خانه » همه » مذهبی » تسلیم خدا بودن

تسلیم خدا بودن


تسلیم خدا بودن

۱۳۹۶/۰۵/۰۲


۶۱۵ بازدید

⚡️ تسلیم نسبت به خواست خدا
? چگونه و یعنی چه ؟

به نظر می‌رسد که معنای تسلیم در برابر خدا و راضی بودن نسبت به خواسته‌های خدای تعالی را بتوان یافت؛ از جمله احادیثى که ارتباط کامل بنده با خداوند به روشنى در آن ذکر شده، حدیث (قرب النوافل) است که با سندهاى گوناگون ودرکتابهاى معتبر شیعى از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است و به جهت مضامین بلند و عرفانى آن در کتابها ى عرفانى به شرح و توضیح آن پرداخته اند:
«قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِی وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَیَّ عَبْدٌ بِشَیْ ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ»؛ (الکافی (ط – الإسلامیة)، ج 2، ص: 352).
خداى متعالى مى فرماید: هیچ بنده اى از بندگانم به سوى من تقرب نمى جوید به چیزى که نزد من محبوب تر باشد از آنچه بر او واجب کرده ام، سپس او با نوافل (مستحبات) به من تقرب مى جویدتا او را دوست بدارم هنگامى که اورا دوست داشتم گوش او خواهم بود که با آن مى شنود، و چشمى که با آن مى بیند، و زبانى که با آن سخن مى گوید و دستى که با آن بر مى گیرد. اگر مرا بخواند اجابت کنم و اگر در خواستى کند عطا کنم.
بر اساس این حدیث شریف انسان تا آنجا مى تواند به خداوند تقرب جوید که هر چه را دارد در اختیبار خداوند نهد و افکار و رفتار خویش را از مسیر اراده و خواست خداوند به انجام رساند. در این مرحله، او آنچنان با قواى ارادى و فکرى خویش مستغرق در معرفت و توجه به خداوند مى گردد که دیگر نمى تواند به خودش، بدن و زندگى اش توجه استقلا لى داشته باشد ممکن است در زندگى براى ما نیز در ارتباط با دیگران، در طى لحظاتى، چنین حا لتى پیش بیاید و چنان قواى فکرى و ارادى ما محو و متوجه دیگرى گردند که خود را فراموش کنیم، یعنى توجه و التفات آگاهانه و مستقل به خدا نداشته باشیم نه این که حقیقتاً خود را فراموش کنیم.
در شرایط عادى زندگى گاهى براى انسان حوادثى رخ میدهد که مدتى کا ملاً از خود غافل مى شود. یا در برابر شخص عظیمى قرار مى گیرد و چنان محوا و مى شود که خودش را فراموش مى کند. یا عاشق و شیدا دلى که پس از هجران و دورى معشوق، وقتى به وصال او میرسد چنان محو جمال معشوق مى گردد که اصلاً متوجه خود نیست. در این زمینه داستانهاى فراوانى نقل کردهاند که پیام همه آنها این است که گاهى افرادى چنان در دیگران محو مى شوند که در عالم خیال نیز محبوب و معشوق را در قالب خود میبینند و وجود خویش را متحد با وجود معشوق مى یابند و گاه چنان از خو د بى خود میگردند که دچار غش و بیهوشى میشوند. مسلماً وجود چنین حالات انسانى مى تواند ما را به پذیرش مقام (فناء الله) رهنمود گردد.
کسى که در مسیر عبودیت وبندگى خداوند قرار مى گیرد وسعى مى کند با توجه بیشترى به انجام عبادات بپردازد، درآغاز درعبادت خویش وبه خصوص درحال سجده گاهى چنان حضور قلب پیدا مى کند وتوجه او کاملاً به خداوند معطوف میگردد که طى لحظاتى کاملاً ازخود غافل میگردد واصلاً متوجه نیست کجاست وچه مى کند. در آن حال اوکاملاً به خداوند توجه دارد وماسوى الله را فراموش مى کند وطبیعى است که اگر این توجهات تداوم باید کاملتر وگسترده تر گردند، انسان به مقامى مى رسد که حتى اراده خود رادر اراده خداوند فانى مى سازد. یعنى انسان با تمرین وریاضت به مرحله اى مى رسد که اصلاً خواست خود رادرنظر نمى گیرد ودرهر کارى خواست خداوند را مى نگرد. باتوجه به نمونه هاى ضعیفى که گاهى براى ما رخ مى دهد، تا حدى تصور آن مقام براى ما آسان مى گردد.
گاهى چون دیگرى ویاخداوند کارى از ما خواسته، مابدون توجه به خواست خود آن کار راانجام مى دهیم. طبیعى است که اگر این حالت استمرار یابد وهمه اعمال، تفکرات وحتى تخیلات انسان راپوشش دهد وانسان درهر زمینه اى بنگرد که خداوند ازاو چه مى خواهد (چون خداوند ازاو خواسته که به چیزى بیندیشد وتوجه یابد به آن فکر کند وچون او کارى از ماخواسته که انجام دهیم، بدان اقدام کنیم) تدریجاً آن حالت همه زوایاى زندگى انسان رافرامى گیرد وتبدیل به ملکه مى گردد وازآن پس، حتى درمقام اراده (منى) وجود ندارد واراده خداوند بجاى اراده انسان مى نشیند وحتى اگر سردش شده، نمى گوید چون سردم شد لباس مى پوشم، بلکه اگر خداوند به او فرمود که سرماراتحمل کند، تحمل مى کند. اگر فرمود خودت راازسرما حفظ کن، خودش راازسرما حفظ مى کند. حتى دیگر براى اولذت ورنجى مطرح نیست. اگر خداوند فرمان داد که خویشتن رادرآتش افکند، بامیل ورضایت چنان مى کند، واگر ازاو خواست لذتى رادریافت کند، ازآن بهره مى برد.
بى تردید رسیدن به چنین مقامى بسیار دشوار است، ولى محال نیست وهمت عالى مى طلبد واگر انسان کمر همت ببندد وتلاش کند، باهرقدمى که به پیش مى نهد راه براى او هموارتر مى گردد ودرپیمودن این طریق ار عنایات وتوجهات خداوند بهره مند مى شود. اگر چشم، گوش، شکم وهمه خواسته هاى خودراکنترل کند، راه پیشرفت ورسیدن به مراحل عالیتر براى او هموار مى گردد وچنان که گفتیم با تمرین وممارست حتى درمقام اراده، خواست واراده خود مى نشاند وبااختیار وتلاش خود به مقام بلندى مى رسد که ازنظر عرفاً (توحید افعالى) نام مى گیرد.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد