خانه » همه » مذهبی » جنگ اعراب با ایران در صدر اسلام

جنگ اعراب با ایران در صدر اسلام


جنگ اعراب با ایران در صدر اسلام

۱۳۹۶/۱۱/۱۲


۴۴۰۸ بازدید

با سلام.علت و حکایت حمله اعراب در زمان ابو بکر و عمرو عثمان به ایران چه بود و ایا امام علی علیه السلام و فرزندان معصومش ارواحنا فداه در جنگ با ایران شرکت کردند؟و چرا امام علی به عمر و عثمان و ابوبکر مشاوره می کرد در جنگ ها و همچنین تفاوت حکومت امام علی و فرزندان معصومش علیه السلام با حکومت عمر وو عثمان و ابوبکر چی بود؟

در پاسخ به سوالات 4گانه‌ی شما باید گفت:
الف) اعراب حمله به ایران را از زمان خلیفه اول اهل سنت یعنی از زمان ابوبکر آغاز کردند. اما از آنجا که وی تنها دو سال و اندی خلافت کرد اعراب در زمان خلافت وی تنها برخی از مناطق جنوبی ایران را تصرف کرده بودند. زمان خلافت عمربن خطاب طولانی‌تر و در حدود ده سال و اندی بود. لذا حملات در زمان عمربن خطاب از گستردگی بیشتری برخوردار بود. این حملات تنها شامل یک نبرد و یا یک جنگ نبوده است بلکه جنگ‌های متعددی در مناطق گوناگون ایران میان اعراب و ایرانیان به وقوع پیوست که در تمام آن‌ها (به جز یک جنگ به نام یوم الجسر) اعراب پیروز میدان بودند. برخی از این جنگ‌ها عبارتند از:کاظمه، ابله، مذار، ولجه، الیس، امغیشیا، حیرة، انبار، عین التمر،‌دومة‌الجندل،‌فراض، رضاب، انبار.در پاسخ به بخش دیگری از سوال شما که فرموده بودید: چرا با جنگ قصد داشتند اسلام را گسترش دهند؟ باید گفت: اسلام تنها با جنگ گسترش نیافت بلکه به طور کلی فتوحات اولیه مسلمین در داخل ایران تقریبا از دو گونه خارج نبود: فتح به جنگ یا فتح به صلح.1- فتح به جنگ.اولین نقاطی که اعراب به آن جا حمله بردند منطقه «سواد» (یا همان محدوده عراق امروزی) بود. در این منطقه که محل وقوع جنگ‌های مهمی است، اغلبِ فتوحات به جنگ انجام گرفت. زیرا دولت و حکومت ساسانی از حیثیت و موجودیت خود دفاع می‌کرد و طبیعی است که باید برای رهایی از چنگال سقوط و اضمخلال بیشترین امکانات و تواناییهای خود را به کار می‌گرفت.2- فتح به صلح.پس از تصرف عراق و بین النهرین نیروهای بومی مناطق مفتوحه نیز به کمک لشکریان مسلمان آمده در فتح سایر مناطق، با آنان به همکاری می‌پرداختند. مسلمانان هر چه بیشتر در فلات ایران پیش می رفتند پیشروی با صلح نیز بیشتر می شد مگر در سرزمین فارس. فارس: در سرزمین فارس فتح به جنگ بیشتر بود. زیرا این منطقه پایگاه اعتقادی و خاستگاه نژادی ساسانیان بود و نفوذ آیین زرتشت در آنجا ریشه‌های استوارتری داشت.خراسان: در خراسان نیز اغلب فتوحات صلح آمیز بود. زیرا دیگر امیدی به بقای حکومت ساسانی وجود نداشت.نهاوند: بلاذری می‌نویسد: «پارسیان از شهر بیرون شده پیکار می‌کردند و مسلمانان ایشان را هزیمت می‌داند. اما سرانجام با مسلمانان از سر صلح بر آمده و در قبال پرداخت خراج (منظور همان مالیات است) و جزیه، اعراب مردم نهاوند را بر اموال، بناها و منازلشان باقی گذارده متعرض آنان نشدند».[1]دینور: مردم دینور پس از یکروز جنگ به مصالحه پرداختند وضمن قبول پرداخت خراج و جزیه، بر جان و مال و فرزندان خویش، امان خواستند که فرمانده سپاه مسلمانان شرط آنان را پذیرفت.شهرهای ماسپذان ، شیروان و صمیره: این شهرها نیز به این شرط که فرمانده عرب خون هیچ یک از ایشان را نریزد یا آنان را به اسیری نگیرد و زر و سیم مردم را نستاند با مسلمانان صلح کردند.[2]همدان: این شهر تبدیل به گریزگاه سپاهیان ایرانی‌ای شده بود که در نهاند شکست خورده و فراری شده بودند لذا دست به مقاومت زدند اما شکست خورده و مسلمانان همان شرایط نهاوند را بر آنان اعمال کردند (مسلمانان خراج بگیرند و کاری به اموال و منازل آنان نداشته باشند).اصفهان: تنها مقاومت در محدوده اصفهان در منطقه «جی» صورت پذیرفت که مورخین در مورد آن می‌نویسند: مسلمانان پس از نبردی کوچک جی را که از توابع اصفهان بود مشروط بر آن که اهل آن خراج و جزیه بپردازند، به صلح فتح کردند و در عوض مردمان را بر جان و مال‌شان امان دادند. و به همین طریق بر سایر نقاط اصفهان چیره شدند.[3]و به همین ترتیب سایر شهر‌های ایران … در بخشی دیگر نگاشته بودید: اصولا ً اسلام که برای اخلاق خیلی تأکید دارد و مخالف جنگ و خونریزی است، چرا با جنگ قصد داشت اسلام را گسترش دهد. باید گفت:غالب جنگ هاى پیامبر در صدر اسلام براى دفاع از اسلام و مسلمین بود ولى جنگ هایى که پس از پیامبر خدا روى داد چون به هدایت امام معصوم نبوده (بلکه با هدایت خلفای اهل سنت بوده است)جنگ اسلامى به حساب نمى آید و کارهایى که در آن جنگ ها انجام شده را نمى توان به حساب اسلام گذاشت. (به عنوان مثال: یکى از برنامه هاى دین اسلام طهارت و نظافت است حالا اگر در میان مسلمانان طهارت و نظافت مراعات نشود این کار ربطى به اسلام ندارد). اگر کشور مسلمانى بدون دستور و هدایت امام معصوم و یا جانشین بر حق او بر کشورى هجوم ببرد و آدمکشى راه بیندازد ربطى به اسلام ندارد بر اساس این مطالب نمى توان همه جنگهاى مسلمانان را به حساب اسلام گذاشت. [1] . بلاذری، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران، سروش، 1364ش، چاپ دوم، ص303؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، (ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، 1364ش، ج2، ص378.[2] . بلاذری، فتوح البلدان، ص304.[3] . حسین مفتخری و حسین زمانی، تاریخ ایران از ورود مسلمانان تا پایان طاهریان، تهران، سمت، 1381، ص 29و 30.
ب) در هیچ یک از منابعِ‌ کهن و معتبر تاریخی حضور امیرمؤمنان حتی در یکی از جنگ‌های زمان خلفا ثبت نشده است نه در جنگ قادسیه و نه در هیچ جنگ دیگری(تنها نبردی که حضرت سلاح بدست گرفت زمانی بود که بعد از وفات پیامبر اکرم لشکر مرتدین به دروازه‌های مدینه نزدیک می‌شد. بسیاری از مسلمانان بدلیل عدم بیعت امام با ابوبکر و همچنین عدم حضور حضرت در این جنگ حاضر به همکاری و حضور در میان مدافعان شهر مدینه نبودند. امام بنا به مصلحت و برای حفظ اسلام تنها شمشیر به دست گرفته و در میان مدافعان حضور یافت و در همان حال نیز هرگز با شمشیر نجنگید.) در نتیجه می‌توان گفت که در زمان خلفا، حضرت هرگز با هیچ گروهی نجنگید.
عدم شرکت حضرت در فتوحات و انزوای ایشان این سوال را در اذهان مسلمانان بر انگیخت که چرا علی‌بن‌ابی‌طالب با آن همه سابقه درخشان در نبردهای گذشته، اکنون که زمان انتشار اسلام در سرزمینهای کفر و شرک رسیده است در جنگها شرکت نمی کند؟ به طور قطع بسیاری – اگر نگوییم همه – می‌دانستند که او به خاطر ترس از مرگ یا سستی از جهاد نبوده که در جنگها شرکت نمی کردند همانطور که خود حضرت نیز در این زمینه می‌فرمایند: «والله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها؛ به خدا سوگند اگر تمام عرب در کارزار با من روبرو شوند به آنان پشت نمی‌کنم». (نهج البلاغه، نامه 25). از این رو خلیفه و یارانش می‌کوشیدند با شرکت دادن علی (ع) در فتوحات:
– از یک طرف زمینه طرح چنین پرسش و ابهامی را از بین ببرند و با ورود او به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامی را در اذهان بسیاری از هواخوان ایشان به ویژه بنی هاشم مستحکم سازند.
– و از سوی دیگر از مهارت‌ها و تجارب جنگی آن حضرت در فتح شهرها استفاده کنند.
اما امام علی(ع) با عدم حضور و شرکت مستقیم در فتوحات هرگز مُهر تایید بر سیاست‌های خلفا در این زمینه نزد و در یک کلام، موید خلفا نبود.
(جهت کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه می‌توانید به مجله «تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علی(ع) در برابر فتوحات خلفا» ، مراجعه فرمایید).
اما در مورد حضور امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در فتوحات:
هیچیک از منابع و مآخذ معتبر شیعی از حضور حسنین در فتوحات ایران، شام و یا آفریقا سخنی نگفته‌اند. اما برخی از منابع اهل سنت از حضور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در بعضی از فتوحات آن هم در زمان خلفا (و نه زمان امام علی(ع)!) خبر داده‌اند که به بررسی آن می پردازیم:
1- بررسی و نقد گزارش‌های اهل سنت:
بخشی از گزارشها فاقد هرگونه سندی می‌باشند (مانند نقل بلاذری که به آن بعدا می پردازیم)
آن دسته از گزارش‌های تاریخی اهل سنت هم که سند ارائه کرده اند،(که مهمترین آنها طبری است) سندشان معتبر نمی‌باشد بدین معنا که نقل کننده آن خبر یا فردی دروغ گو و جاعل است و یا فردی ناشناخته و مجهول و یا اینکه اصلا تضاد عجیبی در بین روایات آن دیده می شود.(که بعدا به این مورد هم می پردازیم)
دسته‌ای از گزارشهای تاریخی نیز فقط اشاره به حضور امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در ایران دارند و در آنها هیچ گونه اشاره‌ای نشده که حضور آنان برای جنگ بوده است.
افزون بر ایرادهایی که بیان شد، دو مسئله دیگر نیز وجود دارد که درستی گزارش‌های یاد شده را در این باره، سخت مورد تردیدد و حتی غیر قابل قبول می‌کند:
یکی آن که تمام روایات تاریخی که متعرض سال شرکت حسنین(ع) در فتوحات شده‌اند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظراند. عصری که امیر مومنان حتی در حد مشاوره حاضر به همکاری با عثمان در امر فتوحات نبود تا چه رسد به اینکه فرزندان خویش را جهت انجام فتوحات به همراه لشکریان تحت فرمان عثمان به جبهه نبرد گسیل دارد.
مسئله دیگر آنکه علی بن ابی‌طالب(ع) در عصر امامت و خلافت خویش حسنین(ع) را از شرکت در معرکه صفین باز میداشت و چون در یکی از روزها آن حضرت متوجه شد که امام حسن آماده کارزار است فرمود: «از طرف من جلوی جوان را بگیرید تا با مرگش پشت مرا نشکند که من از رفتن این دو (امام حسن(ع) و امام حسین(ع)) به میدان نبرد دریغ دارم تا مبادا با مرگ آن دو نسل رسول خدا(ص) قطع شود».
حال با چنین اکراه و امتناعی از سوی حضرت نسبت به حضور حسنین(ع) در نبردهایی که به فرمان پیشوای عادلی همچون خویش صورت می‌گرفت، چگونه آن بزرگوار حاضر می شود که تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندان خویش را که پیشوایان آینده جامعه اسلامی هستند به جبهه جنگ بفرستد؟
بنابر این با توجه به وجود چنین اشکال های سندی و محتوایی و نیز استبعادهایی که بیان شد، حضور حسنین(ع) در فتوحات عصر خلفا نمیتواند مورد پذیرش قرار گیرد.
به گمان قوی، دست تحریف‌گران و وارونه نویسان حقایق تاریخی در جعل چنین گزارش‌هایی بی تاثیر نبوده است. با این همه اگر بر فرض پذیرفته شود که حسنین(ع) در ایام جوانی به برخی از شهرهای ایران همانند اصفهان و گرگان و … مسافرت کرده‌اند؛ به سبب امور دیگری (غیر از شرکت در فتوحات) بوده است و یا اصلا در عصر خلافت امام علی(ع) بوده است همچنانکه یکی از مورخین قدیمی به نام سهمی در: تاریخ جرجان ص19 نیز به این مطلب اشاره کرده‌است.
(جهت کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه این پرسشتان می‌توانید به: مجله «تاریخ در آیینه پژوهش، پیش شماره دوم، بهار 1382، مقاله: مواضع امام علی(ع) در برابر فتوحات خلفا» ، مراجعه فرمایید).
حال به بررسی ریشه ای در مورد سند این مطالب می پردازیم: در این ادعاها حضور امام حسن و حسین(علیهما السلام) تنها در دو بن مایه وجود دارد ،که شامل فتوح البلدان و تاریخ طبری است بنابر این صحت این روایات را بررسی میکنیم ، تا صحت ادعا روشن گردد :
بن مایه اول : فتوح البلدان –بلاذری :
در فتوح البلدان – البلاذری – ج 2 – ص 411 و ترجمه آن صفحه 468 آمده است: جرجان وطبرستان ونواحیها قالوا : ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعید بن العاصی بن سعید ابن العاصی بن أمیة الکوفة فی سنة تسع وعشرین . فکتب مرزبان طوس إلیه وإلى عبد الله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس ، وهو على البصرة ، یدعوهما إلى خراسان ، على أن یملکه علیها أیهما غلب وظفر . فخرج ابن عامر یریدها ، وخرج سعید . فسبقه ابن عامر ، فغزا سعید طبرستان ، ومعه فی غزاته فیما یقال الحسن والحسین أبناء علی بن أبی طالب علیهم السلام .
گرگان-جرجان- و طبرستان: گفته اند که عثمان بن عفان(خلیفه سوم) سعید بن العاصی بن امیه را در سال 29 (هجری) والی کوفه قرار داد. پس مرزبان توس بدو و عبد الله بن عامر بن کریز بن ربیعة بن حبیب بن عبد شمس ، والی بصره ، نامه ای نگاشت و آنان را بسوی خراسان دعوت نمود …پس سعید و عامر هر دو آهنگ خراسان نمودند اما عامربرو پیشی گرفت پس سعید آهنگ طبرستان نمود در حالیکه گفته میشود حسن و حسین فرزندان علی بن ابیطالب در شمار همراهان وی بوده اند.
ایرادهایی که بر این روایت وارد است :
1- در اینجا واژه گفته میشود بکار رفته که ناقل و راوی آن دقیق مشخص نشده و این کار روایت را ازاعتبار ساقط می کند چون سلسله سند دقیقا ذکر نشده است.
2- اما اگر مو شکافانه روایت را به نقد بکشید میبینید در ابتدای روایت نویسنده میگوید:گفته اند سپس آنگاه که به حضور حسنین در تبرستان رسیده زیرکانه و در یک چرخش مینویسد:میگویند به عبارتی ابتدا فعل قالوا که فعل ماضی-گذشته- است آورده میشود و سپس فعل مضارع – حال و آینده – آورده شده است یعنی کسانی که نویسنده اصل روایت را از آنها گرفته کسانی بوده اند که در گذشته میزیسته اند و این روایت بدانها منتقل شده اما درباره حضور حسنین بکار بردن فعل مضارع حاکی از آنستکه کسانی هم عصر نویسنده – بلاذری- که هم عصر عباسسیان است- به او گفته اند که احتمالا حسنین حضور داشته اند و این کار بکلی و به یکباره روایت را از هستی ساقط میکند!! چنانکه دانشمندان علم رجال و درایه دقیقا چنین شیوه ای را در آنالیز نهایی صحت یک روایت بکار میبرند.
اما بن مایه دوم : تاریخ طبری
تاریخ الطبری – الطبری – ج 3 – ص 324 – 325 می نویسد:
وحدثنی عمر بن شبة قال حدثنا علی بن محمد قال أخبرنی علی بن مجاهد عن حنش بن مالک التغلبی قال غزا سعید سنة ثلاثین فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبیر وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثنی علج کان یخدمهم قال کنت آتیهم بالسفرة فإذا أکلوا أمرونی فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطونی باقیه قال وهلک مع سعید بن العاص محمد بن الحکم بن أبی عقیل الثقفی جد یوسف ابن عمر فقال یوسف لقحذم یا قحذم أتدری أین مات محمد بن الحکم قال نعم استشهد مع سعید بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعید ثم قفل سعید إلى الکوفة فمدحه کعب بن جعیل فقال فنعم الفتى إذ جال جیلان دونه * وإذ هبطوا من ( دستب ) ؟ ثم أبهرا ‹ صفحة 325 › تعلم سعید الخیر أن مطیتی * إذا هبطت أشفقت من أن تعقرا کأنک یوم الشعب لیث خفیة * تحرد من لیث العرین وأصحرا تسوس الذی ما ساس قبلک واحد * ثمانین ألفا دارعین وحسرا
حنش بن مالک تغلبی گوید : …سعید سال سیام آهنگ غزا کرد و سوی گرگان و طبرستان رفت . عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر وابن زبیر و عبدالله بن عمرو بن عاص با وی بودند …
همانطور که در این روایت مشاهده می کنید طبری در اینجا باز جریان لشکر کشی سعید را به گرگان و طبرستان مطرح میکند و حال آنکه اساسا نامی از امام حسن امام حسین(علیهما السلام (و حضور آنها در این جنگ نمیبرد.و این در حالی است که طبری بر خلاف بلاذری
سلسله سند روایت خویش را دقیقا بیان داشته است ولی با این حال نامی از امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) نمی برند. بهر روی نشانگر آنستکه راوی اولیه سخنی از حضور حسنین به میان نیاورده است!!
اما در جای دیگر از تاریخ الطبری ( تاریخ طبری ج 3 – ص 323 – 325)می بینیم که در صفحه 323 می نویسد: حدثنی عمر بن شبة قال حدثنی علی بن محمد عن علی بن مجاهد عن حنش بن مالک قال غزا سعید بن العاص من الکوفة سنة ثلاثین یرید خراسان ومعه حذیفة ابن الیمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم ومعه الحسن والحسین وعبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو بن العاص وعبد الله بن الزبیر وخرج عبد الله بن عامر من البصرة یرید خراسان فسبق سعیدا ونزل ….
حنش بن مالک گوید : سعید بن عاص به سال سی ام از کوفه به منظور غزا آهنگ خراسان کرد . حذیفه بن یمان و کسانی از یاران پیمبر خدا ( ص ) باوی بودند ؛حسن و حسین و عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمرو عمرو بن عاص و عبدالله بن زبیر نیز با وی بودند …
اما در صفحة 325 می نویسد: وحدثنی عمر بن شبة قال حدثنا علی بن محمد قال أخبرنی علی بن مجاهد عن حنش بن مالک التغلبی قال غزا سعید سنة ثلاثین فأتى جرجان وطبرستان معه عبد الله بن العباس وعبد الله ابن عمر وابن الزبیر وعبد الله بن عمرو بن العاص فحدثنی علج کان یخدمهم قال کنت آتیهم بالسفرة فإذا أکلوا أمرونی فنفضتها وعلقتها فإذا أمسوا أعطونی باقیه قال وهلک مع سعید بن العاص محمد بن الحکم بن أبی عقیل الثقفی جد یوسف ابن عمر فقال یوسف لقحذم یا قحذم أتدری أین مات محمد بن الحکم قال نعم استشهد مع سعید بن العاص بطبرستان قال لا مات بها وهو مع سعید ثم قفل سعید إلى الکوفة ….
در این دو روایت باز تناقضاتی می بینیم که بسیار عجیب است، در این دو روایت میبینیم که طبری در صفحه 323 کتاب خود اشاره به همراهان سعید در جنگ تبرستان دارد و در آن نام حسنین (ع) را می برد اما در روایتی دیگر و اتفاقا با همان سلسله سند در صفحه 325 نامی از حسنین در حضور در تبرستان نمیبرد!!
و این همان چیزی است که فرضیه اضافه شدن نام امام حسن و امام حسین در شمار همراهان را بعدها و در زمانی معاصر خود نویسندگان-بلاذری و تبری- بیش از پیش تقویت میکند!!
ما وقتی به تاریخ رجوع می کنیم دلیل جاعلان اینگونه مطالب را در این زمینه را خواهیم دید: اعراب در طبرستان نبردهای سخت و طولانی و خونینی داشتند ، و اکثر این نبردها به دستور خلیفه دوم و سوم و لشکریان معاویه بود ، در اواخر دوره امویان ایرانیان به ائمه شیعه خیلی علاقه پیدا کردند به طوری که طبرستان که روزی مرکز مخالفت با اعراب بود و دژی در مقابل انان بود به یک پایگاه شیعی تبدیل شده بود! از آنجا که این کتب بعد از دوره امویان است در نتیجه احادیث بسیاری که به گفته همه در دوره امویان جعل شده بود به آنها راه پیدا می کند. احتمالا این روایتها برای این بوده که مردم طبرستان را از ائمه شیعه دور کنند! با این حربه که آنها در جنگ با شما شرکت داشتند حال آنکه دیدیم در کتب خودشان هم این روایتها ضعیف است.
پس در نتیجه با وجود چنین تناقضات و اسناد نامعتبری نمی توان قائل به حضور امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) در جنگ ایران شد.
ج) بررسی برخوردهای امام علی (علیه السلام) با خلفا نشان می دهد ، حضرت در مواردی که همکاری با آنها به نفع جامعه اسلامی و پیشبرد اسلام بود ، با آنها همکاری می نمود ؛ ولی در مواردی که یاری دادن آنها سبب تأیید شخص خلفا به حساب می آمد ، خود را کنار می کشید و بدین وسیله اعتراض خود را اعلام می کرد مخصوصاً در اویل حکومت ابابکر که آغاز انحراف رهبری از مسیر خود می باشد و دوران اصطکاک حضرت با آنهاست ، کمتر حضرت را در بین همکاران حکومت می بینیم . امام علی (علیه السلام) در این باره چنین می گوید : ( من در اوایل بیعت مردم با ابابکر ، خود را کنار کشیدم ؛ ولی هنگامی که دیدم گروهی از دین برگشته اند و تصمیم بر نابودی اسلام گرفته اند ، قیام نمودم ، و اسلام و مسلمانان را یاری نمودم تا آنجا که پایه دین محکم گشت ). (8)آنها که مخالفت امام علی (علیه السلام) با خلفا را با دید سطحی و امور شخصی می نگریستند ، گمان می کردند امام علی(علیه السلام) به هیچ عنوان با خلفا همکاری نخواهد کرد . هنگامی که برخی نظیر اسود عنسی و مسیلمه و سجاح ، ادعای پیامبری کردند و ابابکر لشکری برای جنگ با آنها آماده کرد و برای انتخاب فرمانده سپاه با ( عمر و ابن عاص ) مشورت نمود و از وی نظرش را در مورد امام علی (علیه السلام) پرسید ، عمرو جواب داد : امام علی (علیه السلام) با تو همکاری نخواهد کرد ؛ از این رو ابابکر از فرماندهی امام(علیه السلام) منصرف گردید . لکن وسعت فکر امام قابل تصور نیست ؛ لذا هنگامی که لشکر مرتدین خود را برای حمله به مدینه آماده کرده و تا نزدیکی شهر پیش می آید ابابکر از امام علی (علیه السلام) می خواهد به همراه زبیر و طلحه و ابن مسعود ، حفاظت از گذرگاههای اصلی مدینه را ( که می توانست مدخل ورودی دشمن به حساب آید ) بپذیرد، امام علی (علیه السلام) برای دفاع از اسلام و مسلمین این مسئولیت را پذیرفت . همچنین گاهی در نوشتن نامه ها و دفاتر دولتی در عهد ابابکر کمک می کرد . عمر نیز گاهی هنگام خروج از مدینه امام علی (علیه السلام) را به عنوان سرپرست شهر منصوب می کرد؛ چنانچه در سال 14 هجری هنگامی که خلیفه برای تجهیز سپاه و حضور در ارتش ( که در خارج از شهر مستقر بود ) مدینه را ترک نمود ، امام علی (علیه السلام) را سرپرست شهر قرار داد . امام علی (علیه السلام) در طول مدت خلافت عثمان و مخصوصاً در ماههای آخر حکومت وی ( که مواجه با شورش مردم علیه عثمان گردید ) نقش سفیر مردم و عثمان را به عهده داشت ، حرفهای مردم را به عثمان رسانده و سخنان های عثمان را به گوش مردم می رساند . امام (علیه السلام) ضمن ترغیب عثمان برای عمل به احکام الهی و دست برداشتن از بدعت در دین و اجحاف به مردم ، سعی در روبراه کردن امور کشور اسلام داشت و تمام کوشش خود را برای اصلاح رفتار خلیفه به کار بست . اصحاب امام علی (علیه السلام) نیز به پیروی از حضرت در مواردی که همکاری با خلفاء به نفع اسلام و مسلمین بود با آنها همکاری نموده ، گاهی به عنوان استاندار یا نیروی نظامی و یا فرماندهی سپاه اسلام با دستگاه خلافت همراهی می کردند . سلمان و عمار به ترتیب استانداری مدائن و کوفه را در عصر عمر پذیرفتند و عمار در عهد عثمان ، از طرف خلیفه برای بررسی شکایات مردم مصر از استاندار خود، به آن دیار سفر می کند و نیز در عهد ابابکر ، در جنگهای مسلمین با مرتدین شرکت می کند همانطور که در جنگهای مسلمین با ایرانی ها در عصر عمر شرکت داشت . براء ابن عازب به عنوان فرمانده نیروی اسلام در عهد خلیفه ثانی ، قزوین را فتح می نماید و با مردم آن دیار قرداد صلح می بندد . عثمان بن حنیف نیز از طرف عمر مسئول جمع آوری مالیات کوفه است .(9)
د) به صورت خلاصه به چند مورد اشاره می‌کنیم:
1. تمام تلاش امیرالمومنین(علیه السلام) اجرای دستورات کتاب و سنت(سیره رسول اکرم) در جامعه بود، در حالی‌که خلفا در بسیاری از موارد با دستور قرآن و سیره پیامبر اکرم مخالفت می‌کردند و موارد بسیاری از بدعت ها را در دین ایجاد کردند.(برای اطلاع از آنها میتوانید به کتب تاریخی مراجعه کنید)
2. خلفای سه گانه اهل سنت به هیچ وجه عدالت اجتماعی را رعایت نمی‌کردند و ارزشی برای افراد پایین جامعه قائل نبودند، در حالی‌که عدالت امیرالمومنین زبان زد خاص و عام است.
3. بیت المال را حیف و میل می‌کردند و در جهت منافع شخصی و حزبی خود خرج می‌کردند و مومنین را از آن محروم می‌کردند، در حالی‌که امیرالمومنین به همه به صورت مساوی می‌داد و در جهت اسلام و اهداف عالی آن خرج می‌کرد.
4. خلفای سه گانه به خصوص عثمان، تمام حکام و عمال حکومت خود را از اقوام و خویشان و نزدیکان خود انتخاب میکردند و به نوعی کاملا پارتی بازی بود و دیگران هیچ نقشی در حکومت آنان نداشتند، در حالیکه در حکومت امیرالمومنین به هیچ وجه چنین چیزی مشاهده نمی‌شود و حضرت از اقرام مختلف و بر اساس تقوا حاکم انتخاب می‌کردند.
5. انتخاب افراد در زمان خلفای سه گانه صرفا بر اساس قومیت بود و شایستگی افراد یا نالایقی آنان به هیچ وجه در نظر گرفته نمی‌شد، و در بسیاری از موارد افرادی حاکم مناطق مختلف می‌شدند که اصلا لایق آن پست نبودند و به هیچ وجه نمی‌توانستند آن مسئولیت را بر عهده بگیرند، اما در زمان حضرت امیر مسئولیت‌ها تنها بر اساس لیاقت و تخصص افراد انتخاب می‌شد و اگر مسئولی خطایی می‌کرد، بدون فاصله و بی‌درنگ عزل می‌شد و شخص دیگری به جای او قرار داده می‌شد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد