۱۳۹۶/۰۹/۰۷
–
۹۷۰۵ بازدید
میان ایمان و عمل چه رابطه ای وجود دارد؟
باسلام واحترام حضورپرسشگرگرامی؛
دوست عزیز! عمل جزء ایمان و نشانه تحقق آن است, بنابراین ایمان بدون عمل محقق نمی شود که ارزش داشته باشد. ایمان صرفا یک باور ذهنی و یا عنوان نیست. کسی که به دین عمل نمی کند و اهل بندگی خدا نیست, این نشانگر این است که خداوند و دین را قبول ندارد و نمی داند که سعادت او در گرو دینداری و تقرب به خداوند است. ایمان فرع علم و شناخت است, کسی که نمی داند طبیعتا ایمان هم در مورد او صادق نیست. علم و معرفت, باورمندی, عملکرد به مقتضای شناخت و باورمندی, روی هم ایمان شخص را شکل می دهند.
عمل از جهتی ثمره ی ایمان و از جهت دیگر علّت پیدایش آن است. در این که عمل از ایمان ناشی می شود ؛ و کیفیّت عمل بستگی به درجه و کیفیّت دارد شکّی نیست. امّا عکس آن چگونه است؟ هر عملی خود رشدی در پی دارد و انسان را آماده می کند برای کسب درجات بالاتر ایمان. لذا از این جهت عمل یک نحوه نقش علّی نیز در پیدایش ایمان دارد.
رابطة ایمان و عمل چنین است که ایمان مقتضی عمل است، نه عین عمل خارجی، بلکه ریشه و جهت دهنده به آن است و صلاح و شایستگی و حسن فاعلی فعل، بستگی به ایمان دارد. اگر عملی از ایمان به خدا سرچشمه نگیرد، در سعادت حقیقی انسان تأثیر نخواهد داشت، گرچه کرداری نیکو باشد و منافع بسیاری در دنیا برای خودش یا دیگران بر آن مترتب شود: «وُ الَّذِینُ کَفَرْوا اَعًمُالَهْمً کَسُرُابٍ بِقِیعُهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمًئَان مُاءً حُتَّی اِذَا جُاءَهْ لَمً یُجِدًهْ شَیًئاً وُ وُجُدُ اللهَ عِنْدُهْ فَوُفَّاهْ حِسابَهْ؛ کسانی که کفر ورزیدند، اعمالشان مانند سرابی در بیابانی است که تشنه، آن را آب میپندارد تا نزد آن آمد وآن را چیزی نیافت و خدا را نزد آن یافت، پس حسابش را پرداخت». «مُثَلُ الَّذِینُ کَفَرْوا بِرُبُّهِمً اَعًمُالَهْمً کَرُمُادٍ اشْتَدُّتْ بِهِ الرُّیحْ فِی یُوًمٍ عاصِف لاَ یُقْدِرْون مِمُّا کُسِبْوا عُلَی شَیًءٍ؛ حکایت اعمال کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیدند، حکایت خاکستری است که در روزی طوفانی، باد آن را پراکنده سازد. از آنچه فراهم کردهاند،قدرت برهیچ یک ندارند». «وُ قَدِمًنَا اِلَی مُا عَمِلُوا مِنً عَمَلٍ فَجُعُلْنَاهْ هُبُاءاً مُنْثُوراً؛ و آمدیم به سوی هر عملی که انجام داده اند و آن را غباری پراکنده ساختیم».
پس اولین قدمی که انسان در سیر تکاملی به سوی کمال نهایی، یعنی قرب خدای متعال بر میدارد، ایمان است. این قدم، ریشه قدمهای بعدی و روح همه مراحل استکمال است.
قدم دوم در سیر تکامل انسان، فعالیتی است که دل بعد از ایمان به خدا، بدون دخالت اعضا وجوارح انجام میدهد : یعنی توجه به خدا که از انسان، به ذکر ویاد پروردگار تعبیر میشود: «و ذکروا الّله کثیرا لعلکم تفلحون؛ و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید». این توجه، هر قدر قویتر و متمرکزتر باشد، در پیشرفت انسان مؤثرتر است و چه بسا لحظه ای توجه قلبی، از سالها عبادت بدنی مؤثرتر باشد. قدم سوم، اعمال باطنی دیگری است که انسان با یاد خدا انجام میدهد؛ مانند تفکر در آیات الهی و نشانه های قدرت و عظمت وحکمت او. دوام ذکر و فکر، موجب تعلق و محبت میشود: «الذین یذکرون اللّه قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السّموات و الارض؛ کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلو (خوابیده) یاد میکنند و در آفرینشآسمانها و زمین میاندیشند». سپس نوبت به اعمال بدنی گوناگون میرسد. به عبارت دیگر, تصمیم اجمالی که لازمه ایمان است، در مضاهر مختلف ودر قالب اراده های تفصیلی و جزئی جلوه گر میشود. این اراده ها که از یک نظر، فرع اراده تفصیلی هستند، موجب تقویت ذکر و ایمان میگردند. «أقم الصلات لذکری؛ نماز را برای یاد من بپای دار». «و العمل الصالح یرفعه؛ عمل شایسته (سخن خوب و اعتقاد صحیح) را بالا میبرد». همچنان که اگر اراده، بر خلاف مقتضای ایمان باشد، تدریجاَ موجب ضعف ایمان میشود.
پس رابطه ایمان و عمل، درست مانند رابطهای است که میان ریشه گیاه و اعمال نباتی وجود دارد؛ یعنی همچنان که جذب مواد غذایی مفید، موجب رشد ریشه و استحکام آن و جذب مواد سمی و زیانبار، موجب ضعف و سرانجام ،خشکیدن ریشه درخت میگردد، همچنین کردارهای شایسته ، عامل موثر در دوام و استحکام ایمان ، و اعمال ناشایست و ارتکاب گناهان، موجب ضعف و سرانجام ، خشکیدن ریشه ایمان میگردد: «فاعقبهم نفاقاً فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون؛ نفاقی را در دلهایشان به دنبال آورد تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در اثر خلف وعدهای که با خدا کردند و در اثر اینکه دروغ میگفتند». «ثم کان عاقبه الذین اسائوا السوی انسان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون؛ سرانجام کسانی که بد کردند، بدترین شد، که آیات الهی را تکذیب و آنها را استهزا میکردند».
(خودشناسی برای خودسازی،استاد محمد تقی مصباح یزدی)
موفق ومؤید باشید.
دوست عزیز! عمل جزء ایمان و نشانه تحقق آن است, بنابراین ایمان بدون عمل محقق نمی شود که ارزش داشته باشد. ایمان صرفا یک باور ذهنی و یا عنوان نیست. کسی که به دین عمل نمی کند و اهل بندگی خدا نیست, این نشانگر این است که خداوند و دین را قبول ندارد و نمی داند که سعادت او در گرو دینداری و تقرب به خداوند است. ایمان فرع علم و شناخت است, کسی که نمی داند طبیعتا ایمان هم در مورد او صادق نیست. علم و معرفت, باورمندی, عملکرد به مقتضای شناخت و باورمندی, روی هم ایمان شخص را شکل می دهند.
عمل از جهتی ثمره ی ایمان و از جهت دیگر علّت پیدایش آن است. در این که عمل از ایمان ناشی می شود ؛ و کیفیّت عمل بستگی به درجه و کیفیّت دارد شکّی نیست. امّا عکس آن چگونه است؟ هر عملی خود رشدی در پی دارد و انسان را آماده می کند برای کسب درجات بالاتر ایمان. لذا از این جهت عمل یک نحوه نقش علّی نیز در پیدایش ایمان دارد.
رابطة ایمان و عمل چنین است که ایمان مقتضی عمل است، نه عین عمل خارجی، بلکه ریشه و جهت دهنده به آن است و صلاح و شایستگی و حسن فاعلی فعل، بستگی به ایمان دارد. اگر عملی از ایمان به خدا سرچشمه نگیرد، در سعادت حقیقی انسان تأثیر نخواهد داشت، گرچه کرداری نیکو باشد و منافع بسیاری در دنیا برای خودش یا دیگران بر آن مترتب شود: «وُ الَّذِینُ کَفَرْوا اَعًمُالَهْمً کَسُرُابٍ بِقِیعُهٍ یَحْسَبُهُ الظَّمًئَان مُاءً حُتَّی اِذَا جُاءَهْ لَمً یُجِدًهْ شَیًئاً وُ وُجُدُ اللهَ عِنْدُهْ فَوُفَّاهْ حِسابَهْ؛ کسانی که کفر ورزیدند، اعمالشان مانند سرابی در بیابانی است که تشنه، آن را آب میپندارد تا نزد آن آمد وآن را چیزی نیافت و خدا را نزد آن یافت، پس حسابش را پرداخت». «مُثَلُ الَّذِینُ کَفَرْوا بِرُبُّهِمً اَعًمُالَهْمً کَرُمُادٍ اشْتَدُّتْ بِهِ الرُّیحْ فِی یُوًمٍ عاصِف لاَ یُقْدِرْون مِمُّا کُسِبْوا عُلَی شَیًءٍ؛ حکایت اعمال کسانی که به پروردگارشان کفر ورزیدند، حکایت خاکستری است که در روزی طوفانی، باد آن را پراکنده سازد. از آنچه فراهم کردهاند،قدرت برهیچ یک ندارند». «وُ قَدِمًنَا اِلَی مُا عَمِلُوا مِنً عَمَلٍ فَجُعُلْنَاهْ هُبُاءاً مُنْثُوراً؛ و آمدیم به سوی هر عملی که انجام داده اند و آن را غباری پراکنده ساختیم».
پس اولین قدمی که انسان در سیر تکاملی به سوی کمال نهایی، یعنی قرب خدای متعال بر میدارد، ایمان است. این قدم، ریشه قدمهای بعدی و روح همه مراحل استکمال است.
قدم دوم در سیر تکامل انسان، فعالیتی است که دل بعد از ایمان به خدا، بدون دخالت اعضا وجوارح انجام میدهد : یعنی توجه به خدا که از انسان، به ذکر ویاد پروردگار تعبیر میشود: «و ذکروا الّله کثیرا لعلکم تفلحون؛ و خدا را بسیار یاد کنید، باشد که رستگار شوید». این توجه، هر قدر قویتر و متمرکزتر باشد، در پیشرفت انسان مؤثرتر است و چه بسا لحظه ای توجه قلبی، از سالها عبادت بدنی مؤثرتر باشد. قدم سوم، اعمال باطنی دیگری است که انسان با یاد خدا انجام میدهد؛ مانند تفکر در آیات الهی و نشانه های قدرت و عظمت وحکمت او. دوام ذکر و فکر، موجب تعلق و محبت میشود: «الذین یذکرون اللّه قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السّموات و الارض؛ کسانی که خدا را ایستاده و نشسته و بر پهلو (خوابیده) یاد میکنند و در آفرینشآسمانها و زمین میاندیشند». سپس نوبت به اعمال بدنی گوناگون میرسد. به عبارت دیگر, تصمیم اجمالی که لازمه ایمان است، در مضاهر مختلف ودر قالب اراده های تفصیلی و جزئی جلوه گر میشود. این اراده ها که از یک نظر، فرع اراده تفصیلی هستند، موجب تقویت ذکر و ایمان میگردند. «أقم الصلات لذکری؛ نماز را برای یاد من بپای دار». «و العمل الصالح یرفعه؛ عمل شایسته (سخن خوب و اعتقاد صحیح) را بالا میبرد». همچنان که اگر اراده، بر خلاف مقتضای ایمان باشد، تدریجاَ موجب ضعف ایمان میشود.
پس رابطه ایمان و عمل، درست مانند رابطهای است که میان ریشه گیاه و اعمال نباتی وجود دارد؛ یعنی همچنان که جذب مواد غذایی مفید، موجب رشد ریشه و استحکام آن و جذب مواد سمی و زیانبار، موجب ضعف و سرانجام ،خشکیدن ریشه درخت میگردد، همچنین کردارهای شایسته ، عامل موثر در دوام و استحکام ایمان ، و اعمال ناشایست و ارتکاب گناهان، موجب ضعف و سرانجام ، خشکیدن ریشه ایمان میگردد: «فاعقبهم نفاقاً فی قلوبهم الی یوم یلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما کانوا یکذبون؛ نفاقی را در دلهایشان به دنبال آورد تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در اثر خلف وعدهای که با خدا کردند و در اثر اینکه دروغ میگفتند». «ثم کان عاقبه الذین اسائوا السوی انسان کذبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزئون؛ سرانجام کسانی که بد کردند، بدترین شد، که آیات الهی را تکذیب و آنها را استهزا میکردند».
(خودشناسی برای خودسازی،استاد محمد تقی مصباح یزدی)
موفق ومؤید باشید.