۱۳۹۶/۰۷/۲۲
–
۶۹۵ بازدید
چرا درس اخلاق میخوانیم ؟
دوست گرامی. درس اخلاق برای فراگرفتن خودسازی است و اهمیت آن به ضرورت خودسازی مربوط می شود. اهمیت خودسازىتهذیب نفس از جمله مسائل زیربنایى و مهمى است که سخت مورد توجه و تأکید دین مبین اسلام است. این موضوع داراى نقش محورى و بنیادین در رسیدن به مراتب عالى انسانى و مدارج کمال دارد.از دیدگاه قرآن کریم تزکیه و خودسازى عامل رستگارى و نجات و راه نیل به سعادت حقیقى است و از سوى دیگر، فساد اخلاقى ریشه هرگونه شقاوت و بدبختى است. خداوند در سوره «الشمس» پس از یازده سوگند جایگاه تهذیب و تزکیه را چنین بیان مى کند:«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّها»[2] ؛ «فلاح و رستگارى بهره آن کسى است که نفس خویش را تزکیه کند و ناامیدى و محرومیت از آن کسى است که آن را آلوده سازد».تهذیب نفس بزرگترین هدف پیامبران الهى بوده است. پیامبران آمدند تا اهمیت و راه خودسازى و پرورش و تکمیل نفس را به انسان ها بیاموزند و در این امر سرنوشت ساز و حساس راهنما و مددکار آنها باشند.
رسالت بزرگ سفیران الهى، این بوده که راه شناخت اخلاق زشت و کنترل و مهار کردن خواهش ها و خواسته هاى درونى را به انسان ها بیاموزند و با انذار و تحذیر، نفوس آنان را از بدى ها و زشتى ها پاک و پیراسته گردانند و با ترغیب و تشویق، نهال فضیلت ها و زیبایى ها و مکارم اخلاق را در زمین دل فرزندان آدم شکوفا و پرثمر سازند.
در اهمیت تزکیه و تهذیب نفس همین کافى است که خداوند بر بندگان مؤنش منت نهاده که پیامبرى با هدف تزکیه نفوس براى آنها فرستاده است:
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِینٍ»[3] ؛ «خدا بر مؤنان منت نهاد که رسولى از خودشان را در میانشان برانگیخت تا آیات خدا را بر آنان بخواند و جان هاى آنها را پاکیزه نماید و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد در حالى که پیش از این در گمراهى آشکارى بودند».
بزرگترین مربى اخلاق و نمونه عالى فضایل و زیبایى ها و تجسم کامل اخلاق ربوبى، رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله هدف از بعثت و رسالتش را به کمال رساندن مکارم و فضایل اخلاقى مى داند: «إنَّمَا بُعثتُ لاتمِّم مَکَارم الاَخلاَق».[4]حضرت صادق علیه السلام در حدیثى نورانى مى فرماید: «خداوند متعال پیامبرانش را با مکارم اخلاق بر دیگران امتیاز بخشید. پس هر کس خود را آراسته به فضایل اخلاق یافت، خداوند را بر این نعمت بزرگ شاکر باشد»[5] .[6]علیرغم بى توجهى هایى که در فرهنگ و مکتب هاى بشرى نسبت به مسئله انسان سازى وجود دارد و غالبا از آموزش و پرورش، تنها به تعلیم و آموزش – آن هم در حوزه اى کاملاً محدود ـ اکتفا مى شود، در حوزه دین و به ویژه دین مقدس اسلام نه تنها مسئله اخلاق و سازندگى شخصیت معنوى فراموش نشده بلکه از اولین و اساسى ترین مسائل به شمار مى آید.
از ویژگى هاى بارز مکتب اسلام این است که در آن به سازندگى فردى و تهذیب جان توجه ویژه اى شده است و هرگز به بهانه برخى اصلاحات و رفرم هاى اجتماعى، کوشش در جهت سازندگى روح و جان را به باد فراموشى نمى سپارد.
هدف از خودسازى
هدف از تهذیب نفس و تربیت اخلاقى، افزایش مراتب و درجات روحى و اشتداد وجود انسان در پرتو معرفت الهى است تا از این رهگذر آمادگى و شایستگى لازم براى تقرب به خداوند را به دست آورد.
جوانى و خودسازى
در جوانى از یک طرف صفات مذموم و آلودگى هاى روحى هنوز به طور کامل رسوخ پیدا نکرده و از طرف دیگر قدرت انباشته و انرژى سرشار جوانى، سلاحى کارآمد براى مبارزه با این صفات منفى و ناپسند است. حال آن که در سنین بالاتر هم از قدرت روحى انسان کاسته مى گردد و هم ریشه صفات و ملکات نامطلوب استوارتر و ثابت تر مى گردد و این دو موجب مى شود که مبارزه و ستیزه با آنها دشوارتر گردد.
مولوى این موضوع را به زیبایى و در قالب تشبیه بیان کرده است:
تو که مى گویى که فردا، این بدان
که به هر روزى که مى آید زمانآن درخت بد، جوان تر مى شود
این کَننده، پیر و مضطر مى شودار بن در قوت و برخاستن
ارکَن در سستى و در کاستنار بن هر روز و هر دم سبزتر
ار کن هر روز زار و خشکتراو جوان تر مى شود تو پیرتر
ود باش و روزگار خود مَبَرار بن دان هر یکى خوى بدت
ارها در پاى خار آخر زدت[7]
بنابراین دوران جوانى، بهار تربیت و سازندگى و موسم تهذیب و تزکیه است. در این سنین انسان چون مدت زمان طولانى ترى براى زندگى در پیش دارد، هر نوع اصلاح و خودسازى موجب مى شود که انسان سال هاى طولانى از نتایج و آثار و برکات آن برخودار گردد و از آثار سوء تأخیر در خودسازى و حسرت و افسوس فرصت هاى از دست رفته در امان باشد.
قدرت جسمى و توانایى هاى فراوان روحى در دوران جوانى، بهترین سرمایه سیر و حرکت و پویاى روحى است و میزان موفقیت انسان در نظر سیر تکاملى در سنین بالاتر به مقدار زیادى بسته به تلاش و حرکت او در دروان جوانى است و اندوخته و سرمایه او همان چیزى است که از روزگار طلایى جوانى برایش باقى مانده است.[8]در پاسخ به بخش دوم پرسش که «آیا صحیح است که بگوییم اول باید خودسازى و بعد به دیگران و جامعه خدمت کنیم» مى توان گفت: این پیشنهاد به یک معنا آن هم در موارد بسیار اندکى صحیح است، مثلاً درباره فردى که صلاحیت هاى معنوى، علمى، تجربه و تخصص لازم براى به عهده گرفتن برخى پست ها و منصب ها را ندارد، یا جوانى که در آغاز راه خودشناسى و خودسازى است و یا شخصى که جنبه هاى عاطفى و احساسى او بر عقل و منطقش غالب است یا هنوز ازدواج نکرده و در بند اسارت شهوت و… است. در چنین مواردى شایسته است احتیاط شود و در پست هاى خطیر، نظیر قضاوت و داورى، یا در برخى عرصه ها و اختلاط ها حاضر نشود.
ولى اصولاً از دیدگاه اسلام، طرح این پرسش، جاى تحقیق و تأمل دارد زیرا بین خدمت و خودسازى، منافاتى نیست.
استفاده از زمینه ها و مقام هاى اجتماعى، براى خدا، نه تنها با خودسازى در تضاد نیست که از بهترین راه هاى خودسازى به شمار مى رود. آیا انفاق، ایثار، حل مشکلات ادارى، اقتصادى، اخلاقى، عقیدتى و بهداشتى یا خشنودسازى مؤنان و… از بالاترین عبادت ها و میدان خودسازى نیست؟[9]هنر تقواى مثبت هنگامى است که انسان با هواى نفس مبارزه و جنگ کند و پیروز گردد. آرى، حضور در اجتماع به صحنه هاى گناهان اجتماعى و وسوسه رشوه، حرام خوارى، ریاست پرستى و… نزدیک تر است ولى هر که بتواند از این ها بگذرد خندان بود و ترک گناه است که انسان را به مدارج و معارج عالى مى رساند.
ترک نگاه به نامحرم براى کور، هنر نیست، آن را تقواى منفى مى نامند و تلاش براى ترک گناه در فضایى که فرصت گناه هست، تقواى مثبت مى باشد.
کیفیت عملکردها نیز تابع انگیزه هاست. آن که به نیت خدمت به خلق خدا و به قصد تقوا و تقرب به صحنه اجتماع مى آید، به جاى رقابت، به رفاقت و به جاى حسدورزى به تلاش و غبطه و به جاى غرور به فروتنى و به جاى خودمحورى به بندگى و فداکارى و در یک کلمه: به جاى هوا به خدا مى پردازد به مقامات خودسازى خواهد رسید.
پاورقی:
1- ر.ک: مصباح یزدى، محمد تقى، به سوى خودسازى، چاپ اول، پاییز 80، ص 21.
2- شمس 91، آیات 10-9.
3- آل عمران 3، آیه 164.
4- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 282.
5- همان، ص 283.
6- ر.ک: استاد امینى، ابراهیم، خودسازى، انتشارات شفق، 1374، ص 13.
7- مثنوى معنوى، دفتر دوم.
8- ر.ک: محمد على سادات، اخلاق اسلامى، ص 210.
9- ر.ک: مختارى، عبادت هاى اجتماعى، بوستان کتاب قم؛ مفاتیح الحیات، قم: اسرا.
10- سعدى (به نقل از کتاب انسان کامل شهید مطهرى).
رسالت بزرگ سفیران الهى، این بوده که راه شناخت اخلاق زشت و کنترل و مهار کردن خواهش ها و خواسته هاى درونى را به انسان ها بیاموزند و با انذار و تحذیر، نفوس آنان را از بدى ها و زشتى ها پاک و پیراسته گردانند و با ترغیب و تشویق، نهال فضیلت ها و زیبایى ها و مکارم اخلاق را در زمین دل فرزندان آدم شکوفا و پرثمر سازند.
در اهمیت تزکیه و تهذیب نفس همین کافى است که خداوند بر بندگان مؤنش منت نهاده که پیامبرى با هدف تزکیه نفوس براى آنها فرستاده است:
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِى ضَلالٍ مُبِینٍ»[3] ؛ «خدا بر مؤنان منت نهاد که رسولى از خودشان را در میانشان برانگیخت تا آیات خدا را بر آنان بخواند و جان هاى آنها را پاکیزه نماید و به آنان کتاب و حکمت بیاموزد در حالى که پیش از این در گمراهى آشکارى بودند».
بزرگترین مربى اخلاق و نمونه عالى فضایل و زیبایى ها و تجسم کامل اخلاق ربوبى، رسول گرامى اسلام صلى الله علیه و آله هدف از بعثت و رسالتش را به کمال رساندن مکارم و فضایل اخلاقى مى داند: «إنَّمَا بُعثتُ لاتمِّم مَکَارم الاَخلاَق».[4]حضرت صادق علیه السلام در حدیثى نورانى مى فرماید: «خداوند متعال پیامبرانش را با مکارم اخلاق بر دیگران امتیاز بخشید. پس هر کس خود را آراسته به فضایل اخلاق یافت، خداوند را بر این نعمت بزرگ شاکر باشد»[5] .[6]علیرغم بى توجهى هایى که در فرهنگ و مکتب هاى بشرى نسبت به مسئله انسان سازى وجود دارد و غالبا از آموزش و پرورش، تنها به تعلیم و آموزش – آن هم در حوزه اى کاملاً محدود ـ اکتفا مى شود، در حوزه دین و به ویژه دین مقدس اسلام نه تنها مسئله اخلاق و سازندگى شخصیت معنوى فراموش نشده بلکه از اولین و اساسى ترین مسائل به شمار مى آید.
از ویژگى هاى بارز مکتب اسلام این است که در آن به سازندگى فردى و تهذیب جان توجه ویژه اى شده است و هرگز به بهانه برخى اصلاحات و رفرم هاى اجتماعى، کوشش در جهت سازندگى روح و جان را به باد فراموشى نمى سپارد.
هدف از خودسازى
هدف از تهذیب نفس و تربیت اخلاقى، افزایش مراتب و درجات روحى و اشتداد وجود انسان در پرتو معرفت الهى است تا از این رهگذر آمادگى و شایستگى لازم براى تقرب به خداوند را به دست آورد.
جوانى و خودسازى
در جوانى از یک طرف صفات مذموم و آلودگى هاى روحى هنوز به طور کامل رسوخ پیدا نکرده و از طرف دیگر قدرت انباشته و انرژى سرشار جوانى، سلاحى کارآمد براى مبارزه با این صفات منفى و ناپسند است. حال آن که در سنین بالاتر هم از قدرت روحى انسان کاسته مى گردد و هم ریشه صفات و ملکات نامطلوب استوارتر و ثابت تر مى گردد و این دو موجب مى شود که مبارزه و ستیزه با آنها دشوارتر گردد.
مولوى این موضوع را به زیبایى و در قالب تشبیه بیان کرده است:
تو که مى گویى که فردا، این بدان
که به هر روزى که مى آید زمانآن درخت بد، جوان تر مى شود
این کَننده، پیر و مضطر مى شودار بن در قوت و برخاستن
ارکَن در سستى و در کاستنار بن هر روز و هر دم سبزتر
ار کن هر روز زار و خشکتراو جوان تر مى شود تو پیرتر
ود باش و روزگار خود مَبَرار بن دان هر یکى خوى بدت
ارها در پاى خار آخر زدت[7]
بنابراین دوران جوانى، بهار تربیت و سازندگى و موسم تهذیب و تزکیه است. در این سنین انسان چون مدت زمان طولانى ترى براى زندگى در پیش دارد، هر نوع اصلاح و خودسازى موجب مى شود که انسان سال هاى طولانى از نتایج و آثار و برکات آن برخودار گردد و از آثار سوء تأخیر در خودسازى و حسرت و افسوس فرصت هاى از دست رفته در امان باشد.
قدرت جسمى و توانایى هاى فراوان روحى در دوران جوانى، بهترین سرمایه سیر و حرکت و پویاى روحى است و میزان موفقیت انسان در نظر سیر تکاملى در سنین بالاتر به مقدار زیادى بسته به تلاش و حرکت او در دروان جوانى است و اندوخته و سرمایه او همان چیزى است که از روزگار طلایى جوانى برایش باقى مانده است.[8]در پاسخ به بخش دوم پرسش که «آیا صحیح است که بگوییم اول باید خودسازى و بعد به دیگران و جامعه خدمت کنیم» مى توان گفت: این پیشنهاد به یک معنا آن هم در موارد بسیار اندکى صحیح است، مثلاً درباره فردى که صلاحیت هاى معنوى، علمى، تجربه و تخصص لازم براى به عهده گرفتن برخى پست ها و منصب ها را ندارد، یا جوانى که در آغاز راه خودشناسى و خودسازى است و یا شخصى که جنبه هاى عاطفى و احساسى او بر عقل و منطقش غالب است یا هنوز ازدواج نکرده و در بند اسارت شهوت و… است. در چنین مواردى شایسته است احتیاط شود و در پست هاى خطیر، نظیر قضاوت و داورى، یا در برخى عرصه ها و اختلاط ها حاضر نشود.
ولى اصولاً از دیدگاه اسلام، طرح این پرسش، جاى تحقیق و تأمل دارد زیرا بین خدمت و خودسازى، منافاتى نیست.
استفاده از زمینه ها و مقام هاى اجتماعى، براى خدا، نه تنها با خودسازى در تضاد نیست که از بهترین راه هاى خودسازى به شمار مى رود. آیا انفاق، ایثار، حل مشکلات ادارى، اقتصادى، اخلاقى، عقیدتى و بهداشتى یا خشنودسازى مؤنان و… از بالاترین عبادت ها و میدان خودسازى نیست؟[9]هنر تقواى مثبت هنگامى است که انسان با هواى نفس مبارزه و جنگ کند و پیروز گردد. آرى، حضور در اجتماع به صحنه هاى گناهان اجتماعى و وسوسه رشوه، حرام خوارى، ریاست پرستى و… نزدیک تر است ولى هر که بتواند از این ها بگذرد خندان بود و ترک گناه است که انسان را به مدارج و معارج عالى مى رساند.
ترک نگاه به نامحرم براى کور، هنر نیست، آن را تقواى منفى مى نامند و تلاش براى ترک گناه در فضایى که فرصت گناه هست، تقواى مثبت مى باشد.
کیفیت عملکردها نیز تابع انگیزه هاست. آن که به نیت خدمت به خلق خدا و به قصد تقوا و تقرب به صحنه اجتماع مى آید، به جاى رقابت، به رفاقت و به جاى حسدورزى به تلاش و غبطه و به جاى غرور به فروتنى و به جاى خودمحورى به بندگى و فداکارى و در یک کلمه: به جاى هوا به خدا مى پردازد به مقامات خودسازى خواهد رسید.
پاورقی:
1- ر.ک: مصباح یزدى، محمد تقى، به سوى خودسازى، چاپ اول، پاییز 80، ص 21.
2- شمس 91، آیات 10-9.
3- آل عمران 3، آیه 164.
4- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 282.
5- همان، ص 283.
6- ر.ک: استاد امینى، ابراهیم، خودسازى، انتشارات شفق، 1374، ص 13.
7- مثنوى معنوى، دفتر دوم.
8- ر.ک: محمد على سادات، اخلاق اسلامى، ص 210.
9- ر.ک: مختارى، عبادت هاى اجتماعى، بوستان کتاب قم؛ مفاتیح الحیات، قم: اسرا.
10- سعدى (به نقل از کتاب انسان کامل شهید مطهرى).