۱۳۹۶/۱۰/۲۸
–
۵۶۵۵ بازدید
ماجرای حصر آیت الله سید محمد صادق روحانی در دهه ۶۰چی بود؟
با سلام و تحیت. فرهیخته گرامی حصر ایشان مربوط به مخالفت ایشان با قائم مقامی منتظری بود که به دنبال سخنرانی ایشان در سال 64 صورت گرفت و با زیر سؤال بردن نظام اسلامی و غیر اسلامی و منحرف دانستن آن و مخالفت با نهاد مجلس خبرگان و اهانت و توهین همراه بود .هر چند انتقاد نسبت به نظام اشکالی ندارد ، اما زیر سؤال بردن نظام و غیر اسلامی دانستن آن ، تحت عنوان انتقاد به هیچ وجه پذیرفته نبوده و در حکم مخالفت با اصل نظام محسوب می گردد . متن سخنان آیت الله سید صادق روحانی که در جمع شاگردان خارج فقه خویش در مسجد محمدیه که در تاریخ 6/9/1364 ایراد نمودند را در این جا می آورم تا موضوع کاملاً روشن شود .
ایشان در این باره چنین گفت« با اینکه این مقدار روایات کثیره اى در باب امر به معروف ونهى از منکر وارد شده است وآن روایات وادله محکمهاى داله بر اینکه اذا ظهرت البدع فعلى العالم ان یظهر علمه والافعلیه لعنت الله ویا اینکه در آن خطبه شریف معصوم علیه السلام مى فرماید به اینکه خداوند تبارک وتعالى از علماء پیمان گرفته است ، عهد گرفته است که در مقابل زورگوئى زورگویان استقامت کنند وبراى دفاع از مظلومین قیام کنند . با همه این حرفها باز مى بینیم که مولاى متقیان على علیه آلاف التحیه والثناء در موقعیتهاى قرار گرفته پیشامدهایى بوجودآمده مى فرماید : ان اقول یقولون حرص على الملک وان اسکت یقولوا جزع من الموت وما هم یک همچو پیشامدى در این عصر براى ما شده است ، کارهاى خلافى که مى شود ،کارها زیاد است هر کدام از اینها را بخواهیم بگوئیم همین است ، مى گویند طمع به ملک دارد. نگوئیم مى گویند از ترس تفسیق واز ترس موت واز ترس کشته شدن است ویا از زندان رفتن ترسید ولى من خدا را به شهادت مى طلبم براى این پیشامدى که اخیرا شده است ومن راجع به آن پیشامد مى خواهم صحبت کنم ، راجع به آن نه طمع در ملک دارم ونه خیال رهبرى دارم ونه اینکه اگر ساکت بشوم از مرگ مى ترسم من وظیفه شرعیم را همانجور که خود مولاى متقیان على علیه السلام در مواقعی که اصل اسلام به خطر مى افتاد . با همان جملهاى که فرموده بود مخالفت مى کرد ، همین گونه الان وظیفهمان هست ، من اسلام را درخطر جدى مى بینم ، من عالم تشیع را در خطر جدى مى بینم ، وظیفهام هست بگویم واین گفتن هم نه از باب این است که یک طمعى به ملک دارم ، به خداى احد وواحد قسم هیچگونه نظرى ندارم وطالب ملک ورهبرى نیستم ، من اسلام را در خطر مى بینم ، من روحانیت را در خطر مى بینم ، من مرجعیت تشیع را در خطر مى بینم . حکومت اسلامى که از اول انعقادش روى این اساس بود که مى گفتند به اینکه رهبر وحاکم بر امت باید از طرف خدا تعیین بشود وهیچگونه ارتباطى با مردم ندارد ونزاعى است که در صدر تشکیل حکومت اسلامى بود تمام حرف در این بود که علماء و روحانیت مى گفتند هیچ عناوین دیگر که رجوع به آراء مسلمین ومردم است آنها میزان نیست آنها به اسم حکومت اسلامى نمى توانیم بگوئیم هست ، حکومت اسلامى این است که امام زمان ( علیه السلام ) ، حاکم را از طرف خداوند تبارک وتعالى تعیین کرده است ، اساسا اختلاف شیعه وسنى در این است والا سنیها هیچ اختلافى با على واولاد على ( علیهم السلام ) در باب بیان احکام الهى نداشتند آنها که درخانه على ( علیه السلام) مى رفتند واحکام را از على ( علیه السلام ) مى پرسیدند ، آنها که نسبت به اهل بیت عصمت وطهارت – اگر اکتفا به مسأله گفتن مى کردند – بهترین زندگى را براى آنهاتشکیل مى دادند وبهترین استراحت را براى آنها فراهم مى کردند ، نزاع در این بود که آنهامى گفتند : حکومت اسلام الهى است وما تعیین شدیم براى حکومت واینها مى گفتند به اینکه حکومت الهى نیست ، باید مردم تعیین کنند اساس اختلاف شیعه وسنى این است وتمام نزاعى که در مقام است همین است به اینکه رجوع به آراء مردم در باب تعیین حاکم نباید بشود وحاکم را باید امام زمان تعیین کند واین آقایان اگر از طرق دیگر واردمى شدند ومى گفتند به اینکه ، زید یا عمر لیاقت حکومت را دارد ، ما از فرمایشات امام زمان چنین فهمیدیم ، ما دیشب امام زمان را در خواب دیدیم وبه ما فرمود به اینکه زیدرا تعیین وجانشین خود کنید . در این کسى حرفى نداشت . که دیشب شده است ورهبرى را این آقایان در اتاقى دربسته نشستهاند با یکدیگر ودر آنجا اولا شهادت مى دهند ، این شهادت زور ودروغ به اینکه نظر اکثریت این است بعد آقاى خمینى زید را انتخاب کردند براى مرجعیت ، اولا مرجعیت شیعه مگر دست یک مشت رجاله وعوام الناس است تا اینکه آنها تعیین مرجع بکنند ، رهبرى که دست این جمعیت وآن گروه نیست ، این حکومت اسلامى را به نابودى مى کشد این حکومتى است غیر اسلامى ، به نام اسلام ، بدتر ازآن حکومتها غیر اسلامى است که اسم اسلام را روى آن نگذاشتهاند . من اینجا اعلام مى کنم به اینکه با این طریق انتخاب مخالفم ، این طرز انتخاب مخالف است با اصل دستورات اسلام است ، با اصل حکومت اسلامى مغایر است واین موجب مى شود به اینکه حکومت اسلامى در خطر سقوط حتمى واقع بشود ، این سبب مى شود که همانطورى که در صدراسلام شروع کردند بعنوان آراء عمومى ومسیر خلافت را از مسیرى که خدا تعیین کرده بودمنحرف کردند که روزى به جائى رسید که یزید هم خلیفه مسلمین شد ، من هم مى بینم به اینکه حاکم بر مملکت اسلامى ما وبر حکومت اسلامى ما روزى یک مرد فاسق وفاجر وهمه کاره است ، اینکه مئونهاى ندارد یک دستهاى پیش خود مى نشینند مى گویند قیم اند براى مردم ومى گویند مردم انتخاب کرده اند اولا این دروغ است مردم کسى را انتخاب نکرده ، مردم رأى نداده اند به کسى وثانیا اگر هم این حرف صحیح باشد این با اصل حکومت اسلامى مخالف است ، این چه منطقى است .ومن کاندیدای رهبرى نیستم ، من به رهبرى خیال ندارم ولى با این طریق انتخاب رهبرمخالفم ، این اساس اسلام را به خطر مى اندازد اساس ولایت را در خطر مى اندازد نه ازاسلام دیگر چیزى باقى مى ماند ( اگر باقى گذاشتند تا آن روز ) از اسلام چیزى باقی مى ماند ونه از روحانیت چیزى واین سبب نابودى همه اینها مى شود ، البته موضوع بحث مفصلى دارد واین بحث را باید در جلساتى بحث کنیم وفعلا بعنوان اشاره اى به این موضوع کردم وانشاءالله در موقع دیگر بحث خواهد شد ، فعلا مطلب همین است ، این طریق رهبرتعیین کردن ، مخالف صریح دستورات اسلام است واین حکومت غیر اسلامى وبه نام اسلام این سنخ حکومت ضررش بر اسلام از حکومتهاى غیر اسلامى که به اسم اسلام نیست ضررش چند برابر است ، ضررش زیادتر است ومثل اینست به اینکه فرق این دو تا چنین است ، یک وقت کسى معصیتى مى کند ومعترف است به اینکه معصیت است ، یک وقت معصیتى مى کند ومى گوید حکم الله این است وجایز است این معنى ضرر دومى از اولى زیادتر است این قسم حکومت که به نام اسلام است بر علیه اسلام وبر علیه صریح دستورات اسلامى ، این ضررش از حکومتهاى غیر اسلامى که ادعا نمى کنند حتى از حکومت کمونیستى به نظر من بدتر است ، این قسم حکومت . بنابراین من با این قسم مخالفم ، با این طرز حکومت واینجا هم اعلام مخالفت مى کنم وبه مصادر امر هم خواهم نامه نوشت واقدامات به هر گونه که در وسعم هست خواهم کرد واز مسلمانها هم مى خواهم به اینکه مردمى که این مقدار کشته داده اند ، این مقدار فعالیت کرده اند ، این مقدار ضررهاى مالى وجانى متحمل شده اند که نظر آنها این بود که حکومت اسلامى وحکومت الهى برقرار بشود ، به آنها اعلام مى کنم این حکومت از مسیر اصلى منحرف شده ودیگرحکومت اسلامى نیست واین حکومت ، حکومتى است بر خلاف تمام دستورات اسلام .» ( کتاب زندگی نامۀ حضرت آیت الله سید صادق روحانی ) البته فرزند آقای منتظری اتهاماتی را به وی وارد ساخت ، اما بعدها آقای منتظری در خاطرات خود مدعی شد که با این حصر مخالف بوده و وزارت اطلاعات چنین اقدامی را انجام داده است . آقای منتظری در کتاب خاطرات خویش در پاسخ به این سؤال که آیا قضیه برخورد با آیت الله سید صادق روحانی در ارتباط با همین صحبتی بود که در مورد قائم مقامی رهبری شما کرده بودند؟ چنین جواب می دهد بله آقای حاج سید صادق روحانی دو روز در این رابطه سر درس صحبت کرده بودند، بعد بدون اطلاع من رفته بودند در خانه ایشان و مزاحمشان شده بودند و درس ایشان را نیز تعطیل کردند و ایشان را محصور نمودند; آقای ری شهری که آن وقت وزیر اطلاعات بود آمد اینجا، من به او گفتم : آقای ری شهری این کار درست نیست و به ضرر من هم هست ، ممکن است آقای آسید صادق روحانی فکر کند که از ناحیه من این کار صورت گرفته ، من با این کار مخالفم . گفت : آخه ایشان نباید این حرفها را بزند. گفتم : ایشان یک آدم ملایی است و حق اظهار نظر دارد، برای صد یا دویست نفر از شاگردانش یک مطلبی را گفته روز بعدش هم همان حرفها را تکرار کرده ، اگر ایشان راه می افتاد می آمد در صحن و سخنرانی می کرد و مردم را راه می انداخت و تظاهرات و سرو صدا می کرد آن وقت می گفتند خلاف نظام کار کرده است ، اما این اندازه باید به ایشان حق داد که نظرش را در درسش بگوید. من فکر می کنم الان هم آقای روحانی فکر می کند من باعث شدم که جلوی درس ایشان گرفته شود، با اینکه من با این کارها جدا مخالف بودم ، و با آقای ری شهری هم سر این قضیه دعوا کردم منتها او به حرف من گوش نداد. ( خاطرات آیت الله منتظری ، ج1، ص 481)
به هر حال حصر ایشان نه تنها به دلیل اعتراض به قائم مقامی آقای منتظری ، بلکه به دلیل زیر سؤال بردن نظام و اتهام وارد نمودن به آن و منحرف و غیر اسلامی دانستن آن صورت گرفت که در سال 1377 به دستور مقام معظم رهبری رفع گردید .
ایشان در این باره چنین گفت« با اینکه این مقدار روایات کثیره اى در باب امر به معروف ونهى از منکر وارد شده است وآن روایات وادله محکمهاى داله بر اینکه اذا ظهرت البدع فعلى العالم ان یظهر علمه والافعلیه لعنت الله ویا اینکه در آن خطبه شریف معصوم علیه السلام مى فرماید به اینکه خداوند تبارک وتعالى از علماء پیمان گرفته است ، عهد گرفته است که در مقابل زورگوئى زورگویان استقامت کنند وبراى دفاع از مظلومین قیام کنند . با همه این حرفها باز مى بینیم که مولاى متقیان على علیه آلاف التحیه والثناء در موقعیتهاى قرار گرفته پیشامدهایى بوجودآمده مى فرماید : ان اقول یقولون حرص على الملک وان اسکت یقولوا جزع من الموت وما هم یک همچو پیشامدى در این عصر براى ما شده است ، کارهاى خلافى که مى شود ،کارها زیاد است هر کدام از اینها را بخواهیم بگوئیم همین است ، مى گویند طمع به ملک دارد. نگوئیم مى گویند از ترس تفسیق واز ترس موت واز ترس کشته شدن است ویا از زندان رفتن ترسید ولى من خدا را به شهادت مى طلبم براى این پیشامدى که اخیرا شده است ومن راجع به آن پیشامد مى خواهم صحبت کنم ، راجع به آن نه طمع در ملک دارم ونه خیال رهبرى دارم ونه اینکه اگر ساکت بشوم از مرگ مى ترسم من وظیفه شرعیم را همانجور که خود مولاى متقیان على علیه السلام در مواقعی که اصل اسلام به خطر مى افتاد . با همان جملهاى که فرموده بود مخالفت مى کرد ، همین گونه الان وظیفهمان هست ، من اسلام را درخطر جدى مى بینم ، من عالم تشیع را در خطر جدى مى بینم ، وظیفهام هست بگویم واین گفتن هم نه از باب این است که یک طمعى به ملک دارم ، به خداى احد وواحد قسم هیچگونه نظرى ندارم وطالب ملک ورهبرى نیستم ، من اسلام را در خطر مى بینم ، من روحانیت را در خطر مى بینم ، من مرجعیت تشیع را در خطر مى بینم . حکومت اسلامى که از اول انعقادش روى این اساس بود که مى گفتند به اینکه رهبر وحاکم بر امت باید از طرف خدا تعیین بشود وهیچگونه ارتباطى با مردم ندارد ونزاعى است که در صدر تشکیل حکومت اسلامى بود تمام حرف در این بود که علماء و روحانیت مى گفتند هیچ عناوین دیگر که رجوع به آراء مسلمین ومردم است آنها میزان نیست آنها به اسم حکومت اسلامى نمى توانیم بگوئیم هست ، حکومت اسلامى این است که امام زمان ( علیه السلام ) ، حاکم را از طرف خداوند تبارک وتعالى تعیین کرده است ، اساسا اختلاف شیعه وسنى در این است والا سنیها هیچ اختلافى با على واولاد على ( علیهم السلام ) در باب بیان احکام الهى نداشتند آنها که درخانه على ( علیه السلام) مى رفتند واحکام را از على ( علیه السلام ) مى پرسیدند ، آنها که نسبت به اهل بیت عصمت وطهارت – اگر اکتفا به مسأله گفتن مى کردند – بهترین زندگى را براى آنهاتشکیل مى دادند وبهترین استراحت را براى آنها فراهم مى کردند ، نزاع در این بود که آنهامى گفتند : حکومت اسلام الهى است وما تعیین شدیم براى حکومت واینها مى گفتند به اینکه حکومت الهى نیست ، باید مردم تعیین کنند اساس اختلاف شیعه وسنى این است وتمام نزاعى که در مقام است همین است به اینکه رجوع به آراء مردم در باب تعیین حاکم نباید بشود وحاکم را باید امام زمان تعیین کند واین آقایان اگر از طرق دیگر واردمى شدند ومى گفتند به اینکه ، زید یا عمر لیاقت حکومت را دارد ، ما از فرمایشات امام زمان چنین فهمیدیم ، ما دیشب امام زمان را در خواب دیدیم وبه ما فرمود به اینکه زیدرا تعیین وجانشین خود کنید . در این کسى حرفى نداشت . که دیشب شده است ورهبرى را این آقایان در اتاقى دربسته نشستهاند با یکدیگر ودر آنجا اولا شهادت مى دهند ، این شهادت زور ودروغ به اینکه نظر اکثریت این است بعد آقاى خمینى زید را انتخاب کردند براى مرجعیت ، اولا مرجعیت شیعه مگر دست یک مشت رجاله وعوام الناس است تا اینکه آنها تعیین مرجع بکنند ، رهبرى که دست این جمعیت وآن گروه نیست ، این حکومت اسلامى را به نابودى مى کشد این حکومتى است غیر اسلامى ، به نام اسلام ، بدتر ازآن حکومتها غیر اسلامى است که اسم اسلام را روى آن نگذاشتهاند . من اینجا اعلام مى کنم به اینکه با این طریق انتخاب مخالفم ، این طرز انتخاب مخالف است با اصل دستورات اسلام است ، با اصل حکومت اسلامى مغایر است واین موجب مى شود به اینکه حکومت اسلامى در خطر سقوط حتمى واقع بشود ، این سبب مى شود که همانطورى که در صدراسلام شروع کردند بعنوان آراء عمومى ومسیر خلافت را از مسیرى که خدا تعیین کرده بودمنحرف کردند که روزى به جائى رسید که یزید هم خلیفه مسلمین شد ، من هم مى بینم به اینکه حاکم بر مملکت اسلامى ما وبر حکومت اسلامى ما روزى یک مرد فاسق وفاجر وهمه کاره است ، اینکه مئونهاى ندارد یک دستهاى پیش خود مى نشینند مى گویند قیم اند براى مردم ومى گویند مردم انتخاب کرده اند اولا این دروغ است مردم کسى را انتخاب نکرده ، مردم رأى نداده اند به کسى وثانیا اگر هم این حرف صحیح باشد این با اصل حکومت اسلامى مخالف است ، این چه منطقى است .ومن کاندیدای رهبرى نیستم ، من به رهبرى خیال ندارم ولى با این طریق انتخاب رهبرمخالفم ، این اساس اسلام را به خطر مى اندازد اساس ولایت را در خطر مى اندازد نه ازاسلام دیگر چیزى باقى مى ماند ( اگر باقى گذاشتند تا آن روز ) از اسلام چیزى باقی مى ماند ونه از روحانیت چیزى واین سبب نابودى همه اینها مى شود ، البته موضوع بحث مفصلى دارد واین بحث را باید در جلساتى بحث کنیم وفعلا بعنوان اشاره اى به این موضوع کردم وانشاءالله در موقع دیگر بحث خواهد شد ، فعلا مطلب همین است ، این طریق رهبرتعیین کردن ، مخالف صریح دستورات اسلام است واین حکومت غیر اسلامى وبه نام اسلام این سنخ حکومت ضررش بر اسلام از حکومتهاى غیر اسلامى که به اسم اسلام نیست ضررش چند برابر است ، ضررش زیادتر است ومثل اینست به اینکه فرق این دو تا چنین است ، یک وقت کسى معصیتى مى کند ومعترف است به اینکه معصیت است ، یک وقت معصیتى مى کند ومى گوید حکم الله این است وجایز است این معنى ضرر دومى از اولى زیادتر است این قسم حکومت که به نام اسلام است بر علیه اسلام وبر علیه صریح دستورات اسلامى ، این ضررش از حکومتهاى غیر اسلامى که ادعا نمى کنند حتى از حکومت کمونیستى به نظر من بدتر است ، این قسم حکومت . بنابراین من با این قسم مخالفم ، با این طرز حکومت واینجا هم اعلام مخالفت مى کنم وبه مصادر امر هم خواهم نامه نوشت واقدامات به هر گونه که در وسعم هست خواهم کرد واز مسلمانها هم مى خواهم به اینکه مردمى که این مقدار کشته داده اند ، این مقدار فعالیت کرده اند ، این مقدار ضررهاى مالى وجانى متحمل شده اند که نظر آنها این بود که حکومت اسلامى وحکومت الهى برقرار بشود ، به آنها اعلام مى کنم این حکومت از مسیر اصلى منحرف شده ودیگرحکومت اسلامى نیست واین حکومت ، حکومتى است بر خلاف تمام دستورات اسلام .» ( کتاب زندگی نامۀ حضرت آیت الله سید صادق روحانی ) البته فرزند آقای منتظری اتهاماتی را به وی وارد ساخت ، اما بعدها آقای منتظری در خاطرات خود مدعی شد که با این حصر مخالف بوده و وزارت اطلاعات چنین اقدامی را انجام داده است . آقای منتظری در کتاب خاطرات خویش در پاسخ به این سؤال که آیا قضیه برخورد با آیت الله سید صادق روحانی در ارتباط با همین صحبتی بود که در مورد قائم مقامی رهبری شما کرده بودند؟ چنین جواب می دهد بله آقای حاج سید صادق روحانی دو روز در این رابطه سر درس صحبت کرده بودند، بعد بدون اطلاع من رفته بودند در خانه ایشان و مزاحمشان شده بودند و درس ایشان را نیز تعطیل کردند و ایشان را محصور نمودند; آقای ری شهری که آن وقت وزیر اطلاعات بود آمد اینجا، من به او گفتم : آقای ری شهری این کار درست نیست و به ضرر من هم هست ، ممکن است آقای آسید صادق روحانی فکر کند که از ناحیه من این کار صورت گرفته ، من با این کار مخالفم . گفت : آخه ایشان نباید این حرفها را بزند. گفتم : ایشان یک آدم ملایی است و حق اظهار نظر دارد، برای صد یا دویست نفر از شاگردانش یک مطلبی را گفته روز بعدش هم همان حرفها را تکرار کرده ، اگر ایشان راه می افتاد می آمد در صحن و سخنرانی می کرد و مردم را راه می انداخت و تظاهرات و سرو صدا می کرد آن وقت می گفتند خلاف نظام کار کرده است ، اما این اندازه باید به ایشان حق داد که نظرش را در درسش بگوید. من فکر می کنم الان هم آقای روحانی فکر می کند من باعث شدم که جلوی درس ایشان گرفته شود، با اینکه من با این کارها جدا مخالف بودم ، و با آقای ری شهری هم سر این قضیه دعوا کردم منتها او به حرف من گوش نداد. ( خاطرات آیت الله منتظری ، ج1، ص 481)
به هر حال حصر ایشان نه تنها به دلیل اعتراض به قائم مقامی آقای منتظری ، بلکه به دلیل زیر سؤال بردن نظام و اتهام وارد نمودن به آن و منحرف و غیر اسلامی دانستن آن صورت گرفت که در سال 1377 به دستور مقام معظم رهبری رفع گردید .