۱۳۹۶/۱۱/۱۱
–
۶۸۶ بازدید
همراهی رضا خان با سیاست های انگلستان چگونه بود؟
رضاخان و همراهی او با سیاستهای انگلیس:
رضاخان کاملاً همراه با سیاستهای انگلیس است و گزارش مجلس لردها هم حکایت از همین همراهی دارد، نمونهای از همراهی وی، داستان قتل کنسول آمریکا در ایران است که رضاخان و تمامی نیروهای نظامی و انتظامی کاملاً بر این ماجرا نظارت میکردند و هیچ دخالتی در جلوگیری از قتل وی نکردند.
یکی دیگر از دلایل همراهی رضاخان با سیاستهای انگلیس و نیز نقش انگلیس در کودتا و همراهی آنها با کودتا، سندی است که مربوط به وزارت جنگ و به امضای خود رضاخان است. متن این سند چنین است (نامه رضاخان به رئیس الوزراء):
مقام منیع حضرت اشرف ریاست محترم وزراء دامت عظمته
نظر به اینکه کلنل اسمایس[1] در مدتی که مشغول خدمت بوده است وزارت جنگ کمال رضایت را از ایشان دارد. لذا پیشنهاد مینماید که از طرف دولت، نشان درجه اول خارجه به مشارالیه اعطاء شود و ضمناً برای یادآوری خاطر مبارک تصدیع میدهم در این موقع که ژنرال آیرون ساید و ژنرال گوری و بعضی از صاحب منصبان انگلیس که در … گیلان ابراز لیاقت نموده و میخواهند از ایران مسافرت نمایند، بی مورد نیست که نشانهایی که حضرت اشرف مقتضی میدانند قبل از حرکت به آنها مرحمت شود.
اصولاً کودتا را یک تیم مخفی انجام میدهد و این ردّ پاها است که در اسناد، سرنخ قضایا را به ما میدهد مثلاً پول بانک شاهنشاهی است که ارتباط با کودتا را میرساند، حضور انسانهایی مثل عینالملک، سید ضیاء و… و اسنادی نظیر سند فوق است که این مطلب را میرساند.
رضاخان کمکم آن مدارج ترقی را طی میکند اما یکوقتی به این نتیجه میرسد که نمیتوان اینگونه آهسته آهسته گام برداشت و گام جدّی برای پیشبرد امر خود برنداشت. نامهای که رضاخان به امضای خود در تاریخ سوم اسفند 1302 در مورد جمهوریخواهی به امیر لشکر جنوب نوشته است، یکی از آن اقدامات عاجل وی در طی مدارج ترقّی است. متن نامه چنین است:
خیلی محرمانه و خصوصی است
البته از آهنگ … مرکز نسبت به تغییر رژیم مملکت و ضدّیت عملی که در این باب دارند مستحضر شدهاید. برای اینکه این به یک غائله خونین منتهی نشود و امنیت برقرار شود همه از من تقاضا کردهاند که قبول پیشنهادات آنها را کرده و من هم برای اینکه افتخار جدیدی برای عموم نظامیان تحصیل گردد به آنها قول مساعدت داده و این است که در ضمن این مختصر شما را متوجه میسازم که ملتفت امر بوده، بلافاصله شروع به اقدام و ضمناً بدانید که موضوع جمهوریت یک امری است ملّی و باید با دست مردم صورت انجام یابد و در میان مردم سه طبقه هستند که مدخلیّت تامّ در پیشرفت کار دارند. اول: تجّار و کسبه و اصناف بازار که در موقع لزوم، اقدام به بستن بازار کرده؛ دوم: روزنامهنگاران و احزاب سیاسی که معایب قاجاریه و سلطنت مطلقه و محاسن جمهوریت را با کمال آزادی و بدون ترس و بیم بیان کرده و جامعه را بیدار نمایند؛ سوم: سلطه علما و روحانیون. شما باید بدون اینکه کسی بفهمد و از طرف نظامیان مداخله مستقیمی صورت بگیرد، سلطنت را تغییر داده و رژیم مملکت را از مشروطیت به جمهوریت تبدیل نمایند و در این صورت به شما تأکید میکنم که این امر باید طوری عاقلانه و ماهرانه و محرمانه و ملّی صورت بگیرد که کمترین توهّمی از طرف من و شما و نظامیان در کار نباشد و باید ضمناً خیلی فوری و جدی و بلافاصله با تمام معنا زمینه کار هم فرآهم آید.
با توجه به متن فوق مشاهده میشود بعد از کودتا که هیچ کسی جرأت نداشت مطلبی علیه جریانات موجود در روزنامهها بنویسد ولی ناگهان در جریان مسئله جمهوریت ورق برگشته و توصیه میشود که روزنامهنگاران بدون ترس و بیم شروع به نوشتن کنند. نیز معلوم است که علما همراهی نکردهاند و در این نامه توصیه میشود که باید آنها را در این جریان همراه کرد.
گام بعدی رضاخان بعد از اینکه نخستوزیر شد، جمهوریت است. رضاخان با توجه به ارزیابیهایی که داشت متوجه شده بود که نمیتواند شاه شود؛ از این رو به این فکر افتاد که نظام کشور را تغییر داده و به جمهوری تبدیل کند که علما مخالفت کرده و موضوع جمهوریت را شهید مدرس و مرحوم شیخ حسین لنکرانی با شکست مواجه میکنند.
یکی از ایراداتی که امروزه متوجه روحانیون و علما میکنند همین است که رضاخان در صدد تشکیل نظام جمهوری بود و شما علما نگذاشتید و نظام پادشاهی باقی ماند و او شاه شد.
پاسخ این است که اصلاً بحث جمهوریّت مطرح نیست. البته خود امام خمینی (ره) هم ظاهراً یک بحثی دارند مبنی بر اینکه با تصور این که جمهوری یک دوره محدودی دارد ولی وقتی انسان این جمهوریهای 40 یا 50 ساله را در دنیا میبیند مطمئن میشود که اگر رضاخان هم بود قطعاً همین رویه را پیش میگرفت و سپس هم پسرش ریاست جمهوری مادامالعمر میشد و این نشان میدهد که اصلاً بحث جمهوریت نیست و بحث دیگری است و آن این است که میخواهند نظام کشور را به هم بزنند و احمدشاه که قرارداد 1919 را امضاء نکرده، ببرند و رضاخان را بیاورند. اینجا مخالفت علما جهت خنثیکردن این توطئه است که با تبدیل شدن ایران به جمهوری مخالف کردند.
در همین مقطع حوزه علمیه قم هم توسط آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری تأسیس میشود. کودتا سال 1299 است و اردیبهشت 1301 حوزه علمیه قم فعالیتش را به طور جدی آغاز میکند. در شرایطی که رضاخان دستور داده بود که نظامیان با لباس قرمز و پرچم قرمز ـ که علامت انقلاب و خون و خونریزی است ـ در تهران و شهرهای ایران رژه بروند و تهدید کنند که اگر ایران، جمهور ی نشود ما خون راه میاندازیم؛ راه اندازی حوزه علمیه در چنین شرایطی توسط مرحوم حائری، اقدام بسیار مهم و بزرگی است.
سند دیگری که از ارتباط انگلیس با رئیسالوزراء حکایت دارد، سند زیر است. لازم به ذکر است در این زمان، خود رضاخان به عنوان نخست وزیر و رئیس الوزراء است و این متن نامه سفیر انگلستان در ایران است:
رئیس الوزرای عزیزم
مذاکراتی را که در صبح سیزده فوریه (24 دلو) با حضرت اشرف داشتم و اشعاراتی که برای یک کمیسیون مختلط جهت انجام مسایل معوقه فیمابین دولتین ایران و انگلیس نمودم و قبولی حضرت اشرف را در این باب به صدر اعظم و وزیر امور خارجه اعلیحضرت پادشاه انگلستان اطلاع دادهام. جواباً معزّیالیه خواستهاند اطلاع دهم که آنچه را که با جناب اشرف مذاکره نمودهام و اقداماتی که مصمم شدیم اتخاذ شود، تصدیق نمودند و راپورت شخصی که پس از ورودم در لندن خواهم داد و مسلکی را که حضرت اشرف و جنابان وزیر امور خارجه و وزیر مالیه در کنفرانسهای مزبور اتخاذ مینمایند مأخذ عقیده جناب معظم له خواهد بود. از احساسات و لیاقت هیأت دولت عالیه در اینکه روابط فیمابین مملکتین را بر یک اساس متین رضایت بخشی قرار دهند…
خود انگلیسیها در دو سه سال اول بعد از آمدن رضاخان اعلام میکنند که روابط ما با ایران در عالیترین سطح قابل تصور وجود دارد و خیلی از مسایل فیما بین حل شده است ولی با احمدشاه و قاجاریه مشکل داشتند.
یکی از زرنگیهای رضاخان ارتباط با سفیر شوروی در ایران (روت اشتاین) است که وی بعداً به انگلیس فرار کرده و پناهنده شد و معلوم شد که جاسوس انگلستان بوده است. یکی از کارهای وی مخابره خبرهای خوب و مثبت به مسکو در مورد آمدن رضاخان و اوضاع خوب ایران با حضور وی بود. ارتباط رضاخان با وی هم میتواند به واسطه نسبتی باشد که این سفیر با انگلیس دارد و هم میتواند به خاطر خبرهای خوب وی از ایران باشد که برای شوروی میفرستد که آنها علیه رضاخان اقدامی نکنند.
شموئیل اسحاق هایم و همسویی وی با اهداف کودتا:
شموئیل اسحاق هایم که رئیس حزب صیونیّت در ایران و نماینده کلیمیها در مجلس چهارم و پنجم است، یکی از افرادی است که در اتفاقات این دوره خیلی مؤثر بوده و با اهداف کودتا همسو است و این مقطعی است که مهاجرت گسترده یهودیها به فلسطین در حال انجام است. وی از حدود سال 1296 تا سال 1306 ش (زمان دستگیری) در ایران فعال است و در سال 1308 توسط رضاخان اعدام میشود. وی نشریهای به نام «حییم» در تهران منتشر میکند که در یکی از شمارهها با تیتر بزرگ نوشته بود: «فرزندان صهیون، پیش به سوی ارض موعود» و این مربوط به سالهای 1302 و 1303 است و اوج مهاجرت یهودیها از سال 1300 است.
در سال 1302 ش نزاعی بین یهودیها و مسلمانان در تهران اتفاق میافتد که برخی آن را به عنوان یهودیستیزی ایرانیان قلمداد کرده و اینگونه بیان کردهاند که مسلمانها اینگونهاند که به اندک بهانهای، به محله کلیمیها حمله میکنند. در اسناد شهربانی آمده است که شیخ حسین لنکرانی در طرف مسلمانها خیلی فعال است و مردم مسلمان را تشویق به درگیری میکند و در طرف کلیمیها هم موسیو هایم یهودی بسیار فعال است. با بررسی اسناد مرحوم حاج شیخ حسین لنکرانی متوجه شدیم که علیرغم تبلیغات مذکور در بیان ماهیت این نزاع؛ اما جنگ، جنگ مسلمانان با صهیونیستها است، نه با یهودیها. بحث تحرکات صهیونیستی است که نشریه چاپ میکنند و در آن مینویسند: «فرزندان صهیون، پیش به سوی ارض موعود». این مباحث در درک روح و ماهیت اتفاقات دوره پهلویها خیلی موثر است.
در بخشهای قبلی از تعدادی از ازلیها نام برده شد که پشت سر رضاخان بوده و در کودتا موثر بودند نظیر فروغی، ابراهیم حکیمی و … و نیز از تعدادی بهایی هم نام برده شد. اینها با هم اختلاف داشتند و دارند. هر چند اکنون ازلیها خیلی قدرت عرض اندام ندارند ولی در آن مقطع بسیار قوی و محکم وارد مسایل ایران شده بودند و برنامه آنها براندازی بود. قاجار را که بر اندازی کرده بودند و اکنون نوبت اسلام است. هم بهاییها از این براندازی خوشحال و منتفع میشوند و هم بابیها و ازلیها. ارامنه و کلیمیها هم شاید دغدغههایی دارند ولی به جز آن طایفه صهیونیست، چندان فعال نیستند.
موسیو هایم، نماینده یهودیها در مجلس شورای ملی است اما بهایی است. بهاییها و بابیها گر چه با هم نزاع دارند ولی یک هدف مشترک دارند و آن اینکه بساط تشیع و روحانیت باید جمع بشود. قاجاریه با اینها همراهی ندارد و شاهان قاجار هم که در نابودی رهبر اولیه آنها و سختگیری بر آنان دست داشتند، باید از بین بروند. بعد که این هدف مشترک، حداقل در ساقط کردن قاجار محقق شد، تازه اختلافات بروز پیدا میکند و بعضی از مسایلی که در ایران از سال 1300 تا 1311 و حتی آخر دوره رضاخان رخ داد در چارچوب همین اختلافات است که هر یکی از بابیها و بهاییها سعی داشتند دیگری را از میدان رقابت بیرون کنند. سند این مطلب، همین هایم یهودی است که نماینده کلیمیها در مجلس و خیلی تندرو است و اختلافات جدی بین کلیمیها ایجاد میکند. در مقابل او فردی به نام لقمان نهورای است که او هم نماینده بعدی یهودیها در مجلس میشود. هایم و نهورای، دشمنی سختی با هم دارند. شاخه افراطی و جوان کلیمیهای ایران پشت سر هایم قرار میگیرند که همگی صهیونیست هستند و شاخه سنتی کلیمیها هم در طرف لقمان نهورای قرار میگیرند.
گفته شد که هایم، بهایی است. کتاب «تاریخ ظهور الحق» اسم این فرد را آورده و میگوید: «وی از یهودیان شاخصی است که به «أمر» ـ بهائیت ـ پیوسته و در کرمانشاه است.» وی بهایی پنهان است و ظاهراً یهودی و فعال است. در سندی که موجود است وی نامهای به وثوقالدوله نوشته و میگوید من و تو هر دو در خدمت انگلستان هستیم و به این ترتیب پیشنهاد همکاری نزدیک به وثوقالدوله میدهد.
تیم ازلیها نظیر ابراهیم حکیمی، محمدعلی فروغی، میرزا حسن رشدیّه و … همگی اطراف رضاخان را گرفتهاند. اینجا است که بهاییها احساس کردند که آنها بیبهره هستند و رشته کار از دست آنها خارج میشود. از این رو اواخر سال 1305 بهاییها مصمم میشوند که کودتایی را در ایران ترتیب دهند. در این کودتا، سرهنگ پولادین حضور دارد و یاور روح اللهخان هم هست که هر دو بهایی هستند، و هایم هم هست که او هم بهایی مخفی است. پس کودتای برنامهریزی شده، کودتای بهاییها است. این کودتا را مرحوم حاج شیخ حسین لنکرانی لو میدهد.
صحبت علمایی که این کودتا را لو دادند این بود که اگر کودتا میشد و این گروه میتوانستند رضاخان را ساقط کنند، با تشکیلاتی که داشتند کشور را به دست میگرفتند. از این رو علما بین بد و بدتر و فاسد و افسد به این نتیجه رسیدند که اگر اینها رضاخان را نابود کنند کشور، بهایی میشود. به همین جهت خبر کودتا را به رضاخان اعلام کردند و شیخ حسین لنکرانی هم خبر کودتا را به او داد. قرار بود که در مراسمی که تشکیل شده، رضاخان حضور یابد و در آنجا او را از بین ببرند. رضاخان به طور معمول به آن مراسم رفت ولی قبل از آن، همه چیز آماده بود و افراد را دستگیر کردند. سرهنگ پولادین بلافاصله اعدام شد ولی هایم چون وابسته به انگلیس بود و مناسباتی با انگلیس داشت، رضاخان جرأت نکرد او را اعدام کند، از این رو 4 سال او را حبس و سپس مخفیانه اعدام کرد.
حزب ض.ا (ضد استعمار یا ضد انگلیس):
اقدام شیخ حسین لنکرانی در لو دادن کودتا، در راستای قسمنامهای است که اعضای حزب ض.ا به آن متعهد شدهاند. حزب ض.ا حزبی است که شهید مدرس و شیخ حسین لنکرانی و تعدادی از رجال ایرانی -که تقریباً جزء انسانهای شریف و درستی بودند که هر چند در دوره پهلوی و دستگاه پهلوی بودند ولی تقریباً سالم باقی مانده بودند ـ آن را پایهگذاری کردند.
در قسمنامه اعضای حزب ض.ا که خطاب به رئیس هیأت حاکمه آن ـ رئیس حزب ـ است، چنین آمده است:
آقای رئیس هیأت حاکمه
چون دفع ابتلا و آلام وطن عزیز را آرزومندم برای عقیم کردن دسائس اجنبی و منع تأثیر آن و ایجاد نقطه امید و تکیهگاه ملّی به صرافت طبع و نیت پاک به نام مصالح مملکت، داخل این جمعیت شده و شرف نفس خود را در پیشگاه هیأت حاکمه گرو گذاشته، به آفریننده جهان قسم یاد میکنم که به طریق ذیل رفتار نمایم:
ـ از صمیم قلب کوشش خواهم کرد که حس وطنخواهی و ایراندوستی در ایرانیان تولید و ترویج شود.
ـ با تمام قوا سلطنت پهلوی را تقویت نموده و به نام استقلال ایران با نقشهها و عملیاتی که بر ضد این سلطنت طرح شود جدّاً مبارزه خواهم کرد.
ـ تمام همّ خود را به کار خواهم برد که نفوذ نامشروع سفارتخانههای اجنبی از ایران ریشهکن شده، به دوره مداخله بیگانگان در امور داخلی این مملکت خاتمه داده شود.
ـ سرایر و رموز این حزب را تا جان در بدن دارم اختیاراً یا اجباراً، صراحتاً یا کنایةً افشا نخواهم کرد.
ـ اوامر و نواهی هیأت حاکمه را که برای خیر ایران صادر میشود واجب الاحترام شمرده، اطاعت خواهم کرد.
این حزب، حزبی است که روحانیت به راه انداخته است که هم برای مقابله با نفوذ بابیّت و بهائیت است و هم مقابله با استعمار و انگلیس. این حزب با هوشمندی کامل توانسته بود رضاخان را هم وارد این حزب کند و بدین ترتیب خواسته بود او را مصادره و به نفع خیر و صلاح ایران در خدمت بگیرد و عضو حزبی بشود که خودش قسم بخورد که نفوذ نامشروع سفارتخانههای اجنبی را از ایران ریشهکن میکند. بر اساس همین قسمنامه، نقشه کودتای بهاییها را افشا و آن را لو دادند و نیز به دلیل نهایت تحفّظ و سرّنگهداری اعضا، هیچ اطلاعی از این حزب در دست نیست. البته تصور نشود که این حزب و اعضای آن، طرفدار پهلوی هستند بلکه رضاخان، شاه شده و آدم بیگانه هم هست و حالا چنین حزبی درصدد است با عضویت چنین فردی به او بگوید ما با تو میخواهیم نفوذ سفارتخانهها را از بین ببریم؛ هر چند توفیقی حاصل نشد که این خود دلیلی دارد که بحث خواهد شد.
این حزب، حزبی است که افرادی را در مجلس دارد و نفوذ هم دارند. متن ذیل ، متن سندی است که به عنوان «متّحدالمآل» برای همه اعضا بخشنامه شده است و در واقع به اعضای حزب اعلام میکند که ما درصدد یک کار جدی هستیم که همان موضوع درگیری بین این حزب و تیمورتاش و حزب ایران نو بود:
پیروان ما
اقدامات مهمی راجع به اصلاحات اساسی در پیش است که ازدیاد و تکثیر عدّه را ایجاب میکند. لذا هر چه زودتر صورتی از اعضای صالح لایق مورد اطمینان با معرفی کامل بوسیله ارایهدهنده متحدالمآل و یا هر یک از رابطین خود که صلاح بدانید پیشنهاد نمائید که پس از اطلاع از تصمیم آن با نهایت دقت و مراقبت و رعایت کامل نظامات اقدام به ورود افراد تصویب شده بنماید.
امرداد 1306
باز متن بعدی، سند دیگری است که بخشنامهای به اعضای موجود حزب در مجلس است:
پیروان ما در مجلس
با لایحه تمدید اختیارات وزیر فعلی عدلیه موافقت نمائید.
23 خرداد 1306
این اسناد نشان میدهد که این حزب، یک حزب کاملاً فعال و منسجم در اصلاح امور است. مهم این است که کودتای هایم و بهاییها با تدبیر مرحوم حاج شیخ حسین لنکرانی خنثی میشود و مانع میشوند که ایران به دست آنها بیفتد.
در این مقطع رضاخان به بهاییها سخت میگیرد. خود بهاییها هم امروزه مدعی هستند که «اینکه گفته میشود ما وابسته هستیم؛ اینطور نیست و رضاخان بر ما سخت گرفته بود». ولی بعداً جریان برعکس میشود، یعنی وقت حزب ض.ا از بین میرود و شهید مدرس دستگیر و تبعید میشود، رشته امور از دست اینها خارج شده و به دست تیمورتاش میافتد، به تدریج بهاییها دوباره به دستگاه پهلوی وارد شده و نوبت آنها میشود. در دوره دوم سلطنت رضاخان، تقیزاده تقریباً هیچ کاره است، محمدعلی فروغی خانهنشین میشود تا شهریور ماه 1320 که بعداً دوباره میآید. اینها که یا ازلی هستند و یا مشکوک به ارتباط با ازلیها هستند، از گردونه فعالیت خارج می شوند و به این ترتیب بهاییها در دستگاه حاکمیتی نفوذ پیدا میکنند.
[1] وی یکی از افراد پشت پرده کودتای 1299 است.
( دکتر موسی فقیه حقانی، پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی- قم، جلسه نشست گفتگوهای نوین پژوهشی، پنج شنبه 14/11/95
رضاخان کاملاً همراه با سیاستهای انگلیس است و گزارش مجلس لردها هم حکایت از همین همراهی دارد، نمونهای از همراهی وی، داستان قتل کنسول آمریکا در ایران است که رضاخان و تمامی نیروهای نظامی و انتظامی کاملاً بر این ماجرا نظارت میکردند و هیچ دخالتی در جلوگیری از قتل وی نکردند.
یکی دیگر از دلایل همراهی رضاخان با سیاستهای انگلیس و نیز نقش انگلیس در کودتا و همراهی آنها با کودتا، سندی است که مربوط به وزارت جنگ و به امضای خود رضاخان است. متن این سند چنین است (نامه رضاخان به رئیس الوزراء):
مقام منیع حضرت اشرف ریاست محترم وزراء دامت عظمته
نظر به اینکه کلنل اسمایس[1] در مدتی که مشغول خدمت بوده است وزارت جنگ کمال رضایت را از ایشان دارد. لذا پیشنهاد مینماید که از طرف دولت، نشان درجه اول خارجه به مشارالیه اعطاء شود و ضمناً برای یادآوری خاطر مبارک تصدیع میدهم در این موقع که ژنرال آیرون ساید و ژنرال گوری و بعضی از صاحب منصبان انگلیس که در … گیلان ابراز لیاقت نموده و میخواهند از ایران مسافرت نمایند، بی مورد نیست که نشانهایی که حضرت اشرف مقتضی میدانند قبل از حرکت به آنها مرحمت شود.
اصولاً کودتا را یک تیم مخفی انجام میدهد و این ردّ پاها است که در اسناد، سرنخ قضایا را به ما میدهد مثلاً پول بانک شاهنشاهی است که ارتباط با کودتا را میرساند، حضور انسانهایی مثل عینالملک، سید ضیاء و… و اسنادی نظیر سند فوق است که این مطلب را میرساند.
رضاخان کمکم آن مدارج ترقی را طی میکند اما یکوقتی به این نتیجه میرسد که نمیتوان اینگونه آهسته آهسته گام برداشت و گام جدّی برای پیشبرد امر خود برنداشت. نامهای که رضاخان به امضای خود در تاریخ سوم اسفند 1302 در مورد جمهوریخواهی به امیر لشکر جنوب نوشته است، یکی از آن اقدامات عاجل وی در طی مدارج ترقّی است. متن نامه چنین است:
خیلی محرمانه و خصوصی است
البته از آهنگ … مرکز نسبت به تغییر رژیم مملکت و ضدّیت عملی که در این باب دارند مستحضر شدهاید. برای اینکه این به یک غائله خونین منتهی نشود و امنیت برقرار شود همه از من تقاضا کردهاند که قبول پیشنهادات آنها را کرده و من هم برای اینکه افتخار جدیدی برای عموم نظامیان تحصیل گردد به آنها قول مساعدت داده و این است که در ضمن این مختصر شما را متوجه میسازم که ملتفت امر بوده، بلافاصله شروع به اقدام و ضمناً بدانید که موضوع جمهوریت یک امری است ملّی و باید با دست مردم صورت انجام یابد و در میان مردم سه طبقه هستند که مدخلیّت تامّ در پیشرفت کار دارند. اول: تجّار و کسبه و اصناف بازار که در موقع لزوم، اقدام به بستن بازار کرده؛ دوم: روزنامهنگاران و احزاب سیاسی که معایب قاجاریه و سلطنت مطلقه و محاسن جمهوریت را با کمال آزادی و بدون ترس و بیم بیان کرده و جامعه را بیدار نمایند؛ سوم: سلطه علما و روحانیون. شما باید بدون اینکه کسی بفهمد و از طرف نظامیان مداخله مستقیمی صورت بگیرد، سلطنت را تغییر داده و رژیم مملکت را از مشروطیت به جمهوریت تبدیل نمایند و در این صورت به شما تأکید میکنم که این امر باید طوری عاقلانه و ماهرانه و محرمانه و ملّی صورت بگیرد که کمترین توهّمی از طرف من و شما و نظامیان در کار نباشد و باید ضمناً خیلی فوری و جدی و بلافاصله با تمام معنا زمینه کار هم فرآهم آید.
با توجه به متن فوق مشاهده میشود بعد از کودتا که هیچ کسی جرأت نداشت مطلبی علیه جریانات موجود در روزنامهها بنویسد ولی ناگهان در جریان مسئله جمهوریت ورق برگشته و توصیه میشود که روزنامهنگاران بدون ترس و بیم شروع به نوشتن کنند. نیز معلوم است که علما همراهی نکردهاند و در این نامه توصیه میشود که باید آنها را در این جریان همراه کرد.
گام بعدی رضاخان بعد از اینکه نخستوزیر شد، جمهوریت است. رضاخان با توجه به ارزیابیهایی که داشت متوجه شده بود که نمیتواند شاه شود؛ از این رو به این فکر افتاد که نظام کشور را تغییر داده و به جمهوری تبدیل کند که علما مخالفت کرده و موضوع جمهوریت را شهید مدرس و مرحوم شیخ حسین لنکرانی با شکست مواجه میکنند.
یکی از ایراداتی که امروزه متوجه روحانیون و علما میکنند همین است که رضاخان در صدد تشکیل نظام جمهوری بود و شما علما نگذاشتید و نظام پادشاهی باقی ماند و او شاه شد.
پاسخ این است که اصلاً بحث جمهوریّت مطرح نیست. البته خود امام خمینی (ره) هم ظاهراً یک بحثی دارند مبنی بر اینکه با تصور این که جمهوری یک دوره محدودی دارد ولی وقتی انسان این جمهوریهای 40 یا 50 ساله را در دنیا میبیند مطمئن میشود که اگر رضاخان هم بود قطعاً همین رویه را پیش میگرفت و سپس هم پسرش ریاست جمهوری مادامالعمر میشد و این نشان میدهد که اصلاً بحث جمهوریت نیست و بحث دیگری است و آن این است که میخواهند نظام کشور را به هم بزنند و احمدشاه که قرارداد 1919 را امضاء نکرده، ببرند و رضاخان را بیاورند. اینجا مخالفت علما جهت خنثیکردن این توطئه است که با تبدیل شدن ایران به جمهوری مخالف کردند.
در همین مقطع حوزه علمیه قم هم توسط آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری تأسیس میشود. کودتا سال 1299 است و اردیبهشت 1301 حوزه علمیه قم فعالیتش را به طور جدی آغاز میکند. در شرایطی که رضاخان دستور داده بود که نظامیان با لباس قرمز و پرچم قرمز ـ که علامت انقلاب و خون و خونریزی است ـ در تهران و شهرهای ایران رژه بروند و تهدید کنند که اگر ایران، جمهور ی نشود ما خون راه میاندازیم؛ راه اندازی حوزه علمیه در چنین شرایطی توسط مرحوم حائری، اقدام بسیار مهم و بزرگی است.
سند دیگری که از ارتباط انگلیس با رئیسالوزراء حکایت دارد، سند زیر است. لازم به ذکر است در این زمان، خود رضاخان به عنوان نخست وزیر و رئیس الوزراء است و این متن نامه سفیر انگلستان در ایران است:
رئیس الوزرای عزیزم
مذاکراتی را که در صبح سیزده فوریه (24 دلو) با حضرت اشرف داشتم و اشعاراتی که برای یک کمیسیون مختلط جهت انجام مسایل معوقه فیمابین دولتین ایران و انگلیس نمودم و قبولی حضرت اشرف را در این باب به صدر اعظم و وزیر امور خارجه اعلیحضرت پادشاه انگلستان اطلاع دادهام. جواباً معزّیالیه خواستهاند اطلاع دهم که آنچه را که با جناب اشرف مذاکره نمودهام و اقداماتی که مصمم شدیم اتخاذ شود، تصدیق نمودند و راپورت شخصی که پس از ورودم در لندن خواهم داد و مسلکی را که حضرت اشرف و جنابان وزیر امور خارجه و وزیر مالیه در کنفرانسهای مزبور اتخاذ مینمایند مأخذ عقیده جناب معظم له خواهد بود. از احساسات و لیاقت هیأت دولت عالیه در اینکه روابط فیمابین مملکتین را بر یک اساس متین رضایت بخشی قرار دهند…
خود انگلیسیها در دو سه سال اول بعد از آمدن رضاخان اعلام میکنند که روابط ما با ایران در عالیترین سطح قابل تصور وجود دارد و خیلی از مسایل فیما بین حل شده است ولی با احمدشاه و قاجاریه مشکل داشتند.
یکی از زرنگیهای رضاخان ارتباط با سفیر شوروی در ایران (روت اشتاین) است که وی بعداً به انگلیس فرار کرده و پناهنده شد و معلوم شد که جاسوس انگلستان بوده است. یکی از کارهای وی مخابره خبرهای خوب و مثبت به مسکو در مورد آمدن رضاخان و اوضاع خوب ایران با حضور وی بود. ارتباط رضاخان با وی هم میتواند به واسطه نسبتی باشد که این سفیر با انگلیس دارد و هم میتواند به خاطر خبرهای خوب وی از ایران باشد که برای شوروی میفرستد که آنها علیه رضاخان اقدامی نکنند.
شموئیل اسحاق هایم و همسویی وی با اهداف کودتا:
شموئیل اسحاق هایم که رئیس حزب صیونیّت در ایران و نماینده کلیمیها در مجلس چهارم و پنجم است، یکی از افرادی است که در اتفاقات این دوره خیلی مؤثر بوده و با اهداف کودتا همسو است و این مقطعی است که مهاجرت گسترده یهودیها به فلسطین در حال انجام است. وی از حدود سال 1296 تا سال 1306 ش (زمان دستگیری) در ایران فعال است و در سال 1308 توسط رضاخان اعدام میشود. وی نشریهای به نام «حییم» در تهران منتشر میکند که در یکی از شمارهها با تیتر بزرگ نوشته بود: «فرزندان صهیون، پیش به سوی ارض موعود» و این مربوط به سالهای 1302 و 1303 است و اوج مهاجرت یهودیها از سال 1300 است.
در سال 1302 ش نزاعی بین یهودیها و مسلمانان در تهران اتفاق میافتد که برخی آن را به عنوان یهودیستیزی ایرانیان قلمداد کرده و اینگونه بیان کردهاند که مسلمانها اینگونهاند که به اندک بهانهای، به محله کلیمیها حمله میکنند. در اسناد شهربانی آمده است که شیخ حسین لنکرانی در طرف مسلمانها خیلی فعال است و مردم مسلمان را تشویق به درگیری میکند و در طرف کلیمیها هم موسیو هایم یهودی بسیار فعال است. با بررسی اسناد مرحوم حاج شیخ حسین لنکرانی متوجه شدیم که علیرغم تبلیغات مذکور در بیان ماهیت این نزاع؛ اما جنگ، جنگ مسلمانان با صهیونیستها است، نه با یهودیها. بحث تحرکات صهیونیستی است که نشریه چاپ میکنند و در آن مینویسند: «فرزندان صهیون، پیش به سوی ارض موعود». این مباحث در درک روح و ماهیت اتفاقات دوره پهلویها خیلی موثر است.
در بخشهای قبلی از تعدادی از ازلیها نام برده شد که پشت سر رضاخان بوده و در کودتا موثر بودند نظیر فروغی، ابراهیم حکیمی و … و نیز از تعدادی بهایی هم نام برده شد. اینها با هم اختلاف داشتند و دارند. هر چند اکنون ازلیها خیلی قدرت عرض اندام ندارند ولی در آن مقطع بسیار قوی و محکم وارد مسایل ایران شده بودند و برنامه آنها براندازی بود. قاجار را که بر اندازی کرده بودند و اکنون نوبت اسلام است. هم بهاییها از این براندازی خوشحال و منتفع میشوند و هم بابیها و ازلیها. ارامنه و کلیمیها هم شاید دغدغههایی دارند ولی به جز آن طایفه صهیونیست، چندان فعال نیستند.
موسیو هایم، نماینده یهودیها در مجلس شورای ملی است اما بهایی است. بهاییها و بابیها گر چه با هم نزاع دارند ولی یک هدف مشترک دارند و آن اینکه بساط تشیع و روحانیت باید جمع بشود. قاجاریه با اینها همراهی ندارد و شاهان قاجار هم که در نابودی رهبر اولیه آنها و سختگیری بر آنان دست داشتند، باید از بین بروند. بعد که این هدف مشترک، حداقل در ساقط کردن قاجار محقق شد، تازه اختلافات بروز پیدا میکند و بعضی از مسایلی که در ایران از سال 1300 تا 1311 و حتی آخر دوره رضاخان رخ داد در چارچوب همین اختلافات است که هر یکی از بابیها و بهاییها سعی داشتند دیگری را از میدان رقابت بیرون کنند. سند این مطلب، همین هایم یهودی است که نماینده کلیمیها در مجلس و خیلی تندرو است و اختلافات جدی بین کلیمیها ایجاد میکند. در مقابل او فردی به نام لقمان نهورای است که او هم نماینده بعدی یهودیها در مجلس میشود. هایم و نهورای، دشمنی سختی با هم دارند. شاخه افراطی و جوان کلیمیهای ایران پشت سر هایم قرار میگیرند که همگی صهیونیست هستند و شاخه سنتی کلیمیها هم در طرف لقمان نهورای قرار میگیرند.
گفته شد که هایم، بهایی است. کتاب «تاریخ ظهور الحق» اسم این فرد را آورده و میگوید: «وی از یهودیان شاخصی است که به «أمر» ـ بهائیت ـ پیوسته و در کرمانشاه است.» وی بهایی پنهان است و ظاهراً یهودی و فعال است. در سندی که موجود است وی نامهای به وثوقالدوله نوشته و میگوید من و تو هر دو در خدمت انگلستان هستیم و به این ترتیب پیشنهاد همکاری نزدیک به وثوقالدوله میدهد.
تیم ازلیها نظیر ابراهیم حکیمی، محمدعلی فروغی، میرزا حسن رشدیّه و … همگی اطراف رضاخان را گرفتهاند. اینجا است که بهاییها احساس کردند که آنها بیبهره هستند و رشته کار از دست آنها خارج میشود. از این رو اواخر سال 1305 بهاییها مصمم میشوند که کودتایی را در ایران ترتیب دهند. در این کودتا، سرهنگ پولادین حضور دارد و یاور روح اللهخان هم هست که هر دو بهایی هستند، و هایم هم هست که او هم بهایی مخفی است. پس کودتای برنامهریزی شده، کودتای بهاییها است. این کودتا را مرحوم حاج شیخ حسین لنکرانی لو میدهد.
صحبت علمایی که این کودتا را لو دادند این بود که اگر کودتا میشد و این گروه میتوانستند رضاخان را ساقط کنند، با تشکیلاتی که داشتند کشور را به دست میگرفتند. از این رو علما بین بد و بدتر و فاسد و افسد به این نتیجه رسیدند که اگر اینها رضاخان را نابود کنند کشور، بهایی میشود. به همین جهت خبر کودتا را به رضاخان اعلام کردند و شیخ حسین لنکرانی هم خبر کودتا را به او داد. قرار بود که در مراسمی که تشکیل شده، رضاخان حضور یابد و در آنجا او را از بین ببرند. رضاخان به طور معمول به آن مراسم رفت ولی قبل از آن، همه چیز آماده بود و افراد را دستگیر کردند. سرهنگ پولادین بلافاصله اعدام شد ولی هایم چون وابسته به انگلیس بود و مناسباتی با انگلیس داشت، رضاخان جرأت نکرد او را اعدام کند، از این رو 4 سال او را حبس و سپس مخفیانه اعدام کرد.
حزب ض.ا (ضد استعمار یا ضد انگلیس):
اقدام شیخ حسین لنکرانی در لو دادن کودتا، در راستای قسمنامهای است که اعضای حزب ض.ا به آن متعهد شدهاند. حزب ض.ا حزبی است که شهید مدرس و شیخ حسین لنکرانی و تعدادی از رجال ایرانی -که تقریباً جزء انسانهای شریف و درستی بودند که هر چند در دوره پهلوی و دستگاه پهلوی بودند ولی تقریباً سالم باقی مانده بودند ـ آن را پایهگذاری کردند.
در قسمنامه اعضای حزب ض.ا که خطاب به رئیس هیأت حاکمه آن ـ رئیس حزب ـ است، چنین آمده است:
آقای رئیس هیأت حاکمه
چون دفع ابتلا و آلام وطن عزیز را آرزومندم برای عقیم کردن دسائس اجنبی و منع تأثیر آن و ایجاد نقطه امید و تکیهگاه ملّی به صرافت طبع و نیت پاک به نام مصالح مملکت، داخل این جمعیت شده و شرف نفس خود را در پیشگاه هیأت حاکمه گرو گذاشته، به آفریننده جهان قسم یاد میکنم که به طریق ذیل رفتار نمایم:
ـ از صمیم قلب کوشش خواهم کرد که حس وطنخواهی و ایراندوستی در ایرانیان تولید و ترویج شود.
ـ با تمام قوا سلطنت پهلوی را تقویت نموده و به نام استقلال ایران با نقشهها و عملیاتی که بر ضد این سلطنت طرح شود جدّاً مبارزه خواهم کرد.
ـ تمام همّ خود را به کار خواهم برد که نفوذ نامشروع سفارتخانههای اجنبی از ایران ریشهکن شده، به دوره مداخله بیگانگان در امور داخلی این مملکت خاتمه داده شود.
ـ سرایر و رموز این حزب را تا جان در بدن دارم اختیاراً یا اجباراً، صراحتاً یا کنایةً افشا نخواهم کرد.
ـ اوامر و نواهی هیأت حاکمه را که برای خیر ایران صادر میشود واجب الاحترام شمرده، اطاعت خواهم کرد.
این حزب، حزبی است که روحانیت به راه انداخته است که هم برای مقابله با نفوذ بابیّت و بهائیت است و هم مقابله با استعمار و انگلیس. این حزب با هوشمندی کامل توانسته بود رضاخان را هم وارد این حزب کند و بدین ترتیب خواسته بود او را مصادره و به نفع خیر و صلاح ایران در خدمت بگیرد و عضو حزبی بشود که خودش قسم بخورد که نفوذ نامشروع سفارتخانههای اجنبی را از ایران ریشهکن میکند. بر اساس همین قسمنامه، نقشه کودتای بهاییها را افشا و آن را لو دادند و نیز به دلیل نهایت تحفّظ و سرّنگهداری اعضا، هیچ اطلاعی از این حزب در دست نیست. البته تصور نشود که این حزب و اعضای آن، طرفدار پهلوی هستند بلکه رضاخان، شاه شده و آدم بیگانه هم هست و حالا چنین حزبی درصدد است با عضویت چنین فردی به او بگوید ما با تو میخواهیم نفوذ سفارتخانهها را از بین ببریم؛ هر چند توفیقی حاصل نشد که این خود دلیلی دارد که بحث خواهد شد.
این حزب، حزبی است که افرادی را در مجلس دارد و نفوذ هم دارند. متن ذیل ، متن سندی است که به عنوان «متّحدالمآل» برای همه اعضا بخشنامه شده است و در واقع به اعضای حزب اعلام میکند که ما درصدد یک کار جدی هستیم که همان موضوع درگیری بین این حزب و تیمورتاش و حزب ایران نو بود:
پیروان ما
اقدامات مهمی راجع به اصلاحات اساسی در پیش است که ازدیاد و تکثیر عدّه را ایجاب میکند. لذا هر چه زودتر صورتی از اعضای صالح لایق مورد اطمینان با معرفی کامل بوسیله ارایهدهنده متحدالمآل و یا هر یک از رابطین خود که صلاح بدانید پیشنهاد نمائید که پس از اطلاع از تصمیم آن با نهایت دقت و مراقبت و رعایت کامل نظامات اقدام به ورود افراد تصویب شده بنماید.
امرداد 1306
باز متن بعدی، سند دیگری است که بخشنامهای به اعضای موجود حزب در مجلس است:
پیروان ما در مجلس
با لایحه تمدید اختیارات وزیر فعلی عدلیه موافقت نمائید.
23 خرداد 1306
این اسناد نشان میدهد که این حزب، یک حزب کاملاً فعال و منسجم در اصلاح امور است. مهم این است که کودتای هایم و بهاییها با تدبیر مرحوم حاج شیخ حسین لنکرانی خنثی میشود و مانع میشوند که ایران به دست آنها بیفتد.
در این مقطع رضاخان به بهاییها سخت میگیرد. خود بهاییها هم امروزه مدعی هستند که «اینکه گفته میشود ما وابسته هستیم؛ اینطور نیست و رضاخان بر ما سخت گرفته بود». ولی بعداً جریان برعکس میشود، یعنی وقت حزب ض.ا از بین میرود و شهید مدرس دستگیر و تبعید میشود، رشته امور از دست اینها خارج شده و به دست تیمورتاش میافتد، به تدریج بهاییها دوباره به دستگاه پهلوی وارد شده و نوبت آنها میشود. در دوره دوم سلطنت رضاخان، تقیزاده تقریباً هیچ کاره است، محمدعلی فروغی خانهنشین میشود تا شهریور ماه 1320 که بعداً دوباره میآید. اینها که یا ازلی هستند و یا مشکوک به ارتباط با ازلیها هستند، از گردونه فعالیت خارج می شوند و به این ترتیب بهاییها در دستگاه حاکمیتی نفوذ پیدا میکنند.
[1] وی یکی از افراد پشت پرده کودتای 1299 است.
( دکتر موسی فقیه حقانی، پژوهشگاه فرهنگ و معارف اسلامی- قم، جلسه نشست گفتگوهای نوین پژوهشی، پنج شنبه 14/11/95