۱۳۹۶/۰۶/۲۰
–
۱۱۵۴ بازدید
سلام .
چگونه ترس از عذاب الهی را در خود ایجاد کنم ؟
ابتدا باید توجه کنیم که معناى ترس از خدا چیست؟ خدای متعال بزرگترین منبع کمال و قدرت و رحمت و آرامش و سعادت انسان است, ترس از خدا به معنای ترس از دوری خدا و از دست دادن خداوند و تنها شدن انسان است. ترس از اینکه انسان بالاترین تکیه گاه و معشوق خود را در زندگی از دست بدهد. ترس از خدا به معناى ترس از مسؤولیت هایى است که انسان در برابر او دارد. ترس از این که در اداى رسالت و وظیفه خویش کوتاهى کند و به خوبى وظیفه اش را انجام ندهد؛ و به عبارتى، ترس از گناهان خود است. حضرت على(ع) در این زمینه مى فرماید: «و لا یخافن الاذنبه؛ هیچ یک از شما ترس نداشته باشد مگر از گناه خویش.»( نهج البلاغه، کلمه قصار82)سرچشمه هاى ترس از خدا چیست؟ ترس از خدا سرچشمه هاى مختلفى دارد. شمارى از آن ها عبارت است از: الف) اعمال ناپاک و افکار آلوده سبب ترس مى گردد. ب) در مقربان، به خاطر قرب به ذات پاکش، کم ترین ترک اولى و غفلت مایه وحشت مى شود.(این دو مورد را خوف از تقصیر گویند). ج) گاه مقربان هنگامى که آن ذات نامحدود و بى پایان را تصور مى کنند و در مقابل به قصور ذاتى خود نظر مى دوزند، حالت خوف مى یابند.(خوف از قصور) خداوند در این زمینه مى فرماید: « الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم— آن ها کسانى هستند که وقتى نام خدا برده مى شود دل هایشان مملو از خوف پروردگار مى گردد»(حج:36)فرق خوف و خشیت: 1. برخى مانند راغب اصفهانى گفته اند: فرق میان این دو آن است که خشیت خوف توأم با تعظیم است و بیش تر از دانایى ناشى مى شود. از این رو، خداى سبحان آن را به علما اختصاص داده مى فرماید: « انما یخشى الله من عباده العلماء» 2. بعضى نیز گفته اند: خوف هم از امر ناخوشایند حاصل مى شود و هم از ناحیه کسى که ممکن است این ناخوشایندى را به آدمى برساند. هم گفته مى شود: من از بیمارى خوف دارم و هم گفته مى شود: من خوف دارم از این که فلان چیز بیمارم کند. برخلاف خشیت که تنها از آورنده شر است. از این رو، گفته مى شود: «خشیت الله؛ من از خدا ترسیدم» ولى گفته نمى شود: «خشیت المرض؛ از بیمارى ترسیدم». 3. برخى هم مانند علامه طباطبایى مى فرمایند: ظاهراً فرق میان آن دو این است که خشیت به معناى تأثیر قلبى از اقبال و روى آوردن شر یا نظیر آن است و خوف به معناى تأثیر عملى انسان است به این که از ترس در مقام اقدام برآمده، وسایل گریز از شر و محذور را فراهم سازد؛ هرچند که در دل متأثر نگشته، دچار هراس نشده باشد. آنگاه علامه در مقام استدلال بر مدعاى خویش چنین مى آورد: و لذا مى بینیم خداى سبحان در توصیف انبیا مى فرماید: « و لا یخشون احدا الا اللّه»(احزاب:39) ، و ترس از غیر خدا را از ایشان نفى مى کند و حال آن که خوف را در بسیارى از جاها براى آنان اثبات نموده، از آن جمله مى فرماید: « فاوجس فى نفسه خیفةً موسى— در خود احساس ترس نمود»( طه:67 ) و نیز مى فرماید: « و اما تخافن من قوم خیانة—و اگر از مردمى ترس خیانتى داشتى» (انفال:58)4. بین خداترسى و آگاهى ارتباط تنگاتنگ حکمفرما است. به علت این که خداترسى نتیجه هدایت به سوى خدا است، هر قدر معرفت انسان به خدا از عمق بیش ترى برخوردار باشد، به آن اندازه ترسش هم عمق پیدا مى کند. اساساً باید گفت هرگز خشیت بدون معرفت حاصل نمى شود. لذا در آیه 28 سوره فاطر مى خوانیم: « انما یخشى الله من عباده العلما» به همین جهت، باید گفت خوف ناشى از معرفت شرط اول بهشتى شدن است. 5. همان طور که انسان در عیان از خدا مى ترسد، در نهان نیز باید از او بترسد؛ زیرا تا در دلى خوف خدا نباشد و در نهان و آشکار احساس مراقبت یک نیروى معنوى برخود نکند، انذارهاى انبیا و اولیا بى اثر خواهد بود. براى همین است که خدا مى فرماید: « انما تنذر الذین یخشون ربهم بالغیب— تو فقط کسانى را انذار مى کنى که از پروردگار خود در غیب و پنهانى مى ترسند» (فاطر:18)باز در اوصاف بهشتیان مى فرماید: « من خشى الرحمن بالغیب— همان کسى که از خداوند رحمان در نهان بترسد». همانند داستان حضرت یوسف و زلیخا. علت ترس از خدا :خداوند متعال در موضوع ترس دو تعبیر مختلف دارد گاه می فرماید: انسان های مؤمن و خداباور نه در یک سطح از ایمان و معرفت قرار دارند و نه همگی حالات یکسان و روحیات مشابه دارند؛ بلکه مراتب ایمانی مؤمنان گوناگون و حالات آنها نیز متفاوت است. برخی بیشتر اهل خوف از خداوند و برخی حالت غالب شان، رجا و امید است، برخی اهل گریه و ناله و عده ای سرور و شادمانی اند. برخی حالشان با فقر و تهی دستی سازگار و عده ای با برخورداری و غنا، عده ای اهل ذکر و ورد و دعا و گروهی اهل تفکر و اندیشه عمیق هستند. آن چه مهم است توجه داشتن به معیارهایی است که توسط قران کریم و امامان معصوم(ع) برای ما بیان شده است. حالات و روحیات انسان اموری نیستند که در اختیار انسان باشند و انسان خود آنها را انتخاب کند بلکه این حالات با توجه به زمینه های روحی و جسمی و حتی شرایط محیطی و فیزیکی و آب و هوایی و نیز شرایط تغذیه متفاوت است ولی توجه به معیارها و هماهنگ کردن برنامه زندگی و اعمال و رفتارمان با آنها، امری اختیاری و انتخابی است. مثلا در مورد نماز اصل مهم توجه به نماز و اهمیت دادن به آن و رعایت شرایط و آداب و اوقات به ویژه حضور قلب در نماز است و یا آیات قرآن و روایات پیشوایان دین به این نکته تأکید دارند که مؤمن باید بین خوف و رجا و بیم و امید باشد و هیچ کدام بر دیگری برتری و فزونی نداشته باشد و باید تا حد امکان خود را با این معیار هماهنگ کنیم. نکته دیگر این است که حالات خوف اولیاء و برگزیدگان متناسب با میزان معرفت و آشنایی آنها با عظمت الهی و جلال خداوند است. و تا انسان به این درجه از معرفت و کمال نرسد، ظهور چنین حالاتی برای او امکان پذیر نمی باشد. پس باید بکوشیم که رتبه ایمان و درجه معرفت خود را بالا ببریم و با تعمیق بخشیدن به معرفت و اعتقادمان و تلاش درانجام اعمال صالح به خصوص انجام واجبات و دوری از محرمات و گناهان خود را به حد استاندارد بندگی و ایمان برسانیم و در این هنگام به حالی که متناسب با این رتبه و جایگاه است، ترتیب اثر دهیم. [به کتاب معراج السعاده، ملا احمد نراقی، انتشارات کشف الفطاء، بحث خوف، ص 139 رجوع کنید].ـ پاسخی دیگر از محقّقی دیگرترس از خدا به معنی خاصّی است که با ترسهای عادی تفاوت دارد.درباره ی خداوند متعال چند نوع ترس مطرح است. الف ـ نوعی از خوف الهی ، در حقیقت ترس از عقوبت خداست. یعنی انسان کاری کرده که خدواند متعال آن را خوش ندارد ؛ لذا انسان می ترسد که مبادا خدواند متعال مهر خود را از من گرفته و مرا عذاب نماید. این گونه ترس ، در حقیقت ترس از عواقب کار خویش است نه ترس از ذات خود خدا. ب ـ خداوند متعال ، اگر چه در نهایت رحمت است ،امّا دارای عظمت و علوّ نیز می باشد ؛ که از این عظمت ، صفتی انتزاع می شود با عنوان « هیبت ». و هیبت آن است که انسان را به خشوع و احساس کوچکی وا می دارد. برای مثال ، کسانی که حضرت امام خمینی ـ قدّس سرّه ـ را از نزدیک می شناختند ، اذعان داشتند که وی شخصی بسیار عطوف و مهربان بوده ؛ لکن در وجود آن بزرگوار هیبت و سولتی نیز وجود داشت که دیگران را به حفظ حریم وا می داشت. همه ی دوستداران آن بزرگوار ، حقیقتاً عاشق او بودند ، امّا در مقابلش که قرار می گرفتند نوعی خوف دلنشین را در وجودشان احساس می نمودند. از اصحاب امیرالمومنین (ع) نیز روایت شده که وقتی آن حضرت ما را صدا می نمود ، بند دلمان از هیبتش پاره می شد ؛ امّا زمانی که به نزدیکش می رسیدیم ، عطوفت و مهربانی او ما را غرق در شور و شعف می نمود. این هیبت همراه با عطوفت و مهربانی که در وجود اولیای خدا دیده می شود ، در حقیقت ظهور هیبت خداوند متعال است. لذا انسان باید از خداوند متعال خوف داشته باشد ، امّا خوفی از این سنخ که ترسی است همراه عشق و خوفی است همراه با میل و اشتیاق. چنین خوفی نه تنها امری بد و ناخوشایند نیست ، بلکه یکی از لذّات معنوی است که اولیای الهی آن را با بهشت برین نیز معاوضه نمی کنند. اینکه عرفا خداوند متعال را دلبر خطاب می کنند ، یکی از اسبابش تجربه ی همین نوع از خوف می باشد. چون این گونه خوف ، دل را از هر که غیر خداست می گسلد و اختیار دل ولیّ خدا را از او می گیرد.ج ـ نوع دیگری از خوف الهی ، خوف هجران قبل از وصل است. عاشق تا زمانی که وصل به معشوق نشده ، دائماً در هراس است که: « نکند وصل معشوق حاصل نشود». این گونه خوف است که عاشقان خدا را داغدار کرده و دائماً در طلب وصل می سوزند. این همان سوز عشق و خوف هجران است که سالکان کوی دوست را به سوی او می راند و اگر لذّت این خوف و سوزش این آتش الهی نبود ، کسی به سوی آن جمال محض نمی رفت.د ـ قسم دیگر خوف الهی ، ترس بعد از وصل است. عاشق دلباخته ی حق تعالی وقتی به معشوق ازلی رسید ؛ خوف قبل از وصل او زائل می شود ؛ امّا اکنون ترس آن دارد که: « نکند کاری از من سر زند که مرا از دیدار ابدی معشوق محروم نماید». لذا دائماً مراقب دل خویش است تا مبادا کاری خلاف ادب حضور و خلاف ادب عبودیّت انجام دهد. این گونه خوف بالاترین لذّتی است که اولیای الهی می چشند و پایین تر از این هر چه هست ، برای آنها عذاب جلوه می کند. عرفا در شرح این دو گونه خوف اوّل مثالی دارند ؛ می گویند:انسان سالک همانند کودکی است که اجمالاً از مهربانی مادر و پدر ، نسبت به خودش ، آگاه است ؛ ولی گاه که کاری خلاف می کند ، با قیافه ی غضبناک آنها مواجه می شود. لذا کم کم دچار تردید می شود که آیا والدینم مرا دوست دارد یا نه؟ در این هنگام وقتی با آنها مواجه می شود ، جرأت این را ندارد که خود را در آغوششان اندازد. این همان ترس از غضب و عقوبت است که در حقیقت بر می گردد به نقص خود انسان. امّا اینکه والدین چنان حالتی به خود می گیرند ، ناشی از مهربانی آنهاست ؛ چون خوش ندارند که فرزندشان راه کج را طی کند. البته از آنجا که مهر والدین بر قهرشان غلبه دارد ، لذا والدین با برخی اعمال به فرزند خود نشان می دهند که امید بازگشت وجود دارد. در این هنگام است که کودک با گریه یا شرمندگی به آغوش والدین می رود. در اصطلاح دین ، از این رفتار خدا تعبیر می شود به توفیق توبه و از رفتار عبد تعبیر می کنند به توبه. همان گونه که والدین با این مهر و قهرهای بجا ، کودک خود را با منافع و مضارّ خودش آشنا کرده و او را در مسیر کمالش قرار می دهند ، خداوند متعال نیز با انذار و تبشیر و خوف و رجا ، بنده اش را با خوب و بدها و کمالاتش آشنا کرده در آن مسیر قرارش می دهد.وقتی کودک، با ادب و تربیت درست والدین بزرگ شد ، معنی قهرهای والدین را می داند ، لذا آنها دیگر نمی توانند از این ابزار استفاده کنند. در این هنگام ، آنها عظمت و حرمت خود را ظاهر می سازند و حالتی پیش می آورند که فرزندشان برایشان حریم نگه دارند ؛ و در محضر آنها جرأت برخی امور را از دست می دهد. در این هنگام ترس او از والدین ، که همراه با احترام و علاقه است ، ترس از هیبت تلقّی می شود. البته چنین ترسی معمولاً از پدر بیشتر است تا مادر. چرا که مادرها بیشتر مظهر عطوفت و رأفت خدا هستند و پدرها مظهر جلال و هیبت خدا.