۱۳۹۶/۱۱/۱۱
–
۸۱۷ بازدید
مراحل کمال به صورت تدریجی چیست؟ در هر دو دنیا اتفاق میوفتد ؟ بخصوص در آن دنیا و پس از مرگ؟
برنامه کلی که در تمام زندگی به کار می آید و باید مطابق آن حرکت نمود.
مراحل هفت گانه خودسازی و سلوک!
برای تنظیم برنامه سیر و سلوک هفت مرحله معرفی می شود:
1- جستجوی حقیقت: سیر و سلوک نظری
اولین قدمی که سالک برای خودسازی و سلوک برمی دارد، جستجوی حقیقت است. انسان تشنه حقیقت است و افکار و اندیشه و عقلانیت او با حقیقت شکل می گیرد. حقیقت انسان را از خواب غفلت بیدار می کند و به انگیزه قوی برای خوسازی می بخشد.
از جهتی حقایق به کلان و خرد تقسیم می شود. منظور ما از حقیقت در این مباحث حقایق کلان و استراتژیک زندگی است.
ما دو نوع حقیقت کلان در پیرامون خود داریم، حقایق تکوینی که در عالم طبیعت و ماورای طبیعت وجود دارد، مانند خدا و توحید و روح انسان و شیطان و دنیا و آخرت و برزخ و قیامت که علوم عقلی و اعتقادی متصدی تبیین آنها است و حقایق تشریعی که مراد دین توحیدی و دین شرک است.
سوالات اساسی زندگی و پاسخ یابی نسبت به آنها یکی از راهکارهای مناسب برای برنامه ریزی جهت کسب آگاهی و کشف حقایق زندگی است.
این حقایق عبارت اند از:
1- مبدا و مقصد شناسی (خدا، دنیا، آخرت، طبیعت و ماورای طبیعت
1- راهبرد شناسی ( دین توحید، دین شرک
1- راهبر شناسی (ولایت، امامت، نبوت، رسالت، شیطان
1- راهکار شناسی (شریعت و احکام دینی، عبادت، واجبات و مستحبات. اخلاق و روابط اجتماعی
1- راهرو شناسی (انسان شناسی، خودشناسی، روح، کمال و سعادت
منابع اصلی کسب آگاهی، قرآن کریم و روایات اهل بیت (ع) و علوم دینی است.
2- تزکیه نفس و آزادی از پرستش غیر خدا:
آزادی از پرستش غیر خدا از مراحل مهم خودسازی است. مبارزه با شرک درونی و بیرونی و خالص سازی عمل از پرستش غیر خدا، و ترک عادت ها و اسارت ها و وابستگی هایی که مانع خداپرستی است، آزادی انسان را تامین می کنند.
با کسب آزادی انسان باید به انقطاع کامل از دنیاپرستی و نفس پرستی برسد و از اسارت و بندگی هر چیزی و کسی جز خدا آزاد شود. لا اله الا الله.
آگاهی وقتی با آزادی به هم می آمیزد، زمینه اختیار را در انسان فراهم می آورد و باعث می شود که زندگی انسانی شکل بگیرد. در چنین زندگی است که هویت انسانی محقق می شود.
بت بزرگ انسان نفس او است و ما همگی اسیر و بنده نفس هستیم و تا از اسارت نفس خارج نشویم نمی توانیم در وادی بندگی خداوند وارد شویم. به قول مولوی. مادر بتها بت نفس شما است. جهاد اکبر مربوط به این وادی است.
3- بندگی و پرستش خدای یگانه:
وقتی انسان توانست از بند بندگی خود و نفس آزاد شود آنگاه بندگی خالصانه خداوند را درک و لذت بندگی را حس می کند.
بندگی، یعنی هدف نهایی زندگی اش قرب به خدا باشد و تمام زندگی اش را رنگ خدایی بزند و در جهت رسیدن به خدا سازمان دهی کند.
خداپرست واقعی کسی است که فقط خدا را بپرستد و فقط از او کمک بخواهد و تمام توجهش به خدا باشد و برای رسیدن به خدا تلاش نماید و به او توکل کند و به آنچه او برایش می پسندد راضی باشد و تسلیم اوامر او باشد و کارهای دنیوی اش را به او واگذار نماید. ایاک نعبد و ایاک نستعین.
4- اخلاق توحیدی:
اخلاق توحیدی روش اخلاق خداپرستان است. یعنی تخلق به صفات و کمالات الهی مانند مهربانی و علم و قدرت از طریق روابط اخلاقی با انسان های دیگر بر اساس نگرش توحیدی به بندگان خدا و درنظر گرفتن خداوند در برخوردها و روابط اجتماعی و تخلیه از اخلاق شیطانی و نفسانی و مادی.
5- سبک زندگی توحیدی:
سبک زندگی خداپرستان، توجه به خدا و خواست خدا در زندگی عادی و رنگ خدایی زدن به ظاهر زندگی طبیعی است.
یعنی در خوردن و خوابیدن و سخن گفتن و معاشرت و دوست یابی و ازدواج و تربیت فرزند و انتخاب شغل و کسب درآمد و شادی و نشاط و تفریح و ورزش و میهمانی و سبک لباس پوشیدن و وضعیت مسکن و تیپ اجتماعی و انتخاب مرکب و مسافرت و… رضایت خدا و اقتضای بندگی را رعایت کند.
6- عبادت و مشارکت اجتماعی:
یکی از مراحل بسیار موثر خودسازی توحیدی، عبادت و مشارکت اجتماعی است. انسان مومن گوشه گیر و منزوی نیست و در جامعه نقش فعال دارد.
از نظر اسلام جامعه مهد تربیت انسان مومن و مجاهد است. بدون مشارکت اجتماعی بسیاری از استعدادهای انسان شکوفا نمی شود.
داشتن نقش موثر در جامعه و احراز تخصص برای خدمت به خلق و هدایت جامعه و شرکت در مبارزات انقلابی و حمایت از رهبری دینی و جهاد برای حفظ دین و نظام اسلامی و مبارزات فرهنگی با هجوم دشمنان اسلام و شرکت در جهاد اصغر برای حفظ کیان و سرزمین اسلامی و شرکت در تظاهرات و کمک رسانی به مستمندان جامعه اسلامی و بسیاری فعالیت های دیگر، زمینه بسیار مناسبی برای تقویت ایمان و رشد و کمال انسانی است.
در روایت داریم: من اصبح و لم یهتم به امور المسلمین فلیس به مسلم. اصل مسلمانی ما به این است که نسبت به امور مسلمین بی تفاوت نباشیم و در جامعه اسلامی نقش موثر داشته باشیم.
7- وادی عشق و عرفان:
آنچه تاکنون بیان داشته ایم وادی عقل بود. در این وادی سالک با تکیه بر حجت و دلیل عقلانی و دینی راه خود را پیدا می کند و می رود، ولی استقامت در آن منتهی به عشق می شود.
اگر کسی راه عقل را به درستی بپیماید و کاملا مطیع و بنده خدای متعال شود، در نهایت به وادی عشق می رسد. از این به بعد نه تنها با نیروی عقل بلکه با انگیزه عشق به سوی خدا حرکت می کند. چون محبت در سالک ظهور کند انگیزه اش برای توحید و خداپرستی دو چندان می گردد.
در ادامه سالک از علم حصولی عبور می کند و به کشف وشهود می رسد، عین الیقین که از علم شهودی به قلب سالک می رسد بسیار قوی تر از علم الیقین است.
در این وادی شهود و عشق و ایمان به هم می آمیزد و بهجت و نشاطی در دل سالک ایجاد می کند که توصیف نمی شود.
برخی تضاد عقل و عشق را مطرح کرده اند، در حالی که عشق حقیقی ثمره و محصول عقل است و میان عقل و عشق رابطه علت و معلول است نه تضاد.
عشق در عرض عقل نیست که انسان ناگزیر از انتخاب یکی از آن دو باشد؛ بلکه عشق مرحله ای است که پس از عقل ورزی در سالک ظهور می کند. باید با عقل انتخاب کرد و با عشق پیمود.
انسان آمیزه ای از عقل و عشق است، ولی عقل ابتدا و عشق انتها است؛ نیرویی که قادر است انسان را به خواسته ها و اهداف خود، به خصوص در بحث وصول به حقیقت برساند، عشق است و نه عقل.
وادی عقل آدمی را از وادی طبیعت جدا می سازد و از آتش نجات می دهد و زندگی او را مدیریت می کند، ولی این نیروی عشق است که زمینه و اسباب پرستش و وصول به محبوب حقیقی را فراهم می کند.
پس سالک کوی حقیقت بدون گذر از وادی عقل و حکمت، نخواهد توانست به وادی عشق و محبت وارد شود و این دو وادی در پی هم اند