عشق مقدس-عشق امام علی-وظایف محبت اهل بیت
۱۳۹۶/۰۸/۲۱
–
۲۷۴۲ بازدید
با سلام و عرض ادب و احترامدر ابتدا میخواستم تشکر کنم از شما به خاطر این سایت خوبتون…تا به حال در موارد مختلف ازتون مشورت خواستم و پاسخ شما بسیار منطقی بود و راست و مفید…بسیار سپاسگزارمدختری ۲۸ ساله هستم…یه دختر عاشق…سال هاست پدرم به رحمت خدا رفتند…راستش چند سالی است عشقی سراسر وجودم را گرفته…نمیتوان گفت…الان که مینویسم اشک میریزم…دیوانه وار عاشق اویم…با شنیدن نامش اشک از چشمانم سرازیر می شود…انگار دیوانه شدم…همه خانواده و فامیل و دوستان و اطرافیانم متوجه شدن…با عشق از ایشان می گویم…ایشان منظورم حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام است…شاید باورتان نشود…همه در محرم, ماه صفر, ماه رمضان و مناسبت های خاص حرف از کربلا و امام شهیدمان امام حسین علیه السلام می زنند…اما دل بنده نجف است…چند سال است شبانه روز فکر مرا و دل مرا هوایی کردند…دیوانه شدم…دائم عکس های نجف و حرم حضرت را می بینم…دوست دارم تا نجف را بدوم…شاید باورتان نشود برای رفتن به آن جا نزدیک دو ماه آنقدر گریه کردم مریض شدم…این عشق روز به روز بیش تر می شود…همش دوست دارم بمیرم و ایشان را حداقل در لحظه ی مرگ ببینم…دوست دارم در نجف زندگی کنم…شدیدا دوستشون دارم…وقتی سخنانشان را می خوانم به ایشان می گویم چشم…با عشق…برادر بزرگم بارها به خاطر این وضعیت من رو دعوا کردند…نه به خاطر این عشق, خودشون هم از دوستداران و عاشقان هستند اما می گویند من افراط می کنم…برادرم بر این اعتقاد است که آنقدر عاشق شدم از دنیا فارق شده و دیگران راحت اذیتم می کنند و فریبم می دهند…اما نمیتوانم چون این احساسم روز به روز بیش تر می شود…هرچه از احادیث ایشان می خوانم بیش تر علاقه مند می شوم…دوست دارم تنها با کسی صحبت کنم که حرف از ایشان بزند…یکی از عموهام مداح هستند میرفتم خونشون و می گفتم از حضرت علی بخونین…تو مسجد و مراسم های مختلف دوست داشتم فقط از حضرت علی بخونن…دوست دارم اسم ایشون رو همیشه بشنوم…دوست دارم کتاب های در وصف ایشان را بخوانم…حتی سر نماز حرم حضرت جلوی چشمانم ظاهر می شود…دل تو دلم نیست…این که نمیتونم ببینمشون عذاب می کشم…نمیدونم چیکار کنم…اصلا هیچ چیزی رو نمیبینم…همش باهاشون حرف می زنم تو هر شرایطی…بهترین هستند…کامل ترین…با خدا هم که صحبت می کنم میگم خدایا من خیلی ایشون رو دوست دارم…بهشون بگو…کاش حاضر بودن..کاش بودن میرفتم منزلشون…کاش مدتها نگاهشون می کردم…کاش مریدشون باشم…خواهش می کنم راهنماییم کنید…یا کتابی بهم معرفی کنید…نمیدونم…نمیفهمم…گیج شدم…تمام زندگیم هستن ایشون…راستش مسیرها و آدرس هارو بلد نیستم و شرایطش رو نداریم که با خانواده بریم…ولی هر لحظه ممکنه پیاده برم تا نجف…دلم منو میکشونه…خواهش میکنم راهنماییم کنید…انسامیت در سخنان ایشان موج می زند…
باسلام واحترام حضورپرسشگرگرامی؛
دوست عزیز! عشق مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام گوارای وجودت، عطر عشق جهان را ” مدینه فاضله” خواهد کرد. ما عاشق آفریده شده ایم، فقط معشوق ها را انتخاب می کنیم. و برای این انتخاب است که باید آنها را بسنجیم که چه می دهند و چه می گیرند. به خاطر معشوقه ای که انتخاب کرده اید به شما تبریک می گوییم. و امیدواریم که این انتخاب و این عشق مقدمه شناخت و معرفت به حضرت و مرکب حرکت و رشد شما باشد.
معرفت و شناخت عشق را سبز می کند و به وجود می آورد، شناخت خوبی ها در انسان عشق را زنده می کند این عشق انسان را به حرکت می اندازد، جلو می آورد. با تفکر تجربه، انسان به شناخت می رسد. علوم و معارف انسان در طول قرنها از همین راه بدست آمده است و ادامه تفکر شناخت است و ادامه شناخت، محبّت و ادامه محبّت، حرکت و عمل و آزادی و رشد و…(مسئولیت وسازندگی/ علی صفایی /صفحه: 56 )
کلمه ی شریفه ی عشق را از چه چیزی گرفته اند؟ گفته اند عشق که یک واژه ی عربی است از یک گیاه خاصی که “عَشَقَه” نام دارد، مشتق شده است. عَشَق در عربی همان پیچکی است که ما در فارسی می گوییم. آن گیاهی که خود را به این درخت می تند و می چسباند. این گیاهی که پیچک نام دارد وقتی به بدنه درخت چسبید، این درخت را رها نمی کند. راه نفس درخت را می بندد کم کم آن درخت زرد می شود، برگهایش می ریزد و سرانجام درخت را خشک می کند. در این هنگام می گویند این درخت را عَشَقَه گرفت. عاشق به یک چنین انسانی می گویند. (اسرار عبادات/ آیت الله جوادی آملی / صفحه: 83و84 )
مرحوم مرشد:” آدم عاشق خسته نمی شه، از حال می ره” (بهترین کاسب قرن/ عابد نهاوندی/ صفحه: 47 )
عشق چیست؟ چه آثاری در زندگی انسان دارد؟ آیا واژه عشق در قرآن به کار رفته است؟ شعرای فارسی زبان، عشق را اکسیر نامیده اند. کیمیاگران معتقد بودند که در عالم، ماده ای وجود دارد به نام اکسیر یا کیمیا که می تواند ماده ای را به ماده دیگر تبدیل کند. عشق مطلقاً اکسیر است و خاصیت کیمیا دارد.
عشق است که دل را دل می کند. اگر عشق نباشد، دل نیست، آب و گل است. از جمله آثار عشق، نیرو و قدرت است. محبت، نیرو آفرین است. ترسو را شجاع می کند. عشق و محبت، سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ می کند و حتی از کودکان، تیزهوش تر می سازد. عشق است که از بخیل، بخشنده و از کم طاقت و ناشکیبا، شکیبا می سازد. عشق، نفس را تکمیل [می کند] و استعدادهای حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد.
اثرعشق از لحاظ روحی، در جهت عمران و آبادی روحی است و از لحاظ بدن، در جهت گداختن و خرابی اثر عشق در بدن، درست عکس روح است؛ عشق در بدن، باعث ویرانی و موجب زردی چهره، لاغری اندام و اختلال هاضمه و اعصاب است. شاید تمام آثاری که در بدن وجود دارد، آثار تخریبی باشد، ولی نسبت به روح چنین نیست؛ تا موضوع عشق چه موضوعی و تا نحوه استفاده شخصی چگونه باشد؟
علاقه به شخص یا شیء، وقتی که به اوج شدت برسد، به طوری که وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق وجود او گردد، عشق نامیده می شود. عشق، اوج علاقه و احساسات است. احساسات انسان، انواع و مراتب دارد.[جاذبه و دافعه علی (علیه السلام): صص 43 ـ 44. ]تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد
از سمک تا به سماکش کشش لیلی بود
عشق، قوای خفته را بیدار و نیروهای بسته و مهار شده را آزاد می کند نظیر شکافتن اتم ها و آزاد شدن نیروهای اتمی، [عشق،] الهام بخش است و قهرمان ساز. چه بسیار شاعران و فیلسوفان و هنرمندان که مخلوق یک عشق و محبت نیرومندند. عشق، نفس را تکمیل و استعداد حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد. از نظر قوای ادراکی، الهام بخش [است] و از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت می کند و آن گاه که در جهت علوی متصاعد شود، کرامت و خارق عادت به وجود می آورد، عشق و روح را از مذیج ها و خلط ها پاک می کند و به عبارت دیگر، تصفیه گر است. صفات رذیله ناشی از خودخواهی از قبیل بخل، امساک، جبن، تنبلی، تکبر و عجب را از میان می برد. حقدها و کینه ها را زایل می کند و از بین بر می دارد گو این که محرومیت و ناکامی در عشق ممکن است به نوبه خود عقده و کینه تولید کند.
از محبت،تلخ ها شیرین شود/ از محبت، مس ها زرین شود
اثر عشق از نظر روحی و فردی غالباً تکمیلی است زیرا قوت و رقت و صفا و توحد و همت تولید می کند. ضعف و زبونی و کدورت و تفرق و کودنی را ازبین می برد. خلط ها که به تعبیر قرآن دسّ نامیده می شود، از بین برده و غش ها را زایل و عیار را خالص می کند.[ – جاذبه و دافعه علی (علیه السلام): صص 46 ـ 51]عشق معنوی و انسانی ؛ عشق ورزیدن به فضایل و خوبی ها و شیفتگی سجایای انسانی و جمال حقیقت است. پیروان عرفان و عشق حقیقى، از آنجا که جهان هستى، از جمله انسان را مظهر، آیات و نشان حضرت حق مى دانند؛ عشق به مظاهر و آفریده هاى او را در طول عشق به ذات پروردگار – که عشق حقیقى است – مى دانند.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست ( سعدى)
عشق مقدس همچون نردبان، پل و مسیر ورودى به عالم عشق حقیقى است. عشق به امام، ریشه در عشق حقیقى دارد؛ زیرا عشق ما بر معشوق راستین، متمرکز است و به هر آنچه که از او است و بوى او را مى دهد و آیت او است، عشق مى ورزیم.
توقف ممنوع: عشق به امام، عشق به «نمود» است، نه عشق به «بود»؛ از این رو توقف و ماندگارى در این عشق، هرچند بهتر از نداشتن عشق است؛ ولى نتایج عشق حقیقى و راستین را ندارد.بلکه مقدمه رسیدن به خداست.
عاشقى گر زین سر و گرز آن سراست / عاقبت ما را بدان سر رهبرست
گفت معشوقم: تو بودستى نه آن / لیک کار از کار خیزد در جهان
عاشق آن وهم اگر صادق بود/ آن مجازش تا حقیقت مى رود.
(مثنوى معنوى، دفتر 1، ابیات 76 و 111 و دفتر 3، بیت 1345)
در روایتى آمده است: نوجوانى که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به پیامبر«صلى الله علیه وآله» سلام کرد و از خوشحالى دیدن ایشان، چهره اش گشاده شد و لبخند زد. حضرت به او فرمود: اى جوان! مرا دوست دارى؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم آرى. فرمود: همچون خودت؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم بیشتر. فرمود: همچون پروردگارت؟ گفت: خدا را، خدا را، اى رسول خدا! این مقام نه براى تو است و نه دیگرى. در حقیقت تو را براى دوستى خدا دوست مى دارم.
در این هنگام رسول خدا به همراهان خویش روى کرد و فرمود: این گونه باشید؛ خدا را به سبب احسان و نیکى اش به شما دوست بدارید و مرا براى دوستى خدا دوست بدارید.(ارشاد القلوب، دیلمى، ص 161، ح 898.)
در حسن رخ خوبان، پیدا همه او دیدم / در چشم نکورویان، زیبا همه او دیدم
در دیده هر عاشق، او بود همه لایق / ور نه ز نظر وامق، عذرا همه او دیدم
دیدم همه پیش و پس، جز دوست ندیدم کس / او بود همه او بس، تنها همه او دیدم (عراقى)
گاه از عشق پاک به «عشق اصغر» یاد مى شود که همان عشق به انسان است؛ زیرا مجموعه اى از لطایف عالم هستى و آیینه اى از صفات حق و راهنماى قلوب و معرفت بارى تعالى است. گاه از آن به «عشق اوسط» نیز نام مى برند که همان اشتیاق و محبت نسبت به همه اجزاى عالم است؛ از آن رو که مظاهر صفات الهى است و یا عشق به عالمانى است که ناظر به حقایق موجوداتند و در آفرینش آسمان ها و زمین به تفکر مى پردازند. ( ر.ک: اسفار، ج 7، ص 184؛ دامادى، سیدمحمد، شرح عشق و عاشقى هم عشق گفت، صص 97و98)
گاهى نیز به آن «عشق نفسانى یا عفیف» نیز اطلاق مى گردد که همان عشق و محبت به صفات روحى و ملکات اخلاقى انسان ها است.)محمد بن محمد بن الحسن، نصیرالدین الطوسى، شرح الاشارات و التنبیهات، نمط نهم، فصل هفتم و هشتم.)
عشق چون آینه است که در آن، حالات و درجات استعداد هر عاشقى، نمودار مى گردد. دوام عشق، به دوام و پایدارى معشوق وابسته است.
عشق بر مرده نباشد پایدار/ عشق را بر حىّ جان افزاى دار( مثنوى معنوى، دفتر 5، ابیات 3272)
معشوق، صورت نیست؛ بلکه وصف معنى و حقیقت است و چون حُسن، کمال و معنى معشوق نهایتى ندارد؛ سوز و گداز دل عاشقان راه حقیقت نیز پایان نمى پذیرد و هیچ گاه عاشقان از نثار عشق سیر و بى نیاز نمى گردند.
عشق بینایان بود برکان زر/ هر زمانى لاجرم شد بیشتر
عشق ربّانى است خورشید کمال / امر نور اوست خلقان چون ضلال
(همان ، ابیات 982 و 983)
آندره زیگفرید در فصل آخر روح ملتها می گوید: بعضی از حادثه ها را عشق می فهمد اما عقل از تحلیل آن عاجز است. و بداستان ابراهیم اشاره می کند و نتیجه می گیرد که عقل زبان عشق را نمی فهمد.( این مسئله در زبان عرفان و تصوف ما هم ریشه دارد که عقل گفتا… عشق گفتا… اما این عقل فارغ است که با عشق و عقل عاشق مباحثه دارد. همیشه عقل عاشق، با عشق او هماهنگ است.)
این نتیجه گیری کاملا اشتباه است و این اشتباه از آنجا است که او عقل فارغ را با عشق عاشق می سنجد درحالیکه باید عقل عاشق را با عشق او سنجید.
مگر این یک دستور عقلی نیست که مهم را فدای مهمتر کن. بر پایه ی همین دستور، و همین عقل، ابراهیم اسماعیلش را قربانی می کند. ابراهیم به مهمتر از اسماعیل رسیده و حتی به نزدیکتر از خود به خود، رسیده و این است که بدستور عقلِ خود مهم را فدای مهمتر می کند. گرچه عقل دیگران باین مهمتر نرسیده باشد. او می بیند که اسماعیلش در کنار یک آوار و با یک ضربه از سم اسبی بمرگ می رسد و جانش را می بازد، ابراهیم می خواهد، این جان از دست رفته را بدست بیاورد. و در راهی و در جهتی آنرا بجریان بیندارد، ابراهیم می خواهد برشد برسد برشد برساند، و این است که با آ ن دستور خودش کارد را به دست می گیرد و اسماعیل را می بندد و کارد را می کشد و هنگامی که می بیند کارد باو کمک نمی دهد و رگها بریده نمی شوند، و خونها بیرون نمی ریزند، سخت خشمگین می گردد و کارد را بر زمین می کوبد. و اگر همین کار را نمی کرد در امتحان باخته بود که عشقی نبوده و سنجشی نبوده، فقط حرفی بوده و سخنی. اما خدای ابراهیم… او نمی خواهد اسماعیل ها کشته شوند، او می خواهد ابراهیم ها آزاد شوند و رشد کنند و به قرب و رضوان دست بیابند. ابراهیم کارش را تمام کرده بود و بآزادی رسیده بود. و جز این کاری نیست، که حتی اعمال مقدمه هستند و اگر کسی مرا بیاورد و باین آزادی نرسد، کاری نکرده. اگر کسی اسماعیل را بکشد و اسیر این کشتن و این آزادی باشد، کاری نکرده که در هر حال در اسارت است. بی جهت نیست که میگویند: نیُّة الْمُؤمِن خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ. (مسئولیت و سازندگی/ صفایی / جلد: 1/ صفحه: 41-43)
عشق و محبت به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن قدر عظمت دارد که اگر در دلی باشد، بدی در آن دل راه پیدا نمیکند. شرط پاک بودن دل این است که محبت اهل بیت علیهم السلام در آن وجود داشته باشد. دلی که با مودت و محبت ایشان خوی نگرفته باشد، دیگر دل نیست.
کسی که محبت اهل بیت علیهم السلام را در دل دارد، باید بداند ثمره این محبت، تکمیل نفس انسان وظاهر شدن استعدادهای حیرت انگیز باطنی او میباشد. محبت ایشان از نظر قوای ادراکی، الهام بخش، از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت میکند، و بعد از آن جهت حرکت انسان را صعود به سمت خداوند قرار میدهد، سبب ایجاد کرامت و انجام کارهای خارق العاده توسط او میشود.
از آن جا که کمال انسان رسیدن به لقاء الله و کسب حیات جاودانه است و رسیدن به این هدف تنها در پرتو رسالت پیامبر و مودت و محبت اهل بیت ایشان میسراست، بشر وظیفه دارد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام را از هر چیزی حتی خودش بیشتر دوست داشته باشد.
بر این اساس، هر وجودی که نشانی از وجود خدا باشد، محبوب او خواهد شد و به اوعشق میورزد وبه میزان ارتباط و نشانی که از خداوند داشته باشد، محبوبیت بیشتری خواهد داشت و هر قدر ضعیف تر و کمالش کم تر باشد، جمال و کمال الهی را کم تر منعکس میکند، و مطلوبیت آن کم تر خواهد بود.
کامل ترین مخلوقات نور مقدس پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم است. ایشان بیش از هر کس دیگری وجود و صفات خداوند متعال را منعکس میکند؛ زیرا محبوب ترین موجودات خلقت نزد خداوند است و در مراتب بعدی کسانی قرار دارند که کمالات بیشتری دارند، مانند اهل بیت علیهم السلام که ایشان مظهر تمامی صفات خداوند میباشند.
عشق و محبت اهل بیت علیهم السلام از عظمت والایی برخوردار است. طبق روایات انسان هیچ فضیلتی بالاتر از آن را نمیتواند کسب کند و بدون عشق به اهل بیت علیهم السلام هیچ فضیلت و ثوابی برای او معنی نخواهد داشت. کسی که عشق این بزرگواران را در دل نداشته باشد، تمام اعمالش بدون نتیجه و عبث است.
محبت حبیب الله، انسان را محبوب خدا میکند؛ زیرا کسی که امام علی را دوست داشته باشد، تلاش میکند مثل او باشد، همان گونه که خود امام علی چون خدا را دوست داشت، متخلق به اخلاق الهی شد، به همین دلیل از او اطاعت میکرد و از طریق همین اطاعت، متعالی و محبوب خدا شد.
پس امام حلقه ارتباطی بین محب و محبوب میباشد و اگر ما پیرو حبیب الله باشیم از مرحله محب خدا بودن به مرحله محبوب حق شدن میرسیم.
در مرحله بالاتر میتوان بیان کرد حب و بغض اهل بیت علیهم السلام معیار ایمان و کفر دانسته شده است؛ زیرا اعضاء و جوارحی که منسوب و مرتبط با ذات اقدس الهی است، نه تنها گناه نمیکنند، بلکه همه ی کارهای آنها رنگ خدایی پیدا میکند؛ در نتیجه، به گونهای با اسماء و صفات الهی اتحاد برقرارمی کنند که مظهر حب و بغض الهی میشوند.
تمامی عبادات بندگان زمانی معنا پیدا میکند و مورد قبول واقع میشود که محبت و مودت اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در دل عابد جای گرفته باشد. عبادت بدون مودت ایشان مانند درختی است که ریشه دارد، ولی ثمری نمیدهد؛ زیرا ایشان بزرگوارانی هستند که از هر نظر کامل آفریده شده اند و محبان خود را هم به سوی این کمال سوق میدهند. محب ایشان در اثر شناختی که از خوبیهای آنها به دست میآورند،روز به روز محبت شان را در دل خود پر رنگ تر میکنند،و به دنبال این افزایش محبت و از برکت وجود این عشق الهی در دل دوستداران ایشان،آنها میتوانند وجود خود را از بدیها پاک کرده و به زیبایی فضایل بیارایند.
وظایف محب اهل بیت:
1. الگوگیری و متابعت: انسان وقتی فردی را کامل تلقی میکند، شیفته و عاشق او میشود، عشق اورادردل خود میپروراند،و سخت تحت تأثیر او، اخلاق و صفاتش قرارمی گیرد. محبت او در دلش جای میگیردو عاقبت این علاقه در تمام ارکان هستی محب اثر میگذارد، او را به سوی همرنگی و هم شکلی با محبوب سوق میدهد و اخلاق او را بر خود منطبق میکند. دین،مردم را به الگوگیری از اسوههای نیکو علاقمند کرده است. در اسلام این علاقمندی و محبت بیشتر تحت عنوان مودت به اهل بیت علیهم السلام و محبت به ائمه هدی بروز کامل پیدا کرده و از اهمیت بسیاری برخوردار است.
به هر اندازه که این عشق و ارادت به انسان کامل شدیدتر باشد، عشق به خوبیها و مکارم اخلاق بیشترمی شود؛ زیرا محبت اولیاء الهی که آینه تمام نمای حق و محبان کامل تجلی خداوند هستند، انسان را منتقل به ایمان و ارادت به خداوند و خدایی شدن میکند.
سخنان و اعمال و رفتار اهل بیت علیهم السلام بهترین الگو برای محبان ایشان است. این بزرگواران بهترین دستورالعملهای اخلاقی را برای بینش دهی بیشتر به محبان خود میدهند، تا از این طریق بتوانند مسیر حرکت انسان به سوی آراستگی نفس را هموارتر کنند.
بشر در طول مسیر تکاملی خود، مانند قافله ای است که در راهی و به سوی مقصد معینی در حال حرکت است، ولی هیچ شناختی از مسیر حرکت خود ندارد و راه را نمیشناسد؛ و هر چند وقت یک بار به کسی برخورد میکند، که راه را میشناسد و با نشانه هایی که از او میگیرد، دهها کیلومتر راه را طی میکند تا به جایی میرسد که باز نیازمند راهنمایی جدید است؛ با نشانی گرفتن از او افق دیگری برایش روشن میشود و دهها کیلومتر دیگر را با علاماتی که از او گرفته طی میکند تا تدریجاً خود قابلیت بیشتری برای فراگیری پیدا میکند و به شخصی میرسد که نقشه کلی راه را از او میگیرد و برای همیشه با در دست داشتن آن نقشه از راهنمایی جدید بی نیاز میگردد.
خداوند متعال به بندگان خود لطف کرده و بندگان برگزیده خود را که از مصون هر گونه خطا و اشتباه هستند و اعمالشان در درجه عالی از کمال و شایستگی قرار دارد، به عنوان الگوهای ایده آل و کامل به آنها معرفی میکند.
زیرا انسان وقتی به شخصی علاقه مند میشود و نسبت به او عشق پیدا میکند، او را به عنوان نمونه رفتاری خویش انتخاب و سعی میکند خود را در تمام زمینه ها هم رنگ محبوب خود کند، بنابراین، میتوان از محبت به امام علی علیه السلام به عنوان عامل تربیتی استفاده کرد. به این وسیله میتوان کسانی را که در مراحل پایین کمال قرار دارند، به مراحل بالاتر کمال هدایت کرد زیرا ایشان افرادی هستند که در بالاترین مراحل کمال بشری قرار دارند و میتوانند محبان خود را به حرکت در این مسیر سوق دهند.
ابن حنبل به نقل از زاران روایت کرده است: علی بن ابی طالب علیه السلام را دیدم که بند کفش را با دست خود میگرفت، و از بازار میگذشت تا بند کفش را به دست صاحبش میداد، گم شدگان را راهنمایی مینمود، در برداشتن بار به بارکش کمک میکرد و این آیه را تلاوت مینمود: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین؛ ما این دار- بهشت ابدی- آخرت را برای آنان که در زمین اراده علوّ و فساد و سرکشی ندارند مخصوص می گردانیم و حسن عاقبت خاص پرهیزکاران است.» سپس فرمود: «این آیه در حق والیان و مردمان قدرتمند نازل شده است.»
انسان کامل بر این اساس که هدایت گر دیگران است، کسی است که هم از راه تعقل و تفکر بهره برده هم از راه تهذیب و تزکیه نفعی نصیب او شده باشد؛ زیرا انسان کامل هم معلم متفکران و صاحب نظران، هم مربی مهذبان و صاحب دلان است. بنابراین باید خود جامع هر دو کمال باشد. اگر چه کمال شهودی از کمال فکری مهم تر است، ولی باید از کمال فکری هم به خوبی برخوردار باشد؛ زیرا فیض شهودی دائماً نصیب انسان نمیشود، باید در انتظار فرصت بود.
عملکردها وبرخوردهای اهل بیت علیهم السلام بامردم نشانه کرامت و بزرگی ایشان است،وبیان می-کند آنها انسانهای کاملی هستند که خداوند به ایشان کمال فکری و شهودی را عنایت کرده است وبه آنها این توانایی را عطا کرده که از آنها به نحو احسن استفاده کنند و راه را، برای محبان خود هموار سازند. هم چنین خداوند آنان را از گزند گناه نگه داشته و شاهدان اعمال بندگان خود قرار داده و آنها را با قرآن قرین و قرآن را با آنها همراه ساخته است، به گونهای که هرگز قرآن را رها نمیکنند و قرآن نیز آنان را رها نمیکند.
انسان برای حرکت بهتر در مسیر آراستگی به فضائل، نیاز به استمداد از الگوهایی دارد که در این راه پر پیچ و خم یار او باشند و او را در مواقع خطرآفرین کمک کنند.
بهترین یار و همراه برای او محبت و مودت اهل بیت علیهم السلام است. زیرا ایشان انسانهایی هستند که خود راه آراستگی به فضائل راگذرانده اندوپیچ وخم هاوخطرهای راه را کامل میشناسند. محبان ایشان با استمداد از این الگوهای برتر میتوانند با موفقیت به هدف نهایی خود که آراستگی به فضائل اخلاقی است نائل آیند.
2.حریم انتساب و شوق پیوند: عشق و محبت به اهل بیت علیهم السلام،ودیعه الهی است که در دل آفریدگان قرار داده شده است. بزرگواری، مناعت طبع و سرشت پاک ایشان، شوق پیوند به آنان را در دل انسان به وجود می آورد.
در سراسر زندگی اهل بیت علیهم السلام مشاهده شده است، افرادی آرزوی انتساب به ایشان را داشتند، که سراسر عمر خود را در تلاش و تکاپو بوده اند،آنها با دوستداران ایشان دوست و با دشمنان شان از صمیم قلب دشمنی میورزیدند.
فرق عشق و شوق این است، که شایق به کسی میگویند که ندارد و میطلبد، عاشق به کسی می- گویند که رسیده و آن را نگه میدارد. به انسان تشنه ای که دنبال چشمه می رود، گفته میشود او مشتاق چشمه است. اما وقتی به آب میرسد میگویند او عاشق چشمه است.
عشق و محبت اهل بیت علیهم السلام شوق آراستگی نفس به فضائل را در وجود انسان شعله ور میکند، از این طریق به محبان خود توفیق آراستگی به فضائل اخلاقی را هدیه میدهد.
اشتیاق همجواری اهل بیت علیهم السلام در آخرت نیرویی است که سبب شده مشتاقان وصال آنها برای پایان دادن به این اشتیاق وکم شدن عطش آن به زیارت قبور مبارک ایشان بروند تا بتوانند درد اشتیاق خود راکمی تسکین دهند به گونهای که وقتی در سرای باقی از آنها سؤال میکنند :چرا به زیارت قبور با برکت ایشان اهتمام میورزیدند؟ در پاسخ آنها بگویند :زیرا ؛از دوستداران آنان بوده -ایم واین عشق وشوق موجب پیوند با ایشان میشود .
این که اهل بیت علیهم السلام به هنگام مرگ بشارت ورود به آخرت را به انسان دهند، آرزویی است که در جان همه دوستداران ایشان ریشه دوانده و شوق این بشارت بزرگ ترین محرک انسان،برای حرکت به سوی خوبی هاست.
***از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است:« به یکی از یارانشان به نام عقبه میفرمایند: خداوند در قیامت از بندگان اعمالشان را نمیپذیرد، مگر بر آن مبنایی که شما شیعیان بر آن مبنا هستید، شما در حین احتضار واقعیت حرفهای ما را میبینید و چشمتان روشن میشود. پس از آن که جناب عقبه سؤال میکند و اصرار مینماید، چه چیزی را میبینیم میفرمایند: آن دو را میبینید. میپرسد آن دو کیستند؟ میفرمایند: رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام، سپس حضرت ادامه میدهند که «یَاعُقْبَةُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ مُؤْمِنَةٌ أَبَداً حَتَّی تَرَاهُمَا؛ای عقبه هیچ انسان مؤمنی نیست که بمیرد و آن دو را نبیند.»، آن دو بر آن مؤمن که رحلت کرده وارد میشوند، پس رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم بالای سرش مینشیند و علی علیه السلام نزد یک پایش، پس رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به او میگوید:ای ولی خدا! بشارت باد تو را من رسول خدا هستم، من از آن چه در دنیا کردهای برای تو بهترم. سپس رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم بلند میشوند و علی علیه السلام بر بالای سر او قرار میگیرند و به او میفرمایند:ای ولی خدا! بشارت باد تورا من علی بن ابی طالب هستم که تو او را دوست داشتی.»
لازم به ذکر است،شوق انتساب به اهل بیت علیهم السلام شامل شوق انتشاب عقیدتی به ایشان هم میشود واین شوق در دوستداران ایشان منجر به مواظبتهای اخلاقی در آنان میشود.
امام صادق علیه سلام در این باره میفرمایند: «هر کس از شما شیعیان که در مذهب خود پارسایی داشته باشد وراست بگوید وسپرده وبرعهده را بپردازد و با مردم خوش خوی باشد،آنها میگویند: که او جعفری ومنسوب به من است وآن مرا خشنود میکند واز آن جهت بر من شادی وارد میشود وگفته میشود که این تربیت وفرهنگ امام صادق علیه السلام است .ولی اگر او روشی جز این داشته باشد رنج وننگش بر من وارد میگردد ومردم میگویند :همین راه ورسم وفرهنگ امام صادق علیه السلام است.»
برخی معتقدند :بالاترین شوق، شوقی است که از دیدار خداوند، رسولش صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام در دل محبان ایشان ایجاد میشود. شیعیان و محبان واقعی کسانی هستند که از این شوق جان در کالبدشان بیقراری میکند که اگر خداوند زندگی در دنیا را برای آنها مقدر نکرده بود، لحظهای درنگ نکرده و به سوی خداوند پر میکشیدند. برعکس آنها کسانی هستند که دنیا و لذتهای زودگذر آن چشم آنها را کور کرده و به خوشیهای ظاهری دنیا دل بسته اند، و وقتی صحبتی از مرگ را میشود هراسان شده و خوش ندارند که در حضور آنها حتی لحظهای یادی از مرگ شود.
همچنین نیک بخت ترین مردم کسانی هستند که شوق دیدار خداوند را از طریق فضل ومهربانی اهل بیت علیه السلام بشناسند ودر سایه محبت ایشان خود را برای خداوند خالص کنند. ائمه علیهم السلام آنان را تنها نمیگذارند واینان را در منزل ابدی،در بهشت برین جای خواهند داد.
***امام علی علیه السلام در این باره میفرمایند: نیک بخت ترین مردم کسی است که فضل ما را شناخت، به وسیله ما به خدا تقرب جست، محبت ما راخالص گرداندو به چیزی که مابه آن می خوانیم، پرداخت و از آن چه ما باز میداریم دست شست چنین کسی از ما و در فردوس برین با ماست.
لذتهای ناشی از افعال گوناگون، متفاوت ودارای مراتب مختلفی هستند.برخی شدیدند وبرخی ضعیف،متناسب باآن لذتها شوقهایی در انسان پدید میآید که برخی شدیدند وبرخی ضعیف،پس شوق انسان به کاری که لذت بیشتری داردشدیدتر است از شوق او به کاری که از لذت کمتری برخوردار است.
پیوند و انتساب به اهل بیت علیهم السلام جزء افعالی است که لذت ناشی از آنها بسیار شدید است و بالتبع شوق شدیدتری را هم در انسان ایجاد میکند. در نهایت عامل بسیار خوبی برای آراستگی نفس انسان به زیباییها خواهد بود.
3.امید شفاعت و هم جواری در قیامت: تحریک، پویایی، تلاش و کوشش برای رفع مشکلات در زندگی و تحمل ناهمواری برای رسیدن به هدف نهایی و مطلوب تنها با داشتن امید ممکن است. امیدی که سر منشأ آن عشق و محبت به اهل بیت علیهم السلام باشد، انسان را به مطلوب نهایی که همان آراستگی نفس به فضائل اخلاقی است سوق میدهد.
بین امید و آرزو فرق وجود دارد؛ زیرا آرزوی محض، آن چیزی است که متعلقی برای آن وجود ندارد و فقط در حد «ای کاش این چنین بود» است، اما برای امید انسان امیدوار متعلق وجود دارد و اگر نتواند به خواسته خود برسد، ناله و فریاد میکند، برعکس کسی که آرزویی را در سر میپروراند، چون برای آرزویش متعلقی وجود ندارد، ناله و فریاد هم نمیکند.
انسانی که امید دارد، در سرای آخرت مشمول شفاعت اهل بیت علیهم السلام واقع شود، برای رسیدن به این خواسته خود نیازمند است، مقدماتی را فراهم کند و عشق و محبت به ایشان را در دل خود قرار دهد و برای اثبات این عشق حاضر باشد، درون خود را به زیبایی اخلاق پسندیده آراسته کند. در تاریخ زندگی اهل بیت علیهم السلام افراد بسیاری بوده اند که امید رسیدن به این سعادت را داشته اند. نمونه هایی از آن را بیان خواهیم کرد.
از ابوبصیر روایت شده است:« همسایهای داشتم که از مأمورین خلیفه عباسی و هوادار آنها بود. پول گزافی به دست آورده و چند کنیز خواننده تهیه کرده بود. گروهی را جمع میکرد، مشروب می-خوردند و به ساز و نواز اشتغال داشتند که باعث ناراحتی من بود.
چند مرتبه به خودش شکایت کردم، ولی دست نکشید، چون زیاد اصرار کردم روزی گفت: فلانی من مردی گرفتار گناه و تو مردی آسوده و موفق هستی، اگر وضع مرا برای امام خود بگویی شاید خدا به وسیله ی تو مرا نجات دهد. ابوبصیر میگوید: حرف او به دلم مؤثر افتاد، خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم جریان او را عرض کردم، امام فرمود:موقعی که به کوفه برگشتی او به دیدن تو خواهد آمد، به او بگو: جعفربن محمد میگوید: هر چه از این راه بدست آورده ای، رها کن، من برای تو از طرف خدا بهشت را ضمانت میکنم.
ابوبصیر گفت: وقتی به کوفه برگشتم، از جمله کسانی که به دیدنم آمدند، او بود. وقتی خواست حرکت کند، او را نگه داشتم، تا خانه خلوت شد. به او گفتم: فلانی من جریان تو را خدمت امام علیه السلام عرض کردم فرمود: سلام مرا به او برسان. بگو هر چه از این راه بدست آورده ای، واگذار، من از جانب خدا بهشت را برایت ضمانت میکنم.
اشک هایش جاری شد: گفت: آه تو را به خدا حضرت صادق علیه السلام چنین فرمود: قسم خوردم که ایشان چنین فرمودند. گفت: بسیار خوب و رفت. چند روز بیشتر نگذشته بود که از پی من فرستاد وقتی رفتم دیدم پشت درب ایستاده و برهنه است. گفت: ابابصیر هر چه در منزل داشتم، بخشیدم اکنون میبینی در چه حالم.
پیش دوستان رفتم و مقداری لباس برای او گرفتم. بعد از چند روز باز کسی به دنبال من فرستاد که بیمارم، بیا تو را ببینم .مرتب از او خبرگیری میکردم و در معالجه اش کوشش مینمودم تا بالاخره مشرف به مرگ شد.
من در بالینش نشسته بودم، در حال جان دادن بود بیهوش شد، بعد که به هوش آمد، گفت: ابابصیر امامت به وعده خود وفا کرد، پس از دنیا رفت. آن سال به حج رفتم. خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم اجازه شرفیابی خواستم، وارد خانه شدم یک پایم در صحن حیاط و پای دیگرم در اتاق بود قبل از این که صحبتی کنم. امام فرمود: ابابصیر عهدی که با دوستت بسته بودیم، وفا کردیم.»
انسانها در مواقف متعددی نیازمند فریادرسی و شفاعت اهل بیت علیهم السلام هستند؛ زیرا هر انسانی به مقتضای طبیعت بشری در مسیر عبودیت و بندگی خود دارای خطاها و انحرافاتی است، ولی ائمه معصومین علیهم السلام از این قاعده استثناء هستند،ایشان از هرگونه خطا و اشتباهی مصون اندو کسی که در بین شیعیان و دوستداران واقعی اهل بیت علیهم السلام است، پس از لغزش فوراً توبه و خطای خویش را ترک کرده و آنها را با خوبی جبران میکند.
محبت اهل بیت علیهم السلام در دل انسان تا زمانی پا برجاست که او به گناه اصرار نداشته باشد. اگر این گونه باشد،آلودگیهای جزئی و باقیمانده به شفاعت و وساطت اهل بیت علیهم السلام پاک میشوند و در مواقف متعددی که در لحظه مرگ انسان دچار میشود، ائمه علیهم السلام به فریادرسی او خواهند شتافت.
چنان که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«محبت من و اهل بیتم در هفت جایگاهی که سختیهای بزرگ دارد، سودمند است، هنگام وفات، در قبر، هنگام زنده شدن، نزد کتاب، حساب، میزان و صراط.»
بنابراین محبت و مودت به اهل بیت علیهم السلام منفعتهای بسیار ی برای انسان به دنبال خواهد داشت .این محبت نه تنها در دنیا فریادرس انسان است، بلکه در جایگاههای سخت اخروی به فریاد او خواهد رسید.
بسیاری از انسانها به امید شفاعت اهل بیت علیهم السلام و با این شوق که ایشان در سرای آخرت دست آنان را خواهند گرفت، دست خود را در دنیا از دامان اهل بیت علیهم السلام کوتاه نمیکنند.
به عنوان نمونه میتوان غلام امام صادق علیه السلام را نام برد، که تصمیم گرفته بود غلامی این حضرت را ترک، و آن را به گروه دیگر ی واگذار کند، ولی امام علیه السلام به دلیل کمک به عاقبت به خیری آن غلام، اورا نصیحت میکنند که از ایشان و خاندان او دور نشوند، زیرا در قیامت منتسبان ایشان جایی هستند که ایشان قرار دارند.
همه شفاعتها واقعی و حقیقی نیستند. فرق اساسی شفاعت واقعی و حقیقی با شفاعت باطل و نادرست در این است که شفاعت واقعی از خدا شروع می شود و به گناه کار ختم می گردد، و در شفاعت باطل عکس این در نظر گرفته میشود.
در شفاعت حقیقی خداوند، برانگیزاننده وسیله یعنی شفیع است؛شفاعت اهل بیت علیهم السلام، شفاعت حقیقی و واقعی است؛ زیرا ایشان وسیله ای از جانب خداوند هستند و این شفاعت تنها به اذن و خواسته خداوند انجام می پذیرد.
*برای این که انسان شایستگی شفاعت اهل بیت علیهم السلام را پیدا کند، لازم است که شرایطی را داشته باشد. شرط اصلی شفاعت این است که شخص ایمان آورده باشد و ایمانش را نیز تا هنگام مرگ حفظ کند، و با گناه ایمان خود را از دست ندهد، نهایتاً بی ایمان وارد صحنه محشر شود؛ زیرا شفاعت به آمرزش گناهان کمک میکند، عامل اصلی آمرزش گناهان ایمان است، ولی خداوند متعال از آن جا که رحیم است به بندگان خود لطف کرده و راه دیگری برای آمرزش گناهان قرار داده است که همان شفاعت انبیاء، اولیاء و بندگان صالح خداوند متعال است .به همین دلیل نمیتوان شفاعت را پارتی بازی تلقی کرد؛ زیرا شفاعت شامل حال کسی میشود که استحقاق آن را داشته باشد.
کسانی که به خداوند واولیاء اش ایمان دارند،عشق و مودت آنان را در دلشان جای داده اند و بر اساس خشنودی خداوند و پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت ایشان علیهم السلام اعمال شان را در دنیا تنظیم کرده اند، اینان این امید را میتوانند داشته باشند که در آخرت مورد شفاعت قرار بگیرند. امید به شفاعت اهل بیت علیهم السلام نه تنها در آخرت باعث شاد شدن و پاک شدن دوستداران ایشان از گناه میشود، بلکه در دنیا هم محرک بسیار قوی است؛ زیرا دوستداران اهل بیت علیهم السلام برای این که بتوانند این امتیاز را کسب کنند خود را از آلودگی گناهاندور کرده، سعی میکنند با ایمان به خدا و اولیاء او دنیا را ترک کنند؛ زیرا همان طور که در ابتدای بحث گفته شد شرط شفاعت ائمه علیهم السلام این است که با ایمان وارد جهان آخرت شوند. همین امید دوستداران ائمه را به سوی آراستگی نفس خود به فضائل اخلاقی سوق میدهد.
4. معرفت و بصیرت بخشی: ریشه تحصیل کمالات اصیل انسانی و فضایل اخلاقی از دیدگاه اسلام، ایمان به خداوند است، که مشروط به علم و معرفت میباشد. تحصیل علم امر اختیاری و هدف واسطه ای است که در پرتو مطلوبیت آن، کمال و فضایل اخلاقی مطلوبیت پیدا میکند، چون علم مقدمه برای ایمان وایمان ریشه همه فضایل و کمالات انسانی میباشد. برای رسیدن به این هدف، لازم است از درون و بیرون،جوارح و جوانح کوشش کنیم تا علم صحیح و معرفت واقعی به دست آوریم. وقتی مجهولی داشته باشیم؛ از معلومات دیگر استفاده و آنها را به گونهای تنظیم میکنیم که آن مجهول برای ما کشف شود،این به اصطلاح منطق، همان تفکر است که بدون آن، علم صحیح نصیب انسان نمیشود و به دنبال آن، ایمان تحقق پیدا نمیکند. بر این اساس با نبود ایمان، زمینهای برای رویش و رشد فضایل اخلاقی در انسان فراهم نخواهد شد.
اگر انسان در اثر معرفت و بصیرتی که از اهل بیت علیهم السلام کسب میکند، ایمانش پایدار شود او میتواند اوصاف و فضائل را یکی پس از دیگری تحصیل کند و به آن متصف شود، و در این صورت نقضی در درون وجود امکانی او باقی نخواهد ماند، بلکه در امنیت مطلق به سر خواهد برد.
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ؛ آن گاه گفت: کسانی که به یکتایی خدا در تدبیر جهان ایمان آورده و ایمانشان را با هیچ ستمی نپوشانده و بیاثر نکردهاند آنانند که ایمنی دارند و آنان هدایت یافتگان اند.»
این گروه افرادی هستند که فضائل نفسانی را، یکی پس از دیگری تحصیل کرده، به جایی رسیده اند که ذاتشان در علم و عمل کامل شده و به تدریج معرفت آنها شکوفا شده است.
میوه درخت معرفت، مشاهده خداوند متعال است کسی از این موهبت برخوردار میشود، که هرگز محبوبی غیر از خدا را محبوب خود قرار ندهد و به چیزی غیر از خدا دل نبندد؛ چنین شخصی همان طور که عاشق خدا میشود به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام عشق و مودت میورزد؛ زیرا ایشان تجلی کامل خداوند در بین مخلوقات هستند.
معرفت و بصیرت کسب شده توسط اهل بیت علیهم السلام نقش مؤثری در پاک کردن نفس از رذائل اخلاقی و آراستن آن به فضائل اخلاقی دارند. ایشان نور مطلقی هستند که از طرف خداوند راه کسب فضائل را برای انسان باز میکنند.
اهل بیت علیهم السلام منشأ تمامی فضائل اخلاقی اند، خداوند تمامی فضائل را در وجود آنها به ودیعه گذاشته است. کسی که عشق ایشان را در دل داشته باشد، میتواند با شناخت و معرفت،به فضائل دورنی آنها آگاه شود و درون خود را مانند محبوب خود به فضائل اخلاقی آراسته کند.
5.توسل و وساطت اهل بیت علیهم السلام: انسان برای آراستن نفس خود به فضائل اخلاقی، ظرافت ها، قابلیتها و شایستگیهای خاصی نیازمند است که تنها خالق و آفریننده انسان، آگاهی کامل از آنها را دارد، و اوست که شیوههای صحیح آراستن نفس را از طریق وحی به فرستادگان و برگزیدگان خود یاد داده است؛ تا آنها در پناه تعلیم الهی بتوانند زمینه های رشد و تعالی انسان را فراهم آورند.
با توجه به ضعف ها، قصور و آلودگیهایی که در ما وجود دارد، ما شایسته و لایق حضور در محضر خداوند و توجه به او و سخن گفتن با او نیستیم، از این جهت خداوند راهی را برای ما نمایان کرده است، که با حرکت در این مسیر میتوانیم به او نزدیک شده، بزرگی و عظمت آن را درک کنیم، آن راه،انوار مقدس اهل بیت علیهم السلام است که به برکت توجه و توسل به آنها خداوند به ما عنایت و توجه میکند.
اهل بیت علیهم السلام به عنوان راهنما در مسیر تزکیه اخلاقی ظرفیتها و قابلیتهایی را دارند که میتوان با واسطه قرار دادن ایشان و توسل به این بزرگواران رذائل اخلاقی را از دورن خود ریشه کن کرد و درون خود را به فضائل اخلاقی آراست.
دوست عزیز امیدواریم که با عشق، محبت، معرفت به حضرت و ظهور این عشق در مقام عمل سرباز و خادم امام علی علیه السلام باشید.
موفق ومؤید باشید.
دوست عزیز! عشق مولی امیرالمؤمنین علی علیه السلام گوارای وجودت، عطر عشق جهان را ” مدینه فاضله” خواهد کرد. ما عاشق آفریده شده ایم، فقط معشوق ها را انتخاب می کنیم. و برای این انتخاب است که باید آنها را بسنجیم که چه می دهند و چه می گیرند. به خاطر معشوقه ای که انتخاب کرده اید به شما تبریک می گوییم. و امیدواریم که این انتخاب و این عشق مقدمه شناخت و معرفت به حضرت و مرکب حرکت و رشد شما باشد.
معرفت و شناخت عشق را سبز می کند و به وجود می آورد، شناخت خوبی ها در انسان عشق را زنده می کند این عشق انسان را به حرکت می اندازد، جلو می آورد. با تفکر تجربه، انسان به شناخت می رسد. علوم و معارف انسان در طول قرنها از همین راه بدست آمده است و ادامه تفکر شناخت است و ادامه شناخت، محبّت و ادامه محبّت، حرکت و عمل و آزادی و رشد و…(مسئولیت وسازندگی/ علی صفایی /صفحه: 56 )
کلمه ی شریفه ی عشق را از چه چیزی گرفته اند؟ گفته اند عشق که یک واژه ی عربی است از یک گیاه خاصی که “عَشَقَه” نام دارد، مشتق شده است. عَشَق در عربی همان پیچکی است که ما در فارسی می گوییم. آن گیاهی که خود را به این درخت می تند و می چسباند. این گیاهی که پیچک نام دارد وقتی به بدنه درخت چسبید، این درخت را رها نمی کند. راه نفس درخت را می بندد کم کم آن درخت زرد می شود، برگهایش می ریزد و سرانجام درخت را خشک می کند. در این هنگام می گویند این درخت را عَشَقَه گرفت. عاشق به یک چنین انسانی می گویند. (اسرار عبادات/ آیت الله جوادی آملی / صفحه: 83و84 )
مرحوم مرشد:” آدم عاشق خسته نمی شه، از حال می ره” (بهترین کاسب قرن/ عابد نهاوندی/ صفحه: 47 )
عشق چیست؟ چه آثاری در زندگی انسان دارد؟ آیا واژه عشق در قرآن به کار رفته است؟ شعرای فارسی زبان، عشق را اکسیر نامیده اند. کیمیاگران معتقد بودند که در عالم، ماده ای وجود دارد به نام اکسیر یا کیمیا که می تواند ماده ای را به ماده دیگر تبدیل کند. عشق مطلقاً اکسیر است و خاصیت کیمیا دارد.
عشق است که دل را دل می کند. اگر عشق نباشد، دل نیست، آب و گل است. از جمله آثار عشق، نیرو و قدرت است. محبت، نیرو آفرین است. ترسو را شجاع می کند. عشق و محبت، سنگین و تنبل را چالاک و زرنگ می کند و حتی از کودکان، تیزهوش تر می سازد. عشق است که از بخیل، بخشنده و از کم طاقت و ناشکیبا، شکیبا می سازد. عشق، نفس را تکمیل [می کند] و استعدادهای حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد.
اثرعشق از لحاظ روحی، در جهت عمران و آبادی روحی است و از لحاظ بدن، در جهت گداختن و خرابی اثر عشق در بدن، درست عکس روح است؛ عشق در بدن، باعث ویرانی و موجب زردی چهره، لاغری اندام و اختلال هاضمه و اعصاب است. شاید تمام آثاری که در بدن وجود دارد، آثار تخریبی باشد، ولی نسبت به روح چنین نیست؛ تا موضوع عشق چه موضوعی و تا نحوه استفاده شخصی چگونه باشد؟
علاقه به شخص یا شیء، وقتی که به اوج شدت برسد، به طوری که وجود انسان را مسخر کند و حاکم مطلق وجود او گردد، عشق نامیده می شود. عشق، اوج علاقه و احساسات است. احساسات انسان، انواع و مراتب دارد.[جاذبه و دافعه علی (علیه السلام): صص 43 ـ 44. ]تو مپندار که مجنون سر خود مجنون شد
از سمک تا به سماکش کشش لیلی بود
عشق، قوای خفته را بیدار و نیروهای بسته و مهار شده را آزاد می کند نظیر شکافتن اتم ها و آزاد شدن نیروهای اتمی، [عشق،] الهام بخش است و قهرمان ساز. چه بسیار شاعران و فیلسوفان و هنرمندان که مخلوق یک عشق و محبت نیرومندند. عشق، نفس را تکمیل و استعداد حیرت انگیز باطنی را ظاهر می سازد. از نظر قوای ادراکی، الهام بخش [است] و از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت می کند و آن گاه که در جهت علوی متصاعد شود، کرامت و خارق عادت به وجود می آورد، عشق و روح را از مذیج ها و خلط ها پاک می کند و به عبارت دیگر، تصفیه گر است. صفات رذیله ناشی از خودخواهی از قبیل بخل، امساک، جبن، تنبلی، تکبر و عجب را از میان می برد. حقدها و کینه ها را زایل می کند و از بین بر می دارد گو این که محرومیت و ناکامی در عشق ممکن است به نوبه خود عقده و کینه تولید کند.
از محبت،تلخ ها شیرین شود/ از محبت، مس ها زرین شود
اثر عشق از نظر روحی و فردی غالباً تکمیلی است زیرا قوت و رقت و صفا و توحد و همت تولید می کند. ضعف و زبونی و کدورت و تفرق و کودنی را ازبین می برد. خلط ها که به تعبیر قرآن دسّ نامیده می شود، از بین برده و غش ها را زایل و عیار را خالص می کند.[ – جاذبه و دافعه علی (علیه السلام): صص 46 ـ 51]عشق معنوی و انسانی ؛ عشق ورزیدن به فضایل و خوبی ها و شیفتگی سجایای انسانی و جمال حقیقت است. پیروان عرفان و عشق حقیقى، از آنجا که جهان هستى، از جمله انسان را مظهر، آیات و نشان حضرت حق مى دانند؛ عشق به مظاهر و آفریده هاى او را در طول عشق به ذات پروردگار – که عشق حقیقى است – مى دانند.
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست ( سعدى)
عشق مقدس همچون نردبان، پل و مسیر ورودى به عالم عشق حقیقى است. عشق به امام، ریشه در عشق حقیقى دارد؛ زیرا عشق ما بر معشوق راستین، متمرکز است و به هر آنچه که از او است و بوى او را مى دهد و آیت او است، عشق مى ورزیم.
توقف ممنوع: عشق به امام، عشق به «نمود» است، نه عشق به «بود»؛ از این رو توقف و ماندگارى در این عشق، هرچند بهتر از نداشتن عشق است؛ ولى نتایج عشق حقیقى و راستین را ندارد.بلکه مقدمه رسیدن به خداست.
عاشقى گر زین سر و گرز آن سراست / عاقبت ما را بدان سر رهبرست
گفت معشوقم: تو بودستى نه آن / لیک کار از کار خیزد در جهان
عاشق آن وهم اگر صادق بود/ آن مجازش تا حقیقت مى رود.
(مثنوى معنوى، دفتر 1، ابیات 76 و 111 و دفتر 3، بیت 1345)
در روایتى آمده است: نوجوانى که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به پیامبر«صلى الله علیه وآله» سلام کرد و از خوشحالى دیدن ایشان، چهره اش گشاده شد و لبخند زد. حضرت به او فرمود: اى جوان! مرا دوست دارى؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم آرى. فرمود: همچون خودت؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم بیشتر. فرمود: همچون پروردگارت؟ گفت: خدا را، خدا را، اى رسول خدا! این مقام نه براى تو است و نه دیگرى. در حقیقت تو را براى دوستى خدا دوست مى دارم.
در این هنگام رسول خدا به همراهان خویش روى کرد و فرمود: این گونه باشید؛ خدا را به سبب احسان و نیکى اش به شما دوست بدارید و مرا براى دوستى خدا دوست بدارید.(ارشاد القلوب، دیلمى، ص 161، ح 898.)
در حسن رخ خوبان، پیدا همه او دیدم / در چشم نکورویان، زیبا همه او دیدم
در دیده هر عاشق، او بود همه لایق / ور نه ز نظر وامق، عذرا همه او دیدم
دیدم همه پیش و پس، جز دوست ندیدم کس / او بود همه او بس، تنها همه او دیدم (عراقى)
گاه از عشق پاک به «عشق اصغر» یاد مى شود که همان عشق به انسان است؛ زیرا مجموعه اى از لطایف عالم هستى و آیینه اى از صفات حق و راهنماى قلوب و معرفت بارى تعالى است. گاه از آن به «عشق اوسط» نیز نام مى برند که همان اشتیاق و محبت نسبت به همه اجزاى عالم است؛ از آن رو که مظاهر صفات الهى است و یا عشق به عالمانى است که ناظر به حقایق موجوداتند و در آفرینش آسمان ها و زمین به تفکر مى پردازند. ( ر.ک: اسفار، ج 7، ص 184؛ دامادى، سیدمحمد، شرح عشق و عاشقى هم عشق گفت، صص 97و98)
گاهى نیز به آن «عشق نفسانى یا عفیف» نیز اطلاق مى گردد که همان عشق و محبت به صفات روحى و ملکات اخلاقى انسان ها است.)محمد بن محمد بن الحسن، نصیرالدین الطوسى، شرح الاشارات و التنبیهات، نمط نهم، فصل هفتم و هشتم.)
عشق چون آینه است که در آن، حالات و درجات استعداد هر عاشقى، نمودار مى گردد. دوام عشق، به دوام و پایدارى معشوق وابسته است.
عشق بر مرده نباشد پایدار/ عشق را بر حىّ جان افزاى دار( مثنوى معنوى، دفتر 5، ابیات 3272)
معشوق، صورت نیست؛ بلکه وصف معنى و حقیقت است و چون حُسن، کمال و معنى معشوق نهایتى ندارد؛ سوز و گداز دل عاشقان راه حقیقت نیز پایان نمى پذیرد و هیچ گاه عاشقان از نثار عشق سیر و بى نیاز نمى گردند.
عشق بینایان بود برکان زر/ هر زمانى لاجرم شد بیشتر
عشق ربّانى است خورشید کمال / امر نور اوست خلقان چون ضلال
(همان ، ابیات 982 و 983)
آندره زیگفرید در فصل آخر روح ملتها می گوید: بعضی از حادثه ها را عشق می فهمد اما عقل از تحلیل آن عاجز است. و بداستان ابراهیم اشاره می کند و نتیجه می گیرد که عقل زبان عشق را نمی فهمد.( این مسئله در زبان عرفان و تصوف ما هم ریشه دارد که عقل گفتا… عشق گفتا… اما این عقل فارغ است که با عشق و عقل عاشق مباحثه دارد. همیشه عقل عاشق، با عشق او هماهنگ است.)
این نتیجه گیری کاملا اشتباه است و این اشتباه از آنجا است که او عقل فارغ را با عشق عاشق می سنجد درحالیکه باید عقل عاشق را با عشق او سنجید.
مگر این یک دستور عقلی نیست که مهم را فدای مهمتر کن. بر پایه ی همین دستور، و همین عقل، ابراهیم اسماعیلش را قربانی می کند. ابراهیم به مهمتر از اسماعیل رسیده و حتی به نزدیکتر از خود به خود، رسیده و این است که بدستور عقلِ خود مهم را فدای مهمتر می کند. گرچه عقل دیگران باین مهمتر نرسیده باشد. او می بیند که اسماعیلش در کنار یک آوار و با یک ضربه از سم اسبی بمرگ می رسد و جانش را می بازد، ابراهیم می خواهد، این جان از دست رفته را بدست بیاورد. و در راهی و در جهتی آنرا بجریان بیندارد، ابراهیم می خواهد برشد برسد برشد برساند، و این است که با آ ن دستور خودش کارد را به دست می گیرد و اسماعیل را می بندد و کارد را می کشد و هنگامی که می بیند کارد باو کمک نمی دهد و رگها بریده نمی شوند، و خونها بیرون نمی ریزند، سخت خشمگین می گردد و کارد را بر زمین می کوبد. و اگر همین کار را نمی کرد در امتحان باخته بود که عشقی نبوده و سنجشی نبوده، فقط حرفی بوده و سخنی. اما خدای ابراهیم… او نمی خواهد اسماعیل ها کشته شوند، او می خواهد ابراهیم ها آزاد شوند و رشد کنند و به قرب و رضوان دست بیابند. ابراهیم کارش را تمام کرده بود و بآزادی رسیده بود. و جز این کاری نیست، که حتی اعمال مقدمه هستند و اگر کسی مرا بیاورد و باین آزادی نرسد، کاری نکرده. اگر کسی اسماعیل را بکشد و اسیر این کشتن و این آزادی باشد، کاری نکرده که در هر حال در اسارت است. بی جهت نیست که میگویند: نیُّة الْمُؤمِن خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ. (مسئولیت و سازندگی/ صفایی / جلد: 1/ صفحه: 41-43)
عشق و محبت به اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آن قدر عظمت دارد که اگر در دلی باشد، بدی در آن دل راه پیدا نمیکند. شرط پاک بودن دل این است که محبت اهل بیت علیهم السلام در آن وجود داشته باشد. دلی که با مودت و محبت ایشان خوی نگرفته باشد، دیگر دل نیست.
کسی که محبت اهل بیت علیهم السلام را در دل دارد، باید بداند ثمره این محبت، تکمیل نفس انسان وظاهر شدن استعدادهای حیرت انگیز باطنی او میباشد. محبت ایشان از نظر قوای ادراکی، الهام بخش، از نظر قوای احساسی، اراده و همت را تقویت میکند، و بعد از آن جهت حرکت انسان را صعود به سمت خداوند قرار میدهد، سبب ایجاد کرامت و انجام کارهای خارق العاده توسط او میشود.
از آن جا که کمال انسان رسیدن به لقاء الله و کسب حیات جاودانه است و رسیدن به این هدف تنها در پرتو رسالت پیامبر و مودت و محبت اهل بیت ایشان میسراست، بشر وظیفه دارد رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام را از هر چیزی حتی خودش بیشتر دوست داشته باشد.
بر این اساس، هر وجودی که نشانی از وجود خدا باشد، محبوب او خواهد شد و به اوعشق میورزد وبه میزان ارتباط و نشانی که از خداوند داشته باشد، محبوبیت بیشتری خواهد داشت و هر قدر ضعیف تر و کمالش کم تر باشد، جمال و کمال الهی را کم تر منعکس میکند، و مطلوبیت آن کم تر خواهد بود.
کامل ترین مخلوقات نور مقدس پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم است. ایشان بیش از هر کس دیگری وجود و صفات خداوند متعال را منعکس میکند؛ زیرا محبوب ترین موجودات خلقت نزد خداوند است و در مراتب بعدی کسانی قرار دارند که کمالات بیشتری دارند، مانند اهل بیت علیهم السلام که ایشان مظهر تمامی صفات خداوند میباشند.
عشق و محبت اهل بیت علیهم السلام از عظمت والایی برخوردار است. طبق روایات انسان هیچ فضیلتی بالاتر از آن را نمیتواند کسب کند و بدون عشق به اهل بیت علیهم السلام هیچ فضیلت و ثوابی برای او معنی نخواهد داشت. کسی که عشق این بزرگواران را در دل نداشته باشد، تمام اعمالش بدون نتیجه و عبث است.
محبت حبیب الله، انسان را محبوب خدا میکند؛ زیرا کسی که امام علی را دوست داشته باشد، تلاش میکند مثل او باشد، همان گونه که خود امام علی چون خدا را دوست داشت، متخلق به اخلاق الهی شد، به همین دلیل از او اطاعت میکرد و از طریق همین اطاعت، متعالی و محبوب خدا شد.
پس امام حلقه ارتباطی بین محب و محبوب میباشد و اگر ما پیرو حبیب الله باشیم از مرحله محب خدا بودن به مرحله محبوب حق شدن میرسیم.
در مرحله بالاتر میتوان بیان کرد حب و بغض اهل بیت علیهم السلام معیار ایمان و کفر دانسته شده است؛ زیرا اعضاء و جوارحی که منسوب و مرتبط با ذات اقدس الهی است، نه تنها گناه نمیکنند، بلکه همه ی کارهای آنها رنگ خدایی پیدا میکند؛ در نتیجه، به گونهای با اسماء و صفات الهی اتحاد برقرارمی کنند که مظهر حب و بغض الهی میشوند.
تمامی عبادات بندگان زمانی معنا پیدا میکند و مورد قبول واقع میشود که محبت و مودت اهل بیت پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم در دل عابد جای گرفته باشد. عبادت بدون مودت ایشان مانند درختی است که ریشه دارد، ولی ثمری نمیدهد؛ زیرا ایشان بزرگوارانی هستند که از هر نظر کامل آفریده شده اند و محبان خود را هم به سوی این کمال سوق میدهند. محب ایشان در اثر شناختی که از خوبیهای آنها به دست میآورند،روز به روز محبت شان را در دل خود پر رنگ تر میکنند،و به دنبال این افزایش محبت و از برکت وجود این عشق الهی در دل دوستداران ایشان،آنها میتوانند وجود خود را از بدیها پاک کرده و به زیبایی فضایل بیارایند.
وظایف محب اهل بیت:
1. الگوگیری و متابعت: انسان وقتی فردی را کامل تلقی میکند، شیفته و عاشق او میشود، عشق اورادردل خود میپروراند،و سخت تحت تأثیر او، اخلاق و صفاتش قرارمی گیرد. محبت او در دلش جای میگیردو عاقبت این علاقه در تمام ارکان هستی محب اثر میگذارد، او را به سوی همرنگی و هم شکلی با محبوب سوق میدهد و اخلاق او را بر خود منطبق میکند. دین،مردم را به الگوگیری از اسوههای نیکو علاقمند کرده است. در اسلام این علاقمندی و محبت بیشتر تحت عنوان مودت به اهل بیت علیهم السلام و محبت به ائمه هدی بروز کامل پیدا کرده و از اهمیت بسیاری برخوردار است.
به هر اندازه که این عشق و ارادت به انسان کامل شدیدتر باشد، عشق به خوبیها و مکارم اخلاق بیشترمی شود؛ زیرا محبت اولیاء الهی که آینه تمام نمای حق و محبان کامل تجلی خداوند هستند، انسان را منتقل به ایمان و ارادت به خداوند و خدایی شدن میکند.
سخنان و اعمال و رفتار اهل بیت علیهم السلام بهترین الگو برای محبان ایشان است. این بزرگواران بهترین دستورالعملهای اخلاقی را برای بینش دهی بیشتر به محبان خود میدهند، تا از این طریق بتوانند مسیر حرکت انسان به سوی آراستگی نفس را هموارتر کنند.
بشر در طول مسیر تکاملی خود، مانند قافله ای است که در راهی و به سوی مقصد معینی در حال حرکت است، ولی هیچ شناختی از مسیر حرکت خود ندارد و راه را نمیشناسد؛ و هر چند وقت یک بار به کسی برخورد میکند، که راه را میشناسد و با نشانه هایی که از او میگیرد، دهها کیلومتر راه را طی میکند تا به جایی میرسد که باز نیازمند راهنمایی جدید است؛ با نشانی گرفتن از او افق دیگری برایش روشن میشود و دهها کیلومتر دیگر را با علاماتی که از او گرفته طی میکند تا تدریجاً خود قابلیت بیشتری برای فراگیری پیدا میکند و به شخصی میرسد که نقشه کلی راه را از او میگیرد و برای همیشه با در دست داشتن آن نقشه از راهنمایی جدید بی نیاز میگردد.
خداوند متعال به بندگان خود لطف کرده و بندگان برگزیده خود را که از مصون هر گونه خطا و اشتباه هستند و اعمالشان در درجه عالی از کمال و شایستگی قرار دارد، به عنوان الگوهای ایده آل و کامل به آنها معرفی میکند.
زیرا انسان وقتی به شخصی علاقه مند میشود و نسبت به او عشق پیدا میکند، او را به عنوان نمونه رفتاری خویش انتخاب و سعی میکند خود را در تمام زمینه ها هم رنگ محبوب خود کند، بنابراین، میتوان از محبت به امام علی علیه السلام به عنوان عامل تربیتی استفاده کرد. به این وسیله میتوان کسانی را که در مراحل پایین کمال قرار دارند، به مراحل بالاتر کمال هدایت کرد زیرا ایشان افرادی هستند که در بالاترین مراحل کمال بشری قرار دارند و میتوانند محبان خود را به حرکت در این مسیر سوق دهند.
ابن حنبل به نقل از زاران روایت کرده است: علی بن ابی طالب علیه السلام را دیدم که بند کفش را با دست خود میگرفت، و از بازار میگذشت تا بند کفش را به دست صاحبش میداد، گم شدگان را راهنمایی مینمود، در برداشتن بار به بارکش کمک میکرد و این آیه را تلاوت مینمود: «تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین؛ ما این دار- بهشت ابدی- آخرت را برای آنان که در زمین اراده علوّ و فساد و سرکشی ندارند مخصوص می گردانیم و حسن عاقبت خاص پرهیزکاران است.» سپس فرمود: «این آیه در حق والیان و مردمان قدرتمند نازل شده است.»
انسان کامل بر این اساس که هدایت گر دیگران است، کسی است که هم از راه تعقل و تفکر بهره برده هم از راه تهذیب و تزکیه نفعی نصیب او شده باشد؛ زیرا انسان کامل هم معلم متفکران و صاحب نظران، هم مربی مهذبان و صاحب دلان است. بنابراین باید خود جامع هر دو کمال باشد. اگر چه کمال شهودی از کمال فکری مهم تر است، ولی باید از کمال فکری هم به خوبی برخوردار باشد؛ زیرا فیض شهودی دائماً نصیب انسان نمیشود، باید در انتظار فرصت بود.
عملکردها وبرخوردهای اهل بیت علیهم السلام بامردم نشانه کرامت و بزرگی ایشان است،وبیان می-کند آنها انسانهای کاملی هستند که خداوند به ایشان کمال فکری و شهودی را عنایت کرده است وبه آنها این توانایی را عطا کرده که از آنها به نحو احسن استفاده کنند و راه را، برای محبان خود هموار سازند. هم چنین خداوند آنان را از گزند گناه نگه داشته و شاهدان اعمال بندگان خود قرار داده و آنها را با قرآن قرین و قرآن را با آنها همراه ساخته است، به گونهای که هرگز قرآن را رها نمیکنند و قرآن نیز آنان را رها نمیکند.
انسان برای حرکت بهتر در مسیر آراستگی به فضائل، نیاز به استمداد از الگوهایی دارد که در این راه پر پیچ و خم یار او باشند و او را در مواقع خطرآفرین کمک کنند.
بهترین یار و همراه برای او محبت و مودت اهل بیت علیهم السلام است. زیرا ایشان انسانهایی هستند که خود راه آراستگی به فضائل راگذرانده اندوپیچ وخم هاوخطرهای راه را کامل میشناسند. محبان ایشان با استمداد از این الگوهای برتر میتوانند با موفقیت به هدف نهایی خود که آراستگی به فضائل اخلاقی است نائل آیند.
2.حریم انتساب و شوق پیوند: عشق و محبت به اهل بیت علیهم السلام،ودیعه الهی است که در دل آفریدگان قرار داده شده است. بزرگواری، مناعت طبع و سرشت پاک ایشان، شوق پیوند به آنان را در دل انسان به وجود می آورد.
در سراسر زندگی اهل بیت علیهم السلام مشاهده شده است، افرادی آرزوی انتساب به ایشان را داشتند، که سراسر عمر خود را در تلاش و تکاپو بوده اند،آنها با دوستداران ایشان دوست و با دشمنان شان از صمیم قلب دشمنی میورزیدند.
فرق عشق و شوق این است، که شایق به کسی میگویند که ندارد و میطلبد، عاشق به کسی می- گویند که رسیده و آن را نگه میدارد. به انسان تشنه ای که دنبال چشمه می رود، گفته میشود او مشتاق چشمه است. اما وقتی به آب میرسد میگویند او عاشق چشمه است.
عشق و محبت اهل بیت علیهم السلام شوق آراستگی نفس به فضائل را در وجود انسان شعله ور میکند، از این طریق به محبان خود توفیق آراستگی به فضائل اخلاقی را هدیه میدهد.
اشتیاق همجواری اهل بیت علیهم السلام در آخرت نیرویی است که سبب شده مشتاقان وصال آنها برای پایان دادن به این اشتیاق وکم شدن عطش آن به زیارت قبور مبارک ایشان بروند تا بتوانند درد اشتیاق خود راکمی تسکین دهند به گونهای که وقتی در سرای باقی از آنها سؤال میکنند :چرا به زیارت قبور با برکت ایشان اهتمام میورزیدند؟ در پاسخ آنها بگویند :زیرا ؛از دوستداران آنان بوده -ایم واین عشق وشوق موجب پیوند با ایشان میشود .
این که اهل بیت علیهم السلام به هنگام مرگ بشارت ورود به آخرت را به انسان دهند، آرزویی است که در جان همه دوستداران ایشان ریشه دوانده و شوق این بشارت بزرگ ترین محرک انسان،برای حرکت به سوی خوبی هاست.
***از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است:« به یکی از یارانشان به نام عقبه میفرمایند: خداوند در قیامت از بندگان اعمالشان را نمیپذیرد، مگر بر آن مبنایی که شما شیعیان بر آن مبنا هستید، شما در حین احتضار واقعیت حرفهای ما را میبینید و چشمتان روشن میشود. پس از آن که جناب عقبه سؤال میکند و اصرار مینماید، چه چیزی را میبینیم میفرمایند: آن دو را میبینید. میپرسد آن دو کیستند؟ میفرمایند: رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم و علی علیه السلام، سپس حضرت ادامه میدهند که «یَاعُقْبَةُ لَنْ تَمُوتَ نَفْسٌ مُؤْمِنَةٌ أَبَداً حَتَّی تَرَاهُمَا؛ای عقبه هیچ انسان مؤمنی نیست که بمیرد و آن دو را نبیند.»، آن دو بر آن مؤمن که رحلت کرده وارد میشوند، پس رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم بالای سرش مینشیند و علی علیه السلام نزد یک پایش، پس رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم به او میگوید:ای ولی خدا! بشارت باد تو را من رسول خدا هستم، من از آن چه در دنیا کردهای برای تو بهترم. سپس رسول خداصلی الله علیه و آله و سلم بلند میشوند و علی علیه السلام بر بالای سر او قرار میگیرند و به او میفرمایند:ای ولی خدا! بشارت باد تورا من علی بن ابی طالب هستم که تو او را دوست داشتی.»
لازم به ذکر است،شوق انتساب به اهل بیت علیهم السلام شامل شوق انتشاب عقیدتی به ایشان هم میشود واین شوق در دوستداران ایشان منجر به مواظبتهای اخلاقی در آنان میشود.
امام صادق علیه سلام در این باره میفرمایند: «هر کس از شما شیعیان که در مذهب خود پارسایی داشته باشد وراست بگوید وسپرده وبرعهده را بپردازد و با مردم خوش خوی باشد،آنها میگویند: که او جعفری ومنسوب به من است وآن مرا خشنود میکند واز آن جهت بر من شادی وارد میشود وگفته میشود که این تربیت وفرهنگ امام صادق علیه السلام است .ولی اگر او روشی جز این داشته باشد رنج وننگش بر من وارد میگردد ومردم میگویند :همین راه ورسم وفرهنگ امام صادق علیه السلام است.»
برخی معتقدند :بالاترین شوق، شوقی است که از دیدار خداوند، رسولش صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام در دل محبان ایشان ایجاد میشود. شیعیان و محبان واقعی کسانی هستند که از این شوق جان در کالبدشان بیقراری میکند که اگر خداوند زندگی در دنیا را برای آنها مقدر نکرده بود، لحظهای درنگ نکرده و به سوی خداوند پر میکشیدند. برعکس آنها کسانی هستند که دنیا و لذتهای زودگذر آن چشم آنها را کور کرده و به خوشیهای ظاهری دنیا دل بسته اند، و وقتی صحبتی از مرگ را میشود هراسان شده و خوش ندارند که در حضور آنها حتی لحظهای یادی از مرگ شود.
همچنین نیک بخت ترین مردم کسانی هستند که شوق دیدار خداوند را از طریق فضل ومهربانی اهل بیت علیه السلام بشناسند ودر سایه محبت ایشان خود را برای خداوند خالص کنند. ائمه علیهم السلام آنان را تنها نمیگذارند واینان را در منزل ابدی،در بهشت برین جای خواهند داد.
***امام علی علیه السلام در این باره میفرمایند: نیک بخت ترین مردم کسی است که فضل ما را شناخت، به وسیله ما به خدا تقرب جست، محبت ما راخالص گرداندو به چیزی که مابه آن می خوانیم، پرداخت و از آن چه ما باز میداریم دست شست چنین کسی از ما و در فردوس برین با ماست.
لذتهای ناشی از افعال گوناگون، متفاوت ودارای مراتب مختلفی هستند.برخی شدیدند وبرخی ضعیف،متناسب باآن لذتها شوقهایی در انسان پدید میآید که برخی شدیدند وبرخی ضعیف،پس شوق انسان به کاری که لذت بیشتری داردشدیدتر است از شوق او به کاری که از لذت کمتری برخوردار است.
پیوند و انتساب به اهل بیت علیهم السلام جزء افعالی است که لذت ناشی از آنها بسیار شدید است و بالتبع شوق شدیدتری را هم در انسان ایجاد میکند. در نهایت عامل بسیار خوبی برای آراستگی نفس انسان به زیباییها خواهد بود.
3.امید شفاعت و هم جواری در قیامت: تحریک، پویایی، تلاش و کوشش برای رفع مشکلات در زندگی و تحمل ناهمواری برای رسیدن به هدف نهایی و مطلوب تنها با داشتن امید ممکن است. امیدی که سر منشأ آن عشق و محبت به اهل بیت علیهم السلام باشد، انسان را به مطلوب نهایی که همان آراستگی نفس به فضائل اخلاقی است سوق میدهد.
بین امید و آرزو فرق وجود دارد؛ زیرا آرزوی محض، آن چیزی است که متعلقی برای آن وجود ندارد و فقط در حد «ای کاش این چنین بود» است، اما برای امید انسان امیدوار متعلق وجود دارد و اگر نتواند به خواسته خود برسد، ناله و فریاد میکند، برعکس کسی که آرزویی را در سر میپروراند، چون برای آرزویش متعلقی وجود ندارد، ناله و فریاد هم نمیکند.
انسانی که امید دارد، در سرای آخرت مشمول شفاعت اهل بیت علیهم السلام واقع شود، برای رسیدن به این خواسته خود نیازمند است، مقدماتی را فراهم کند و عشق و محبت به ایشان را در دل خود قرار دهد و برای اثبات این عشق حاضر باشد، درون خود را به زیبایی اخلاق پسندیده آراسته کند. در تاریخ زندگی اهل بیت علیهم السلام افراد بسیاری بوده اند که امید رسیدن به این سعادت را داشته اند. نمونه هایی از آن را بیان خواهیم کرد.
از ابوبصیر روایت شده است:« همسایهای داشتم که از مأمورین خلیفه عباسی و هوادار آنها بود. پول گزافی به دست آورده و چند کنیز خواننده تهیه کرده بود. گروهی را جمع میکرد، مشروب می-خوردند و به ساز و نواز اشتغال داشتند که باعث ناراحتی من بود.
چند مرتبه به خودش شکایت کردم، ولی دست نکشید، چون زیاد اصرار کردم روزی گفت: فلانی من مردی گرفتار گناه و تو مردی آسوده و موفق هستی، اگر وضع مرا برای امام خود بگویی شاید خدا به وسیله ی تو مرا نجات دهد. ابوبصیر میگوید: حرف او به دلم مؤثر افتاد، خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم جریان او را عرض کردم، امام فرمود:موقعی که به کوفه برگشتی او به دیدن تو خواهد آمد، به او بگو: جعفربن محمد میگوید: هر چه از این راه بدست آورده ای، رها کن، من برای تو از طرف خدا بهشت را ضمانت میکنم.
ابوبصیر گفت: وقتی به کوفه برگشتم، از جمله کسانی که به دیدنم آمدند، او بود. وقتی خواست حرکت کند، او را نگه داشتم، تا خانه خلوت شد. به او گفتم: فلانی من جریان تو را خدمت امام علیه السلام عرض کردم فرمود: سلام مرا به او برسان. بگو هر چه از این راه بدست آورده ای، واگذار، من از جانب خدا بهشت را برایت ضمانت میکنم.
اشک هایش جاری شد: گفت: آه تو را به خدا حضرت صادق علیه السلام چنین فرمود: قسم خوردم که ایشان چنین فرمودند. گفت: بسیار خوب و رفت. چند روز بیشتر نگذشته بود که از پی من فرستاد وقتی رفتم دیدم پشت درب ایستاده و برهنه است. گفت: ابابصیر هر چه در منزل داشتم، بخشیدم اکنون میبینی در چه حالم.
پیش دوستان رفتم و مقداری لباس برای او گرفتم. بعد از چند روز باز کسی به دنبال من فرستاد که بیمارم، بیا تو را ببینم .مرتب از او خبرگیری میکردم و در معالجه اش کوشش مینمودم تا بالاخره مشرف به مرگ شد.
من در بالینش نشسته بودم، در حال جان دادن بود بیهوش شد، بعد که به هوش آمد، گفت: ابابصیر امامت به وعده خود وفا کرد، پس از دنیا رفت. آن سال به حج رفتم. خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم اجازه شرفیابی خواستم، وارد خانه شدم یک پایم در صحن حیاط و پای دیگرم در اتاق بود قبل از این که صحبتی کنم. امام فرمود: ابابصیر عهدی که با دوستت بسته بودیم، وفا کردیم.»
انسانها در مواقف متعددی نیازمند فریادرسی و شفاعت اهل بیت علیهم السلام هستند؛ زیرا هر انسانی به مقتضای طبیعت بشری در مسیر عبودیت و بندگی خود دارای خطاها و انحرافاتی است، ولی ائمه معصومین علیهم السلام از این قاعده استثناء هستند،ایشان از هرگونه خطا و اشتباهی مصون اندو کسی که در بین شیعیان و دوستداران واقعی اهل بیت علیهم السلام است، پس از لغزش فوراً توبه و خطای خویش را ترک کرده و آنها را با خوبی جبران میکند.
محبت اهل بیت علیهم السلام در دل انسان تا زمانی پا برجاست که او به گناه اصرار نداشته باشد. اگر این گونه باشد،آلودگیهای جزئی و باقیمانده به شفاعت و وساطت اهل بیت علیهم السلام پاک میشوند و در مواقف متعددی که در لحظه مرگ انسان دچار میشود، ائمه علیهم السلام به فریادرسی او خواهند شتافت.
چنان که پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم فرمود:«محبت من و اهل بیتم در هفت جایگاهی که سختیهای بزرگ دارد، سودمند است، هنگام وفات، در قبر، هنگام زنده شدن، نزد کتاب، حساب، میزان و صراط.»
بنابراین محبت و مودت به اهل بیت علیهم السلام منفعتهای بسیار ی برای انسان به دنبال خواهد داشت .این محبت نه تنها در دنیا فریادرس انسان است، بلکه در جایگاههای سخت اخروی به فریاد او خواهد رسید.
بسیاری از انسانها به امید شفاعت اهل بیت علیهم السلام و با این شوق که ایشان در سرای آخرت دست آنان را خواهند گرفت، دست خود را در دنیا از دامان اهل بیت علیهم السلام کوتاه نمیکنند.
به عنوان نمونه میتوان غلام امام صادق علیه السلام را نام برد، که تصمیم گرفته بود غلامی این حضرت را ترک، و آن را به گروه دیگر ی واگذار کند، ولی امام علیه السلام به دلیل کمک به عاقبت به خیری آن غلام، اورا نصیحت میکنند که از ایشان و خاندان او دور نشوند، زیرا در قیامت منتسبان ایشان جایی هستند که ایشان قرار دارند.
همه شفاعتها واقعی و حقیقی نیستند. فرق اساسی شفاعت واقعی و حقیقی با شفاعت باطل و نادرست در این است که شفاعت واقعی از خدا شروع می شود و به گناه کار ختم می گردد، و در شفاعت باطل عکس این در نظر گرفته میشود.
در شفاعت حقیقی خداوند، برانگیزاننده وسیله یعنی شفیع است؛شفاعت اهل بیت علیهم السلام، شفاعت حقیقی و واقعی است؛ زیرا ایشان وسیله ای از جانب خداوند هستند و این شفاعت تنها به اذن و خواسته خداوند انجام می پذیرد.
*برای این که انسان شایستگی شفاعت اهل بیت علیهم السلام را پیدا کند، لازم است که شرایطی را داشته باشد. شرط اصلی شفاعت این است که شخص ایمان آورده باشد و ایمانش را نیز تا هنگام مرگ حفظ کند، و با گناه ایمان خود را از دست ندهد، نهایتاً بی ایمان وارد صحنه محشر شود؛ زیرا شفاعت به آمرزش گناهان کمک میکند، عامل اصلی آمرزش گناهان ایمان است، ولی خداوند متعال از آن جا که رحیم است به بندگان خود لطف کرده و راه دیگری برای آمرزش گناهان قرار داده است که همان شفاعت انبیاء، اولیاء و بندگان صالح خداوند متعال است .به همین دلیل نمیتوان شفاعت را پارتی بازی تلقی کرد؛ زیرا شفاعت شامل حال کسی میشود که استحقاق آن را داشته باشد.
کسانی که به خداوند واولیاء اش ایمان دارند،عشق و مودت آنان را در دلشان جای داده اند و بر اساس خشنودی خداوند و پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت ایشان علیهم السلام اعمال شان را در دنیا تنظیم کرده اند، اینان این امید را میتوانند داشته باشند که در آخرت مورد شفاعت قرار بگیرند. امید به شفاعت اهل بیت علیهم السلام نه تنها در آخرت باعث شاد شدن و پاک شدن دوستداران ایشان از گناه میشود، بلکه در دنیا هم محرک بسیار قوی است؛ زیرا دوستداران اهل بیت علیهم السلام برای این که بتوانند این امتیاز را کسب کنند خود را از آلودگی گناهاندور کرده، سعی میکنند با ایمان به خدا و اولیاء او دنیا را ترک کنند؛ زیرا همان طور که در ابتدای بحث گفته شد شرط شفاعت ائمه علیهم السلام این است که با ایمان وارد جهان آخرت شوند. همین امید دوستداران ائمه را به سوی آراستگی نفس خود به فضائل اخلاقی سوق میدهد.
4. معرفت و بصیرت بخشی: ریشه تحصیل کمالات اصیل انسانی و فضایل اخلاقی از دیدگاه اسلام، ایمان به خداوند است، که مشروط به علم و معرفت میباشد. تحصیل علم امر اختیاری و هدف واسطه ای است که در پرتو مطلوبیت آن، کمال و فضایل اخلاقی مطلوبیت پیدا میکند، چون علم مقدمه برای ایمان وایمان ریشه همه فضایل و کمالات انسانی میباشد. برای رسیدن به این هدف، لازم است از درون و بیرون،جوارح و جوانح کوشش کنیم تا علم صحیح و معرفت واقعی به دست آوریم. وقتی مجهولی داشته باشیم؛ از معلومات دیگر استفاده و آنها را به گونهای تنظیم میکنیم که آن مجهول برای ما کشف شود،این به اصطلاح منطق، همان تفکر است که بدون آن، علم صحیح نصیب انسان نمیشود و به دنبال آن، ایمان تحقق پیدا نمیکند. بر این اساس با نبود ایمان، زمینهای برای رویش و رشد فضایل اخلاقی در انسان فراهم نخواهد شد.
اگر انسان در اثر معرفت و بصیرتی که از اهل بیت علیهم السلام کسب میکند، ایمانش پایدار شود او میتواند اوصاف و فضائل را یکی پس از دیگری تحصیل کند و به آن متصف شود، و در این صورت نقضی در درون وجود امکانی او باقی نخواهد ماند، بلکه در امنیت مطلق به سر خواهد برد.
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ؛ آن گاه گفت: کسانی که به یکتایی خدا در تدبیر جهان ایمان آورده و ایمانشان را با هیچ ستمی نپوشانده و بیاثر نکردهاند آنانند که ایمنی دارند و آنان هدایت یافتگان اند.»
این گروه افرادی هستند که فضائل نفسانی را، یکی پس از دیگری تحصیل کرده، به جایی رسیده اند که ذاتشان در علم و عمل کامل شده و به تدریج معرفت آنها شکوفا شده است.
میوه درخت معرفت، مشاهده خداوند متعال است کسی از این موهبت برخوردار میشود، که هرگز محبوبی غیر از خدا را محبوب خود قرار ندهد و به چیزی غیر از خدا دل نبندد؛ چنین شخصی همان طور که عاشق خدا میشود به پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام عشق و مودت میورزد؛ زیرا ایشان تجلی کامل خداوند در بین مخلوقات هستند.
معرفت و بصیرت کسب شده توسط اهل بیت علیهم السلام نقش مؤثری در پاک کردن نفس از رذائل اخلاقی و آراستن آن به فضائل اخلاقی دارند. ایشان نور مطلقی هستند که از طرف خداوند راه کسب فضائل را برای انسان باز میکنند.
اهل بیت علیهم السلام منشأ تمامی فضائل اخلاقی اند، خداوند تمامی فضائل را در وجود آنها به ودیعه گذاشته است. کسی که عشق ایشان را در دل داشته باشد، میتواند با شناخت و معرفت،به فضائل دورنی آنها آگاه شود و درون خود را مانند محبوب خود به فضائل اخلاقی آراسته کند.
5.توسل و وساطت اهل بیت علیهم السلام: انسان برای آراستن نفس خود به فضائل اخلاقی، ظرافت ها، قابلیتها و شایستگیهای خاصی نیازمند است که تنها خالق و آفریننده انسان، آگاهی کامل از آنها را دارد، و اوست که شیوههای صحیح آراستن نفس را از طریق وحی به فرستادگان و برگزیدگان خود یاد داده است؛ تا آنها در پناه تعلیم الهی بتوانند زمینه های رشد و تعالی انسان را فراهم آورند.
با توجه به ضعف ها، قصور و آلودگیهایی که در ما وجود دارد، ما شایسته و لایق حضور در محضر خداوند و توجه به او و سخن گفتن با او نیستیم، از این جهت خداوند راهی را برای ما نمایان کرده است، که با حرکت در این مسیر میتوانیم به او نزدیک شده، بزرگی و عظمت آن را درک کنیم، آن راه،انوار مقدس اهل بیت علیهم السلام است که به برکت توجه و توسل به آنها خداوند به ما عنایت و توجه میکند.
اهل بیت علیهم السلام به عنوان راهنما در مسیر تزکیه اخلاقی ظرفیتها و قابلیتهایی را دارند که میتوان با واسطه قرار دادن ایشان و توسل به این بزرگواران رذائل اخلاقی را از دورن خود ریشه کن کرد و درون خود را به فضائل اخلاقی آراست.
دوست عزیز امیدواریم که با عشق، محبت، معرفت به حضرت و ظهور این عشق در مقام عمل سرباز و خادم امام علی علیه السلام باشید.
موفق ومؤید باشید.