وهو الذی یتوفاکم باللیل ویعلم ما جرحتم بالنهار…او کسی است که روح شما را در شب به هنگام خواب می گیرد،واز آنچه در روز کسب کرده اید با خبر است سپس شما را در روز از خواب بر می انگیزد(واین وضع همچنان ادامه می یابد)تا مدت شما سر آید سپس بازگشت شما به سوی اوست،وشما را به آنچه عمل می کردیدآگاه می سازد.همانطور که می دانید خواب مرحله کوچکی از مرگ است،مرگ تعطیل کامل دستگاه مغز آدمی وقطع مطلق پیوند روح وجسم است،در حالی که خواب تنها تعطیل بخشی از دستگاه مغز وضعیف شدن این پیوند است.قرآن کریم می فرماید:این نظام خواب وبیداری تکرار می شود،شب می خوابید وروز شما را بیدار می کند واین وضع همچنان ادامه دارد تاپایان زندگی شما فرارسد.
خداوند به همه اعمال انسان آگاهی داردوقدرت او بر همه اشیاء غالب است وباید مراقب بود زیرا (ثم الیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعملون)بازگشت همه به سوی خداست ونتیجه اعمال خود را خواهید دید. تفسیر نمونه ،ج5ص272
مقصود از اجل مسمی عمری است که برای هرکسی مقرر گردیده است. درهر صورت باید دانست که انسان عمر محدودی دارد وممکن است وقتی خوابید دیگر بیدار نشود ،بنابر این باید مواظب اعمال خود باشد وقبل از فرا رسیدن اجل از مدت عمر خود بهره مناسب را ببرد.
ادامه توضیحات را در مورد معنی اجل واجل مسمی وعوامل دخیل در کوتاهی وطول عمر ،ملاحظه نمائید.
اجل، در لغت دو معنا دارد: یکی مدت معین و دیگری آخر مدت، در مفردات راغب و قاموس به آن ها اشاره شده است. به نظر علامه طباطبایی، معنای اصلی آن تمام مدت است و به طور مجازی در آخر مدت نیز استعمال می شود, (ترجمه تفسیر المیزان، ج 7, ص 10)
طبق مفاد آیه 2 از سوره ی انعام (ثم قضی اجلا و اجل مسمی عنده ), انسان دارای دو نوع اجل است که یکی مشروط است و دیگری محتوم یا مسمی. منظور از مشروط این است که تابع شرایطی است و اگر آن شرایط فراهم باشد, اجل خواهد آمد و اگر فراهم نباشد, نخواهد آمد. مقصود از محتوم هم این است که در وقت معینی می آید و حتمی است. اجل نوع اول، قابل محو و اثبات است ; اما دومی ثابت و پایدار است.(برای توضیح بیش تر ر.ک : همان، ص 13 – 11)
در حدیثی از امام صادق (ع ) در تفسیر آیه ی فوق آمده است که آن حضرت فرمود: آن ها دو اجلند اجل مشروط که خدا در آن هر چه بخواهد می کند و اجل محتوم، (مجلسی، بحارالانوار, ج 5, ص 140, حدیث 9, چاپ بیروت و تفسیر نور الثقلین، ج 1, ص 504, نشر اسماعلیان)
خلاصه، از کلمه ی مسمی که بعد از واژه ی اجل در آیه ی 60 سوره انعام ذکر شده است و با توجه به آیه ی 124 اعراف که می فرماید: «و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین», می توان چنین استنباط کرد که اجل مسمی برای هر کس از روز تولد, نزد خدا معلوم و معین است. افزون بر آن، در آیه ی 2 همین سوره، بعد از کلمه ی مسمی، عبارت «عنده» هم به کار رفته است که نشان می دهد اطلاع بر این مسمی منحصر به خدا می باشد, (ترجمه المیزان، ج 7, ص 206).
پاسخ را با بیانی دیگر پی می گیریم:
همه موجودات و حوادث و پدیده هاى جهان، مطابق اراده ازلى و قضا و قدر الهى انجام مى شود. قضا و قدر الهى نیز به این تعلق گرفته که هر موجود و پدیده اى از راه علل و اسباب خاص خودش به وجود بیاید یا از بین برود و مسأله مرگ و میرها نیز طبق ناموس خلقت و نظام علّى و معلولى پدید آید.
به طور کلى مرگ و میر دو نوع است: یکى اجل مسمّى، و دوّم اجل معلّق یا غیر مسمّى.
نوع اوّل همان اجل طبیعى است که مطابق با نظام خلقت هرموجود زنده اى پس از یک دوره زندگى عوامل زیستى او رو به کاهش و زوال مى گذارد تا روزى که عمر او به سر رسد، و اجل معلق، مرگ هاى زودرس هستند که بر اثر تصادف یا بیمارى ها و… پدید مى آیند و هر دو اجل به اراده و مشیت الهى و بر طبق قضا و قدر الهى انجام مى شود، ولى نکته اى که در اینجا قابل توجه است این که اعمال و رفتار ارادى و اختیارى انسان نیز، خود یکى از اسباب و مشیات این عالم و جزئى از قضا و قدر الهى است که در بسیارى ازحوادث و پدیده هاى عالم، نقش فاعلى به خود مى گیرد. پس انسان مى تواند با اعمال و رفتار خود، سرنوشت خویش را تعیین کند و یکى از امورى که رفتار انسان در تعیین آن مؤثر است، مرگ مى باشد. انسان مى تواند با رعایت اصول بهداشتى و… عمر خود را به حد طبیعى و واقعى برساند. علاوه بر این بعضى از گناهان یا کارهاى خیر مانند قطع رحم یا ظلم و احسان وصله رحم و صدقات و… نیز در تأخیر و تقدیم مرگ ها مؤثر است، ولى در نهایت همه اینها برطبق قانون قضا و قدر الهى است و خداوند از ازل مى داند که هر انسانى با اعمال و رفتار خوب یا بد خویش چه نوع اجلى خواهد داشت.
با استفاده از آیات و روایات، معلوم مى شود که انسان داراى دو نوع مرگ است: یکى مرگ حتمى (و به تعبیر قرآن مرگ مسمّى) و دیگرى مرگ مشروط (و به تعبیر قرآن مرگ معلّق). مرگ حتمى، هرگز تأخیر و تقدم ندارد و صله رحم، صدقه و… هم تأثیرى بر آن نخواهد داشت. آنچه در روایات وارد شده که صدقه، صله رحم، تشییع جنازه مؤمن و… عمر انسان را طولانى مى کند و با برخى امور آن را کاهش مى دهد، مربوط به اجل معلق است. به این مثال توجه کنید: اگر فانوسى را که در مخزن آن مقدارى نفت وجود دارد، روشن کنیم دو نوع خاموشى براى آن متصور است: یکى آن که آن قدر روشن باشد تا نفت آن تمام شود و به طور طبیعى خاموش گردد. دوم آن که قبل از تمام شدن نفت، کسى آن را خاموش کند یا فانوس بر زمین افتد و… خاموش شود.
بیشتر مرگ ها با اجل معلق تحقق مى پذیرد نه با اجل حتمى؛ یعنى، یک سرى عوامل، در تقدیم و یا تأخیر آن دخیل است؛ مثلاً اگر کسى از بدن خود مراقبت نکند و غذاهاى ناسالم و مضر تناول نماید، در اثر مسمومیت و یا انسداد شریان ها و … عمرش به پایان مى رسد؛ حال آن که اگر مراقبت مى کرد، ممکن بود عمرش طولانى تر باشد.
تأثیر برخى از اعمال نیز به همین شکل است. صله رحم آن را افزایش مى دهد و قطع رحم آن را کاهش مى دهد؛ ولى دامنه تأثیر در محدوده اجل معلق است نه اجل مسمى.
صدقه مسلما اجل را به تأخیر مى اندازد؛ ولى باید بدانیم که یک حادثه مرهون علل و عوامل مختلفى است که مجموع آنها حادثه اى را پیش مى آورند. بنابراین چه بسا اگر صدقه در کار نبود پیش از این حوادث منجر به آن واقعه مى شد و یا حادثه ناگوارترى پیش مى آمد. بالاخره محاسبه دقیق این امور از عهده بشر خارج است.
خداوند به همه اعمال انسان آگاهی داردوقدرت او بر همه اشیاء غالب است وباید مراقب بود زیرا (ثم الیه مرجعکم ثم ینبئکم بما کنتم تعملون)بازگشت همه به سوی خداست ونتیجه اعمال خود را خواهید دید. تفسیر نمونه ،ج5ص272
مقصود از اجل مسمی عمری است که برای هرکسی مقرر گردیده است. درهر صورت باید دانست که انسان عمر محدودی دارد وممکن است وقتی خوابید دیگر بیدار نشود ،بنابر این باید مواظب اعمال خود باشد وقبل از فرا رسیدن اجل از مدت عمر خود بهره مناسب را ببرد.
ادامه توضیحات را در مورد معنی اجل واجل مسمی وعوامل دخیل در کوتاهی وطول عمر ،ملاحظه نمائید.
اجل، در لغت دو معنا دارد: یکی مدت معین و دیگری آخر مدت، در مفردات راغب و قاموس به آن ها اشاره شده است. به نظر علامه طباطبایی، معنای اصلی آن تمام مدت است و به طور مجازی در آخر مدت نیز استعمال می شود, (ترجمه تفسیر المیزان، ج 7, ص 10)
طبق مفاد آیه 2 از سوره ی انعام (ثم قضی اجلا و اجل مسمی عنده ), انسان دارای دو نوع اجل است که یکی مشروط است و دیگری محتوم یا مسمی. منظور از مشروط این است که تابع شرایطی است و اگر آن شرایط فراهم باشد, اجل خواهد آمد و اگر فراهم نباشد, نخواهد آمد. مقصود از محتوم هم این است که در وقت معینی می آید و حتمی است. اجل نوع اول، قابل محو و اثبات است ; اما دومی ثابت و پایدار است.(برای توضیح بیش تر ر.ک : همان، ص 13 – 11)
در حدیثی از امام صادق (ع ) در تفسیر آیه ی فوق آمده است که آن حضرت فرمود: آن ها دو اجلند اجل مشروط که خدا در آن هر چه بخواهد می کند و اجل محتوم، (مجلسی، بحارالانوار, ج 5, ص 140, حدیث 9, چاپ بیروت و تفسیر نور الثقلین، ج 1, ص 504, نشر اسماعلیان)
خلاصه، از کلمه ی مسمی که بعد از واژه ی اجل در آیه ی 60 سوره انعام ذکر شده است و با توجه به آیه ی 124 اعراف که می فرماید: «و لکم فی الارض مستقر و متاع الی حین», می توان چنین استنباط کرد که اجل مسمی برای هر کس از روز تولد, نزد خدا معلوم و معین است. افزون بر آن، در آیه ی 2 همین سوره، بعد از کلمه ی مسمی، عبارت «عنده» هم به کار رفته است که نشان می دهد اطلاع بر این مسمی منحصر به خدا می باشد, (ترجمه المیزان، ج 7, ص 206).
پاسخ را با بیانی دیگر پی می گیریم:
همه موجودات و حوادث و پدیده هاى جهان، مطابق اراده ازلى و قضا و قدر الهى انجام مى شود. قضا و قدر الهى نیز به این تعلق گرفته که هر موجود و پدیده اى از راه علل و اسباب خاص خودش به وجود بیاید یا از بین برود و مسأله مرگ و میرها نیز طبق ناموس خلقت و نظام علّى و معلولى پدید آید.
به طور کلى مرگ و میر دو نوع است: یکى اجل مسمّى، و دوّم اجل معلّق یا غیر مسمّى.
نوع اوّل همان اجل طبیعى است که مطابق با نظام خلقت هرموجود زنده اى پس از یک دوره زندگى عوامل زیستى او رو به کاهش و زوال مى گذارد تا روزى که عمر او به سر رسد، و اجل معلق، مرگ هاى زودرس هستند که بر اثر تصادف یا بیمارى ها و… پدید مى آیند و هر دو اجل به اراده و مشیت الهى و بر طبق قضا و قدر الهى انجام مى شود، ولى نکته اى که در اینجا قابل توجه است این که اعمال و رفتار ارادى و اختیارى انسان نیز، خود یکى از اسباب و مشیات این عالم و جزئى از قضا و قدر الهى است که در بسیارى ازحوادث و پدیده هاى عالم، نقش فاعلى به خود مى گیرد. پس انسان مى تواند با اعمال و رفتار خود، سرنوشت خویش را تعیین کند و یکى از امورى که رفتار انسان در تعیین آن مؤثر است، مرگ مى باشد. انسان مى تواند با رعایت اصول بهداشتى و… عمر خود را به حد طبیعى و واقعى برساند. علاوه بر این بعضى از گناهان یا کارهاى خیر مانند قطع رحم یا ظلم و احسان وصله رحم و صدقات و… نیز در تأخیر و تقدیم مرگ ها مؤثر است، ولى در نهایت همه اینها برطبق قانون قضا و قدر الهى است و خداوند از ازل مى داند که هر انسانى با اعمال و رفتار خوب یا بد خویش چه نوع اجلى خواهد داشت.
با استفاده از آیات و روایات، معلوم مى شود که انسان داراى دو نوع مرگ است: یکى مرگ حتمى (و به تعبیر قرآن مرگ مسمّى) و دیگرى مرگ مشروط (و به تعبیر قرآن مرگ معلّق). مرگ حتمى، هرگز تأخیر و تقدم ندارد و صله رحم، صدقه و… هم تأثیرى بر آن نخواهد داشت. آنچه در روایات وارد شده که صدقه، صله رحم، تشییع جنازه مؤمن و… عمر انسان را طولانى مى کند و با برخى امور آن را کاهش مى دهد، مربوط به اجل معلق است. به این مثال توجه کنید: اگر فانوسى را که در مخزن آن مقدارى نفت وجود دارد، روشن کنیم دو نوع خاموشى براى آن متصور است: یکى آن که آن قدر روشن باشد تا نفت آن تمام شود و به طور طبیعى خاموش گردد. دوم آن که قبل از تمام شدن نفت، کسى آن را خاموش کند یا فانوس بر زمین افتد و… خاموش شود.
بیشتر مرگ ها با اجل معلق تحقق مى پذیرد نه با اجل حتمى؛ یعنى، یک سرى عوامل، در تقدیم و یا تأخیر آن دخیل است؛ مثلاً اگر کسى از بدن خود مراقبت نکند و غذاهاى ناسالم و مضر تناول نماید، در اثر مسمومیت و یا انسداد شریان ها و … عمرش به پایان مى رسد؛ حال آن که اگر مراقبت مى کرد، ممکن بود عمرش طولانى تر باشد.
تأثیر برخى از اعمال نیز به همین شکل است. صله رحم آن را افزایش مى دهد و قطع رحم آن را کاهش مى دهد؛ ولى دامنه تأثیر در محدوده اجل معلق است نه اجل مسمى.
صدقه مسلما اجل را به تأخیر مى اندازد؛ ولى باید بدانیم که یک حادثه مرهون علل و عوامل مختلفى است که مجموع آنها حادثه اى را پیش مى آورند. بنابراین چه بسا اگر صدقه در کار نبود پیش از این حوادث منجر به آن واقعه مى شد و یا حادثه ناگوارترى پیش مى آمد. بالاخره محاسبه دقیق این امور از عهده بشر خارج است.