خانه » همه » مذهبی » آرزوی مرگ

آرزوی مرگ


آرزوی مرگ

۱۳۹۶/۰۳/۲۷


۱۵۳۲ بازدید

ایا من ازخدا ارزوی مرگ میکنم اشکالی داره ??

دلا غافل ز سبحانی چه حاصل – مطیع نفس و شیطانی چه حاصلبود قدر تو افزون از ملائک – تو قدر خود نمیدانی چه حاصلدرخواست مرگ از خداوند تعالى دو گونه است: الف- مذموم(ناپسند) ب- ممدوح(نیکو).قسم اوّل آن است که انسان از سختى هاى دنیا شکوه کند و ازاین رو آرزومند مرگ باشد. آدمی گاهى در اثر احساس ضعف و ناتوانى و عدم قدرت مقابله با سختى ها، مشکلات و ناملایمات زندگى آرزوی مرگ را می کند. این نوع آرزوى مردن مربوط به انسان هاى ناتوان و عاجز است که به جاى بسیج نیروهاى خداداد و استفاده از تفکر و اندیشه براى حل مشکلات و به جاى پناه بردن به خداوند و استمداد از نیروى او آرزوی مرگ می کنند و به جاى حل مسأله به دنبال پاک کردن صورت مسأله مى باشند. در حالى که وجود مشکلات و سختى ها در زندگى امرى طبیعى و از سنت هاى الهى مى باشد و صفات نیک انسان چون صبر و استقامت و شکیبایى جز در مواجهه با چنین مشکلاتى هویدا نمى گردد و خود را نشان نمى دهد. انسانى این گونه قطعاً انسانى ناقص است و نه تنها آرزوى مرگ برایش مطلوب و ممدوح نیست، بلکه بر عکس باید از خداوند بزرگ طول عمر و ادامه حیات را بخواهد تا خود را تکمیل کند و به سعادت و کمال بار یابد و ره توشه نجات بخشِ از خطرات و سکرات موت، برزخ، حشر و صراط را بر گیرد. این چنین درخواستى باید، دعاى اولیه او باشد. طلب مرگ از خدای متعال مکروه و نشانه ضعف انسان است. سعی کنید ایمان خود را تقویت نمایید و در زندگی محکم باشید. علم و آگاهی به شما قدرت می دهد و ایمان مقاومت شما را در مقابل مشکلات زندگی زیاد می کند و عمل کردن به دستورات دینی عزت و اعتماد به نفس شما را افزایش خواهد داد. به جای وادادن باید سعی کنید قوی باشید و بدانید که زندگی چیزی جز اعتقاد و مبارزه در راه آن نیست. انسان در چنین مبارزه ای رشد می کند و به کمال و سعادت واقعی خود خواهد رسیدقسم دوّم آن است که انسان به حدى از کمال عالى انسانى رسیده که مشتاق لقاء الله و پرواز از زندان دنیا مى باشد و مرگ را بهترین تحفه مى بیند. مانند علی (ع )که فرمود فزت و رب الکعبه و مرگ را سعادت دانست. ضمنا مهمترین انگیزه زندگی خدایی شدن انسان و سعادت مندی از این راه است. در قسم دوّم می تواند از خداوند تعالى مضمون زیر را بطلبد: «لا یتمنى احدکم الموت لضرّ نزل به وَلْیقل: اللّهم! اَحْینى ما کانت الحیاة خیراً لى، و توفّنى اذا کانت الوفاة خیراً لى ؛ رسول اکرم(ص) فرمود: هیچ یک از شماها به خاطر گرفتارى و تنگنایى که بر او نازل گشته، مرگ را آرزو نکند (بلکه) باید چنین بگوید: خداوندا! مادامى که زندگى برایم خیر است مرا حیات بخش و هرگاه وفات برایم خیر است جانم را بستان.(وسائل الشیعة، ج 2، ص 659)از مجموع رهنمود ها و دعاهای اولیای الهی استفاده می شود که درخواست عمر طولانی با هدف عبادت و بندگی بیشتر خدا و رسیدن به کمالات والاتر امری مطلوب و پسندیده است و در بعضى روایات به ما دستور داده اند که هیچ گاه از خدا طلب مرگ نکنید بلکه همیشه طلب عمر طولانى که در طاعت و بندگى خدا باشد نمایید.پاسخ تا اینجا بود.مطالعه ادامه متن جهت توضیح و تکمیل اطلاعات جنابعالی خالی از لطف نیست.خوب است بدانید آرزوى رفتن از این دنیا از دو چیز سرچشمه مى گیرد:1- گاهى ناشى از شدت اشتیاق به دیدار خداوند و آرمیدن در جوار قرب و رحمت اوست و این آرزوى پاکان و برگزیدگان خداوند بوده است که در عالم تنگ و پر از گرفتارى به عالم باقى و پایدار منتقل گردند و امیرمؤمنان (علیه السلام) در خطبه همام مى فرماید: اهل تقوا و پرهیزگاران آنانى مى باشند که اگر اجل معین آنها و مدت عمرى که در دنیا براى آنها تعیین گردیده نبود، روحشان حتى یک لحظه نیز در بدنشان قرار نمى گرفت به خاطر شوق به رحمت و بهشت خداوند. ایشان در نهج البلاغه در خطبه معروف به خطبه متقین در اوصاف و ویژگیهای اهل تقوا و ایمان می فرماید: «و لولا الاجل الذی کتب الله علیهم لم تسقر ارواحهم فی اجسادهم طرفه عین شوقا الی الثواب و خوفا من العقاب» (نهج البلاغه ، خطبه 193) یعنی: اگر خداوند عمر معینی را برای اهل ایمان و تقوا معین نکرده بود، یک چشم به هم زدن نیز روح آنان در بدنشان نمی ماند به خاطر اشتیاق به پاداش الاهی و بیم از کیفر او2- گاهى در اثر احساس ضعف و ناتوانى و عدم قدرت مقابله با سختى ها و مشکلات و ناملایمات زندگى مى باشد. این نوع آرزوى مردن مربوط به انسان هاى ناتوان و عاجز است که به جاى بسیج نیروهاى خداداد و استفاده از تفکر و اندیشه براى حل مشکلات و به جاى پناه بردن به خداوند و استمداد از نیروى او به فکر خودکشى مى افتند و به جاى حل مسأله به دنبال پاک کردن صورت مسأله مى باشند. در حالى که وجود مشکلات و سختى ها در زندگى امرى طبیعى و از سنت هاى الهى مى باشد و صفات نیک انسان چون صبر و استقامت و شکیبایى جز در مواجهه با چنین مشکلاتى هویدا نمى گردد و خود را نشان نمى دهد . حضرت سجاد (علیه السلام) می فرماید: «و عمرنی ماکان عمری بذله فی طاعتک فاذا کان عمری مرتعا للشیطان فاقبضنی الیک قبل ان یسبق مقتک الی او یستحکم غضبک علی ؛ خدایا تا وقتی عمر من در راه اطاعت تو صرف می شود، عمرم را طولانی و دراز فرما، اما اگر عمرم، چراگاه شیطان و محل برآوردن شدن خواست های او گردید، قبل از آن که خشم تو مرا در بر گیرد و به غضب تو دچار گردم، جانم را بگیر (صحیفه سجادیه، دعای مکارم الاخلاق)آنچه مهم است این است که انسان مانند مردان بزرگ الهى روحش را از تعلق به دنیا آزاد کند نه جسمش را یعنى قبل از مردن به مرگ طبیعى، روحش را با توجه به خداوند و توسل به او و اولیاى پاکش از دام وابستگى هاى موهوم دنیا برهاند و در عین حال که در دنیا زندگى مى کند درونش در عالم معنا و روحانیت سیر کند.پرسشگر محترم، اصل وجود، جز خیر و برکت نیست. هدیه ای که از سوی محبوب به ما ارزانی شده است. این مطلب کاملا واضح است وقتی که به قضاوت وجدان خود نگاهی بیندازیم. حتی اگر من از زندگی خود متنفر باشم و خیر بودن وجود را زیر سوال ببرم، زندگی کسی را که با معیارهای من هماهنگی دارد مثبت و خیر می دانم. حال آنکه تفاوت ما در اصل هستی نیست بلکه در نوع فعلیت آن است. پس اصل وجود، جز خیر نیست. وسیله ای که حفظ سلامت آن، ما را به قله هستی می رساند و لذت سعادت حقیقی را می چشاند.زیبایی آخرت بستگی به اعمال ما در دنیا دارد. برای کسی که خود را نساخته و آماده نکرده , آخرت زیبا و لذت بخش نیست و بلکه ممکن است با عذاب همراه باشد. زندگی را فرصت خدایی شدن قرار دهید و بدانید به هر مقدار که وجود خود را از خدا و خوبی های خدایی پر می کنید جاودانه تر می شوید. ماندن در اذهان مردم اولا ارزشی ندارد و ثانیا همیشگی نیست. خدا جاودان است, هر مقدار که انسان به خدا نزدیک می شود و خدایی می شود, جاودانه می شود و در آخرت هم از خداوند بهره دارد و این مقاله کوتاه را نیز به عنوان یک دوست به شما تقدیم می کنم:نگاه به دنیا:مردم به طور کلى و در ارتباط با دنیا دو دسته هستند، دسته اى هدف اصلى شان در همین دنیاست; یعنى هر چه تلاش مى کنند نهایتاً مى خواهند نتیجه اش را همین جا ببرند. شکم سیر، زندگى راحت، خانه مجلل، زن زیبا، اتومبیل لوکس، بعد از اینها به هیچ چیز فکر نمى کنند. طبعاً اگر به این چنین کسى بگویند خدا این چیزها را گفته، مى گوید: خُب، گفته براى خودش گفته است. روز قیامتى هست، بهشتى، جهنمى; مى گوید باشد، ما کارى به این کارها نداریم. ما اهل فکر نیستیم، ما اهل عملیم! ذهنش تماماً مشغول همین لذت هاى دنیاست. این مى شود دنیاطلبى.دسته دیگر یا فطرت بیدارى دارند یا در اثر تعالیم انبیا و یا مربیان صالح به این فکر افتاده اند که راستى بعد از این دنیا خبر دیگرى هم هست. ممکن است یک چیزى باشد که لذتش از اینها بیشتر باشد. به فکر افتادند، و بعد تحقیق کردند و باور کردند یک چیزهایى هست که یک لحظه اش به عمر صد ساله این دنیا مى ارزد. از یکى از بزرگان که معتقدم این را چشیده، شنیدم که مى گفت: اگر سلاطین عالم مى دانستند نماز چه لذتى مى تواند براى انسان ایجاد کند، دست از سلطنت شان مى کشیدند و مى رفتند این نماز را یاد مى گرفتند. تازه این لذتى است که در این دنیا براى انسان پیدا مى شود. آنهایى که در کمال لطف الهى الى الابد مست اند «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُور2» لذتشان چگونه است؟ البته آیا اشیایى که در این عالم هست، این خوردنى ها و نوشیدنى ها، فوایدى مى تواند داشته باشد؟ یکى از فایده هایى که دارد این است که انسان همه اینها را در راه بندگى خدا و اطاعت خدا استفاده کند.دنیا، هدف یا ابزار؟امیرالمؤمنین(علیه السلام) به آن کسى که مذمت دنیا مى کرد فرمود: تو چه مى گویى؟! دنیا تجارتخانه اولیاى خداست3. اگر این گونه نگاه کنیم با اینکه عمر دنیا فوقش 100 سال هست، اما مى تواند ارزش بى نهایت داشته باشد، چرا؟ براى اینکه با همین عمر محدود، سعادت بى نهایت کسب مى شود. ارزش هر چیزى به نتیجه اش است. از این لحاظ باید مواظب بود انسان، یک لحظه اش را هم مفت از دست ندهد. خیلى ارزش دارد. از این دیدگاه، دنیا هیچ عیبى ندارد. بسیار هم زیباست «الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْء خَلَقَهُ4» اما یک وقت است کسانى به این نعمت هاى دنیا آن چنان فریفته مى شوند که دیگر به ماوراى دنیا نمى اندیشند. اصلا یادشان مى رود که چیز دیگرى هم هست یا نیست. اگر فکر و باور هم کردند، آن چنان غفلت مى کنند که انگار نمى دانند. براى چنین افرادى، «وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ5» ابزارى است که انسان را از حقایق اصیل و از هدف اصلى باز مى دارد. مثل اینکه یک کسى قلمى خریده که با آن چیز بنویسد; اما همه اش سعى مى کند آن را تزیین و گردگیرى کند. شما اتومبیل را بیا از طلا و جواهرات دیگر بساز و تزیین کن; این تأثیرى در اتومبیل بودن ندارد. اتومبیل ارزشش به این است که انسان را خوب ببرد و سالم به مقصد برساند. تو که اینجا ایستاده اى! این حماقت است، این غرور است. این غرور، نه آن غرورى است که ما در فارسى مى گوییم; این غرور یعنى فریب خوردن. امّا انسان عاقل، ارزش دنیا را درک کرده و ارزش آخرت را هم مى داند. اما در مقام مقایسه ارزش دنیا چقدر است؟ اگر کسى خیال کند معنىِ «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً6» این است که دو تا شهر هست، یکى اسمش دنیاست و دیگرى آخرت; یک خانه خوب همین جا داشته باشى، یک خانه خوب هم آنجا و به همان اندازه اى که براى آخرتش کار مى کند براى این هم کار کند; این قضاوت به نظر شما چه جور قضاوتى است؟ قضاوت نادرستى است براى اینکه در این خانه حداکثر 100 سال و در سراى آخرت بى نهایت زندگى مى کنید. آن کجا و این کجا؟ خب، هر دو تایش هم خوب، شما کار خوب مى کنید، گناه نمى کنید، خرابش هم نمى کنید، اما ارزش مساوى برایش قائل مى شوید؟ آن یکى است; این هم یکى؟ این نادانى است.نسبت دنیا به آخرت«وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى7» هم کمیّتش و هم کیفیتش قابل مقایسه با دنیا نیست. همه لذات دنیا را جمع کنید به اندازه یک لحظه لذتى که اولیای خدا در بهشت دارند نمى رسد. روایت مى فرماید: شربت هایى که به اهل بهشت مى دهند; اگر یک قطره اش در دنیا بیفتد، تمام دنیا معطر مى شود و همه مزبله ها از بین مى رود و اگر یک قطره از زقوم جهنم در دنیا بیفتد هر موجود زنده اى از بوى تعفن آن هلاک مى شود. از نظر کمیّت مکانى «جَنَّة عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ8» گستره بهشتى که به هر کسى مى دهند به اندازه گستره همه آسمان ها و زمین ا ست. زمانش هم زمان بى نهایت «خالِدِینَ فِیها أَبَد9» هر عددى بنویسى هر چه دلت مى خواهد کنارش صفر بگذار، باز تمام نمى شود. این دو تا را مى شود با هم مقایسه کرد؟ آن وقت انسان از آخرت صرف نظر کند و بگوید حالا یک نان و پنیرى به ما مى دهند; از صدقه سر یک کسى شفاعت مان مى کنند; بالاخره ما را یک جایى در طویله بهشت جایمان مى دهند، از آن طرف تمام همّش را صرف آباد کردن زندگى دنیایش کند! چطور همه اینها براى شما ارزش دارد؟ با اینکه اینها چند سالى بیشتر برایت دوام نمى آورد. آنچه که همیشه بناست بماند، برایت هیچ ارزشى ندارد؟ اینجاست که پیغمبر ارزش این دو را درک مى کند. مى بیند نامتناهى در مقابل متناهى قابل مقایسه نیست. نمى شود گفت دنیا چند میلیونیم آخرت مى ارزد. اصلا نسبتى ندارد. به اندازه یک قطره اى در مقابل یک اقیانوس؟ نسبت دنیا و آخرت از نسبت یک قطره آب نسبت به اقیانوس کبیر کمتر است براى اینکه هر دوتایش محدود است. نسبت بین دو متناهى است اما این نسبت بین متناهى و نامتناهى است، نسبتى ندارند.المؤمنُ کَیِّسٌ مؤمن واقعى از دنیا حداکثر استفاده را مى برد. آن عبادتى که مى کند، دارد از نعمت هاى دنیا استفاده مى کند. از چشم و گوش و دست و پایش، از بدنش، مگر اینها دنیا نیست؟ او مى داند از دنیا چه جور استفاده کند، چگونه فریب دنیا را نخورد، دل به آن نبندد و جورى نباشد که دنیا او را از آخرت غافل کند «لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللّه10». اگر لذتى هم از دنیا مى برد آن چنان است که براى آخرتش نتیجه داشته باشد. از الطاف الهى این است که خدا اولیائش را در همین دنیا هم از لذت هاى دنیا محروم نکرده; مى گوید اگر به این لذت هایتان این گونه جهت دهید، ثواب آخرتى هم دارد. نمى گوید لذت هاى دنیا را فراموش کنید. مى گوید اگر حرکت خداپسندى انجام دادى یا غمى را از دل مؤمن برداشتى، هم براى خودت لذت دارد و هم خدا آن چنان پاداشى به تو مى دهد که نتوانى حساب کنى. این جور نیست که انسان وقتى مى خواهد خدایى بشود باید از همه لذت هاى دنیا صرف نظر کند. باید لذت ها را به گونه اى جهت داد که در جهت سعادت آخرت قرار بگیرد. اما براى اینکه به دنیا دل نبندى، به لذت هاى آن، کمتر توجه کن. مبادا به غفلت دچار شوى.2- انسان، 21. 3- ر.ک: نهج البلاغه، حکمت 131، ص 492. 4- سجده، 7. 5- آل عمران، 185. 6- بقره، 202. 7- اعلى، 17. 8- آل عمران، 133. 9- نساء، 57. 10- نور، 37. مطالعه بیشتر:1-ارزش دنیا. مولف : حسنعلی علی اکبریان 2. گناهان کبیره، شهید دستغیب.3. رضایت از زندگی، عباس پسندیده.4. زندگی امام حسین- علیه السلام-.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد