقینا به گوش ایشان خواهد رسید و مؤثر خواهد بود. در ضمن، هرچند وهابیون با استناد به دو آیه درصدد اثبات خلاف این مطلب هستند اما باید بگوییم این دو آیه مورد استناد وهابیت، مدعای آنان را ثابت ننموده، بلکه آیات بسیاری در قرآن وجود دارد که امکان ارتباط با مردگان را ثابت نموده و در برخی موارد، مانند شهیدان اعلام می نماید که آنان در واقع، مرده نیستند، بلکه افراد زنده ای هستند که نزد خدایشان روزی می خورند و با بازماندگان خود ارتباط معنوی ایجاد می نمایند. مطمئنا پیامبری که هم خود یک شهید بوده و هم مقامی بسیار والاتر از دیگر شهدا دارد، از چنین توانایی محروم نخواهد بود.پاسخ تفصیلیبرای روشن شدن مطلب، ابتدا باید به این نکته توجه نمود که متأسفانه، برخی مبلغان وهابی با استناد نادرست به بخشی از آیات قرآن کریم و بدون توجه به دیگر آیات و نیز سنت قطعی نبوی، در صدد اثبات عقاید خود و تحمیل آن به دیگران هستند که صد البته این رویکردشان حتی از جانب افراد منصف اهل سنت نیز قابل پذیرش نیست. [1] در همین راستا، آنان، پیامبر اکرم (ص) را بعد از وفات، شخصی بی تأثیر و بی خبر از اوضاع کنونی معرفی نموده و به همین دلیل، زیارت و درخواست شفاعت از ایشان را امری بی فایده می پندارند [2] و برای منطقی نشان دادن این ادعای خود، دلایلی را نیز ارائه می نمایند .بنابراین، باید در مرحله اول، آیات فوق را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و بیان نماییم که چگونه آنان از این آیات، در صدد اثبات ادعای خویش می باشند و در مرحله بعد به پاسخ گویی موارد مطرح شده بپردازیم و در نهایت، آیاتی را که می تواند به عنوان دلیلی بر اشراف پیامبر (ص) بر جهان هستی؛ حتی بعد از رحلتشان قرار گیرد در اختیارتان قرار دهیم.
1. در ارتباط با آیاتی که مورد استدلال وهابیون قرار گرفته، باید گفت:
1-1. آیه اول (بقره 259) در ارتباط با شخصی است [3] که با دیدن شهری ویران و خالی از سکنه، بدون آن که منکر معاد شود، در تعجب فرو مانده بود که زنده شدن مردگان این شهر که در زیر خروارها خاک قرار گرفته اند، چگونه خواهد بود؟!
به دنبال خطور چنین تصوری، خداوند او را به مدت صد سال میراند و سپس زنده گردانید و از او پرسید که گمان می کنی چه مدت در این مکان توقف کرده ای؟ او در پاسخ عرضه داشت که یک روز و یا بخشی از یک روز! سپس خداوند او را از مرگ صدساله اش آگاه ساخت.
وهابیان اظهار می دارند که شخصی که بر اساس این آیه، به مدت صد سال مرده بود، هیچ اطلاعی از جهان پیرامون خود نداشت و به همین دلیل، در پاسخ خداوند، مدت مکث خود را کمتر از یک روز اعلام نمود! و به همین دلیل، نتیجه می گیرند که انسان ها بعد از مرگ، حتی متوجه گذشت زمان نخواهند شد، تا چه رسد به این که منشأ آثار و برکاتی برای دیگران باشند و به همین دلیل، سخن گفتن با مردگان کاری بیهوده و عبث است!
2-1. آیه دوم (مائده 117-116) نیز بیانگر پاسخ عیسی (ع) به خداوند است که از او پرسید: آیا تو مردم را به پرستش خود و مادرت دعوت نمودی؟! که ایشان در جواب عرضه می دارند: اگر چنین گفتاری از من صادر شده بود، تو خود بهتر آن را می دانی! تو هرچه بر دلم می گذرد می دانی، اما من چنین دانشی نسبت به تو ندارم … من تا زمانی که میانشان بودم، بر گفتار و کردار آنان نظارت داشتم، اما اکنون که مرا از میان آنان برداشتی، مراقبت از آنان، تنها بر عهده خود تو است و …
وهابیان از این آیه نتیجه می گیرند که پیامبران، تنها زمانی می توانند بر امت خود نظارت داشته باشند که زنده و میان آنان باشند و بعد از مرگ، دستشان از انجام هر کاری کوتاه است. بنابر این، دلیلی ندارد که ما بیهوده وقت خود را با گفت و گو با آنان گذرانده و از آنان درخواست نماییم که واسطه ما در برآورده شدن حاجاتمان توسط خداوند باشند!
2. اکنون که دو آیه مورد نظرتان و چگونگی بهره گیری وهابیون از آنها برای اثبات ادعایشان تا حدودی مشخص شد، به بیان پاسخ لازم می پردازیم:
1-2. در ارتباط با آیه اول باید دانست که خداوند، یک انسان را حتی در زمان زنده بودنش، در یک سطح هوشیاری قرار نداده است. او زمانی که بیدار است و تفکر می نماید، آگاهی دقیق تری نسبت به دنیای پیرامونی خود دارد و زمانی که در گوشه ای مشغول استراحت است، شاید به بسیاری از اتفاقاتی که در اطراف او واقع می شود، توجه چندانی نمی نماید و در نهایت، زمانی که خواب است، هوشیاری او به حداقل ممکن خواهد رسید و با این وجود، در تمام موارد فوق، به عنوان انسانی زنده به شمار می آید.
اعتقاد شیعیان در ارتباط با مردگان نیز آن نیست که تمام آنان در موقعیت یکسان و برابری قرار دارند، بلکه خداوند می تواند، مطابق با آنچه صلاح می داند، آنان را در جایگاه های مختلفی قرار دهد، به نحوی که برخی از آنان، چه از نیکان و چه از بدان، مانند زندگان و بلکه بیشتر از آنان از هوشیاری و دانش برخوردار بوده و برخی دیگر، حتی از حداقل ها نیز برخوردار نباشند. [4] در قسمت بعد و در ارتباط با زنده بودن شهیدان نیز در این مورد، سخن خواهیم گفت.
بر این اساس، طبیعی است که خداوند برای نشان دادن قدرت خود به شخصی که با وجود ایمان قلبی، اندک تعجبی در ارتباط با زنده نمودن مردگان داشته است، به گونه ای برخورد نماید که برای مدت زیادی، ارتباط او را با دنیای پیرامونی به طور کامل قطع نموده و سپس با برگشت چنین ارتباطی، یقین او را نسبت به معاد افزون سازد و بدیهی است که نمی توان از این ماجرا، نتیجه ای کلی گرفت که تمام اشخاصی که از دنیا رفته اند، نمی توانند احساس و ارتباطی نسبت به جهان مادی داشته باشند، بلکه همان گونه که خواهیم دید، ممکن است خداوند برای برخی افراد مانند شهدا، این توانایی را حتی بعد از شهادتشان نیز حفظ نموده باشد.
از سوی دیگر، اگر در همین آیه نیز دقت کنیم، مشاهده می نماییم که خداوند، این برخورد دوگانه را بیان نموده است، به گونه ای که در شرایط کاملا مساوی و برابر، چهارپای آن فرد متوفی، بر اثر مرور زمان، تبدیل به استخوانی شده، اما غذایی که به همراه داشته، کاملا سالم و دست نخورده باقی مانده بود!
از شما می پرسیم: آیا خداوند نمی تواند، فردی مانند پیامبر اکرم (ص) را حتی بعد از رحلتشان نیز واسطه میان خود و بندگانش نماید، همان گونه که به تصریح قرآن، در زمان حیاتشان نیز، در بسیاری از موارد، چنین ارتباطی میان خدا و خلق، با وساطت ایشان انجام می شده است؟! [5] و آیا این موضوع، هیچ تضادی با عقاید اسلامی خواهد داشت؟!
2-2. یک انسان می تواند با حضور فیزیکی خود بر جامعه تأثیر گذار باشد. با مردم نشست و برخاست داشته و آنان را به خوبی ها دعوت نموده و از بدی ها بازدارد. اما در ارتباط با برخی انسان ها، علاوه بر آن که حضور فیزیکی آنان مؤثر است، حضور معنویشان نیز می تواند تأثیرگذار باشد. روایتی در ارتباط با حضور معنوی پیامبر (ص) وجود دارد که بیشتر محدثان و مفسران اهل سنت نیز آن را نقل نموده اند مبنی بر این که پیامبر (ص) فرموده است که من بر دشمنانی پیروز شده ام که یک ماه باید مسافت طی نماییم تا به آنان برسیم و این به دلیل ترسی است که خدا بر دل آنان انداخته است. [6]
طبیعی است که حضور فیزیکی پیامبران در متن جامعه بر اثر عواملی؛ مانند مرگ، مسافرت، زندانی شدن و … منتفی می شود، اما چه دلیلی وجود دارد که این امور را پایان دهنده حضور معنوی آنان ارزیابی نماییم؟!
آنچه در سوره مائده از زبان عیسای پیامبر (ع) نقل شده، تنها به پایان حضور و نظارت فیزیکی این پیامبر الاهی اشاره نموده که به عقیده بیشتر مفسران، این قطع ارتباط هم به دلیل مرگ ایشان نبوده است، چون غالب مسلمانان معتقدند که عیسی (ع) زنده بوده و در آخر الزمان نیز بار دیگر شاهد حضور فیزیکی ایشان خواهیم بود. [7] براین اساس، اظهارات عیسی (ع) بدان معنا نیست که حضور معنوی ایشان خاتمه یافته است، بلکه تنها به این موضوع اشاره می نماید که ایشان دیگر در مواردی که نیاز به حضور فیزیکی است، نمی تواند تأثیر گذار بوده و مستقیما به پیروان خویش اعلام نماید که دست از عقاید باطل خود بردارند و این که ایشان خطاب به خداوند عرضه داشته که بعد از وفاتم تنها تو ناظر بر کردار آنان خواهی بود، بدین معنا نیست که نظارت معنوی عیسی (ع) خاتمه یافته است، بلکه ایشان به این واقعیت اشاره می نمایند که در واقع، تنها این خداوند است که در ورای تمام ناظران کردار بشر، چه فرشتگان و چه انبیا، بر اعمال آنان احاطه دارد و آیات بسیار دیگری از قرآن کریم نیز بیانگر چنین واقعیتی است، از جمله آیه ای که در توبیخ برخی همسران پیامبر(ص) نازل شده و اعلام می نماید که در صورت ادامه آزار و اذیتشان، خداوند به تنهایی پشتیبان او بوده و علاوه بر آن، ایشان از پشتیبانی جبریل و افراد با ایمان و فرشتگان نیز برخوردار خواهد بود، [8] و همان گونه که عبارت انحصارگونه “فإن الله هو مولاه” در این آیه، ولایت و پشتیبانی جبرئیل و فرشتگان و … را منتفی نمی داند، عبارت مشابه “کنت انت الرقیب علیهم” در سوره مائده نیز، هیچ دلالتی بر پایان نظارت و حضور معنوی عیسی (ع) نخواهد نمود.
با توجه به آنچه گفته شد، به این نکته نیز توجه فرمایید که از میان صدها هزار مسلمانی که در زمان زندگی پیامبر (ص) وجود داشته اند، تنها درصد کمی از آنان، امکان ارتباط مستقیم و رو در رو و در میان گذاشتن خواهش های خود و درخواست شفاعت از ایشان را داشته اند و از طرفی در قرآن کریم، به همان تعداد اندک نیز توصیه شده که بیش از حد معمول مزاحم اوقات پیامبر (ص) نشده و ایشان را از زندگی عادی بازندارند که این موضوع، موجب اذیت و آزارشان شده و حیایشان مانع می شود تا پیروان خود را از اطراف خویش متفرق سازند. [9] حال، اگر از طرفی، توصیه قرآن به مراجعه به پیامبر (ص) و ارتباط معنوی با ایشان، بعد از انجام گناهان را ملاحظه نماییم [10] و از طرف دیگر این واقعیت بدیهی را نیز در نظر بگیریم که تمام مسلمانان بعد از رحلت ایشان و نیز اکثریت آنانی که در زمان حیاتشان حضور داشته اند، توانایی مشاهده فیزیکی و درخواست مستقیم از ایشان را نداشته اند، آیا این ناعادلانه نیست که اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان را از ارتباط معنوی با پیامبر خویش محروم بدانیم و توصیه خداوند به چنین ارتباطی را منحصر به اشخاصی بدانیم که به هر دلیل، امکان ارتباط فیزیکی با ایشان را داشته اند، حتی اگر از ایمان و اعتقاد متزلزل تری نسبت به سایرین برخوردار بوده اند؟!
شیعیان، به دلیل آموزه های پیشوایان معصوم خود معتقدند که اکنون نیز می توان چنین ارتباطی را ایجاد نموده و شفاعت ایشان را خواستار شد و این موضوع منحصر به پیامبر (ص) نیز نبوده، بلکه ارواح اولیای الاهی و شهیدان نیز بر رفتار و کردار ما نظارت دارند. [11]
3. با آن که به نظر می رسد، پاسخ کافی به شبهه وهابیان در این ارتباط ارائه شده، اما برای تکمیل آن و اطمینان بیشتر شما، به چند مورد از آیات قرآن کریم که به زنده بودن برخی از آنانی که اکنون به ظاهر در کنار ما نیستند، تصریح دارد، اشاره نموده و سخن را به پایان می بریم:
1-3. خداوند در قرآن کریم، خطاب به پیامبر (ص) می فرماید که از پیامبران گذشته بپرس که آیا غیر از خداوند، الهه های دیگری را نیز برای پرستش قرار دادیم [12] ؟!
پرسش ما این است که چگونه پیامبر (ص) می تواند از پیامبران گذشته که وفات نموده اند، موضوعی را بپرسد؟! غالب مفسران اهل سنت، معتقدند که پیامبرمان در شب معراج، این پرسش را از پیامبران گذشته مطرح نمود. [13]
پس براین اساس، آنان دارای نوعی از حیات بوده اند که توانسته اند به پرسش پیامبر (ص) پاسخ دهند. پس چه ایرادی دارد که همان نوع از زندگانی را اکنون برای پیامبر خویش نیز متصور بدانیم؟!
2-3. در آیه دیگری از قرآن می خوانیم [14] که بعد سخنانی در ارتباط با موسی (ع)، خطاب به پیامبر (ص) بیان می شود که در دیدار با “او” تردیدی نداشته باش! هر چند برخی مفسران، ضمیر موجود در آیه را به خداوند برگردانده و بیان نموده اند که مراد از “دیدار او”، “لقاء الله” است، اما بسیاری از مفسران نیز تفسیر دیگری را برگزیده اند که نتیجه اش آن است که خداوند به پیامبر ما مژده داده که قبل از رحلتشان نیز با موسی (ع) دیداری خواهند داشت و به دنبال آن، این ملاقات در شب معراج، انجام شده است. [15]
صرف نظر از این که کدام تفسیر، صحیح باشد، اما جالب است بدانید که هیچ مفسر برجسته ای از اهل سنت، امکان وقوع چنین ملاقاتی را به دلیل رحلت حضرت موسی (ع)، منتفی ندانسته است.
حال اگر براساس قرآن کریم، امکان ملاقات با مردگان وجود داشته باشد، آیا زیارت قبور و ارتباط معنوی با آنان، شرک و بدعت به شمار خواهد آمد؟!
3-3. در قسمت دیگری از قرآن می خوانیم که شخص با ایمانی، به مجرد خروج از دنیا، مورد عنایات خاص الاهی قرار گرفته و به دنبال آن، اظهار نمود که: کاش قوم من می دانستند که خداوند چه رفتار کریمانه ای با من داشته و گناهانم را بخشیده است. [16] بدیهی است که این اظهارات، مربوط به روز قیامت نبوده، چون در آن جا قوم او با چشمان خود، ورود او به بهشت را مشاهده می نمایند و دلیلی ندارد که او چنین آرزویی نماید، بلکه این گفتار، مربوط به برزخ این فرد با ایمان است که قوم او اطلاع چندانی از وضعیت او ندارند. بیشتر مفسران اهل سنت نیز به این نکته اشاره نموده اند که این آرزوی او، مربوط به گذشته است و نه خبر از آینده. [17] آیا به عقیده وهابیان، ارزش و اعتبار پیامبر ما از آن فرد با ایمان کمتر بوده و در حالی که او دارای شعور و احساس است، پیامبر گرامی اسلام فاقد آنها است؟!
4-3. در چندین آیه به مردم اعلام شده است که شهیدان راه خدا را مرده نپندارند، بلکه آنان هم اکنون زنده بوده و نزد خداوند از روزی خوبی برخوردارند، هر چند که این موضوع برای برخی، قابل درک نباشد! [18] به تصریح قرآن کریم، این شهیدان می توانند با دوستان خود، ارتباط معنوی ایجاد نموده و آنان را به نترسیدن و غمناک نبودن توصیه نموده و اظهار دارند که خداوند پاداش افراد نیکوکار را از یاد نخواهد برد. [19]
زنده بودن پیامبر (ص) و امکان ایجاد ارتباط معنوی با ایشان را به خوبی می توان از این دسته از آیات استفاده نمود، به این ترتیب که:
اولا: بر اساس آیه ای از قرآن، مقام پیامبران و صدیقان در مرتبه ای والاتر از شهیدان قرار دارد، [20] بنابراین، اگر شهیدان بعد از شهادتشان زنده باشند، آیا زنده بودن پیامبرانی که در مقام والاتری از آنان قرار دارند، عجیب خواهد بود؟!
ثانیا: حتی اگر زنده بودن را منحصر به شهیدان دانسته و آن را به پیامبران سرایت ندهیم، باید بدانیم که پیامبر گرامی اسلام نیز بر اساس عقیده بیشتر شیعیان و اهل سنت، مسموم شده و به شهادت رسیده اند. [21]
بنابراین، پیامبر ما شهید زنده ای است که ناظر بر اعمالمان بوده و توانایی برقراری ارتباط معنوی با ما را دارد و شبهه های وهابیان، حتی نتوانسته است، اهل سنت را متقاعد نماید تا از زیارت ایشان و ایجاد چنین ارتباطی دست بردارند. مشکل اصلی وهابیت در این نکته است که آنان به جای دقت و ریشه یابی آیات و روایات به ظواهر آن بسنده نموده و نوعی جمود و تحجر بر افکار آنان حاکم است، به نحوی که آنان در مواردی که روایات مسلم و غیر قابل انکاری در ارتباط با امکان برقراری ارتباط با مردگان وجود دارد، آن را می پذیرند. به عنوان نمونه، گفت و گوی پیامبر (ص) با کافران کشته شده در جنگ بدر را منکر نمی شوند [22] و معتقدند که مردگان صدای کفش افرادی که بر مزار آنان عبور می کنند را می شنوند. [23] آنان حتی معتقدند که پیامبر (ص) می تواند جواب افرادی را بدهد که بر او سلام می کنند، [24] اما نمی خواهند به خود بباورانند که همان پیامبری که توانایی جواب سلام آنان را دارد، خواهد توانست به عنوان واسطه ای میان خدا و ایشان نیز قرار گیرد.
پی نوشت ها:
[1] رک: کتاب “وفاءالوفاء” تألیف سمهودی
[2] گروهی از وهابیون، توسل به پیامبر (ص) و درخواست از ایشان را در زمان حیاتشان مجاز دانسته و بعد از رحلتشان بی فایده می دانند.
[3] در بیشتر روایات و تفاسیر، عزیر پیامبر به عنوان فردی معرفی شده است که این آیه به بیان ماجرای او می پردازد. ر.ک: مستدرک حاکم نیشابوری، ج 2، ص 282، دار المعرفة، بیروت، 1406 ق.
[4] در این ارتباط، رک: شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 76- 75، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق.
[5] نساء، 64، “…لو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول…”.
[6] به عنوان نمونه: ر.ک: ابو جعفر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 2، دار المعرفة، بیروت، 1412 ق، “نصرت بالرعب مسیره شهر”.
[7] همان، ج 3، ص 203.
[8] تحریم، 4.
[9] احزاب، 53، “…لا تدخلوا بیوت النبی إلا أن یؤذن لکم…”.
[10] نساء، 64.
[11] امام صادق (ع) مى فرماید: «به درستى که مؤمن خانواده خویش را زیارت مى کند؛ پس آن چه را دوست دارد، مى بیند و آن چه را ناخوشایند دارد، از او پوشیده مى شود و به درستى که کافر خانواده خویش را زیارت مى کند؛ پس مى بیند آن چه ناخوشایند اوست و از او پوشیده مى شود، آن چه را دوست دارد. امام (ع) مى فرماید: پاره اى از ایشان هر جمعه زیارت مى کنند و پاره اى بر حسب عمل خود زیارت مى کنند» ،کلینى، کافى، ج 3، ص 230.
[12] زخرف، 45.
[13] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 16، ص 95، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 ش.
[14] سجده، 23.
[15] الجامع لأحکام القرآن، ج 14، ص 108.
[16] یس، 27- 26، “قیل ادخل الجنة قال یا لیت قومی یعلمون بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین”.
[17] الجامع لأحکام القرآن، ج 16، ص 20.
[18] بقره، 154؛ آل عمران، 169.
[19] آل عمران، 171-170، “یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم ….و أن الله لا یضیع أجر المحسنین”.
[20] نساء، 69، “فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین..”.
[21] صحیح بخاری، ج 5، ص 9، دار الفکر، بیروت، 1401 ق.
[22]صحیح بخاری، ج 2، ص 92.
[23] مسند احمد، ج 2، ص 537، دار صادر، بیروت، بی تا.
1. در ارتباط با آیاتی که مورد استدلال وهابیون قرار گرفته، باید گفت:
1-1. آیه اول (بقره 259) در ارتباط با شخصی است [3] که با دیدن شهری ویران و خالی از سکنه، بدون آن که منکر معاد شود، در تعجب فرو مانده بود که زنده شدن مردگان این شهر که در زیر خروارها خاک قرار گرفته اند، چگونه خواهد بود؟!
به دنبال خطور چنین تصوری، خداوند او را به مدت صد سال میراند و سپس زنده گردانید و از او پرسید که گمان می کنی چه مدت در این مکان توقف کرده ای؟ او در پاسخ عرضه داشت که یک روز و یا بخشی از یک روز! سپس خداوند او را از مرگ صدساله اش آگاه ساخت.
وهابیان اظهار می دارند که شخصی که بر اساس این آیه، به مدت صد سال مرده بود، هیچ اطلاعی از جهان پیرامون خود نداشت و به همین دلیل، در پاسخ خداوند، مدت مکث خود را کمتر از یک روز اعلام نمود! و به همین دلیل، نتیجه می گیرند که انسان ها بعد از مرگ، حتی متوجه گذشت زمان نخواهند شد، تا چه رسد به این که منشأ آثار و برکاتی برای دیگران باشند و به همین دلیل، سخن گفتن با مردگان کاری بیهوده و عبث است!
2-1. آیه دوم (مائده 117-116) نیز بیانگر پاسخ عیسی (ع) به خداوند است که از او پرسید: آیا تو مردم را به پرستش خود و مادرت دعوت نمودی؟! که ایشان در جواب عرضه می دارند: اگر چنین گفتاری از من صادر شده بود، تو خود بهتر آن را می دانی! تو هرچه بر دلم می گذرد می دانی، اما من چنین دانشی نسبت به تو ندارم … من تا زمانی که میانشان بودم، بر گفتار و کردار آنان نظارت داشتم، اما اکنون که مرا از میان آنان برداشتی، مراقبت از آنان، تنها بر عهده خود تو است و …
وهابیان از این آیه نتیجه می گیرند که پیامبران، تنها زمانی می توانند بر امت خود نظارت داشته باشند که زنده و میان آنان باشند و بعد از مرگ، دستشان از انجام هر کاری کوتاه است. بنابر این، دلیلی ندارد که ما بیهوده وقت خود را با گفت و گو با آنان گذرانده و از آنان درخواست نماییم که واسطه ما در برآورده شدن حاجاتمان توسط خداوند باشند!
2. اکنون که دو آیه مورد نظرتان و چگونگی بهره گیری وهابیون از آنها برای اثبات ادعایشان تا حدودی مشخص شد، به بیان پاسخ لازم می پردازیم:
1-2. در ارتباط با آیه اول باید دانست که خداوند، یک انسان را حتی در زمان زنده بودنش، در یک سطح هوشیاری قرار نداده است. او زمانی که بیدار است و تفکر می نماید، آگاهی دقیق تری نسبت به دنیای پیرامونی خود دارد و زمانی که در گوشه ای مشغول استراحت است، شاید به بسیاری از اتفاقاتی که در اطراف او واقع می شود، توجه چندانی نمی نماید و در نهایت، زمانی که خواب است، هوشیاری او به حداقل ممکن خواهد رسید و با این وجود، در تمام موارد فوق، به عنوان انسانی زنده به شمار می آید.
اعتقاد شیعیان در ارتباط با مردگان نیز آن نیست که تمام آنان در موقعیت یکسان و برابری قرار دارند، بلکه خداوند می تواند، مطابق با آنچه صلاح می داند، آنان را در جایگاه های مختلفی قرار دهد، به نحوی که برخی از آنان، چه از نیکان و چه از بدان، مانند زندگان و بلکه بیشتر از آنان از هوشیاری و دانش برخوردار بوده و برخی دیگر، حتی از حداقل ها نیز برخوردار نباشند. [4] در قسمت بعد و در ارتباط با زنده بودن شهیدان نیز در این مورد، سخن خواهیم گفت.
بر این اساس، طبیعی است که خداوند برای نشان دادن قدرت خود به شخصی که با وجود ایمان قلبی، اندک تعجبی در ارتباط با زنده نمودن مردگان داشته است، به گونه ای برخورد نماید که برای مدت زیادی، ارتباط او را با دنیای پیرامونی به طور کامل قطع نموده و سپس با برگشت چنین ارتباطی، یقین او را نسبت به معاد افزون سازد و بدیهی است که نمی توان از این ماجرا، نتیجه ای کلی گرفت که تمام اشخاصی که از دنیا رفته اند، نمی توانند احساس و ارتباطی نسبت به جهان مادی داشته باشند، بلکه همان گونه که خواهیم دید، ممکن است خداوند برای برخی افراد مانند شهدا، این توانایی را حتی بعد از شهادتشان نیز حفظ نموده باشد.
از سوی دیگر، اگر در همین آیه نیز دقت کنیم، مشاهده می نماییم که خداوند، این برخورد دوگانه را بیان نموده است، به گونه ای که در شرایط کاملا مساوی و برابر، چهارپای آن فرد متوفی، بر اثر مرور زمان، تبدیل به استخوانی شده، اما غذایی که به همراه داشته، کاملا سالم و دست نخورده باقی مانده بود!
از شما می پرسیم: آیا خداوند نمی تواند، فردی مانند پیامبر اکرم (ص) را حتی بعد از رحلتشان نیز واسطه میان خود و بندگانش نماید، همان گونه که به تصریح قرآن، در زمان حیاتشان نیز، در بسیاری از موارد، چنین ارتباطی میان خدا و خلق، با وساطت ایشان انجام می شده است؟! [5] و آیا این موضوع، هیچ تضادی با عقاید اسلامی خواهد داشت؟!
2-2. یک انسان می تواند با حضور فیزیکی خود بر جامعه تأثیر گذار باشد. با مردم نشست و برخاست داشته و آنان را به خوبی ها دعوت نموده و از بدی ها بازدارد. اما در ارتباط با برخی انسان ها، علاوه بر آن که حضور فیزیکی آنان مؤثر است، حضور معنویشان نیز می تواند تأثیرگذار باشد. روایتی در ارتباط با حضور معنوی پیامبر (ص) وجود دارد که بیشتر محدثان و مفسران اهل سنت نیز آن را نقل نموده اند مبنی بر این که پیامبر (ص) فرموده است که من بر دشمنانی پیروز شده ام که یک ماه باید مسافت طی نماییم تا به آنان برسیم و این به دلیل ترسی است که خدا بر دل آنان انداخته است. [6]
طبیعی است که حضور فیزیکی پیامبران در متن جامعه بر اثر عواملی؛ مانند مرگ، مسافرت، زندانی شدن و … منتفی می شود، اما چه دلیلی وجود دارد که این امور را پایان دهنده حضور معنوی آنان ارزیابی نماییم؟!
آنچه در سوره مائده از زبان عیسای پیامبر (ع) نقل شده، تنها به پایان حضور و نظارت فیزیکی این پیامبر الاهی اشاره نموده که به عقیده بیشتر مفسران، این قطع ارتباط هم به دلیل مرگ ایشان نبوده است، چون غالب مسلمانان معتقدند که عیسی (ع) زنده بوده و در آخر الزمان نیز بار دیگر شاهد حضور فیزیکی ایشان خواهیم بود. [7] براین اساس، اظهارات عیسی (ع) بدان معنا نیست که حضور معنوی ایشان خاتمه یافته است، بلکه تنها به این موضوع اشاره می نماید که ایشان دیگر در مواردی که نیاز به حضور فیزیکی است، نمی تواند تأثیر گذار بوده و مستقیما به پیروان خویش اعلام نماید که دست از عقاید باطل خود بردارند و این که ایشان خطاب به خداوند عرضه داشته که بعد از وفاتم تنها تو ناظر بر کردار آنان خواهی بود، بدین معنا نیست که نظارت معنوی عیسی (ع) خاتمه یافته است، بلکه ایشان به این واقعیت اشاره می نمایند که در واقع، تنها این خداوند است که در ورای تمام ناظران کردار بشر، چه فرشتگان و چه انبیا، بر اعمال آنان احاطه دارد و آیات بسیار دیگری از قرآن کریم نیز بیانگر چنین واقعیتی است، از جمله آیه ای که در توبیخ برخی همسران پیامبر(ص) نازل شده و اعلام می نماید که در صورت ادامه آزار و اذیتشان، خداوند به تنهایی پشتیبان او بوده و علاوه بر آن، ایشان از پشتیبانی جبریل و افراد با ایمان و فرشتگان نیز برخوردار خواهد بود، [8] و همان گونه که عبارت انحصارگونه “فإن الله هو مولاه” در این آیه، ولایت و پشتیبانی جبرئیل و فرشتگان و … را منتفی نمی داند، عبارت مشابه “کنت انت الرقیب علیهم” در سوره مائده نیز، هیچ دلالتی بر پایان نظارت و حضور معنوی عیسی (ع) نخواهد نمود.
با توجه به آنچه گفته شد، به این نکته نیز توجه فرمایید که از میان صدها هزار مسلمانی که در زمان زندگی پیامبر (ص) وجود داشته اند، تنها درصد کمی از آنان، امکان ارتباط مستقیم و رو در رو و در میان گذاشتن خواهش های خود و درخواست شفاعت از ایشان را داشته اند و از طرفی در قرآن کریم، به همان تعداد اندک نیز توصیه شده که بیش از حد معمول مزاحم اوقات پیامبر (ص) نشده و ایشان را از زندگی عادی بازندارند که این موضوع، موجب اذیت و آزارشان شده و حیایشان مانع می شود تا پیروان خود را از اطراف خویش متفرق سازند. [9] حال، اگر از طرفی، توصیه قرآن به مراجعه به پیامبر (ص) و ارتباط معنوی با ایشان، بعد از انجام گناهان را ملاحظه نماییم [10] و از طرف دیگر این واقعیت بدیهی را نیز در نظر بگیریم که تمام مسلمانان بعد از رحلت ایشان و نیز اکثریت آنانی که در زمان حیاتشان حضور داشته اند، توانایی مشاهده فیزیکی و درخواست مستقیم از ایشان را نداشته اند، آیا این ناعادلانه نیست که اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان را از ارتباط معنوی با پیامبر خویش محروم بدانیم و توصیه خداوند به چنین ارتباطی را منحصر به اشخاصی بدانیم که به هر دلیل، امکان ارتباط فیزیکی با ایشان را داشته اند، حتی اگر از ایمان و اعتقاد متزلزل تری نسبت به سایرین برخوردار بوده اند؟!
شیعیان، به دلیل آموزه های پیشوایان معصوم خود معتقدند که اکنون نیز می توان چنین ارتباطی را ایجاد نموده و شفاعت ایشان را خواستار شد و این موضوع منحصر به پیامبر (ص) نیز نبوده، بلکه ارواح اولیای الاهی و شهیدان نیز بر رفتار و کردار ما نظارت دارند. [11]
3. با آن که به نظر می رسد، پاسخ کافی به شبهه وهابیان در این ارتباط ارائه شده، اما برای تکمیل آن و اطمینان بیشتر شما، به چند مورد از آیات قرآن کریم که به زنده بودن برخی از آنانی که اکنون به ظاهر در کنار ما نیستند، تصریح دارد، اشاره نموده و سخن را به پایان می بریم:
1-3. خداوند در قرآن کریم، خطاب به پیامبر (ص) می فرماید که از پیامبران گذشته بپرس که آیا غیر از خداوند، الهه های دیگری را نیز برای پرستش قرار دادیم [12] ؟!
پرسش ما این است که چگونه پیامبر (ص) می تواند از پیامبران گذشته که وفات نموده اند، موضوعی را بپرسد؟! غالب مفسران اهل سنت، معتقدند که پیامبرمان در شب معراج، این پرسش را از پیامبران گذشته مطرح نمود. [13]
پس براین اساس، آنان دارای نوعی از حیات بوده اند که توانسته اند به پرسش پیامبر (ص) پاسخ دهند. پس چه ایرادی دارد که همان نوع از زندگانی را اکنون برای پیامبر خویش نیز متصور بدانیم؟!
2-3. در آیه دیگری از قرآن می خوانیم [14] که بعد سخنانی در ارتباط با موسی (ع)، خطاب به پیامبر (ص) بیان می شود که در دیدار با “او” تردیدی نداشته باش! هر چند برخی مفسران، ضمیر موجود در آیه را به خداوند برگردانده و بیان نموده اند که مراد از “دیدار او”، “لقاء الله” است، اما بسیاری از مفسران نیز تفسیر دیگری را برگزیده اند که نتیجه اش آن است که خداوند به پیامبر ما مژده داده که قبل از رحلتشان نیز با موسی (ع) دیداری خواهند داشت و به دنبال آن، این ملاقات در شب معراج، انجام شده است. [15]
صرف نظر از این که کدام تفسیر، صحیح باشد، اما جالب است بدانید که هیچ مفسر برجسته ای از اهل سنت، امکان وقوع چنین ملاقاتی را به دلیل رحلت حضرت موسی (ع)، منتفی ندانسته است.
حال اگر براساس قرآن کریم، امکان ملاقات با مردگان وجود داشته باشد، آیا زیارت قبور و ارتباط معنوی با آنان، شرک و بدعت به شمار خواهد آمد؟!
3-3. در قسمت دیگری از قرآن می خوانیم که شخص با ایمانی، به مجرد خروج از دنیا، مورد عنایات خاص الاهی قرار گرفته و به دنبال آن، اظهار نمود که: کاش قوم من می دانستند که خداوند چه رفتار کریمانه ای با من داشته و گناهانم را بخشیده است. [16] بدیهی است که این اظهارات، مربوط به روز قیامت نبوده، چون در آن جا قوم او با چشمان خود، ورود او به بهشت را مشاهده می نمایند و دلیلی ندارد که او چنین آرزویی نماید، بلکه این گفتار، مربوط به برزخ این فرد با ایمان است که قوم او اطلاع چندانی از وضعیت او ندارند. بیشتر مفسران اهل سنت نیز به این نکته اشاره نموده اند که این آرزوی او، مربوط به گذشته است و نه خبر از آینده. [17] آیا به عقیده وهابیان، ارزش و اعتبار پیامبر ما از آن فرد با ایمان کمتر بوده و در حالی که او دارای شعور و احساس است، پیامبر گرامی اسلام فاقد آنها است؟!
4-3. در چندین آیه به مردم اعلام شده است که شهیدان راه خدا را مرده نپندارند، بلکه آنان هم اکنون زنده بوده و نزد خداوند از روزی خوبی برخوردارند، هر چند که این موضوع برای برخی، قابل درک نباشد! [18] به تصریح قرآن کریم، این شهیدان می توانند با دوستان خود، ارتباط معنوی ایجاد نموده و آنان را به نترسیدن و غمناک نبودن توصیه نموده و اظهار دارند که خداوند پاداش افراد نیکوکار را از یاد نخواهد برد. [19]
زنده بودن پیامبر (ص) و امکان ایجاد ارتباط معنوی با ایشان را به خوبی می توان از این دسته از آیات استفاده نمود، به این ترتیب که:
اولا: بر اساس آیه ای از قرآن، مقام پیامبران و صدیقان در مرتبه ای والاتر از شهیدان قرار دارد، [20] بنابراین، اگر شهیدان بعد از شهادتشان زنده باشند، آیا زنده بودن پیامبرانی که در مقام والاتری از آنان قرار دارند، عجیب خواهد بود؟!
ثانیا: حتی اگر زنده بودن را منحصر به شهیدان دانسته و آن را به پیامبران سرایت ندهیم، باید بدانیم که پیامبر گرامی اسلام نیز بر اساس عقیده بیشتر شیعیان و اهل سنت، مسموم شده و به شهادت رسیده اند. [21]
بنابراین، پیامبر ما شهید زنده ای است که ناظر بر اعمالمان بوده و توانایی برقراری ارتباط معنوی با ما را دارد و شبهه های وهابیان، حتی نتوانسته است، اهل سنت را متقاعد نماید تا از زیارت ایشان و ایجاد چنین ارتباطی دست بردارند. مشکل اصلی وهابیت در این نکته است که آنان به جای دقت و ریشه یابی آیات و روایات به ظواهر آن بسنده نموده و نوعی جمود و تحجر بر افکار آنان حاکم است، به نحوی که آنان در مواردی که روایات مسلم و غیر قابل انکاری در ارتباط با امکان برقراری ارتباط با مردگان وجود دارد، آن را می پذیرند. به عنوان نمونه، گفت و گوی پیامبر (ص) با کافران کشته شده در جنگ بدر را منکر نمی شوند [22] و معتقدند که مردگان صدای کفش افرادی که بر مزار آنان عبور می کنند را می شنوند. [23] آنان حتی معتقدند که پیامبر (ص) می تواند جواب افرادی را بدهد که بر او سلام می کنند، [24] اما نمی خواهند به خود بباورانند که همان پیامبری که توانایی جواب سلام آنان را دارد، خواهد توانست به عنوان واسطه ای میان خدا و ایشان نیز قرار گیرد.
پی نوشت ها:
[1] رک: کتاب “وفاءالوفاء” تألیف سمهودی
[2] گروهی از وهابیون، توسل به پیامبر (ص) و درخواست از ایشان را در زمان حیاتشان مجاز دانسته و بعد از رحلتشان بی فایده می دانند.
[3] در بیشتر روایات و تفاسیر، عزیر پیامبر به عنوان فردی معرفی شده است که این آیه به بیان ماجرای او می پردازد. ر.ک: مستدرک حاکم نیشابوری، ج 2، ص 282، دار المعرفة، بیروت، 1406 ق.
[4] در این ارتباط، رک: شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 76- 75، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق.
[5] نساء، 64، “…لو أنهم إذ ظلموا أنفسهم جاؤک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول…”.
[6] به عنوان نمونه: ر.ک: ابو جعفر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج 3، ص 2، دار المعرفة، بیروت، 1412 ق، “نصرت بالرعب مسیره شهر”.
[7] همان، ج 3، ص 203.
[8] تحریم، 4.
[9] احزاب، 53، “…لا تدخلوا بیوت النبی إلا أن یؤذن لکم…”.
[10] نساء، 64.
[11] امام صادق (ع) مى فرماید: «به درستى که مؤمن خانواده خویش را زیارت مى کند؛ پس آن چه را دوست دارد، مى بیند و آن چه را ناخوشایند دارد، از او پوشیده مى شود و به درستى که کافر خانواده خویش را زیارت مى کند؛ پس مى بیند آن چه ناخوشایند اوست و از او پوشیده مى شود، آن چه را دوست دارد. امام (ع) مى فرماید: پاره اى از ایشان هر جمعه زیارت مى کنند و پاره اى بر حسب عمل خود زیارت مى کنند» ،کلینى، کافى، ج 3، ص 230.
[12] زخرف، 45.
[13] قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 16، ص 95، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1364 ش.
[14] سجده، 23.
[15] الجامع لأحکام القرآن، ج 14، ص 108.
[16] یس، 27- 26، “قیل ادخل الجنة قال یا لیت قومی یعلمون بما غفر لی ربی و جعلنی من المکرمین”.
[17] الجامع لأحکام القرآن، ج 16، ص 20.
[18] بقره، 154؛ آل عمران، 169.
[19] آل عمران، 171-170، “یستبشرون بالذین لم یلحقوا بهم ….و أن الله لا یضیع أجر المحسنین”.
[20] نساء، 69، “فأولئک مع الذین أنعم الله علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین..”.
[21] صحیح بخاری، ج 5، ص 9، دار الفکر، بیروت، 1401 ق.
[22]صحیح بخاری، ج 2، ص 92.
[23] مسند احمد، ج 2، ص 537، دار صادر، بیروت، بی تا.