رضا داوری اردکانی- توسعه یافتگی
۱۳۹۶/۱۱/۲۴
–
۷۲۰ بازدید
باسلام. نظر شما درباره این جمله از دکتر داوری اردکانی در کتاب خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی چیست که می گویند: جهان درحال توسعه اگر آینده ای داشته باشد آینده اش همان گذشته یا وضع کنونی جهان توسعه یافته است یعنی مردم جهان توسعه نیافته می خواهند به جایی برسند که جهان توسعه یافته پیش از آن به آنجا رسیده است. از این جمله و متن کتاب خرد سیاسی در زمان توسعه نیافتگی این طور می توان برداشت کرد که ایشان ما را دعوت به توسعه یافتگی غربی می کنند که این مطلب با بیان رهبر انقلاب تضاد واضح دارد. آیا شما این طور فکر نمی کنید که در افکار دکتر داوری چرخشی نسبت به گذشته ایجاد شده است؟
چرخشی در تفکرات آقای داوری اردکانی در این زمینه ایجاد نشده است و وی در این کتاب به دنبال دعوت به توسعه یافتگی غربی نیست. بلکه بر این باور است که از آنجا که کشورهای توسعه نیافته و یا در حال توسعه به دنبال توسعه با الگوی کشورهای توسعه یافته امروز هستند، آینده این کشورها همان وضعیتی است که پیش روی کشورهای توسعه یافته امروزی است؛ «کشورهای در حال توسعه نمی توانند همان راهی را که غرب پیموده و به توسعه رسیده است بپیمایند بلکه باید با شناخت این راه خود طرحی برای آینده در اندازند و از جایگاهی که خود در آن قرار دارند راهی به مسیر توسعه بگشایند» وی یکی از الزامات توسعه یافتگی را خرد و اندیشه توسعه یافتگی می داند و بدون آن دستیابی به توسعه و پیشرفت را ناممکن می شمارد.
آقای داوری اردکانی در بخشی از مقدمه این کتاب چنین تصریح می کند .« با وصفی که در این دفتر از توسعه نیافتگی و اهل جهان توسعه نیافته شده است شاید این سوءتفاهم پدید آید که اهل جهان توسعه نیافته به جهان قبل از تجدد تعلق دارند و آدم های به اصطلاح سنتی هستند این تلقی و برداشت درست نیست. نصیرالدین طوسی و نظام الملک و غزالی و بوعلی نه به جهان توسعه نیافته تعلق داشته اند و نه خرد و دانششان توسعه نیافته بوده است. آنها به جهان خاص خود که جهانی اصیل و ریشه دار بود، تعلق داشتند. جهان توسعه نیافته در دوران پایانی تجدد به وجود آمده و صورتی سست بنیاد از جهان متجدد است چنانکه اگر تجدد نبود توسعه نیافتگی هم وجهی نداشت. معمولاًتوسعه نیافتگی را با عقب افتادگی اشتباه می کنند یعنی می پندارند که راه تاریخ یکی است و در این راه بعضی پیشتر رفته اند و بعضی دیگر در میان راهند و کشورهایی هم از راه مانده اند. این تلقی مکانیکی از تاریخ که متأسفانه شیوع دارد گر چه به کلی نادرست نیست سطحی است و به این جهت با زمان و تاریخ بیگانه است و شاید مانع فهم تاریخ شود و اتخاذ تصمیم های سیاسی مؤثر را دشوار سازد. به عبارت دیگر توسعه نیافتگی بودن و توقف در منزلی از منازل راه تجدد نیست بلکه قرار داشتن در حاشیه آن راه است. مسافری که در حاشیه راه قرار دارد شاید گاهی به موازات راهیان و به دنبال آنان در حرکت باشد و اگر بتواند در راه وارد شود می تواند مسیر توسعه را بپیماید اما اگر حاشیه را با راه اشتباه گرفته و آن را راه توسعه خاص خود بداند باید بیمناک خطر گمراهی باشد. توسعه نیافتگی یک وضع پیچیده تاریخی است و نه جایگاهی میان جهان قدیم و جهان مدرن. جهان توسعه نیافته منازل ابتدایی و آغازین راه تجدد هم نیست اصلاً زمان جهان پیش از تجدد با زمان تجدد متفاوت است. اما توسعه نیافتگی به هیچ یک از این دو زمان تعلق ندارد بلکه یک وضع استثنایی و غیرعادی در تاریخ جهان است و برای اینکه از این وضع خارج شود به فکر و فهم منظم و هماهنگ ساز نیاز دارد. جهان توسعه یافته رشد و بسط ارگانیک داشته است نه اینکه با برنامه سازمان یافته باشد اما جهان توسعه نیافته چون داعی درونی ندارد ناگزیر باید با برنامه هماهنگ و متوازن به سمت توسعه برود. برنامه ریزان توسعه و مجریان برنامه باید با نظم تجدد و پیوند میان شئون توسعه آشنا باشند و امکان ها و شرایط کشور خود و آمادگی های مردم را بشناسند ولی کارها در بیشتر کشورهای توسعه نیافته بر وفق سلیقه ها و غالباً با غفلت از تناسب و پیوستگی و همبستگی امور صورت می گیرد و متصدیان امور بر وفق رأی شخصی عمل می کنند و طبیعی است که از عمل خود نتیجه دلخواه نگیرند. بسیاری از کارها که در دهه های اخیر در جهان توسعه نیافته صورت گرفته و به نتیجه مطلوب نرسیده بدون ملاحظه شرایط و امکان ها انجام شده است. درد و مصیبت اینست که شرایط توسعه نیافتگی علم و عقل و فرهنگ را نیز مقیّد می کند و امکان طرح درست مسائل را می-پوشاند و از میان می برد. اگر می بینیم که بسیاری از پژوهش ها و حتی آنها که به اصطلاح کاربردی است و باید به کار آید به هیچ کار نمی آید وجهش اینست که گاهی پژوهش مطلوب لذاته تلقی می شود و کسانی می پندارند همین که تعداد پژوهش ها و مقالات افزایش یابد علم و پژوهش پیشرفت کرده است به عبارت دیگر نمی دانند که پژوهش مسبوق به مسئله یابی و طرح درست مسئله برای یافتن راه حل است ولی بسیاری پژوهش ها که در جهان توسعه در مسائل اجتماعی و فرهنگی و حتی در علوم مهندسی صورت می گیرد بی مسئله است یعنی به چیزی می پردازد که مسئله علم زمان نیست و به کار کشور نمی آید. در حدی که من اطلاع دارم در سازمان های دولتی از جمله در آموزش و پرورش با هزینه بالنسبه هنگفت پژوهش هایی کرده اند که نه فقط به درد نمی خورد بلکه نشانه دوری از صرافت طبع و بیگانگی کلی با آموزش و پرورش و علم و جامعه و زندگی مردم است. وقتی علم پژوهش است اهل دانش مدام باید در جستجوی مسائل باشند و تأمل کنند و بکوشند که گرفتار شبه مسائل نشوند که اگر چنین شود علم را به بیراهه بی ثمری می برند. پس یکی از پرسش-های اساسی اینست که دانشگاه ها و پژوهشگاه ها در چه مسائلی باید پژوهش کنند و با چه ملاکی مسائل مهم را از غیر مهم و از شبه مسائل تمییز دهند. چنانکه قبلاً اشاره شد در وضع توسعه نیافتگی چشم انداز مسائل قدری تیره می شود. اگر این تیرگی را به جان دریابیم شاید بتوانیم از آن آزاد شویم. تکرار می کنم توسعه نیافتگی عقب ماندن در راه توسعه نیست زیرا کشورهای در حال توسعه نمی توانند همان راهی را که غرب پیموده و به توسعه رسیده است بپیمایند بلکه باید با شناخت این راه خود طرحی برای آینده در اندازند و از جایگاهی که خود در آن قرار دارند راهی به مسیر توسعه بگشایند.
کسی که این نوشته را می خواند شاید بگوید نویسنده اش با اینکه بیش از شصت سال در دانشگاه بوده، بدبین است و گویی به چیرگی خیر بر شر و دانایی بر نادانی اعتقادی ندارد. این درست نیست راقم سطور منکر استعداد جوانان و دانش دانشمندان مان نیست ولی چه می توان کرد که فضای بیابان جهان در حال توسعه را «سراسر مه گرفته است» و چشم ها جز پیش پا را نمی بیند. در این نوشته ها از هیچ ایدئولوژی و سیاستی دفاع نشده و نویسنده در مقام ردّ و مخالفت رأی و نظری نبوده است زیرا سال هاست که به کنار آمدن با جهان و اغتنام فرصت برای تفکر آماده گر می اندیشد. بنابراین در سیاست هم نه به ایده ال ها بلکه به امکان ها و ضرورت ها و حداقل ها نظر دارد و ایدالیسم در تجدد به پایان راه رسیده است. در وضع کنونی سیاست هر چه باشد نمی تواند از نان و آب و بهداشت مردم و از مدرسه کودکان و نوجوانان و از صلاح و فساد اداری و سازمانی غافل باشد و البته از علم حتی اگر بخواهد هم نمی تواند رو بگرداند. اگر سیاست مقام تصمیم گیری است تصمیم های سیاسی معمولاً باید ناظر به مقصد و غایتی رسیدنی باشند یا اگر شرایط رسیدن به مقصد فراهم نیست نباید دور از دسترس و نرسیدنی باشد و بالآخره این مقصدو مقصود باید خیر و صلاح کشور و مردم و تأمین رضایت آنان باشد حتی تصمیم های خطیر و بزرگ سیاستمداران هم برای محافظت از کشور و مصالح مردم است. اتخاذ چنین تصمیم ها جز از عهده خردمندان و صاحبان خرد عملی و سیاسی برنمی آید و این خرد، خرد فردی و شخصی نیست بلکه خرد زمان و تاریخ است. معنی ظهور خرد در تاریخ هم اینست که این هر دو با هم تحقق پیدا می کنند یعنی خرد با اینکه در رتبه و شرف تقدم دارد پیش از علم و عمل موجود و محقق نیست و مردمان تاریخ را با خرد آماده ای که در اختیارشان است نمی سازند بلکه ساختن تاریخ با ظهور خرد و فهمی که پدید می آید و تحول می یابد آغاز می شود خرد وسیله و ابزاری آماده در اختیار اشخاص نیست بلکه فهم همزمان جهان و امکان های علم و عمل در آنست. این خرد را چنانکه در فصلی از این دفتر آمده است نمی توان آموخت البته درس برنامه ریزی یا درست بگویم فنون آن آموختنی است. اما با آموختن فنون کسی ضرورتاً طراح برنامه نمی شود. جهان توسعه نیافته در طراحی های خود توسعه علمی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و اداری می خواهد و این توسعه باید بر وفق برنامه ای که همه شئونش با هم تعادل و تناسب دارند محقق شود. چه کسانی می توانند چنین برنامه ای را تدوین و اجرا کنند؟ انسان جهان توسعه نیافته گرچه هوش و استعداد این را دارد که علم بیاموزد و دانشمند شود و هنر و فرهنگ گذشته و جهان موجود را بشناسد و اوصاف نظام های اجتماعی و سیاسی و آراء و فلسفه ها را فراگیرد اما شاید به آسانی درنیابد که علم در جهان کنونی چه مقامی دارد و چگونه قوام می یابد و به کجا می رود و او با علم چه می تواند بکند و علم با او چه کرده است. فهم فرهنگ از فهم معنی و جایگاه علم هم دشوارتر است. مخصوصاً توجه کنیم که علم و فرهنگ و جامعه جدید با خرد قبل از تجدد و عقل جهان توسعه نیافته ساخته نشده است.جهان جدید خرد سازنده خاص خویش داشته است و دارد و با این خرد است که می توان تا حدی علم و فرهنگ جدید را شناخت. درست است که جهان توسعه نیافته علم و فرهنگ جدید را می تواند فرا گیرد اما چون زندگیش با علم ساخته نشده و به آن بستگی ندارد در یگانه شدن با علم و راه بردن توسعه دچار زحمت می شود. وقتی می گویند علم پژوهش است مراد اثبات کارسازی علم جدید است نه اینکه پژوهش صرف وقت برای گردآوری آمار و ارقام و ترتیب جدول ها و فراهم کردن مواد برای نوشتن مقالات باشد.
من منادی نومیدی هم نیستم و همه راه ها را بسته نمی دانم و توانایی و اختیار آدمیان را انکار نکرده ام و نمی کنم و به هیچکس نمی گویم شما نمی توانید بلکه به طور کلی می گویم هر جا تفکر نیست توانایی هم نیست یعنی تفکر و توانایی باهمند. کسی که دعوت به تفکر می کند، اعتقاد به توانایی و امید به عمل دارد وقتی تفکر نیست مجال داعیه داری و پرمدّعایی و افراط و تفریط و در هم لولیدن و دست و پا زدن به جای همزبانی و همراهی و هماهنگی و عمل خردمندانه فراهم می شود و وسعت می یابد. در مقابل اعتدال و تعادل با خرد و خردمندی و دانایی ملازمت دارد وقتی افق آینده روشن نباشد جان ها پژمرده و خردها افسرده می شوند چنانکه اکنون افق آینده جهان توسعه نیافته و در حال توسعه پوشیده است و این پوشیدگی به جایی رسیده است که خطر نومیدی و پریشانی و آشوب و قهر و جنگ همه جوامع توسعه-نیافته را تهدید می کند. این تیرگی ترسناک و نومیدکننده است اما می توان انتظار درخشش نور امید از درون آن نیز داشت و اگر این تاریکی و تیرگی لسان الغیب را نومید کرده بود، نمی گفت:
درون ها تیره شد باشد که از غیب چراغی برکند خلوت نشینی
وقتی به جای مقابله با ترس باید از آن به پناه غفلت یا به هر جا و هر وضعی که بشود گریخت و در برابر بی آزرمی و بی-رحمی و زشتی دست و زبان به انواع سخن و عمل ناسزا و ناروا گشود و ناتوانی ها را با توهم همه توانی به پستوی غفلت و ناخودآگاه فرستاد تا در آنجا هر چه می خواهد بکند و … تذکر دشواری کارها و نیاز به دانایی بر اذهان و افهام گران می-آید.(rezadavari.ir/index.php?option=com…view)
آقای داوری اردکانی در بخشی از مقدمه این کتاب چنین تصریح می کند .« با وصفی که در این دفتر از توسعه نیافتگی و اهل جهان توسعه نیافته شده است شاید این سوءتفاهم پدید آید که اهل جهان توسعه نیافته به جهان قبل از تجدد تعلق دارند و آدم های به اصطلاح سنتی هستند این تلقی و برداشت درست نیست. نصیرالدین طوسی و نظام الملک و غزالی و بوعلی نه به جهان توسعه نیافته تعلق داشته اند و نه خرد و دانششان توسعه نیافته بوده است. آنها به جهان خاص خود که جهانی اصیل و ریشه دار بود، تعلق داشتند. جهان توسعه نیافته در دوران پایانی تجدد به وجود آمده و صورتی سست بنیاد از جهان متجدد است چنانکه اگر تجدد نبود توسعه نیافتگی هم وجهی نداشت. معمولاًتوسعه نیافتگی را با عقب افتادگی اشتباه می کنند یعنی می پندارند که راه تاریخ یکی است و در این راه بعضی پیشتر رفته اند و بعضی دیگر در میان راهند و کشورهایی هم از راه مانده اند. این تلقی مکانیکی از تاریخ که متأسفانه شیوع دارد گر چه به کلی نادرست نیست سطحی است و به این جهت با زمان و تاریخ بیگانه است و شاید مانع فهم تاریخ شود و اتخاذ تصمیم های سیاسی مؤثر را دشوار سازد. به عبارت دیگر توسعه نیافتگی بودن و توقف در منزلی از منازل راه تجدد نیست بلکه قرار داشتن در حاشیه آن راه است. مسافری که در حاشیه راه قرار دارد شاید گاهی به موازات راهیان و به دنبال آنان در حرکت باشد و اگر بتواند در راه وارد شود می تواند مسیر توسعه را بپیماید اما اگر حاشیه را با راه اشتباه گرفته و آن را راه توسعه خاص خود بداند باید بیمناک خطر گمراهی باشد. توسعه نیافتگی یک وضع پیچیده تاریخی است و نه جایگاهی میان جهان قدیم و جهان مدرن. جهان توسعه نیافته منازل ابتدایی و آغازین راه تجدد هم نیست اصلاً زمان جهان پیش از تجدد با زمان تجدد متفاوت است. اما توسعه نیافتگی به هیچ یک از این دو زمان تعلق ندارد بلکه یک وضع استثنایی و غیرعادی در تاریخ جهان است و برای اینکه از این وضع خارج شود به فکر و فهم منظم و هماهنگ ساز نیاز دارد. جهان توسعه یافته رشد و بسط ارگانیک داشته است نه اینکه با برنامه سازمان یافته باشد اما جهان توسعه نیافته چون داعی درونی ندارد ناگزیر باید با برنامه هماهنگ و متوازن به سمت توسعه برود. برنامه ریزان توسعه و مجریان برنامه باید با نظم تجدد و پیوند میان شئون توسعه آشنا باشند و امکان ها و شرایط کشور خود و آمادگی های مردم را بشناسند ولی کارها در بیشتر کشورهای توسعه نیافته بر وفق سلیقه ها و غالباً با غفلت از تناسب و پیوستگی و همبستگی امور صورت می گیرد و متصدیان امور بر وفق رأی شخصی عمل می کنند و طبیعی است که از عمل خود نتیجه دلخواه نگیرند. بسیاری از کارها که در دهه های اخیر در جهان توسعه نیافته صورت گرفته و به نتیجه مطلوب نرسیده بدون ملاحظه شرایط و امکان ها انجام شده است. درد و مصیبت اینست که شرایط توسعه نیافتگی علم و عقل و فرهنگ را نیز مقیّد می کند و امکان طرح درست مسائل را می-پوشاند و از میان می برد. اگر می بینیم که بسیاری از پژوهش ها و حتی آنها که به اصطلاح کاربردی است و باید به کار آید به هیچ کار نمی آید وجهش اینست که گاهی پژوهش مطلوب لذاته تلقی می شود و کسانی می پندارند همین که تعداد پژوهش ها و مقالات افزایش یابد علم و پژوهش پیشرفت کرده است به عبارت دیگر نمی دانند که پژوهش مسبوق به مسئله یابی و طرح درست مسئله برای یافتن راه حل است ولی بسیاری پژوهش ها که در جهان توسعه در مسائل اجتماعی و فرهنگی و حتی در علوم مهندسی صورت می گیرد بی مسئله است یعنی به چیزی می پردازد که مسئله علم زمان نیست و به کار کشور نمی آید. در حدی که من اطلاع دارم در سازمان های دولتی از جمله در آموزش و پرورش با هزینه بالنسبه هنگفت پژوهش هایی کرده اند که نه فقط به درد نمی خورد بلکه نشانه دوری از صرافت طبع و بیگانگی کلی با آموزش و پرورش و علم و جامعه و زندگی مردم است. وقتی علم پژوهش است اهل دانش مدام باید در جستجوی مسائل باشند و تأمل کنند و بکوشند که گرفتار شبه مسائل نشوند که اگر چنین شود علم را به بیراهه بی ثمری می برند. پس یکی از پرسش-های اساسی اینست که دانشگاه ها و پژوهشگاه ها در چه مسائلی باید پژوهش کنند و با چه ملاکی مسائل مهم را از غیر مهم و از شبه مسائل تمییز دهند. چنانکه قبلاً اشاره شد در وضع توسعه نیافتگی چشم انداز مسائل قدری تیره می شود. اگر این تیرگی را به جان دریابیم شاید بتوانیم از آن آزاد شویم. تکرار می کنم توسعه نیافتگی عقب ماندن در راه توسعه نیست زیرا کشورهای در حال توسعه نمی توانند همان راهی را که غرب پیموده و به توسعه رسیده است بپیمایند بلکه باید با شناخت این راه خود طرحی برای آینده در اندازند و از جایگاهی که خود در آن قرار دارند راهی به مسیر توسعه بگشایند.
کسی که این نوشته را می خواند شاید بگوید نویسنده اش با اینکه بیش از شصت سال در دانشگاه بوده، بدبین است و گویی به چیرگی خیر بر شر و دانایی بر نادانی اعتقادی ندارد. این درست نیست راقم سطور منکر استعداد جوانان و دانش دانشمندان مان نیست ولی چه می توان کرد که فضای بیابان جهان در حال توسعه را «سراسر مه گرفته است» و چشم ها جز پیش پا را نمی بیند. در این نوشته ها از هیچ ایدئولوژی و سیاستی دفاع نشده و نویسنده در مقام ردّ و مخالفت رأی و نظری نبوده است زیرا سال هاست که به کنار آمدن با جهان و اغتنام فرصت برای تفکر آماده گر می اندیشد. بنابراین در سیاست هم نه به ایده ال ها بلکه به امکان ها و ضرورت ها و حداقل ها نظر دارد و ایدالیسم در تجدد به پایان راه رسیده است. در وضع کنونی سیاست هر چه باشد نمی تواند از نان و آب و بهداشت مردم و از مدرسه کودکان و نوجوانان و از صلاح و فساد اداری و سازمانی غافل باشد و البته از علم حتی اگر بخواهد هم نمی تواند رو بگرداند. اگر سیاست مقام تصمیم گیری است تصمیم های سیاسی معمولاً باید ناظر به مقصد و غایتی رسیدنی باشند یا اگر شرایط رسیدن به مقصد فراهم نیست نباید دور از دسترس و نرسیدنی باشد و بالآخره این مقصدو مقصود باید خیر و صلاح کشور و مردم و تأمین رضایت آنان باشد حتی تصمیم های خطیر و بزرگ سیاستمداران هم برای محافظت از کشور و مصالح مردم است. اتخاذ چنین تصمیم ها جز از عهده خردمندان و صاحبان خرد عملی و سیاسی برنمی آید و این خرد، خرد فردی و شخصی نیست بلکه خرد زمان و تاریخ است. معنی ظهور خرد در تاریخ هم اینست که این هر دو با هم تحقق پیدا می کنند یعنی خرد با اینکه در رتبه و شرف تقدم دارد پیش از علم و عمل موجود و محقق نیست و مردمان تاریخ را با خرد آماده ای که در اختیارشان است نمی سازند بلکه ساختن تاریخ با ظهور خرد و فهمی که پدید می آید و تحول می یابد آغاز می شود خرد وسیله و ابزاری آماده در اختیار اشخاص نیست بلکه فهم همزمان جهان و امکان های علم و عمل در آنست. این خرد را چنانکه در فصلی از این دفتر آمده است نمی توان آموخت البته درس برنامه ریزی یا درست بگویم فنون آن آموختنی است. اما با آموختن فنون کسی ضرورتاً طراح برنامه نمی شود. جهان توسعه نیافته در طراحی های خود توسعه علمی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و اداری می خواهد و این توسعه باید بر وفق برنامه ای که همه شئونش با هم تعادل و تناسب دارند محقق شود. چه کسانی می توانند چنین برنامه ای را تدوین و اجرا کنند؟ انسان جهان توسعه نیافته گرچه هوش و استعداد این را دارد که علم بیاموزد و دانشمند شود و هنر و فرهنگ گذشته و جهان موجود را بشناسد و اوصاف نظام های اجتماعی و سیاسی و آراء و فلسفه ها را فراگیرد اما شاید به آسانی درنیابد که علم در جهان کنونی چه مقامی دارد و چگونه قوام می یابد و به کجا می رود و او با علم چه می تواند بکند و علم با او چه کرده است. فهم فرهنگ از فهم معنی و جایگاه علم هم دشوارتر است. مخصوصاً توجه کنیم که علم و فرهنگ و جامعه جدید با خرد قبل از تجدد و عقل جهان توسعه نیافته ساخته نشده است.جهان جدید خرد سازنده خاص خویش داشته است و دارد و با این خرد است که می توان تا حدی علم و فرهنگ جدید را شناخت. درست است که جهان توسعه نیافته علم و فرهنگ جدید را می تواند فرا گیرد اما چون زندگیش با علم ساخته نشده و به آن بستگی ندارد در یگانه شدن با علم و راه بردن توسعه دچار زحمت می شود. وقتی می گویند علم پژوهش است مراد اثبات کارسازی علم جدید است نه اینکه پژوهش صرف وقت برای گردآوری آمار و ارقام و ترتیب جدول ها و فراهم کردن مواد برای نوشتن مقالات باشد.
من منادی نومیدی هم نیستم و همه راه ها را بسته نمی دانم و توانایی و اختیار آدمیان را انکار نکرده ام و نمی کنم و به هیچکس نمی گویم شما نمی توانید بلکه به طور کلی می گویم هر جا تفکر نیست توانایی هم نیست یعنی تفکر و توانایی باهمند. کسی که دعوت به تفکر می کند، اعتقاد به توانایی و امید به عمل دارد وقتی تفکر نیست مجال داعیه داری و پرمدّعایی و افراط و تفریط و در هم لولیدن و دست و پا زدن به جای همزبانی و همراهی و هماهنگی و عمل خردمندانه فراهم می شود و وسعت می یابد. در مقابل اعتدال و تعادل با خرد و خردمندی و دانایی ملازمت دارد وقتی افق آینده روشن نباشد جان ها پژمرده و خردها افسرده می شوند چنانکه اکنون افق آینده جهان توسعه نیافته و در حال توسعه پوشیده است و این پوشیدگی به جایی رسیده است که خطر نومیدی و پریشانی و آشوب و قهر و جنگ همه جوامع توسعه-نیافته را تهدید می کند. این تیرگی ترسناک و نومیدکننده است اما می توان انتظار درخشش نور امید از درون آن نیز داشت و اگر این تاریکی و تیرگی لسان الغیب را نومید کرده بود، نمی گفت:
درون ها تیره شد باشد که از غیب چراغی برکند خلوت نشینی
وقتی به جای مقابله با ترس باید از آن به پناه غفلت یا به هر جا و هر وضعی که بشود گریخت و در برابر بی آزرمی و بی-رحمی و زشتی دست و زبان به انواع سخن و عمل ناسزا و ناروا گشود و ناتوانی ها را با توهم همه توانی به پستوی غفلت و ناخودآگاه فرستاد تا در آنجا هر چه می خواهد بکند و … تذکر دشواری کارها و نیاز به دانایی بر اذهان و افهام گران می-آید.(rezadavari.ir/index.php?option=com…view)