۱۳۹۶/۱۱/۲۴
–
۹۵۷ بازدید
راه بدست آوردن مقام طی الأرض کردن چیست؟آیاروایتی وحدیثی ودعایی دراین باره هست؟
راه رسیدن به کرامت سیر و سلوک است اما هدف سیر و سلوک دینی قرب الهی و کمال انسانی است نه رسیدن به کراماتی مانند طی الارض. البته اگر انسان به قرب الهی برسد و کمال پیدا کند ممکن است خدای متعال به عنوان پاداش برخی کرامات را به انسان بدهد. کسی که به نیت کرامت عبادت می کند هرگز به کمال و قرب و کرامت نمی رسد چون نیت اش خالص نیست و انگیزه نفسانی دارد. جالب است بدانیم که عرفای بزرگ به کشف و کرامات بهای چندانی نمیدادند. از آیت الله قاضی نقل شده که از ایشان کشف و کرامات خواستند، ایشان فرمود: «عالم همه کرامت است!» حتی برخی از اهل معرفت وقتی با اهل کرامت برخورد می کردند به آنها کوچکترین اعتنایی نمی کردند، خلاصه آنکه کرامت داشتن و طیالارض و چشم برزخی داشتن و از غیب گفتن و … دلیلی بربزرگی ویا امتیاز ویاعارف بودن کسی نیست.برای بیان بزرگی یک فرد نیازی نیست به کرامات و معجزات وی تمسک کرد. این چیزها اصولاً بزرگی نمیآورند. بسیاری از مرتاضان و دراویش امور خارقالعاده دارند. آنچه مهم است مکارم اخلاق و تقوا و عبودیت است. بزرگترین افتخار پیامبر اعظم، عبد بودن است. کندن در خیبر برای امام علی علیه السلام فضیلت نیست، فضیلت او، در بخشیدن طعام در سه روز، به یتیم و اسیر و مسکین است و خود، گرسنه افطار کردن است ، بزرگی امیرالمؤمنین به ردّ الشمس نیست، به خوابیدن در بستر حضرت رسول در لیلة المبیت است، به پخش کردن شبانهی نان بین یتیمان کوفه است در حالیکه ردای خلافت بر تن داشت.بزرگان ما نه اعتنایی به مسائل خارق العاده داشتند و نه آن را بزرگی میشمردند، بلکه گاهی از کرامات به عنوان بازیچه یاد میکردند. برای تجلیل از بزرگان و تمجید از آنان و یادکرد نیکوییشان باید از خلق و خویِ آنان گفت نه از مسائل ماورائی که اثبات آن خود محل مناقشه است و حتی در صورت ثبوت نشانهی هیچ چیز نیست.بحث سر این نیست که وجود کرامت و امور خارق العاده و ماورائی از بزرگان را نفی کنیم، قطعاً و یقیناً چنین مسائلی فی الجمله وجود دارد، اما تجربه نشان داده است اکثریت این جریانات ساختهی اذهان دیگران است. به طور مثال ، به بخش شایعات پایگاه اینترنتی دفتر مرحوم آیت الله بهجت نگاه کنید. بزرگترین کرامت آیت الله بهجت زندگی عابدانه و خاضعانه ایشان بود، نه داشتن چشم برزخی و موت اختیاری. در برابر عبودیت خداوند این مسائل هیچ ارزشی ندارد.حتی میان اهل کرامت بودن و اهل معرفت بودن (عارف بودن) نسبت مساوی برقرار نیست. به قول «منطق»ی ها، نسبت این دو «عام و خاص مِن وَجه» است، یعنی بعضی از اهل کرامت اهل معرفتند و بعضی از اهل معرفت هم اهل کرامت، نه اینکه هر که اهل کرامت بود، اهل معرفت و حقیقت هم باشد و نه اینکه هر کس اهل معرفت و عشقورزی با خدا باشد حتما اهل کرامت هم هست.دسته اول که اهل کرامتند اما اهل معرفت نیستند مثل صوفیها و مرتاضهای هندی.دسته دوم که اهل معرفتند اما اهل کرامت نیستند مثل شهید چمران و شهید آوینی، حتی آیت الله العظمی سید علی آقا قاضی (استاد عرفان آیت الله بهجت) تا ۴٠ سال مشغول سیر و سلوک و طی کردن مسیر عرفان و معرفت بودند اما هیچ کرامتی نداشتند و بعد از این سالهای طولانی بود که دیدههای مبارکشان دید آنچه را که دیگران نمیدیدند، یعنی ایشان سالیان سال اهل معرفت و سیر و سلوک بودند اما اهل کرامت نبودند و این چیزی از عظمت ایشان نمیکاست.. پس آن چیزی که باید باعث ارادت ما به شخصی ، مثلا آیت الله بهجت شود «اهل معرفت» بودن ایشان است و نه «اهل کرامت» بودنشان. اگه کسی رو دیدیم که اهل کرامت بود چه طوری متوجه بشیم اهل معرفت هم هست یا نه؟ مثلا توی همین تهران کم نیست جلسات مثلا عرفان که پیری با ریشی بس طویل بر مسندی تکیه میده بس ثقیل و بعد از کلی سرفه و «هو هو» گفتن و ارادت جمع کردن، ادعا میکنه که من عارف بالله البزرگ هستم! حالا ما چطوری متوجه شیم؟نه هر که چهره برافروخـت دلبری داند نه هر که آینه سازد سکندری داندهـــزار نکته باریکــتر ز مــو این جاست نه هر که سر بتراشد قلندری داند.
١. اهل معرفت هیچ وقت اهل تعریف و تمجید از خود نیستند و بنایشان این است که جوری رفتار کنند که ناشناس و پنهان بمانند. به قول آیت الله فاطمینیا: «این سبزی فروش است که داد میزند و مردم را به خودش دعوت میکند، طلافروش که بلندگو دست نمیگیرد و توی کوچهها راه نمیافتد.»عارف کامل «آیت الله علی پهلوانی» –ره- (متوفای ١٣٨۴ش.) برای اینکه مشهور نشوند، کتابهایشان را با اسم مستعار «سعادت پرور» منتشر میکردند.اگر در جلسات اخلاقی آیت الله خوشوقت شرکت کرده باشید، ایشان مطلقا از خودشان تعریفی نمیکنند و صحبتهایشان هم اصلا نشان نمیدهد که ایشان یکی از بزرگان اهل معرفت است.
٢. اهل معرفت هیچگاه دستوری خلاف شرع نمیدهند و تاکید همیشگی آنها انجام واجبات و ترک محرمات است. اما مدعیان (که بعضا از راه های غیرشرعی کرامتی را هم به چنگ آوردهاند) گاه و بیگاه دستوراتی میدهند که بر خلاف دستورات شرع است. در توجیه کارشان هم می گویند: «عمل به ظواهر خشک دین (منظورشان همان واجبات و محرمات است!) مال کسانی است که در اول راهند نه ما که در حال وصلیم و در چند کیلومتری خدا!»
٣. بهترین راه تشخیص مدعیان (با کرامت یا بی کرامت) از اهل معرفت، رجوع به علما و مشاوره با آنهاست، چرا که مدعیان هیچگاه نمیتوانند در برابر آن بزرگواران فریبکاری کنند.در زمان حضرت امام خمینی -رض- ، کسی ادعا کرد که از طرف امام زمان -عج- پیامی برای امام آورده و اصرار داشت که امام را ببیند. ماجرا را به امام گفتند، ایشان گفت: عیبی ندارد من سه سوال دارم، این شخص برود این سه سوال را از امام زمان -عج- بپرسد و جواب بیاورد تا من مطمئن شوم: من عکسی دارم که خیلی به آن علاقه مندم، این عکس چه کسی است؟ دیگر اینکه یادداشت هایی را در دفترچه ای نوشته بودم و حالا گم شده، بپرسید که آن دفترچه کجاست؟ و سوال سوم هم پرسشی فلسفی و مربوط به ربط حادث به قدیم بود. پس از طرح این سوالات، آن مدعی «نمایندگی ولی عصر -عج- در کره زمین و حومه» گیج زده بود اساسی!حالا اگه فهمیدیم کسی واقعا اهل معرفت و سیر وسلوک واقعی هست (حالا میخواد کرامت داشته باشه یا نه) میتونیم شاگردش بشیم؟برای آنکه کسی بتواند استاد معنوی باشد، نیازی نیست «اهل کرامت» باشد، ولی تنها «اهل معرفت» بودن هم برای استادی کفایت نمی کند، بلکه به جز اهل معرفت بودن، باید «اهل علم» هم باشد.یعنی چه؟ یعنی باید به بالاترین سطح آشنایی با کلام خدا (قرآن) و کلام مفسران قرآن (احادیث) رسیده باشد که اصطلاحا به آن درجه، «اجتهاد» میگویند، که بالاترین سطح حوزوی است و رسیدن به آن به طور متوسط نیاز به ٢٠ سال تحصیل و تحقیق دارد.علت اینکه استاد باید مجتهد (یا حداقل نزدیک به اجتهاد) باشد آن است که مهمترین شرط سیر و سلوک انجام واجبات و ترک محرمات است و تنها مجتهدان هستند که می توانند آنها را به درستی تشخیص داده، شاگردانشان را راهنمایی کنند. همچنین گاهی برای آدم مکاشفاتی پیش میآید (دیدن یا شنیدن چیزهایی که دیگران متوجه نمیشوند) که برای عمل به آن مکاشفات فرد باید مطمئن شود این مکاشفات خدایی بوده نه شیطانی و تشخیص این مساله با معیارهایی ممکن است که مجتهدان با آن آشنا هستند.
١. اهل معرفت هیچ وقت اهل تعریف و تمجید از خود نیستند و بنایشان این است که جوری رفتار کنند که ناشناس و پنهان بمانند. به قول آیت الله فاطمینیا: «این سبزی فروش است که داد میزند و مردم را به خودش دعوت میکند، طلافروش که بلندگو دست نمیگیرد و توی کوچهها راه نمیافتد.»عارف کامل «آیت الله علی پهلوانی» –ره- (متوفای ١٣٨۴ش.) برای اینکه مشهور نشوند، کتابهایشان را با اسم مستعار «سعادت پرور» منتشر میکردند.اگر در جلسات اخلاقی آیت الله خوشوقت شرکت کرده باشید، ایشان مطلقا از خودشان تعریفی نمیکنند و صحبتهایشان هم اصلا نشان نمیدهد که ایشان یکی از بزرگان اهل معرفت است.
٢. اهل معرفت هیچگاه دستوری خلاف شرع نمیدهند و تاکید همیشگی آنها انجام واجبات و ترک محرمات است. اما مدعیان (که بعضا از راه های غیرشرعی کرامتی را هم به چنگ آوردهاند) گاه و بیگاه دستوراتی میدهند که بر خلاف دستورات شرع است. در توجیه کارشان هم می گویند: «عمل به ظواهر خشک دین (منظورشان همان واجبات و محرمات است!) مال کسانی است که در اول راهند نه ما که در حال وصلیم و در چند کیلومتری خدا!»
٣. بهترین راه تشخیص مدعیان (با کرامت یا بی کرامت) از اهل معرفت، رجوع به علما و مشاوره با آنهاست، چرا که مدعیان هیچگاه نمیتوانند در برابر آن بزرگواران فریبکاری کنند.در زمان حضرت امام خمینی -رض- ، کسی ادعا کرد که از طرف امام زمان -عج- پیامی برای امام آورده و اصرار داشت که امام را ببیند. ماجرا را به امام گفتند، ایشان گفت: عیبی ندارد من سه سوال دارم، این شخص برود این سه سوال را از امام زمان -عج- بپرسد و جواب بیاورد تا من مطمئن شوم: من عکسی دارم که خیلی به آن علاقه مندم، این عکس چه کسی است؟ دیگر اینکه یادداشت هایی را در دفترچه ای نوشته بودم و حالا گم شده، بپرسید که آن دفترچه کجاست؟ و سوال سوم هم پرسشی فلسفی و مربوط به ربط حادث به قدیم بود. پس از طرح این سوالات، آن مدعی «نمایندگی ولی عصر -عج- در کره زمین و حومه» گیج زده بود اساسی!حالا اگه فهمیدیم کسی واقعا اهل معرفت و سیر وسلوک واقعی هست (حالا میخواد کرامت داشته باشه یا نه) میتونیم شاگردش بشیم؟برای آنکه کسی بتواند استاد معنوی باشد، نیازی نیست «اهل کرامت» باشد، ولی تنها «اهل معرفت» بودن هم برای استادی کفایت نمی کند، بلکه به جز اهل معرفت بودن، باید «اهل علم» هم باشد.یعنی چه؟ یعنی باید به بالاترین سطح آشنایی با کلام خدا (قرآن) و کلام مفسران قرآن (احادیث) رسیده باشد که اصطلاحا به آن درجه، «اجتهاد» میگویند، که بالاترین سطح حوزوی است و رسیدن به آن به طور متوسط نیاز به ٢٠ سال تحصیل و تحقیق دارد.علت اینکه استاد باید مجتهد (یا حداقل نزدیک به اجتهاد) باشد آن است که مهمترین شرط سیر و سلوک انجام واجبات و ترک محرمات است و تنها مجتهدان هستند که می توانند آنها را به درستی تشخیص داده، شاگردانشان را راهنمایی کنند. همچنین گاهی برای آدم مکاشفاتی پیش میآید (دیدن یا شنیدن چیزهایی که دیگران متوجه نمیشوند) که برای عمل به آن مکاشفات فرد باید مطمئن شود این مکاشفات خدایی بوده نه شیطانی و تشخیص این مساله با معیارهایی ممکن است که مجتهدان با آن آشنا هستند.