۱۳۹۶/۰۹/۱۳
–
۴۲۳ بازدید
خندیدن زیاد ایمان را محو میکند یعنی چی؟؟چرا اسلام با خندیدن زیاد مخالفه؟؟!!
مقدمه
خنده (الضحک) در لغت باز شدن و شادابى چهره و ظاهر شدن دندانها از سرور و شادى روح است.[1]اگر بى صدا باشد تبسم است؛ اگر صدایش از دور شنیده شود قهقهه و گرنه ضحک است.[2] آنچه از این کلمه در اصطلاح علم اخلاق به کار می رود همین معنی لغوی است؛ یعنی شادابى چهره و ظاهر شدن دندانها که در اکثر اوقات به خاطر سرور و شادى است و در برخی موارد هم انسان از شدت وحشت و ناراحتى خنده مىکند، چنانچه در میان عرب ضرب المثل معروفى است که ” بدترین شدائد آن است که انسان را بخنده آورد”.[3] الف ) خنده موجب آرامش
توانایى انسان در برخورد با دشوارىهاى زندگى محدود است و خواه ناخواه در نبرد با این دشوارىها خسته مىشود، توان و نیرویش کاهش مىیابد و نیاز به تقویت و تسکین پیدا مىکند.
بخش اصلى وجود آدمى روح اوست و جسم، تنها قالب و مرکبى براى آن است. ازاینرو، تغذیه و استراحت جسمى به تنهایى براى تجدید و بازیافت قواى ازدسترفته کافى نیست و انسان براى آن که بتواند بار دیگر در صحنه تلاش زندگى حضور یابد و فعّالیّت خود را از سر گیرد، بایستى از نظر روحى نیز تقویت شود.
عواملى که در این هنگام مىتوانند موجب آرامش روانى انسان گردند و قواى تحلیلرفته فکرى او را تجدید کنند، گوناگون هستند؛ خنده و شوخى یکى از مهمترین آنهاست، چه اینکه یکى از ویژگىهاى انسان (و فصل ممیّز او از سایر حیوانات) نیز خنده است و دیگر موجودات، خنده، شادى، مطایبه و شوخى ندارند.[4] ب ) خنده در آیات
در قران از ماده ضحک که به معنای خنده است ده مورد وجود دارد که در پنج مورد به معنی خندیدن از روی تمسخر و بی اعتنایی است که در توصیف مشرکین بیان شده است[5] و در یک مورد درباره خدا سخن می گوید «اوست که خنداند و گریاند،»[6]و در دو مورد اوصاف بهشتیان را بیان می کند[7]و در یک مورد در توصیف ساره همسر حضرت ابراهیم است.[8]و در یک مورد هم درباره حضرت سلیمان است[9] که در مقابل کلام مورچه که -خطاب به مورچه های دیگر- گفته بود «به لانههاى خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالى که نمىفهمند!»[10] و احتمال قوی داده اند که ضحک درباره حضرت سلیمان بمعنى تعجب باشد یعنى لبخند زد در حالیکه از سخن مورچه در عجب بود.[11] ج ) انواع خنده
خنده بر سه قسم است: 1 . ممدوح 2 . مباح 3 . مذموم
1 . خنده ممدوح
تبسم کردن، خنده ممدوح و مستحب است. در روایتی آمده است: خنده مومن به صورت تبسم است.[12] چنانچه سیره پیغمبر(ص)این بود که خنده ایشان از تبسم تجاوز نمیکرد[13]و همچنین در روایت دیگر آمده است: «امام صادق(ع) فرمود: در موقع خنده نباید دندانهاى جلو دهان دیده شود که در این صورت عمل ناپسندى انجام دادهاى و کسى که بدى مرتکب مىشود از شبیخون در امان نمىماند.»[14]تبسم در بعضی از موارد استحباب زیادی دارد: «کسى که بر چهره برادر مؤمنش تبسّم بزند خدا برایش حسنه مىنویسد و کسى که خدا برایش حسنه بنویسد او را عذاب نخواهد کرد.»[15]در روایتی آمده است: پیامبر(ص) از همه مردم لبخندش بیشتر و خوشخلقتر بود مگر آیه قرآنى نازل مىشد و به یاد قیامت مىافتاد و یا مشغول موعظه مىشد و چون مسرور و خشنود بود، از همه مردم خشنودتر بود.[16]از این کلام توهمی را که در اذهان بعضی از افراد وجود دارد که خیال می کنند مومن واقعی همواره باید محزون باشد و هیچ وقت نباید بخندد، دفع می شود. چون از جمله علامات محبّت و معرفت خدا این است که چهره انسان در برخورد با مردم خندان باشد و دل از فراق محبوب غمناک و اندوهناک باشد. [17] نه اینکه در بین مردم محزون باشد.
در حدیثى آمده است که پیغمبر اکرم(ص) از کنار جمعى مىگذشت که مشغول خنده بودند. فرمود:” اگر آنچه را من مىدانم مىدانستید بسیار گریه مىکردید و کم مىخندید”! هنگامى که پیامبر از آنجا گذشت جبرئیل بر او نازل شد و عرض کرد:” خنده و گریه هر دو از طرف خدا است”.[18]یعنی لازم نیست مومن همیشه گریان باشد، بلکه هم گریه از ترس خدا و اینکه مرتکب گناهی شود در جاى خود لازم است و هم خنده به هنگام شادی؛ چرا که همه چیز و از جمله گریه و خنده از طرف خداست.[19] 2 . خنده مباح
خنده مباح خنده ای است که از حد تبسم تجاوز کند و به حد قهقهه نرسد. البته به شرط اینکه گناهی در این کار نباشد.
معمر بن خلاد میگوید: از امام رضا(ع) سئوال کردم اگر انسان در اجتماعى بنشیند بعد سخنى به میان بیاید و با هم شوخی کنند و بخندند آیا این کار اشکال دارد؟ حضرت فرمود: اشکالی ندارد، اگر چیزى نباشد. معمر بن خلاد می گوید: من تصور کردم که منظور آن حضرت از اینکه فرمودند اگر چیزى نباشد، این بود که فحش و متلک نباشد.[20]یعنی اگر افرادی دور هم جمع شوند و برای سرگرمی و گذران وقت و شاد بودن حرفهایی را بزنند که باعث خنده افراد حاضر در مجلس بشود اشکالی ندارد به شرط اینکه در حرفهای آنها گناهانی مثل تمسخر و غیبت و… نباشد و این کلام امام که خنده و شوخی را مباح میداند منافاتی با روایات دیگر -که خنده و شوخی را مستحب میداند- ندارد.
امام باقر(ع) نیز میفرماید: «خداى عز و جل آن کس که میان جمعى شوخى و خوشمزهگى کند دوستش دارد در صورتى که فحشى نباشد.»[21]چون اگر مجلس خنده تنها برای وقت گذرانی و لهو و لعب باشد مباح است ولی اگر برای ادخال سرور مومنین باشد مستحب است.
شاهد بر این کلام، روایتی است از حضرت صادق(ع) که به یونس شیبانى فرمود: شوخى شما با یکدیگر چگونه است؟ گفت: کم است. فرمود چرا شوخى نمیکنید که شوخى، نشانه خوش اخلاقى است و باعث شادی دل مومن می شود. پیغمبر(ص) با مردم شوخى میکرد براى آنکه آنان را خوشحال کند.[22] 3 . خنده مذموم
خنده ای که از نظر دین و یا مردم زشت و ناپسند باشد خنده مذموم نامیده میشود. در اینجا به چند مورد اشاره میشود:
1- قهقهه:[23] یعنی با صدای بلند خندیدن به گونهای که از دور صدای خنده انسان شنیده شود. در روایتی آمده است قهقهه از شیطان است؛[24]یعنی شیطان است که ترغیب به قهقهه میکند. در روایت دیگر آمده است: «اگر صداى خندهات به قاهقاه بالا گرفت، بعد از آن که از مستى خنده باز آمدى بگو: «بار خدایا از من نفرت مکن»[25]2- خنده ای که بدون تعجب باشد: یعنی اینکه انسان بی جهت و بدون اینکه مسئله تعجب آوری برایش رخ بدهد بخندد که در بعضی از روایات این کار را نشانه نادانی معرفی کرده است[26] و در روایت دیگر این گونه افراد را جزء کسانی شمرده است که غضب شدید خدا برآنها نازل می شود [27]3-خنده ای که به سبب گناه باشد: گاهی انسان درباره شخصی در مجلسی سخن میگوید تا افراد را بخنداند. رسول خدا(ص) در وصایاى خود به ابوذر فرمود: .. اى اباذر واى به حال کسى که سخن دروغ بگوید تا مردم را بخنداند. واى بر او، واى بر او»[28]بعضى تصور مىکنند اگر کسى به عنوان شوخى و مزاح و جلب توجه و خنداندن مردم، دروغ و یا تمسخر و غیبت و هر گناه دیگری انجام دهد اشکالی ندارد؛ چرا که در این گونه موارد جنبه شوخى و مزاح دارد نه جدّى، اما این نکته را باید در نظر داشت که در شرع مقدس اسلام، گناه به طور کلی نهی شده است چه شوخی و چه جدی.
گاهی انسان با خنده اش موجبات آزار و اذیت دیگران را فراهم میکند: بر سخن اشتباه آمیز و نامنظّم شخصی، یا بر افعال آشفته و نامرتّب او، یا بر چهره زشت یا قامت کوتاه یا دراز او یا به عیب و نقصى که دارد بخندند که خنده بر این چیزها داخل در مسخرگى و مورد نهى است.[29] د ) آثار خنده زیاد
1- دل مردگی:[30] اکثر افرادی که میخواهند زیاد بخندند در مجلسی مینشینند که در آن انواع گناهان از جمله غیبت و تمسخر و… وجود دارد و بدترین اثر گناه، از میان رفتن نور علم و حس تشخیص و تاریک شدن قلب و بالاخره از همه مهمتر مردن قلب است.
2- کینه توزی:[31] اگر سخنی که پشت سر دیگری گفته شده به گوشش برسد باعث ناراحتی و کینه او خواهد شد.
3- از بین رفتن «شکوه و وقار انسان»:[32] زیرا کسانی که به فکر زیاد خندیدن هستند سبک مغز بوده و ارزش و هیبت آنها نزد دیگران پایین است.
4- بىخبرى از قیامت: پیامبر خدا(ص) فرمود: «اگر آنچه من مىدانم بدانید بسیار خواهید گریست و کم خواهید خندید.»[33]5- ابتلاء به جنون: چون خنده دلالت بر غفلت و فریب خوردگی انسان دارد که مانع تفکر و عبرت و توجه به مبدء و معاد میشود و برای همین است که خنده در اطفال و دیوانهها بیشتر از دیگران عارض میشود.[34] ه ) علت خنده زیاد
افراط در شوخی کردن علت زیادی خنده است[35]و به همین دلیل است که در بعضی روایات از شوخی نهی شده است. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: « مبادا شوخى کنید که دلتنگى میآورد و باعث به وجود آمدن کینه می شود.»[36]اشتباه بزرگى است که انسان شوخى را حرفه خود قرار دهد و بر آن مداومت کند و انتظار داشته باشد سخن باطلی نگوید و باعث رنجش دل دیگران نشود. سخن باطل و رنجاندن دل دیگران گناه است و بعضى از گناهان صغیره با اصرار بر آن، کبیره مىشود. از این رو سزاوار است انسان مراقب رفتار خود باشد.[37] و ) علاج خنده زیاد
کسى که مرحلهاى همچون مرگ در پیش رو دارد، خانهاى ابدی همچون آخرت منتظر اوست، دشمنى همچون شیطان همواره در کمین اوست، دو فرشته همواره در کنار او هستند و تمام اعمالش را مینویسند، عمرش همچون برق در حال گذر است و منزلش یعنی دنیا محل صد هزار گونه خطر باشد، خنده و شوخى زیاد برای او معنی ندارد مگر از روی غفلت و بىخبرى.[38]پیامبر خدا(ص) به مجلسى گذرش افتاد که صداى خنده بلند بود. فرمود: انجمن خود را با یاد تیرهکننده لذّتها در آمیزید. عرض کردند: تیرهکننده لذتها چیست؟ فرمود: مرگ[39]یعنی برای کنترل نفس به یاد مرگ باشید تا عمر خود را صرف لذات زود گذر دنیا نکنید.
یکى از بزرگان با خود خطاب کرد و گفت: «اى نفس مىخندى و حال اینکه شاید کفن تو اکنون در دست رختشوی باشد و او هم مشغول شستن آن باشد.»[40]غفلت مردم از مرگ به سبب کم یاد کردن مرگ است و اگر هم گاهى آن را یاد می کنند نه با قلبى فارغ بلکه با دلى گرفتار شهوتها و علائق دنیوى یاد آن مىکنند، و چنین یادى سودى نمىدهد.
راه درست این است که آدمى دل را از هر چیزى جز یاد مرگ که در پیش روى دارد تهى کند و همچون کسى باشد که بخواهد سفر درازى برود و در مسیر راه، بیابانهاى بىآب یا دریاى خطرناک باشد… کسى که به این نحو به یاد مردن باشد و مکرّر یاد آن کند، در دل او اثر مىگذارد و در نتیجه سرور و نشاط او به دنیا کم مىشود و نفسش از آن باز مىایستد و از آن دل شکسته مىشود و آماده مرگ و سفر آخرت مىگردد.[41]منابع :
[1] . مصطفوى،حسن؛التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1360 ش ، ج7، ص 16
[2] . قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، 7 جلد، دار الکتب الإسلامیة، تهران – ایران، ششم، 1412 ه ق. ج4، ص172
[3] . ، مکارم شیرازى ناصر، تفسیر نمونه ،دار الکتب الإسلامیة،تهران،سال 1374 ، اول ، ج9، ص 17
[4] .مقدسنیا- محمدى ،آداب معاشرت، پژوهشکده تحقیقات اسلامى، بیجا، ص 91
[5] .توبه 82، مومنین 110، زخرف 47، نجم 60 ،مطففین 29
[6] .نجم 43
[7] .عبس 39 ، مطففین 34
[8] .هود 71
[9] .نمل 19
[10] نمل 18
[11] . قاموس قرآن ، ج4، ص: 173
[12] . کلینى،محمد، الکافی، دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365 هجرى شمسی ، ج2، ص 664
[13] مجلسى،محمد باقر، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت – لبنان، 1404 هجرى قمری ، ج73، ص 59
[14] . کلینى، محمد ،پیشین
[15] . بحار الأنوار ، ج71، ص: 298
[16] . عارف، سید محمد صادق؛ راه روشن(ترجمه المحجة البیضاء)، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1372 ، ج4، 161
[17] . نراقى، ملا احمد؛ معراج السعادة، انتشارات هجرت، چاپ پنجم، 1377 ج 2، ص 747 و نهجالبلاغة ص 168
[18] .نجم 43
[19] . تفسیر نمونه ، ج22، ص: 56
[20] . الکافی ، ج2، ص: 663
[21] . همان
[22] . طبرسى ،رضى الدین حسن بن فضل ، مکارم الأخلاق، یک جلد، انتشارات شریف رضى قم، 1412 هجرى قمری ، ص: 21
[23] . نراقى، ملا مهدى، جامع السعادات، چاپ مؤسسة الأعلمی للمطبوعات،چاپ چهارم، بیروت ج 2 ، ص 300
[24] .عاملى،حر، وسائل الشیعة، 29 جلد، مؤسسه آل البیت علیهمالسلام قم، 1409 هجرى قمری ج : 12 ص : 114
[25] . همان
[26] . الکافی ، ج2، ص 664
[27] . بحار الأنوار ، ج63، ص: 332
[28] . وسائل الشیعة ، ج12، ص: 25
[29] . مجتبوى، سید جلال الدین(مترجم)، علم اخلاق اسلامى، انتشارات حکمت، چاپ چهارم، 1377 ، ج 3 ، ص: 385
[30] . مکارم الأخلاق ،ج 1- 473
[31] . همان
[32] . همان
[33] . راه روشن(ترجمه المحجة البیضاء)، جلد5، ص: 316
[34] . کمرهاى محمد باقر، منهاجالبراعة فیشرحنهجالبلاغة(خویى)،مکتبةالاسلامیة، 1356، چاپ سوم، تهران،مصحح: سیدابراهیممیانجى ، ج 21 ، ص 187
[35] . فیض کاشانى، ملا محسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ، انتشارات اسلامى جامعه مدرسین، قم، چاپ چهارم، 1417 هجرى قمرى ء ج 6 ، ص، 232
[36] . الکافی ، ج2، ص: 665
[37] . راه روشن ، جلد5، ص: 317
[38] . نراقى، ملا احمد، معراج السعادة، انتشارات هجرت، چاپ پنجم، 1377 ج : 2 ص : 557
[39] . ورام ابن ابى فراس ،مجموعة ورام( تنبیه الخواطر)، مکتبه فقیهچاپ: قم ،نوبت چاپ: اول ج1 268
[40] . نراقى، ملا احمد، پیشین
[41] . علم اخلاق اسلامى ، ج : 4 ص : 55
خنده (الضحک) در لغت باز شدن و شادابى چهره و ظاهر شدن دندانها از سرور و شادى روح است.[1]اگر بى صدا باشد تبسم است؛ اگر صدایش از دور شنیده شود قهقهه و گرنه ضحک است.[2] آنچه از این کلمه در اصطلاح علم اخلاق به کار می رود همین معنی لغوی است؛ یعنی شادابى چهره و ظاهر شدن دندانها که در اکثر اوقات به خاطر سرور و شادى است و در برخی موارد هم انسان از شدت وحشت و ناراحتى خنده مىکند، چنانچه در میان عرب ضرب المثل معروفى است که ” بدترین شدائد آن است که انسان را بخنده آورد”.[3] الف ) خنده موجب آرامش
توانایى انسان در برخورد با دشوارىهاى زندگى محدود است و خواه ناخواه در نبرد با این دشوارىها خسته مىشود، توان و نیرویش کاهش مىیابد و نیاز به تقویت و تسکین پیدا مىکند.
بخش اصلى وجود آدمى روح اوست و جسم، تنها قالب و مرکبى براى آن است. ازاینرو، تغذیه و استراحت جسمى به تنهایى براى تجدید و بازیافت قواى ازدسترفته کافى نیست و انسان براى آن که بتواند بار دیگر در صحنه تلاش زندگى حضور یابد و فعّالیّت خود را از سر گیرد، بایستى از نظر روحى نیز تقویت شود.
عواملى که در این هنگام مىتوانند موجب آرامش روانى انسان گردند و قواى تحلیلرفته فکرى او را تجدید کنند، گوناگون هستند؛ خنده و شوخى یکى از مهمترین آنهاست، چه اینکه یکى از ویژگىهاى انسان (و فصل ممیّز او از سایر حیوانات) نیز خنده است و دیگر موجودات، خنده، شادى، مطایبه و شوخى ندارند.[4] ب ) خنده در آیات
در قران از ماده ضحک که به معنای خنده است ده مورد وجود دارد که در پنج مورد به معنی خندیدن از روی تمسخر و بی اعتنایی است که در توصیف مشرکین بیان شده است[5] و در یک مورد درباره خدا سخن می گوید «اوست که خنداند و گریاند،»[6]و در دو مورد اوصاف بهشتیان را بیان می کند[7]و در یک مورد در توصیف ساره همسر حضرت ابراهیم است.[8]و در یک مورد هم درباره حضرت سلیمان است[9] که در مقابل کلام مورچه که -خطاب به مورچه های دیگر- گفته بود «به لانههاى خود بروید تا سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالى که نمىفهمند!»[10] و احتمال قوی داده اند که ضحک درباره حضرت سلیمان بمعنى تعجب باشد یعنى لبخند زد در حالیکه از سخن مورچه در عجب بود.[11] ج ) انواع خنده
خنده بر سه قسم است: 1 . ممدوح 2 . مباح 3 . مذموم
1 . خنده ممدوح
تبسم کردن، خنده ممدوح و مستحب است. در روایتی آمده است: خنده مومن به صورت تبسم است.[12] چنانچه سیره پیغمبر(ص)این بود که خنده ایشان از تبسم تجاوز نمیکرد[13]و همچنین در روایت دیگر آمده است: «امام صادق(ع) فرمود: در موقع خنده نباید دندانهاى جلو دهان دیده شود که در این صورت عمل ناپسندى انجام دادهاى و کسى که بدى مرتکب مىشود از شبیخون در امان نمىماند.»[14]تبسم در بعضی از موارد استحباب زیادی دارد: «کسى که بر چهره برادر مؤمنش تبسّم بزند خدا برایش حسنه مىنویسد و کسى که خدا برایش حسنه بنویسد او را عذاب نخواهد کرد.»[15]در روایتی آمده است: پیامبر(ص) از همه مردم لبخندش بیشتر و خوشخلقتر بود مگر آیه قرآنى نازل مىشد و به یاد قیامت مىافتاد و یا مشغول موعظه مىشد و چون مسرور و خشنود بود، از همه مردم خشنودتر بود.[16]از این کلام توهمی را که در اذهان بعضی از افراد وجود دارد که خیال می کنند مومن واقعی همواره باید محزون باشد و هیچ وقت نباید بخندد، دفع می شود. چون از جمله علامات محبّت و معرفت خدا این است که چهره انسان در برخورد با مردم خندان باشد و دل از فراق محبوب غمناک و اندوهناک باشد. [17] نه اینکه در بین مردم محزون باشد.
در حدیثى آمده است که پیغمبر اکرم(ص) از کنار جمعى مىگذشت که مشغول خنده بودند. فرمود:” اگر آنچه را من مىدانم مىدانستید بسیار گریه مىکردید و کم مىخندید”! هنگامى که پیامبر از آنجا گذشت جبرئیل بر او نازل شد و عرض کرد:” خنده و گریه هر دو از طرف خدا است”.[18]یعنی لازم نیست مومن همیشه گریان باشد، بلکه هم گریه از ترس خدا و اینکه مرتکب گناهی شود در جاى خود لازم است و هم خنده به هنگام شادی؛ چرا که همه چیز و از جمله گریه و خنده از طرف خداست.[19] 2 . خنده مباح
خنده مباح خنده ای است که از حد تبسم تجاوز کند و به حد قهقهه نرسد. البته به شرط اینکه گناهی در این کار نباشد.
معمر بن خلاد میگوید: از امام رضا(ع) سئوال کردم اگر انسان در اجتماعى بنشیند بعد سخنى به میان بیاید و با هم شوخی کنند و بخندند آیا این کار اشکال دارد؟ حضرت فرمود: اشکالی ندارد، اگر چیزى نباشد. معمر بن خلاد می گوید: من تصور کردم که منظور آن حضرت از اینکه فرمودند اگر چیزى نباشد، این بود که فحش و متلک نباشد.[20]یعنی اگر افرادی دور هم جمع شوند و برای سرگرمی و گذران وقت و شاد بودن حرفهایی را بزنند که باعث خنده افراد حاضر در مجلس بشود اشکالی ندارد به شرط اینکه در حرفهای آنها گناهانی مثل تمسخر و غیبت و… نباشد و این کلام امام که خنده و شوخی را مباح میداند منافاتی با روایات دیگر -که خنده و شوخی را مستحب میداند- ندارد.
امام باقر(ع) نیز میفرماید: «خداى عز و جل آن کس که میان جمعى شوخى و خوشمزهگى کند دوستش دارد در صورتى که فحشى نباشد.»[21]چون اگر مجلس خنده تنها برای وقت گذرانی و لهو و لعب باشد مباح است ولی اگر برای ادخال سرور مومنین باشد مستحب است.
شاهد بر این کلام، روایتی است از حضرت صادق(ع) که به یونس شیبانى فرمود: شوخى شما با یکدیگر چگونه است؟ گفت: کم است. فرمود چرا شوخى نمیکنید که شوخى، نشانه خوش اخلاقى است و باعث شادی دل مومن می شود. پیغمبر(ص) با مردم شوخى میکرد براى آنکه آنان را خوشحال کند.[22] 3 . خنده مذموم
خنده ای که از نظر دین و یا مردم زشت و ناپسند باشد خنده مذموم نامیده میشود. در اینجا به چند مورد اشاره میشود:
1- قهقهه:[23] یعنی با صدای بلند خندیدن به گونهای که از دور صدای خنده انسان شنیده شود. در روایتی آمده است قهقهه از شیطان است؛[24]یعنی شیطان است که ترغیب به قهقهه میکند. در روایت دیگر آمده است: «اگر صداى خندهات به قاهقاه بالا گرفت، بعد از آن که از مستى خنده باز آمدى بگو: «بار خدایا از من نفرت مکن»[25]2- خنده ای که بدون تعجب باشد: یعنی اینکه انسان بی جهت و بدون اینکه مسئله تعجب آوری برایش رخ بدهد بخندد که در بعضی از روایات این کار را نشانه نادانی معرفی کرده است[26] و در روایت دیگر این گونه افراد را جزء کسانی شمرده است که غضب شدید خدا برآنها نازل می شود [27]3-خنده ای که به سبب گناه باشد: گاهی انسان درباره شخصی در مجلسی سخن میگوید تا افراد را بخنداند. رسول خدا(ص) در وصایاى خود به ابوذر فرمود: .. اى اباذر واى به حال کسى که سخن دروغ بگوید تا مردم را بخنداند. واى بر او، واى بر او»[28]بعضى تصور مىکنند اگر کسى به عنوان شوخى و مزاح و جلب توجه و خنداندن مردم، دروغ و یا تمسخر و غیبت و هر گناه دیگری انجام دهد اشکالی ندارد؛ چرا که در این گونه موارد جنبه شوخى و مزاح دارد نه جدّى، اما این نکته را باید در نظر داشت که در شرع مقدس اسلام، گناه به طور کلی نهی شده است چه شوخی و چه جدی.
گاهی انسان با خنده اش موجبات آزار و اذیت دیگران را فراهم میکند: بر سخن اشتباه آمیز و نامنظّم شخصی، یا بر افعال آشفته و نامرتّب او، یا بر چهره زشت یا قامت کوتاه یا دراز او یا به عیب و نقصى که دارد بخندند که خنده بر این چیزها داخل در مسخرگى و مورد نهى است.[29] د ) آثار خنده زیاد
1- دل مردگی:[30] اکثر افرادی که میخواهند زیاد بخندند در مجلسی مینشینند که در آن انواع گناهان از جمله غیبت و تمسخر و… وجود دارد و بدترین اثر گناه، از میان رفتن نور علم و حس تشخیص و تاریک شدن قلب و بالاخره از همه مهمتر مردن قلب است.
2- کینه توزی:[31] اگر سخنی که پشت سر دیگری گفته شده به گوشش برسد باعث ناراحتی و کینه او خواهد شد.
3- از بین رفتن «شکوه و وقار انسان»:[32] زیرا کسانی که به فکر زیاد خندیدن هستند سبک مغز بوده و ارزش و هیبت آنها نزد دیگران پایین است.
4- بىخبرى از قیامت: پیامبر خدا(ص) فرمود: «اگر آنچه من مىدانم بدانید بسیار خواهید گریست و کم خواهید خندید.»[33]5- ابتلاء به جنون: چون خنده دلالت بر غفلت و فریب خوردگی انسان دارد که مانع تفکر و عبرت و توجه به مبدء و معاد میشود و برای همین است که خنده در اطفال و دیوانهها بیشتر از دیگران عارض میشود.[34] ه ) علت خنده زیاد
افراط در شوخی کردن علت زیادی خنده است[35]و به همین دلیل است که در بعضی روایات از شوخی نهی شده است. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: « مبادا شوخى کنید که دلتنگى میآورد و باعث به وجود آمدن کینه می شود.»[36]اشتباه بزرگى است که انسان شوخى را حرفه خود قرار دهد و بر آن مداومت کند و انتظار داشته باشد سخن باطلی نگوید و باعث رنجش دل دیگران نشود. سخن باطل و رنجاندن دل دیگران گناه است و بعضى از گناهان صغیره با اصرار بر آن، کبیره مىشود. از این رو سزاوار است انسان مراقب رفتار خود باشد.[37] و ) علاج خنده زیاد
کسى که مرحلهاى همچون مرگ در پیش رو دارد، خانهاى ابدی همچون آخرت منتظر اوست، دشمنى همچون شیطان همواره در کمین اوست، دو فرشته همواره در کنار او هستند و تمام اعمالش را مینویسند، عمرش همچون برق در حال گذر است و منزلش یعنی دنیا محل صد هزار گونه خطر باشد، خنده و شوخى زیاد برای او معنی ندارد مگر از روی غفلت و بىخبرى.[38]پیامبر خدا(ص) به مجلسى گذرش افتاد که صداى خنده بلند بود. فرمود: انجمن خود را با یاد تیرهکننده لذّتها در آمیزید. عرض کردند: تیرهکننده لذتها چیست؟ فرمود: مرگ[39]یعنی برای کنترل نفس به یاد مرگ باشید تا عمر خود را صرف لذات زود گذر دنیا نکنید.
یکى از بزرگان با خود خطاب کرد و گفت: «اى نفس مىخندى و حال اینکه شاید کفن تو اکنون در دست رختشوی باشد و او هم مشغول شستن آن باشد.»[40]غفلت مردم از مرگ به سبب کم یاد کردن مرگ است و اگر هم گاهى آن را یاد می کنند نه با قلبى فارغ بلکه با دلى گرفتار شهوتها و علائق دنیوى یاد آن مىکنند، و چنین یادى سودى نمىدهد.
راه درست این است که آدمى دل را از هر چیزى جز یاد مرگ که در پیش روى دارد تهى کند و همچون کسى باشد که بخواهد سفر درازى برود و در مسیر راه، بیابانهاى بىآب یا دریاى خطرناک باشد… کسى که به این نحو به یاد مردن باشد و مکرّر یاد آن کند، در دل او اثر مىگذارد و در نتیجه سرور و نشاط او به دنیا کم مىشود و نفسش از آن باز مىایستد و از آن دل شکسته مىشود و آماده مرگ و سفر آخرت مىگردد.[41]منابع :
[1] . مصطفوى،حسن؛التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب،1360 ش ، ج7، ص 16
[2] . قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، 7 جلد، دار الکتب الإسلامیة، تهران – ایران، ششم، 1412 ه ق. ج4، ص172
[3] . ، مکارم شیرازى ناصر، تفسیر نمونه ،دار الکتب الإسلامیة،تهران،سال 1374 ، اول ، ج9، ص 17
[4] .مقدسنیا- محمدى ،آداب معاشرت، پژوهشکده تحقیقات اسلامى، بیجا، ص 91
[5] .توبه 82، مومنین 110، زخرف 47، نجم 60 ،مطففین 29
[6] .نجم 43
[7] .عبس 39 ، مطففین 34
[8] .هود 71
[9] .نمل 19
[10] نمل 18
[11] . قاموس قرآن ، ج4، ص: 173
[12] . کلینى،محمد، الکافی، دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365 هجرى شمسی ، ج2، ص 664
[13] مجلسى،محمد باقر، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بیروت – لبنان، 1404 هجرى قمری ، ج73، ص 59
[14] . کلینى، محمد ،پیشین
[15] . بحار الأنوار ، ج71، ص: 298
[16] . عارف، سید محمد صادق؛ راه روشن(ترجمه المحجة البیضاء)، انتشارات آستان قدس رضوى، چاپ اول، 1372 ، ج4، 161
[17] . نراقى، ملا احمد؛ معراج السعادة، انتشارات هجرت، چاپ پنجم، 1377 ج 2، ص 747 و نهجالبلاغة ص 168
[18] .نجم 43
[19] . تفسیر نمونه ، ج22، ص: 56
[20] . الکافی ، ج2، ص: 663
[21] . همان
[22] . طبرسى ،رضى الدین حسن بن فضل ، مکارم الأخلاق، یک جلد، انتشارات شریف رضى قم، 1412 هجرى قمری ، ص: 21
[23] . نراقى، ملا مهدى، جامع السعادات، چاپ مؤسسة الأعلمی للمطبوعات،چاپ چهارم، بیروت ج 2 ، ص 300
[24] .عاملى،حر، وسائل الشیعة، 29 جلد، مؤسسه آل البیت علیهمالسلام قم، 1409 هجرى قمری ج : 12 ص : 114
[25] . همان
[26] . الکافی ، ج2، ص 664
[27] . بحار الأنوار ، ج63، ص: 332
[28] . وسائل الشیعة ، ج12، ص: 25
[29] . مجتبوى، سید جلال الدین(مترجم)، علم اخلاق اسلامى، انتشارات حکمت، چاپ چهارم، 1377 ، ج 3 ، ص: 385
[30] . مکارم الأخلاق ،ج 1- 473
[31] . همان
[32] . همان
[33] . راه روشن(ترجمه المحجة البیضاء)، جلد5، ص: 316
[34] . کمرهاى محمد باقر، منهاجالبراعة فیشرحنهجالبلاغة(خویى)،مکتبةالاسلامیة، 1356، چاپ سوم، تهران،مصحح: سیدابراهیممیانجى ، ج 21 ، ص 187
[35] . فیض کاشانى، ملا محسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الإحیاء، ، انتشارات اسلامى جامعه مدرسین، قم، چاپ چهارم، 1417 هجرى قمرى ء ج 6 ، ص، 232
[36] . الکافی ، ج2، ص: 665
[37] . راه روشن ، جلد5، ص: 317
[38] . نراقى، ملا احمد، معراج السعادة، انتشارات هجرت، چاپ پنجم، 1377 ج : 2 ص : 557
[39] . ورام ابن ابى فراس ،مجموعة ورام( تنبیه الخواطر)، مکتبه فقیهچاپ: قم ،نوبت چاپ: اول ج1 268
[40] . نراقى، ملا احمد، پیشین
[41] . علم اخلاق اسلامى ، ج : 4 ص : 55