اختیار اختیار و قدر و قضا اختیار و معلولیت فرزند
۱۳۹۶/۰۷/۲۸
–
۷۶۵ بازدید
می گویند انسان مختار آفریده شده پس افرادی که معلول زاده می شوند علاوه بر زندگی خود،زندگی پدر و مادر خود را هم درگیر می کنند.آنها این دنیای خود را از دست داده و آن دنیا را به دست می آورند.آیا این مخالف با اختیار نیست؟؟!
قضا و قدر در نگاه متکلمین بر دو گونه است ؛ قضا و قدر تشریعی و قضا و قدر تکوینی ؛ مراد از قضا و قدر تشریعی ، اوامر و نواهی الهی است که در کتاب و سنّت آمده است . امّا قضا و قدر تکوینی ، بر دو گونه است : قضا و قدر علمی و قضا و قدر عینی . مراد از قضای علمی ، علم خداوند متعال است بر ضرورت وجود اشیاء ، آن هنگام که تمام علل و اسباب و شرائط آن فراهم بوده و مانعی در کار نباشد ؛ و مراد از تقدیر علمی این است که خداوند متعال به حدود وجودی هر چیزی قبل از ایجادش علم دارد. امّا مراد از قضاء عینی این است که هر گاه علّت تامّه ی چیزی تحقق داشت وجود آن چیز ضروری است ؛ و محال است که با وجود علت تامّه ، معلول آن تحقق نیابد ؛ و تقدیر عینی عبارت از خصوصیّاتی است که هر چیزی از علّت تامّه ی خود می گیرد . ( ر.ک: تلخیص محاضرات فی الالهیّات ، جعفر سبحانی ، ص 223)
به عبارت ساده تر ، قضا و قدر خدا به این معنی است که خدا به هر چیزی و هر امری همراه با علل و خصوصیّات آنها ، قبل از ایجاد آنها ، علم دارد ؛ و اراده کرده است که هر گاه علّت تامّه ی چیزی در عالم تکوین تحقق یافت ، خود آن چیز نیز با خصوصیّات ویژه ای که ناشی از علّت تامّه ی آن است ، تحقق یابد. و چون علّت العلل همه ی موجودات خداست ، لذا هر آنچه اقتضاء وجود خداست با همان خصوصیّاتی که در علم خداست تحقق خواهد یافت. از طرف دیگر ، یکی از اموری که طبق قضا و قدر الهی پدید آمدن آن ضرورت یافته است ، اختیار انسان و افعال اختیاری اوست ؛ لذا در علم خدا تحقق برخی امور ، مشروط به اختیار و اراده انسان است ؛ و خدا اراده کرده که برخی امور با خواست و اراده انسان پدید آیند . بنا بر این ، تا زمانی که انسان این گونه امور را اراده نکرده ، تحقق آنها محال می باشد ؛ چون خدا اراده کرده که این امور بدون خواست و اراده انسان پدید نیایند ؛ و اراده خدا تخلّف ناپذیر است. بنا بر این ، مقدّرات یا به اصطلاح عرف « قسمتها » دو گونه اند ؛ در برخی از مقدرات ، اختیار انسان ، جزئی از علّت تامّه است ؛ امّا در برخی دیگر از مقدّرات ، اختیار انسان ، جزئی از علّت تامّه نیست . در قسم اوّل ، تقدیر هر انسانی به دست اختیار خود او سپرده شده است ؛ ولی در قسم دوم ، انسان هیچ نقش علّی ندارد .
حال سوال این است که آیا خدا یا خود انسان می توانند تقدیرات را تغییر دهند؟
جواب این است که هر آنچه در علم خداست تحقق آن حتمی است ؛ و محال است تحقق نیابد ؛ چون در غیر این صورت علم خدا جهل می شود. ولی گفته شد که در علم خدا ، تحقق برخی امور مشروط به اختیار انسان شده است . لذا وقتی کسی نماز خواند به این معنی نیست که خدا می دانست که او نماز خواهد خواند ؛ بلکه آنچه در علم خدا بود ، این بود، که فلان شخص با اختیار خود نماز خواهد خواند ؛ یعنی در علم خدا ، قید اختیاری بودن فعل نیز لحاظ شده است ؛ پس اگر در علم خدا چنین هست که فلان شخص با اختیار خود ، نماز خواهد خواند ، محال است که او با اختیار خود نماز نخواند ؛ یعنی نماز خواندن او با اختیار خودش ضروری و حتمی است. امّا لازمه ی این ضرورت ، جبر نیست ؛ چون در بطن این ضرورت ، اختیار خود شخص نیز حضور دارد. بلی انسان در مختار بودن خود ، مجبور است ؛ و نمی تواند که مختار نباشد . امّا این جبر ، جبر در مقابل اختیار نیست ؛ بلکه مؤیّد و مؤکّد اختیار است. لذا لازمه ی اعتقاد به قضا و قدر ، نفی اختیار انسان نیست . متأسفانه عدّه ی زیادی از مسلمین گرفتار این دام شده و به نام قسمت و قضا و قدر، اختیار انسان را زیر پا گذاشته ؛ و از زیر بار نتایج سوء اختیار نادرست خود فرار می کنند. و به جای این که در راستای قضا و قدر الهی اختیار خود را به کار گیرند و مشکلات را حلّ نمایند ، مشکلات خودشان را بر دوش خدا گذاشته و خدا را محترمانه متّهم به مشکل آفرینی می کنند. این گونه افراد مثل شاگردی هستند که درس نخوانده سر امتحان حاضر می شود ؛ و آنگاه که نمره مردودی می گیرد ، معلّم را متّهم می کند که سوالاتی خارج از کتاب داده بود. در حالی که خداوند متعال می فرماید:« آنان که امکانات وسیعى دارند، باید از امکانات وسیع خود انفاق کنند و آنها که تنگدستند، از آنچه که خدا به آنها داده انفاق نمایند؛ خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایى که به او داده تکلیف نمى کند ؛ خداوند به زودى بعد از سختیها آسانى قرار مى دهد.»( الطلاق/ 7 ) و فرموده است: « وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى ــــ و اینکه براى انسان بهره اى نیست جز آنچه خود کوشیده است .»( النجم/39)
پس در تقدیراتی که اختیار انسان در آنها دخیل است ، تقدیرات قابل تغییرند ؛ و خدا آنها را تغییر می دهد . امّا زمانی تقدیرات را تغییر می دهد که خود انسان ، اختیار خود را به کار گیرد . خداوند متعال با ارسال انبیاء علیهم السلام راه درست به کار گرفتن اختیار را به انسان یاد داده و راههای خاصّی را به انسان آموخته است که با استفاده از آن راهها می تواند آثار سوء اختیارات قبلی خود و دیگران را اصلاح نماید.
ــ دریای ژرفی به نام «أَمْرٌ بَیْنَ الْأَمْرَیْن».
نظریّه ی فاعلیّت انسان در طول فاعلیّت خدا
نظر مشهور بین متکلّمین امروزی شیعه آن است که انسان، علّت و فاعل افعال خویش است، و خدا هم علّت و فاعل افعال بشر است؛ لکن این دو علّت، در طول همدیگر هستند. به عبارت دیگر، علّتِ علّتِ یک معلول، قطعاً علّت آن معلول است.
مقدّمات این نظریّه
ـ قیام معلول به علّت، قیام وجود رابط به وجود مستقلّ است. لذا معلول، در حدوث و بقاء، محتاج و قائم به علّت خویش است.
ـ وجود، حقیقتی واحد ولی دارای مراتب است. لذا هر اثری که در وجود مرتبه ی بالا هست در وجود مرتبه ی پایین نیز خواهد بود، با این تفاوت که هر چه مرتبه ی وجود پایینتر باشد، اثر آن نیز ضعیفتر خواهد شد.
نتیجه آنکه:
الف: بنا به اصل نخست، فعل عبد نمی تواند مستقلّ از واجب تعالی موجود باشد. پس نظریّه ی تفویض باطل است.
ب: بنا به اصل دوم، فعل عبد، اثر خود عبد است، اگر چه اثر خدا هم هست. پس نظریّه ی جبر باطل است.
ج: بنا به هر دو اصل، فعل عبد، در عین اینکه فعل عبد است، فعل خدا هم هست.
با توجه به مقدمات یاد شده و فرض پرسش ، باید دانست یک پدر و مادر میتوانند با رعایت شرایطی ، سلامت نوزاد را تأمین نمایند. اگر در اثر سوء فعل دیگران یا خود پدر و مادر ، فرزندی مبتلا به معلولیت شد ، مانند دیگر گرفتاریهای که انسانها در تزاحم حقوق همدیگر ایجاد مینمایند باید برخورد شود. همانگونه که یک راننده متخلف با صدمه به یک عابر ، خانواده ای را گرفتار و گاهی نابود میکند ، معلولیت یک فرزند نیز ناشی از سوء اختیار بشر چنین است. البته اهل ایمان همه گرفتاریها را در محضر الهی دانسته و از آنها به عنوان امتحانهای ممتاز کننده و برتری دهنده شناخته اند.
به عبارت ساده تر ، قضا و قدر خدا به این معنی است که خدا به هر چیزی و هر امری همراه با علل و خصوصیّات آنها ، قبل از ایجاد آنها ، علم دارد ؛ و اراده کرده است که هر گاه علّت تامّه ی چیزی در عالم تکوین تحقق یافت ، خود آن چیز نیز با خصوصیّات ویژه ای که ناشی از علّت تامّه ی آن است ، تحقق یابد. و چون علّت العلل همه ی موجودات خداست ، لذا هر آنچه اقتضاء وجود خداست با همان خصوصیّاتی که در علم خداست تحقق خواهد یافت. از طرف دیگر ، یکی از اموری که طبق قضا و قدر الهی پدید آمدن آن ضرورت یافته است ، اختیار انسان و افعال اختیاری اوست ؛ لذا در علم خدا تحقق برخی امور ، مشروط به اختیار و اراده انسان است ؛ و خدا اراده کرده که برخی امور با خواست و اراده انسان پدید آیند . بنا بر این ، تا زمانی که انسان این گونه امور را اراده نکرده ، تحقق آنها محال می باشد ؛ چون خدا اراده کرده که این امور بدون خواست و اراده انسان پدید نیایند ؛ و اراده خدا تخلّف ناپذیر است. بنا بر این ، مقدّرات یا به اصطلاح عرف « قسمتها » دو گونه اند ؛ در برخی از مقدرات ، اختیار انسان ، جزئی از علّت تامّه است ؛ امّا در برخی دیگر از مقدّرات ، اختیار انسان ، جزئی از علّت تامّه نیست . در قسم اوّل ، تقدیر هر انسانی به دست اختیار خود او سپرده شده است ؛ ولی در قسم دوم ، انسان هیچ نقش علّی ندارد .
حال سوال این است که آیا خدا یا خود انسان می توانند تقدیرات را تغییر دهند؟
جواب این است که هر آنچه در علم خداست تحقق آن حتمی است ؛ و محال است تحقق نیابد ؛ چون در غیر این صورت علم خدا جهل می شود. ولی گفته شد که در علم خدا ، تحقق برخی امور مشروط به اختیار انسان شده است . لذا وقتی کسی نماز خواند به این معنی نیست که خدا می دانست که او نماز خواهد خواند ؛ بلکه آنچه در علم خدا بود ، این بود، که فلان شخص با اختیار خود نماز خواهد خواند ؛ یعنی در علم خدا ، قید اختیاری بودن فعل نیز لحاظ شده است ؛ پس اگر در علم خدا چنین هست که فلان شخص با اختیار خود ، نماز خواهد خواند ، محال است که او با اختیار خود نماز نخواند ؛ یعنی نماز خواندن او با اختیار خودش ضروری و حتمی است. امّا لازمه ی این ضرورت ، جبر نیست ؛ چون در بطن این ضرورت ، اختیار خود شخص نیز حضور دارد. بلی انسان در مختار بودن خود ، مجبور است ؛ و نمی تواند که مختار نباشد . امّا این جبر ، جبر در مقابل اختیار نیست ؛ بلکه مؤیّد و مؤکّد اختیار است. لذا لازمه ی اعتقاد به قضا و قدر ، نفی اختیار انسان نیست . متأسفانه عدّه ی زیادی از مسلمین گرفتار این دام شده و به نام قسمت و قضا و قدر، اختیار انسان را زیر پا گذاشته ؛ و از زیر بار نتایج سوء اختیار نادرست خود فرار می کنند. و به جای این که در راستای قضا و قدر الهی اختیار خود را به کار گیرند و مشکلات را حلّ نمایند ، مشکلات خودشان را بر دوش خدا گذاشته و خدا را محترمانه متّهم به مشکل آفرینی می کنند. این گونه افراد مثل شاگردی هستند که درس نخوانده سر امتحان حاضر می شود ؛ و آنگاه که نمره مردودی می گیرد ، معلّم را متّهم می کند که سوالاتی خارج از کتاب داده بود. در حالی که خداوند متعال می فرماید:« آنان که امکانات وسیعى دارند، باید از امکانات وسیع خود انفاق کنند و آنها که تنگدستند، از آنچه که خدا به آنها داده انفاق نمایند؛ خداوند هیچ کس را جز به مقدار توانایى که به او داده تکلیف نمى کند ؛ خداوند به زودى بعد از سختیها آسانى قرار مى دهد.»( الطلاق/ 7 ) و فرموده است: « وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى ــــ و اینکه براى انسان بهره اى نیست جز آنچه خود کوشیده است .»( النجم/39)
پس در تقدیراتی که اختیار انسان در آنها دخیل است ، تقدیرات قابل تغییرند ؛ و خدا آنها را تغییر می دهد . امّا زمانی تقدیرات را تغییر می دهد که خود انسان ، اختیار خود را به کار گیرد . خداوند متعال با ارسال انبیاء علیهم السلام راه درست به کار گرفتن اختیار را به انسان یاد داده و راههای خاصّی را به انسان آموخته است که با استفاده از آن راهها می تواند آثار سوء اختیارات قبلی خود و دیگران را اصلاح نماید.
ــ دریای ژرفی به نام «أَمْرٌ بَیْنَ الْأَمْرَیْن».
نظریّه ی فاعلیّت انسان در طول فاعلیّت خدا
نظر مشهور بین متکلّمین امروزی شیعه آن است که انسان، علّت و فاعل افعال خویش است، و خدا هم علّت و فاعل افعال بشر است؛ لکن این دو علّت، در طول همدیگر هستند. به عبارت دیگر، علّتِ علّتِ یک معلول، قطعاً علّت آن معلول است.
مقدّمات این نظریّه
ـ قیام معلول به علّت، قیام وجود رابط به وجود مستقلّ است. لذا معلول، در حدوث و بقاء، محتاج و قائم به علّت خویش است.
ـ وجود، حقیقتی واحد ولی دارای مراتب است. لذا هر اثری که در وجود مرتبه ی بالا هست در وجود مرتبه ی پایین نیز خواهد بود، با این تفاوت که هر چه مرتبه ی وجود پایینتر باشد، اثر آن نیز ضعیفتر خواهد شد.
نتیجه آنکه:
الف: بنا به اصل نخست، فعل عبد نمی تواند مستقلّ از واجب تعالی موجود باشد. پس نظریّه ی تفویض باطل است.
ب: بنا به اصل دوم، فعل عبد، اثر خود عبد است، اگر چه اثر خدا هم هست. پس نظریّه ی جبر باطل است.
ج: بنا به هر دو اصل، فعل عبد، در عین اینکه فعل عبد است، فعل خدا هم هست.
با توجه به مقدمات یاد شده و فرض پرسش ، باید دانست یک پدر و مادر میتوانند با رعایت شرایطی ، سلامت نوزاد را تأمین نمایند. اگر در اثر سوء فعل دیگران یا خود پدر و مادر ، فرزندی مبتلا به معلولیت شد ، مانند دیگر گرفتاریهای که انسانها در تزاحم حقوق همدیگر ایجاد مینمایند باید برخورد شود. همانگونه که یک راننده متخلف با صدمه به یک عابر ، خانواده ای را گرفتار و گاهی نابود میکند ، معلولیت یک فرزند نیز ناشی از سوء اختیار بشر چنین است. البته اهل ایمان همه گرفتاریها را در محضر الهی دانسته و از آنها به عنوان امتحانهای ممتاز کننده و برتری دهنده شناخته اند.