۱۳۹۶/۰۸/۳۰
–
۳۸۹۹ بازدید
شورای ۶نفره عمره چیست ؟نتایج آن را توضیح دهید؟چرا حضرت علی(ع) در این شورا شرکت نکردند؟
عمر براى انتخاب خلیفه بعد از خود ، شش نفر را انتخاب کرد و موضوع خلافت را به صورت شورا میان آنان محدود کرد . این شش نفر عبارت بودند از : حضرت على ( ع ) ، طلحه ، زبیر ، عبدالرحمان ، عثمان و سعد بن ابى وقاص .عمر ، ابو طلحه انصارى را با پنجاه نفر از انصار مأمور کرد که پشت در خانهاى که در آن اعضاى شورا بحث و گفتوگو مىکنند ، منتظر بمانند . عمر به این گروه دستور داد : اگر پس از سه روز پنج نفر بر یک نفر توافق کردند و یک نفر مخالف بود ، گردن نفر مخالف را بزنند ، و اگر دو نفر مخالفت کردند و چهار نفر بر یکى توافق کردند ، گردن دو نفر مخالف را بزنند ، و اگر سه نفر بر یکى توافق کردند و سه نفر دیگر بر یکى ، با کسى بیعت کنید که عبدالرحمان با وى بیعت کرده است . 1 حتى متقى در کنزالعمال از محمد بن جبیر از پدرش روایت کرده است که عمر گفت : « اگر عبدالرحمان بن عوف دست بر کسى گذاشت و او را انتخاب کرد ، شما نیز با وى بیعت کنید » .پس از 2 گذشت سه روز از قتل خلیفه دوم ، على ( ع ) ، عثمان ، عبدالرحمان ، سعد و زبیر در خانه ام المؤمنین عایشه جمع شدند و به شور و بحث نشستند . ابتدا عبدالرحمان گفت : براى این که میان مسلمانان تفرقه نیفتد ، لازم است ما با موافقت یکدیگر یک نفر را از بین خود براى خلافت انتخاب کنیم . حال هر کس دیگرى را از خود شایستهتر مىداند ، رأى خود را به او بسپارد و به نفع او کنار برود و من خود طمع خلافت ندارم . 3
طلحه رأى خود را به عثمان سپرد و به نفع او کنار رفت ، سعد حق خود را به عبدالرحمان داد و زبیر حق خود را به على ( ع ) واگذار کرد . 4 طبرى ، علت مخالفت نکردن سعد با عبدالرحمان و مخالفت نکردن عبدالرحمان با عثمان را رابطه خویشاوندى آنها دانسته ، مىگوید : H « فَسَعْدٌ لا یَخالِفُ ابْنَ عَمِّهِ عَبْدالرَّحْمانِ ، وَ عَبْدُالرَّحْمانِ صِهْرُ عُثْمانَ لا یَخْتَلِفُونَ ، فَیُوَلّیها عَبْدُالرَّحْمانُ عُثْمانَ أَوْیُوَلّیها عُثْمانُ عَبْدَالرَّحْمانَ » E 5 سعد با پسر عمویش عبدالرحمان مخالفت نمىکرد و عبدالرحمان داماد عثمان بود . این دو با هم اختلاف نمىکردند ، بلکه یا عبدالرحمان عثمان را به خلافت برمىگزید یا عثمان عبدالرحمان را .
على ( ع ) نیز بر این مسأله واقف بود که عبدالرحمان جانب خویشاوندى را رعایت خواهد کرد از اینرو وقتى عثمان به على ( ع ) پیشنهاد کرد که خوب است ما هر دو نفر به عبدالرحمان وکالت دهیم تا هر چه او صلاح دید اقدام کند ، ایشان مخالفت کردند و فرمودند : من به شرطى که عبدالرحمان جانب خویشاوندى را با تو نادیده گیرد و رضاى حق و مصلحت امت را در نظر بگیرد ، او را به حکمیت مىپذیرم . 6 از طرفى خلیفه تهدید کرده بود که کسى حق مخالفت ندارد و عثمان چون تأنّى و مخالفت على ( ع ) را دید ، گفت : « اى على ! مخالفت جایز نیست . طبق وصیت خلیفه هر کس مخالفت کند ، جز کشته شدن راه دیگرى ندارد . تو هم عبدالرحمان را به حکمیت برگزین ! » . على ( ع ) به ناچار پذیرفت . عبدالرحمان ، مردم را در مسجد جمع کرد تا به ظاهر با مهاجران و انصار مشورت نماید . در مسجد ، بعضى از صحابه بزرگ ، همچون عمار یاسر و مقداد ، موقعیت ممتاز حضرت على ( ع ) و اهلبیت پیامبر ( ص ) را بیان کردند و از عبدالرحمان خواستند که على ( ع ) را به خلافت برگزیند . 7
آن گاه عبدالرحمان براى این که تظاهر به بىطرفى و بىنظرى کند ، اول به طرف على ( ع ) رفت و گفت : « یا على ! من هم مصلحت در آن مىبینم که امروز همه مسلمانان با تو بیعت کنند ولى به شرط این که شما هم طبق دستور خدا و سنت پیامبر ( ص ) و روش دو خلیفه قبلى حکومت کنید » . 8 على ( ع ) فرمود : « من به دستور الهى و سنت پیامبر ( ص ) و روش و اجتهاد خودم که همان رضاى خدا و سنت پیامبر است ، رفتار مىکنم نه به روش دیگران » . 9 آن گاه به طرف عثمان رفت و همان جمله را تکرار کرد و عثمان پذیرفت . عبدالرحمان دست بیعت به عثمان داد و او را به خلافت برگزید . 10 از این مطلب فهمیده مىشود که على ( ع ) سیره و نوع حکومت دو خلیفه قبلى را قبول نداشت و به آنان اعتراض داشت و حاضر نبود این شرط را بپذیرد . در تاریخ طبرى و ابن اثیر آمده است که وقتى عبدالرحمان با عثمان بیعت کرد ، حضرت على ( ع ) فرمود : H « حَبَوتَهُ حَبوَ دَهْر ، لَیْسَ هذا أَولَ یَوْم تَظاهَرْتُمْ فیهِ عَلَیْنا ، فَصَبْر جَمیل ، وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ ، وَ اللَّهِ ما وَلیْتَ عُثْمانَ إِلاّ لِیَرُد الْأَمْرَ إِلَیْکَ ، وَ اللَّهُ کُل یَوْم فى شَأْن » E 11 مدتى از زمان حکومت را بخشیدى . این اولین روزى نیست که بر مخالفت با ما هم داستان و هم صدا شدهاید . جز صبر راه دیگرى…….
پاسخ: دلائل شرکت علی(ع) در شورای شش نفره در پاسخ باید گفت: شرکت علی(علیه السلام) در شورای شش نفره بخاطر دلائلی بوده که آن حضرت بخاطر آن ناچار از شرکت در شورا بود. ما در اینجا به برخی از آن دلائل اشاره می کنیم:1- ترس از بروز فتنه: حضرت نمی توانست از حضور در شورا خود داری نماید چون زمینه ایجاد فتنه وجود داشت. و لذا با توجه به دستور عمر برای شرکت در شورای شش نفره، هنگامی که عباس عمویش به او می گوید: در شورا شرکت مکن، پاسخ می دهد: دوست ندارم اختلاف ایجاد شود.(1) پس از تعیین اعضای شورا و طرح انتخاب خلیفه، بلافاصله حضرت به بنی هاشم روی نموده و می فرماید: خلافت به شما بنی هاشم نمی رسد(2) و می فرماید: من می دانم آنان خلافت را به عثمان وا می گذارند، و می دانم که پس آن بدعتها و رویدادهائی خواهد بود و اگر زنده ماندم به شما یاد آوری خواهم نمود، و اگر بمیرم یا کشته شوم، خلافت را در میان بنی امیه دست بدست خواهند نمود،(3) علاوه بر اینکه دستور عمر برای شرکت در شورا و اینکه گفته بود: اگر کسی با تصمیمات شورا مخالفت کند باید کشته شود(4)؛ باعث به خطر افتادن جان حضرت می شد و در این صورت عدم شرکت علی(ع) در شورا به معنای اعتراض به تصمیمات شورا بود و هنگامی که مقداد و عمّار در رابطه با شایستگی و اولویّت علی(ع) برای خلافت سخن می گویند، عبدالرحمن بن عوف به مقداد می گوید: از خدا بترس، من از بروز فتنه بر تو می ترسم(5)، و یا هنگامی که علی(ع)، کمترین اعتراض نسبت به چگونگی گزینش عثمان می نماید، عبدالرحمن بن عوف به علی(ع) می گوید: خود را در معرض خطر قرار مده(6). 2- اثبات تناقض عمر در قول و عمل: علی(علیه السلام) با شرکت در شورا قصد داشت تا تناقض در گفتار و عملکرد عمر را بر همگان آشکار سازد، زیرا وی قبلاً گفته بود پیامبر فرموده: خلافت و نبوت در یک خاندان جمع نمی شود، و حال آنکه خود، آن حضرت را برای خلافت در شورا کاندید کرده بود.روایت شده: وقتی عمر دستور داد: آن گروهی را انتخاب کنید که عبدالرحمن در میان آنان است، ابن عباس به علی(ع) گفت: خلافت از میان ما رخت بر بست، عمر می خواهد که خلافت به عثمان انتقال یابد؛ علی(ع) فرمود: من این موضوع را می دانم، ولیکن می خواهم وارد شوری شوم، زیرا عمر با این فرمان مرا شایسته خلافت دانست، و او پیش از این می گفت رسول خدا(ص) فرموده است: نبوّت و خلافت در یک خانواده جمع نمی شود، بنابراین من وارد شوری می شوم، تا برای مردم روشن کنم: عمل عمر با روایتش متناقض است.(7) 3- شورا فرصتی برای بیان برتری علی(علیه السلام) بر سایرین: شورا فرصتی را پدید آورد تا علی(ع) مقداری از فضائل خود را بگوید، و سفارشات پیامبر(ص) را در مورد خود به دیگران یاد آور شود، زیرا نوعی آزادی، لااقل آزادی بیان در آن موقعیت زمانی وجود داشت و این در حالی است که این آزادی در فرصتهای پیشین برای حضرت حاصل نشد؛ علی(ع) (در نشست شورا) برخاست و پس از ستایش پروردگار و یادآوری خاطره بعثت رسول خدا(ص) فرمود: ما اهل بیت نبوّت و معدن حکمت، و امان اهل زمین، و باعث نجات آن کسی هستیم که چنین بخواهد، ما حقی داریم که اگر به ما داده شود آن را دریافت می کنیم، و اگر ما را از آن باز دارند(هم چون اسیران ) بر پشت شتران سوار شویم، هر چند زمان آن دراز و بسیار طولانی باشد….(8)و در بعضی از روایات می فرماید: «آنچنان احتجاج کنم، که عرب و عجم نتوانند آن را تغییر دهند»، و سپس سی مورد از فضایل خود را بیان می دارد(9).و امّا اینکه چرا علی(علیه السلام) در شورا فقط از مناقب خود گفت و متعرض دستور پیامبر(ص) در مورد خلافت خود نگردید، و فقط به عنوان حق، مسئله را مطرح نمود، به دلیل آن است که آن حضرت به استدلال آن افراد برای دست یابی به خلافت که عبارت از فضیلت مهاجرت، و سبقت در ایمان و جهاد و قرابت با پیامبر(ص) بود، متوسّل گردید و منظور حضرت آن بود که اگر اینها دلیل شماست من بیش از همه دارای این مناقب و فضائل هستم.(10) پس در نتیجه شرکت دادن عمر علی (ع) را در شورا خود سیاست دیگری بود برای محروم نمودن آن حضرت از حق خلافت و می خواست منافقانه این مسئله (غصب خلافت) وجه ی مردمی بدهد و خود را از اعتراض مردم در امان نگهدارد اگر این کار را نمی کرد صد در صد با اعتراض مردم مواجه می شد.ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدیدج 1ص191؛ تاریخ طبری مج2ص581 و دیگر تواریخ وآثار .2. تاریخ طبری ج 2ص5813. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدیدج 1ص1924. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1ص191؛ تاریخ طبری ج 2ص581.5. طبری ج2ص583.6. شرح نهج البلاغه این ابی الحدیدج 1 ص194و تاریخ طبری ج 2 ص5837. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص 189.8. تاریخ ابن اثیر- ج 2- ص62-65.9. صواعق المحرقة، ابن حجر ص75؛ المناقب، خوارزمی، ص217؛ فرائد السمطین، جوینی، ج1 باب 58 و…10. علی محدث (بندر ریگی)؛ سیاهترین هفته تاریخ
طلحه رأى خود را به عثمان سپرد و به نفع او کنار رفت ، سعد حق خود را به عبدالرحمان داد و زبیر حق خود را به على ( ع ) واگذار کرد . 4 طبرى ، علت مخالفت نکردن سعد با عبدالرحمان و مخالفت نکردن عبدالرحمان با عثمان را رابطه خویشاوندى آنها دانسته ، مىگوید : H « فَسَعْدٌ لا یَخالِفُ ابْنَ عَمِّهِ عَبْدالرَّحْمانِ ، وَ عَبْدُالرَّحْمانِ صِهْرُ عُثْمانَ لا یَخْتَلِفُونَ ، فَیُوَلّیها عَبْدُالرَّحْمانُ عُثْمانَ أَوْیُوَلّیها عُثْمانُ عَبْدَالرَّحْمانَ » E 5 سعد با پسر عمویش عبدالرحمان مخالفت نمىکرد و عبدالرحمان داماد عثمان بود . این دو با هم اختلاف نمىکردند ، بلکه یا عبدالرحمان عثمان را به خلافت برمىگزید یا عثمان عبدالرحمان را .
على ( ع ) نیز بر این مسأله واقف بود که عبدالرحمان جانب خویشاوندى را رعایت خواهد کرد از اینرو وقتى عثمان به على ( ع ) پیشنهاد کرد که خوب است ما هر دو نفر به عبدالرحمان وکالت دهیم تا هر چه او صلاح دید اقدام کند ، ایشان مخالفت کردند و فرمودند : من به شرطى که عبدالرحمان جانب خویشاوندى را با تو نادیده گیرد و رضاى حق و مصلحت امت را در نظر بگیرد ، او را به حکمیت مىپذیرم . 6 از طرفى خلیفه تهدید کرده بود که کسى حق مخالفت ندارد و عثمان چون تأنّى و مخالفت على ( ع ) را دید ، گفت : « اى على ! مخالفت جایز نیست . طبق وصیت خلیفه هر کس مخالفت کند ، جز کشته شدن راه دیگرى ندارد . تو هم عبدالرحمان را به حکمیت برگزین ! » . على ( ع ) به ناچار پذیرفت . عبدالرحمان ، مردم را در مسجد جمع کرد تا به ظاهر با مهاجران و انصار مشورت نماید . در مسجد ، بعضى از صحابه بزرگ ، همچون عمار یاسر و مقداد ، موقعیت ممتاز حضرت على ( ع ) و اهلبیت پیامبر ( ص ) را بیان کردند و از عبدالرحمان خواستند که على ( ع ) را به خلافت برگزیند . 7
آن گاه عبدالرحمان براى این که تظاهر به بىطرفى و بىنظرى کند ، اول به طرف على ( ع ) رفت و گفت : « یا على ! من هم مصلحت در آن مىبینم که امروز همه مسلمانان با تو بیعت کنند ولى به شرط این که شما هم طبق دستور خدا و سنت پیامبر ( ص ) و روش دو خلیفه قبلى حکومت کنید » . 8 على ( ع ) فرمود : « من به دستور الهى و سنت پیامبر ( ص ) و روش و اجتهاد خودم که همان رضاى خدا و سنت پیامبر است ، رفتار مىکنم نه به روش دیگران » . 9 آن گاه به طرف عثمان رفت و همان جمله را تکرار کرد و عثمان پذیرفت . عبدالرحمان دست بیعت به عثمان داد و او را به خلافت برگزید . 10 از این مطلب فهمیده مىشود که على ( ع ) سیره و نوع حکومت دو خلیفه قبلى را قبول نداشت و به آنان اعتراض داشت و حاضر نبود این شرط را بپذیرد . در تاریخ طبرى و ابن اثیر آمده است که وقتى عبدالرحمان با عثمان بیعت کرد ، حضرت على ( ع ) فرمود : H « حَبَوتَهُ حَبوَ دَهْر ، لَیْسَ هذا أَولَ یَوْم تَظاهَرْتُمْ فیهِ عَلَیْنا ، فَصَبْر جَمیل ، وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ ، وَ اللَّهِ ما وَلیْتَ عُثْمانَ إِلاّ لِیَرُد الْأَمْرَ إِلَیْکَ ، وَ اللَّهُ کُل یَوْم فى شَأْن » E 11 مدتى از زمان حکومت را بخشیدى . این اولین روزى نیست که بر مخالفت با ما هم داستان و هم صدا شدهاید . جز صبر راه دیگرى…….
پاسخ: دلائل شرکت علی(ع) در شورای شش نفره در پاسخ باید گفت: شرکت علی(علیه السلام) در شورای شش نفره بخاطر دلائلی بوده که آن حضرت بخاطر آن ناچار از شرکت در شورا بود. ما در اینجا به برخی از آن دلائل اشاره می کنیم:1- ترس از بروز فتنه: حضرت نمی توانست از حضور در شورا خود داری نماید چون زمینه ایجاد فتنه وجود داشت. و لذا با توجه به دستور عمر برای شرکت در شورای شش نفره، هنگامی که عباس عمویش به او می گوید: در شورا شرکت مکن، پاسخ می دهد: دوست ندارم اختلاف ایجاد شود.(1) پس از تعیین اعضای شورا و طرح انتخاب خلیفه، بلافاصله حضرت به بنی هاشم روی نموده و می فرماید: خلافت به شما بنی هاشم نمی رسد(2) و می فرماید: من می دانم آنان خلافت را به عثمان وا می گذارند، و می دانم که پس آن بدعتها و رویدادهائی خواهد بود و اگر زنده ماندم به شما یاد آوری خواهم نمود، و اگر بمیرم یا کشته شوم، خلافت را در میان بنی امیه دست بدست خواهند نمود،(3) علاوه بر اینکه دستور عمر برای شرکت در شورا و اینکه گفته بود: اگر کسی با تصمیمات شورا مخالفت کند باید کشته شود(4)؛ باعث به خطر افتادن جان حضرت می شد و در این صورت عدم شرکت علی(ع) در شورا به معنای اعتراض به تصمیمات شورا بود و هنگامی که مقداد و عمّار در رابطه با شایستگی و اولویّت علی(ع) برای خلافت سخن می گویند، عبدالرحمن بن عوف به مقداد می گوید: از خدا بترس، من از بروز فتنه بر تو می ترسم(5)، و یا هنگامی که علی(ع)، کمترین اعتراض نسبت به چگونگی گزینش عثمان می نماید، عبدالرحمن بن عوف به علی(ع) می گوید: خود را در معرض خطر قرار مده(6). 2- اثبات تناقض عمر در قول و عمل: علی(علیه السلام) با شرکت در شورا قصد داشت تا تناقض در گفتار و عملکرد عمر را بر همگان آشکار سازد، زیرا وی قبلاً گفته بود پیامبر فرموده: خلافت و نبوت در یک خاندان جمع نمی شود، و حال آنکه خود، آن حضرت را برای خلافت در شورا کاندید کرده بود.روایت شده: وقتی عمر دستور داد: آن گروهی را انتخاب کنید که عبدالرحمن در میان آنان است، ابن عباس به علی(ع) گفت: خلافت از میان ما رخت بر بست، عمر می خواهد که خلافت به عثمان انتقال یابد؛ علی(ع) فرمود: من این موضوع را می دانم، ولیکن می خواهم وارد شوری شوم، زیرا عمر با این فرمان مرا شایسته خلافت دانست، و او پیش از این می گفت رسول خدا(ص) فرموده است: نبوّت و خلافت در یک خانواده جمع نمی شود، بنابراین من وارد شوری می شوم، تا برای مردم روشن کنم: عمل عمر با روایتش متناقض است.(7) 3- شورا فرصتی برای بیان برتری علی(علیه السلام) بر سایرین: شورا فرصتی را پدید آورد تا علی(ع) مقداری از فضائل خود را بگوید، و سفارشات پیامبر(ص) را در مورد خود به دیگران یاد آور شود، زیرا نوعی آزادی، لااقل آزادی بیان در آن موقعیت زمانی وجود داشت و این در حالی است که این آزادی در فرصتهای پیشین برای حضرت حاصل نشد؛ علی(ع) (در نشست شورا) برخاست و پس از ستایش پروردگار و یادآوری خاطره بعثت رسول خدا(ص) فرمود: ما اهل بیت نبوّت و معدن حکمت، و امان اهل زمین، و باعث نجات آن کسی هستیم که چنین بخواهد، ما حقی داریم که اگر به ما داده شود آن را دریافت می کنیم، و اگر ما را از آن باز دارند(هم چون اسیران ) بر پشت شتران سوار شویم، هر چند زمان آن دراز و بسیار طولانی باشد….(8)و در بعضی از روایات می فرماید: «آنچنان احتجاج کنم، که عرب و عجم نتوانند آن را تغییر دهند»، و سپس سی مورد از فضایل خود را بیان می دارد(9).و امّا اینکه چرا علی(علیه السلام) در شورا فقط از مناقب خود گفت و متعرض دستور پیامبر(ص) در مورد خلافت خود نگردید، و فقط به عنوان حق، مسئله را مطرح نمود، به دلیل آن است که آن حضرت به استدلال آن افراد برای دست یابی به خلافت که عبارت از فضیلت مهاجرت، و سبقت در ایمان و جهاد و قرابت با پیامبر(ص) بود، متوسّل گردید و منظور حضرت آن بود که اگر اینها دلیل شماست من بیش از همه دارای این مناقب و فضائل هستم.(10) پس در نتیجه شرکت دادن عمر علی (ع) را در شورا خود سیاست دیگری بود برای محروم نمودن آن حضرت از حق خلافت و می خواست منافقانه این مسئله (غصب خلافت) وجه ی مردمی بدهد و خود را از اعتراض مردم در امان نگهدارد اگر این کار را نمی کرد صد در صد با اعتراض مردم مواجه می شد.ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدیدج 1ص191؛ تاریخ طبری مج2ص581 و دیگر تواریخ وآثار .2. تاریخ طبری ج 2ص5813. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدیدج 1ص1924. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 1ص191؛ تاریخ طبری ج 2ص581.5. طبری ج2ص583.6. شرح نهج البلاغه این ابی الحدیدج 1 ص194و تاریخ طبری ج 2 ص5837. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص 189.8. تاریخ ابن اثیر- ج 2- ص62-65.9. صواعق المحرقة، ابن حجر ص75؛ المناقب، خوارزمی، ص217؛ فرائد السمطین، جوینی، ج1 باب 58 و…10. علی محدث (بندر ریگی)؛ سیاهترین هفته تاریخ