۱۳۹۶/۰۴/۳۱
–
۲۰۵ بازدید
گفتند باید به زن ابراز محبت و دوستی کرد پس چرا قرآن گفته حب به زن اشکال داره؟
بله بایستی به زن و فرزند ابراز محبت کرد و آیه ای را که شما سراغ دارید که حب به زن اشکال دارد را لطفا بفرمایید که در کجای قرآن است چون چنین آیه ای را ما برخورد نکردیم !ناگفته پیداست که عشق به همسر وفرزند باید درطول محبت به خدا باشد نه درعرض آن! به مطالب زیرتوجه کنید: محبت به خداوند محبت راستین است و خداوند یگانه محبوب حقیقى است. همه نشانه هاى محبت حقیقى در محبت به خدا هست. محبت به خداوند پایدار و زوال ناپذیر است، چرا که هیچ کمالى برتر از خداوند نیست و هیچ جمالى زیباتر از او وجود ندارد. کسى که خدا را بیابد همه چیزها در چشم او ناقص و حقیر مى آید: ماذا وَجد من فقدک وماالذى فقد من وجدک لقد خاب من رضى دونک بدلاً؛ [دعای عرفه امام حسین علیه السلام] آنکه تو را نیافت، چه یافت؟ و آنکه تو را یافت، چه نیافت؟ کسى که به غیر تو راضى و مایل گشت یقیناً محروم شد. محبت به خداوند با هیچ محبت دیگرى قابل قیاس نیست. هر محبت دیگرى اگر در طول محبت خدا باشد و به سبب محبت به خدا باشد،( ویا به سبب امر خدا به محبت به ایشان باشد مانند محبت به همسر!) محبتى راستین است وگرنه دروغین است. کسى که غیر خدا را دوست مى دارد و محبت او را بر محبت خدا برمى گزیند، مؤمن نیست. مؤمنان بیشترین محبت را به خداوند دارند. «والذین آمنوا اشدّ حبا للّه» (بقره 165) . محبت خدا شرط ایمان است و کسى مؤمن است که خدا و رسولش را بیش از هر چیز دیگرى دوست داشته باشد. از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله روایت شده است:لایؤمن احدکم حتى یکون اللّه ورسوله احب الیه مما سواهما؛ (البخاری 1- 60.و روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 16، ص: 145) هیچیک از شما تا زمانى که خدا و رسولش محبوبترین کس در نزد او نباشد، ایمان نیاورده است.
مؤمنان واقعى مى خواهند قلبشان آکنده از محبت خداوند باشد تا هیچ محبت دیگرى در آن جاى نگیرد. امام زین العابدین علیه السلام در دعاى «ابوحمزه ثمالى» اینگونه دعا کرده اند: اللهم انى اسئلک ان تملأ قلبى حبا لک؛ اى خدا از تو مى خواهم که قبلم را از محبتت آکنده سازى. ویژگى دوستان حقیقى خدا این است که جز محبت او را در دل نداشته باشند. امام حسین علیه السلام در دعاى «عرفه» اینچنین مناجات مى فرمایند:انت الذى ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتى لم یحبوا سواک؛ تو همانى که بیگانگان را از دلهاى دوستانت زدودى تا جز تو را دوست ندارند.
دومین نشانه محبت حقیقى، محبت به همه چیزهایى است که به محبوب انتساب دارد. محبت به غیر خدا وقتى مذموم است که محب، محبوب را مستقل بداند و کمال و جمالِ آن را وابسته و ناشى از خداوند نداند؛ ولى اگر کسى مخلوقاتِ خداوند را به خاطر انتساب به خداوند بخواهد و دوست بدارد، محبت او ممدوح و پسندیده است.ویا اگر کسی اهل وعیالش را دوست بدارد به این دلیل که خدا امر به دوستی ایشان کرده ، اینگونه دوستى منافاتى با دوستى خدا ندارد، بلکه عین دوستى با خداست. محبت به بندگان صالح خدا محبت خداست. کسى که بنده صالحى را به سبب ارتباط و اتصال با خدا دوست دارد، کسى را دوست دارد که خدا دوستدار اوست، پس محبت او اصالتا از آن خداست و ترشحى از محبت به خداوند است. خداوند بندگان مؤمن و صالح را دوست دارد و بندگان ظالم و عاصى را دوست نمى دارد؛ پس کسى که حب و بغض خود را متناسب با حبّ و بغض خداوند نماید مى تواند مدعى دوستى خدا باشد:من احب للّه وابغض لله واعطى لله ومنع للّه فهو ممّن کمل ایمانه؛ (المحاسن للبرقی/ ج 1 ص 263) کسى که به خاطر خدا محبت و بغض ورزد و به خاطر خدا ببخشاید و باز دارد پس او کسى است که ایمانش کامل شده است.
در روایات آمده است که دوستى مؤمنین به یکدیگر از بزرگترین شاخه هاى ایمان است و کسى که دوستى و دشمنى او براى خدا باشد برگزیده خداوند است. اهمیت محبت ورزیدن به کسانى که خداوند آنها را دوست مى دارد و دشمنى با دشمنان خدا، به قدرى است که این دوستى و دشمنى محک ایمان و نیک سیرتى انسانهاست. امام صادق علیه السلام به یکى از اصحاب خود مى فرمایند: اگر مى خواهى بدانى که آیا در تو نیکى و خیرى هست، به قلب خود رجوع کن. اگر بندگان مطیع خدا را دوست مى دارى و گناهکاران را دشمن مى دارى، پس در تو خیرى هست و خداوند تو را دوست دارد و اگر چنین نیستى، در تو خیرى نیست و مبغوض خداوند هستى. انسان با آنکه دوست مى دارد همراه است.
اینگونه روایات نشان مى دهد که محب واقعى خداوند، به غیر خداوند نیز محبت دارد، چرا که آن غیر به خدا منسوب است و اگر کسى به محبوبهاى خداوند یعنى انبیاء و اولیاء و صالحان دوستى نورزد، محبت او به خداوند واقعى نیست و نیز اگر دشمنان خدا را که رشته اتصال و ارتباط با خداوند را گسیخته اند دشمن ندارد، به خداوند محبت واقعى ندارد و ایمان او حقیقى نیست: لاتجد قوما یؤمنون باللّه والیوم الآخر یوادون من حاد اللّه ورسوله ولو کانوا آباؤهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فى قلوبهم الایمان وایدّهم بروحٍ منه ویدخلهم جنّاتٍ تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها رضى اللّه عنهم ورضوا عنه اولئک حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون؛ (المجادلة /22) قومى را نیابى که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کرده اند ـ هرچند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند ـ دوست بدارند. در دل اینهاست که خدا ایمان را نوشته و آنها را با وحى از جانب خود تأیید کرده است و آنان را به بهشتهایى که از زیر درختان آن جویهاى روان است در مى آورد، همیشه در آنجا ماندگارند، خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند، اینانند حزب الله. آرى، حزب خداست که رستگارانند.
محب واقعى خدا، خود را آنگونه که خدا مى پسندد مى سازد. عمل خود را مطابق خواست او مى نماید و ظاهر خویش را خداپسند مى آراید. محب واقعى خدا، مى کوشد محبوب خدا باشد. هر محبى آرزو دارد که محبوبش به او محبت داشته باشد. راه این محبت دوسویه را محبوب حقیقى بر زبان حبیبش جارى نموده و به ما آموخته است:قل ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونى یحببکم اللّه. (آل عمران /آیه 31)
تبعیت از پیامبر صلى الله علیه و آله نشان راستگویى در اظهار محبت است و چون کسى در محبت خویش به خداوند صادق باشد، خداوند نیز او را دوست مى دارد. تبعیت از پیامبر صلى الله علیه و آله یعنى عمل به کارهایى که خدا دوست دارد و ترک آنچه خداوند نمى پسندد. براى ساختن خویش به چهره و گونه اى خداپسند، باید از خود خدا و رسول او پرسید که چگونه باشیم. در قرآن کریم پاکیزگان، توبه کنندگان، محسنین، متقین، صابران، مقسطین، و کسانى که بر خدا توکل مى کنند و در راه او مى رزمند، محبوب خدا معرفى شده اند و تجاوزکاران، ظالمان، مفسدان، کافران، گنه کاران، مستکبران، خیانت پیشگان، مسرفان و کسانى که نعمتهاى خداوند را کفران مى کنند محبوب خدا نیستند.
پس اگر کسى خواهان محب واقعى شدن است و مى خواهد محبوب خدا باشد، باید از این راهنمایى ها بهره گیرد و با پیروى از دستورات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ، دل خویش را از محبت غیر پاک سازد و سر به فرمان پروردگار نهد. کسى که دوستدار واقعى خداست، از مناجات با او لذت مى برد و از اینکه خدا با او سخن بگوید شادمان مى شود. درباره سخن گفتن خدا با انسان ،اشاره اى به فضیلت و آثار تلاوت قرآن بکنیم؛ قرآن سخن خدا با بنده و عهد او با بندگان است. از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
القرآن عهداللّه الى خلقه، فقد ینبغى للمرء المسلم أن ینظر فى عهده و أن یقرأ منه فى کل یومِ خمسین آیةً؛ قرآن عهد خداوند با بندگان است. پس بر هر مسلمانى شایسته است که در عهد خداوند نظر کند و در هر روز پنجاه آیه قرائت نماید.
یاد آوری:
در پایان این مبحث مناسب است یادآورد شویم که محبت خدا به انسان با محبت انسان به خدا فرق مى کند. خداوند کمال مطلق است و انسان نیاز مطلق. انسان خواستار کمال است، پس به کمال مطلق عشق مى ورزد و خواهان اوست. ولى در برابر کمال خداوند هیچ کمال دیگرى وجود ندارد. پس مقصود از محبت خدا به بندگان استکمال بنده است، یعنى چون بنده به اختیار خود طریق کمال را مى گزیند، خداوند او را دوست مى دارد و در این کمال جویى او را یارى مى دهد و چون بنده راه هلاکت و سقوط را در پیش گیرد غضب الهى شامل حال او مى شود. دوستان خدا اگر قلب خود را از محبت غیر او خالى کنند و هرچه را او مى پسندد و فرمان مى دهد عمل نمایند و همواره در یاد او باشند، خداوند نیز آنان را دوست مى دارد و کمال مطلوب آنان را به آنها اعطا مى کند.
مؤمنان واقعى مى خواهند قلبشان آکنده از محبت خداوند باشد تا هیچ محبت دیگرى در آن جاى نگیرد. امام زین العابدین علیه السلام در دعاى «ابوحمزه ثمالى» اینگونه دعا کرده اند: اللهم انى اسئلک ان تملأ قلبى حبا لک؛ اى خدا از تو مى خواهم که قبلم را از محبتت آکنده سازى. ویژگى دوستان حقیقى خدا این است که جز محبت او را در دل نداشته باشند. امام حسین علیه السلام در دعاى «عرفه» اینچنین مناجات مى فرمایند:انت الذى ازلت الاغیار عن قلوب احبائک حتى لم یحبوا سواک؛ تو همانى که بیگانگان را از دلهاى دوستانت زدودى تا جز تو را دوست ندارند.
دومین نشانه محبت حقیقى، محبت به همه چیزهایى است که به محبوب انتساب دارد. محبت به غیر خدا وقتى مذموم است که محب، محبوب را مستقل بداند و کمال و جمالِ آن را وابسته و ناشى از خداوند نداند؛ ولى اگر کسى مخلوقاتِ خداوند را به خاطر انتساب به خداوند بخواهد و دوست بدارد، محبت او ممدوح و پسندیده است.ویا اگر کسی اهل وعیالش را دوست بدارد به این دلیل که خدا امر به دوستی ایشان کرده ، اینگونه دوستى منافاتى با دوستى خدا ندارد، بلکه عین دوستى با خداست. محبت به بندگان صالح خدا محبت خداست. کسى که بنده صالحى را به سبب ارتباط و اتصال با خدا دوست دارد، کسى را دوست دارد که خدا دوستدار اوست، پس محبت او اصالتا از آن خداست و ترشحى از محبت به خداوند است. خداوند بندگان مؤمن و صالح را دوست دارد و بندگان ظالم و عاصى را دوست نمى دارد؛ پس کسى که حب و بغض خود را متناسب با حبّ و بغض خداوند نماید مى تواند مدعى دوستى خدا باشد:من احب للّه وابغض لله واعطى لله ومنع للّه فهو ممّن کمل ایمانه؛ (المحاسن للبرقی/ ج 1 ص 263) کسى که به خاطر خدا محبت و بغض ورزد و به خاطر خدا ببخشاید و باز دارد پس او کسى است که ایمانش کامل شده است.
در روایات آمده است که دوستى مؤمنین به یکدیگر از بزرگترین شاخه هاى ایمان است و کسى که دوستى و دشمنى او براى خدا باشد برگزیده خداوند است. اهمیت محبت ورزیدن به کسانى که خداوند آنها را دوست مى دارد و دشمنى با دشمنان خدا، به قدرى است که این دوستى و دشمنى محک ایمان و نیک سیرتى انسانهاست. امام صادق علیه السلام به یکى از اصحاب خود مى فرمایند: اگر مى خواهى بدانى که آیا در تو نیکى و خیرى هست، به قلب خود رجوع کن. اگر بندگان مطیع خدا را دوست مى دارى و گناهکاران را دشمن مى دارى، پس در تو خیرى هست و خداوند تو را دوست دارد و اگر چنین نیستى، در تو خیرى نیست و مبغوض خداوند هستى. انسان با آنکه دوست مى دارد همراه است.
اینگونه روایات نشان مى دهد که محب واقعى خداوند، به غیر خداوند نیز محبت دارد، چرا که آن غیر به خدا منسوب است و اگر کسى به محبوبهاى خداوند یعنى انبیاء و اولیاء و صالحان دوستى نورزد، محبت او به خداوند واقعى نیست و نیز اگر دشمنان خدا را که رشته اتصال و ارتباط با خداوند را گسیخته اند دشمن ندارد، به خداوند محبت واقعى ندارد و ایمان او حقیقى نیست: لاتجد قوما یؤمنون باللّه والیوم الآخر یوادون من حاد اللّه ورسوله ولو کانوا آباؤهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فى قلوبهم الایمان وایدّهم بروحٍ منه ویدخلهم جنّاتٍ تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها رضى اللّه عنهم ورضوا عنه اولئک حزب اللّه الا ان حزب اللّه هم المفلحون؛ (المجادلة /22) قومى را نیابى که به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کسانى را که با خدا و رسولش مخالفت کرده اند ـ هرچند پدرانشان یا پسرانشان یا برادرانشان یا عشیره آنان باشند ـ دوست بدارند. در دل اینهاست که خدا ایمان را نوشته و آنها را با وحى از جانب خود تأیید کرده است و آنان را به بهشتهایى که از زیر درختان آن جویهاى روان است در مى آورد، همیشه در آنجا ماندگارند، خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند، اینانند حزب الله. آرى، حزب خداست که رستگارانند.
محب واقعى خدا، خود را آنگونه که خدا مى پسندد مى سازد. عمل خود را مطابق خواست او مى نماید و ظاهر خویش را خداپسند مى آراید. محب واقعى خدا، مى کوشد محبوب خدا باشد. هر محبى آرزو دارد که محبوبش به او محبت داشته باشد. راه این محبت دوسویه را محبوب حقیقى بر زبان حبیبش جارى نموده و به ما آموخته است:قل ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونى یحببکم اللّه. (آل عمران /آیه 31)
تبعیت از پیامبر صلى الله علیه و آله نشان راستگویى در اظهار محبت است و چون کسى در محبت خویش به خداوند صادق باشد، خداوند نیز او را دوست مى دارد. تبعیت از پیامبر صلى الله علیه و آله یعنى عمل به کارهایى که خدا دوست دارد و ترک آنچه خداوند نمى پسندد. براى ساختن خویش به چهره و گونه اى خداپسند، باید از خود خدا و رسول او پرسید که چگونه باشیم. در قرآن کریم پاکیزگان، توبه کنندگان، محسنین، متقین، صابران، مقسطین، و کسانى که بر خدا توکل مى کنند و در راه او مى رزمند، محبوب خدا معرفى شده اند و تجاوزکاران، ظالمان، مفسدان، کافران، گنه کاران، مستکبران، خیانت پیشگان، مسرفان و کسانى که نعمتهاى خداوند را کفران مى کنند محبوب خدا نیستند.
پس اگر کسى خواهان محب واقعى شدن است و مى خواهد محبوب خدا باشد، باید از این راهنمایى ها بهره گیرد و با پیروى از دستورات پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله ، دل خویش را از محبت غیر پاک سازد و سر به فرمان پروردگار نهد. کسى که دوستدار واقعى خداست، از مناجات با او لذت مى برد و از اینکه خدا با او سخن بگوید شادمان مى شود. درباره سخن گفتن خدا با انسان ،اشاره اى به فضیلت و آثار تلاوت قرآن بکنیم؛ قرآن سخن خدا با بنده و عهد او با بندگان است. از امام صادق علیه السلام روایت شده است:
القرآن عهداللّه الى خلقه، فقد ینبغى للمرء المسلم أن ینظر فى عهده و أن یقرأ منه فى کل یومِ خمسین آیةً؛ قرآن عهد خداوند با بندگان است. پس بر هر مسلمانى شایسته است که در عهد خداوند نظر کند و در هر روز پنجاه آیه قرائت نماید.
یاد آوری:
در پایان این مبحث مناسب است یادآورد شویم که محبت خدا به انسان با محبت انسان به خدا فرق مى کند. خداوند کمال مطلق است و انسان نیاز مطلق. انسان خواستار کمال است، پس به کمال مطلق عشق مى ورزد و خواهان اوست. ولى در برابر کمال خداوند هیچ کمال دیگرى وجود ندارد. پس مقصود از محبت خدا به بندگان استکمال بنده است، یعنى چون بنده به اختیار خود طریق کمال را مى گزیند، خداوند او را دوست مى دارد و در این کمال جویى او را یارى مى دهد و چون بنده راه هلاکت و سقوط را در پیش گیرد غضب الهى شامل حال او مى شود. دوستان خدا اگر قلب خود را از محبت غیر او خالى کنند و هرچه را او مى پسندد و فرمان مى دهد عمل نمایند و همواره در یاد او باشند، خداوند نیز آنان را دوست مى دارد و کمال مطلوب آنان را به آنها اعطا مى کند.