خانه » همه » مذهبی » درک عقلانی اخلاق

درک عقلانی اخلاق


درک عقلانی اخلاق

۱۳۹۶/۰۹/۱۹


۲۶۴ بازدید


در احکام شرعی ملاک ما بیان امام معصوم و قران می باشد مثلا ما نماز صبح را دو رکعت می خوانیم و دلیل این است که سنت ائمه اطهار این بوده و دیگر احکام شرعی و می گوییم که احکام شرعی فرا عقلی است حال سوال اینجاست که ایا اخلاق نیز همین طور است یا خیر در مسائل اخلاقی عقل مستقلا قابلیت فهم دارد؟؟؟

یکى از مباحث اساسى و سؤالات مهم در فلسفه اخلاق این است که چه رابطه اى بین اخلاق و دین وجود دارد؟ آیا اخلاق لزوماً باید از دین گرفته شود و مبتنى بر مبانى دینى باشد، یا مى توان اخلاق بدون دین هم داشت؟گاهى برخى چنین مطرح مى کنند که هم اکنون در برخى از جوامع و کشورها دین حاکم نیست، اما در عین حال، اخلاقیات در آن جا حاکم است و بعضاً رفتارهایشان از ما مسلمانان نیز بهتر و پسندیده تر است. آیا این خود دلیل بر آن نیست که مى توان اخلاق بدون دین داشت؟ مثلًا، چرا نتوان اخلاق را بر عاطفه و وجدان بنا نهاد؟! چرا نشود به جاى دین، از علوم روان شناسى جدید کمک گرفت و مردم را براساس داده هاى علوم تربیتى و روان شناسى جدید به گونه اى ساخت که ملتزم به قوانین اخلاقى باشند و آداب معاشرت را رعایت کنند و داراى رفتار اجتماعى مطلوبى باشند؟به طور خلاصه، سؤال اساسى در این درس این است که نقش دین در اخلاق چیست و چه ضرورتى دارد که حتماً اخلاقیات را از دین بگیریم؟
تاریخچه بحث
در اروپاى مسیحى پیش از عصر نوزایى (رنسانس)- که دوران تجدید حیات علوم و دانش هاى تجربى است- اخلاق با دین مسیحیت همراه بود و مفاهیم اخلاقى از متون دینى گرفته مى شد و از این رو، از قداست و مرتبت ویژه اى برخوردار بود. اما پس از این دوره، کم کم صبغه دینى در اخلاق ضعیف شد و این اندیشه در اذهان دانشمندان و فلاسفه اروپا مطرح گردید که اصلًا چه لزومى دارد ما اخلاق را از دین و از کتب مقدس بگیریم؟ بلکه ما مى توانیم براساس دستاوردهاى علوم تجربى و براساس فکر و اندیشه بشرى خودمان، نظامى اخلاقى طراحى کنیم و آداب معاشرت و حدود رفتارهاى اجتماعى انسان ها را مشخص سازیم. برخى از متفکران غربى از جمله کارل ریموند پوپر (متولد 1902 م) در قرن اخیر تا آن جا پیش رفتند که رسماً اخلاق منهاى خدا را مطرح نمودند و اعلام داشتند که براى پرورش اخلاقى، انسان ها نیازمند اعتقاد به خدا نیستند.
اینک باید ببینیم دیدگاه اسلام در این زمینه چیست و اخلاق دینى به چه معناست و آیا نظام اخلاقى غیر دینى مى تواند یک نظام کامل و تمام عیار باشد یا نه و چرا؟
اخلاق دینى
گاهى مراد از اخلاق دینى و ارتباط اخلاق با دین این است که اخلاق بدون اعتقادات دینى- یعنى: بدون پذیرش مبدأ و معاد- معنا ندارد. این ارتباط در حقیقت ارتباطى است بین اخلاق و اصول دین. گاهى هم مراد از اخلاق دینى این است که دستورات اخلاقى را باید دین براى ما معیّن نماید و جز از راه وحى نمى توان قواعد اخلاقى را مشخص نمود. طبق تفسیر اول، اخلاق بدون جهان بینى دینى ناممکن است، اما طبق تفسیر دوم، اخلاق بدون ایدئولوژى دینى امکان ناپذیر است.
شهید مرتضى مطهرى قدس سره درباره تفسیر نخست، تحت عنوان «خدا مبناى فضایل اخلاقى» مى نویسند:
وقتى که مى آییم سراغ تربیت دینى، مى بینیم این مفاهیم (اخلاقى) دیگر مفاهیم توخالى نیست، مفاهیم تو پر است؛ حق، عدالت، صلح، همزیستى، عفّت، تقوا، معنویّت، راستى، درستى و امانت، تمام این ها الفاظى هستند تو پر و پایه و مبنا و منطق دارند.
اساس مطلب این است که ما براى اخلاق چه منطقى به دست بیاوریم؟ آیا مى توانیم از غیر راه خداشناسى و معرفةاللّه براى اخلاق، منطق مستدل پیدا بکنیم؟ نه، پشتوانه و اعتبار همه این مفاهیم، خداشناسى است. اگر ایمان نباشد [اخلاق ] مثل اسکناسى است که پشتوانه نداشته باشد (شهید مطهری، فلسفه اخلاق، ص 286).
براى تبیین روشن تر رابطه اخلاق با اصول دین مى توان گفت: اخلاق براى هدایت انسان در مسیر سعادت و کمال و نجات نهایى است. اگر در هر یک از این سه مفهوم «سعادت، کمال و نجات» دقت کنیم به این نتیجه مى رسیم که بدون اعتقاد به خدا و معاد، تعریف درستى از این الفاظ نخواهیم داشت. چه کسى باید مفهوم حقیقى سعادت، کمال و نجات را براى بشر مشخص نماید؟ آیا بشر با عقل و علم محدود خود تاکنون توانسته است حدود و ثغور این مفاهیم را مشخص نماید و مصادیق آن ها را بیان کند؟ تجربه و مشاهده تاریخى نشان مى دهد که بشر عاجزتر از آن است که معنا و مصداق دقیق این واژه ها و مفاهیم متعالى و ارزشمند را مشخص سازد. به این دلیل، در اخلاقیات نیازمند وحى هستیم و باید پیش از همه، به وجود خدا گردن نهیم و سپس از وحى الهى براى تعیین حدود و قوانین اخلاقى استفاده کنیم. قرآن کریم به طور عام، مى فرماید:
«فَانْ تَنازَعْتُمْ فى شَىْ ءٍ فَرُدُّوهُ الَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ» (نساء/59)؛ «اگر در چیزى نزاع و اختلاف داشتید، آن را به خدا و رسول برگردانید».
از این آیه استفاده مى شود که مرجع نهایى براى تعیین و تشخیص درست از نادرست در هر مقوله اى از جمله اخلاقیات، خدا و رسول اوست و بدون اعتقاد به خدا، نمى توان نظام اخلاقى کامل و جامعى داشت.
اصل معاد نیز از اصول لازم و زیربنایى در نظام اخلاقى دینى است؛ چرا که سعادت و کمال آدمى به عنوان غایت اخلاق با توجه به حیات اخروى معنا مى شود. سعادت حقیقى عبارت است از نیل به بالاترین لذت در حیات پس از مرگ. این مطلب خود مبتنى بر این نکته پیشین است که آدمى مرکّب از دو بُعد جسم و روح است. روح او قابلیت بقا در جهان پس از مرگ را دارا مى باشد و غیر از حیات دنیوى، او از حیات اخروى نیز برخوردار است. بنابراین، تا وقتى به معاد و جهان پس از مرگ اعتقاد نداشته باشیم، نمى توانیم تفسیر درست و روشنى از مفهوم سعادت و نجات نهایى آدمى به دست دهیم و آنگاه نظام اخلاقى خود را در راستاى نیل به آن سعادت و نجات پى ریزى نماییم.
از سوى دیگر، کمال نهایى انسان نیز قرب به خداست و تا زمانى که اعتقاد به خدا را به عنوان یک اصل پیشین و بنیادین نپذیرفته باشیم، نمى توانیم از قرب به خدا به عنوان کمال نهایى انسان در سیر و سلوک اخلاقى سخن بگوییم.
گروهى از کسانى که قایل به اخلاق دینى مى باشند اشاعره اند که معتقدند همه باید و نبایدها و همه اوامر و نواهى را باید خداوند متعال تعیین فرماید و عقل بشر هرگز قدرت ندارد که خوب و بد را تشخیص دهد و فضایل و رذایل اخلاقى را جداى از بیانات شارع مقدس درک نماید.
این ادعا گرچه به طور مطلق و به صورت کلى از نظر ما پذیرفته نیست، اما تا حدودى درست است؛ زیرا بسیارى از ریزه کارى ها و ظرایف اخلاقى را ما نمى توانیم درک کنیم و چاره اى نداریم جز این که آن ها را از طریق دین به دست آوریم.
یکى از ادلّه نیازمندى اخلاق به دین این است که عقل بشر همواره به صورت کلى، درکى از عالم و آدم دارد و احکام عقلى جزئى، موردى و مشخص نیست؛ مثلًا، عقل مى گوید انسان باید خالق خود را پرستش کند، اما حدود این پرستش و مصداق آن را تعیین نمى کند، درحالى که انسان در زندگى روزانه خود، دایم با موارد جزئى سر و کار دارد و کلى گویى چندان مشکلى از او حل نمى کند. بنابراین، انسان در تعیین حد و مرز رفتار و سیر و سلوک اخلاقى محتاج وحى و دین است تا به طور مشخص، جدول رفتارى او را مشخص نماید و او را از تحیّر و سرگردانى نجات دهد.
اخلاق دینى از دیدگاه قرآن
در قرآن کریم، آیات فراوانى دالّ بر این است که پایه اخلاق، ایمان به خداست و جز از راه دین، نمى توان به سعادت و حیات و نجات حقیقى نایل شد. یکى از بهترین آیاتى که راه رسیدن به حیات طیّبه و سعادت جاوید را- که همان هدف نهایى اخلاق است- بیان فرموده، آیه 24 سوره انفال است که مى فرماید:
«یا ایُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ اذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ»؛ اى کسانى که ایمان آورده اید، خدا و رسول را اجابت کنید، وقتى که شما را به چیزى دعوت مى کنند که مایه حیات شماست.
از این آیه به خوبى استفاده مى شود که دین و دعوت خدا و رسول است که حیات حقیقى و سعادت نهایى و رستگارى واقعى را براى انسان تأمین مى کنند و جز از راه دین نمى توان به این هدف رسید.
اخلاق غیردینى
مراد از اخلاق غیر دینى، اخلاقى است که عمدتاً یا براساس عواطف و احساسات استوار گردیده یا بر وجدان مبتنى باشد و یا از راه علوم و دانش هایى تجربى و بشرى مانند روان شناسى، جامعه شناسى، علوم تربیتى و رشته هاى از این قبیل حاصل شده باشد.
ما انکار نمى کنیم که هر یک از این علوم و رشته ها مى تواند در تنظیم رفتار آدمى و سامان بخشیدن به نظام زندگى فردى و اجتماعى انسان نقش داشته باشد، اما سخن در این است که این علوم بشرى، به همه زوایاى وجودى آدمى راه ندارد و جزئیات روح و روان آدمى براى صاحبان این علوم نامکشوف مانده و شاهد بر این مدعا، کاستى ها، ضعف ها و نابسامانى هایى است که اکنون بشر معاصر با آن ها مواجه مى باشد. از این رو مى گوییم: بشر محتاج وحى و کتب آسمانى است که نظام رفتارى خود را از آن ها بگیرد و با تعبّد به وحى و شریعت، مسیر درست زندگى را طى کند.
ابراز عاطفه و محبت ورزى نیز در اخلاقیات لازم و مؤثر است، اما کافى نیست. شهید مطهرى قدس سره در این زمینه مى نویسد:
هر محبتى را نمى توان اخلاق دانست … در اخلاق، عنصر اختیار و اکتساب یعنى: غیرغریزى بودن- خوابیده است. اگر انجام کارى براى انسان غریزه بود- یعنى: طبیعى و فطرى و مادرزاد بود- و انسان آن را تحصیل نکرده و به اختیار خودش به دست نیاورده بود، آن کار، با شکوه و عظمت و قابل مدح هست، ولى در عین حال، اخلاق نیست؛ مثل محبت پدر و مادر نسبت به فرزند و مخصوصاً محبت مادرانه … ایراد دیگر: دایره اخلاق از حدود غیر دوستى وسیع تر است. همه اخلاق ها- یعنى: همه کارهاى مقدس و با شکوه انسان- از نوع غیردوستى نیست. نوعى دیگر- یعنى: یک سلسله کارهاى با عظمت و شکوه و قابل تقدیر و تقدیس و آفرین گویى و حمد- در انسان هست، بدون این که ربطى به غیر
دوستى داشته باشد و همان طور که انسان ایثار یا احسان را تقدیس مى کند، آن کار را هم تقدیس مى کند؛ مثل آن چیزى که عرب از آن به «إباءُ الضَّیْم» تعبیر مى کند؛ یعنى: تن به ذلت ندادن (فلسفه اخلاق، ص 43 و 44).
دین است که حدود عاطفه گرایى و محبت ورزى را مشخص مى سازد و تعیین مى کند که در کجا باید ابراز عاطفه کرد و در کجا ابراز محبت و عاطفه نابجا و مضرّ است! مگر هر عاطفه اى و در هر موردى شایسته و بجاست؟ مگر نسبت به هر انسانى باید بامحبت و عاطفه برخورد کرد؟
اصلًا ملاک انسان دوستى و غیر دوستى چیست؟ آیا نسبت به غیر انسان- مثل حیوانات- نباید ابراز عاطفه کرد؟ این ها سؤالاتى است که نیاز به پاسخ دارد و دین است که حد و مرز این ها را مشخص مى سازد و صرف عاطفه گرایى نمى تواند مبناى اخلاق باشد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد