۱۳۹۶/۰۳/۲۷
–
۹۵۵ بازدید
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام و احترام .در مورد تکرار داستان حضرت لوط بارها و تقریبا به صورت تکراری ، در قران کریم (و در مقابل عدم ذکر داستان های هزاران پیامبر دیگر)، دلیل را می خواستم بدانم.
علیکم السلام.پرسش گرامی ! بی تردید قرآن کتاب داستان و قصه نیست، بلکه کتاب هدایت و تعلیم و تربیت است.(1)بنابراین آنچه در تأمین سعادت دنیا و آخرت انسان ها نقش دارد، در قرآن بیان شده است.(2) قرآن برای ارائه برنامه ها و آموزه های دینی از شیوه های مختلف استفاده کرده است.یکی از شیوه های بسیار موفق، بیان معارف قرآن در قالب سرگذشت پیامبران و اقوام آنها ظهور کرده است. در آیات متعدد به علل بازگویی سرگذشت پیامبران وسایل مربوط به آنان اشاره شده(3) و از آن به عنوان احسن قصص تعبیر شده است. تأکید قرآن به بیان سرگذشت پیامبران در راستای آثار و فواید آن است. در یکی از آیات می خوانیم: ما هر یک از سرگذشت های انبیا را برای تو پیامبر(ص) بازگو کردیم تا قلبت آرام (و اراده ات قوی) گردد و در این (اخبار و سرگذشت ها) حق و موعظه و تذکر برای مؤمنان آمده است.(4) از این آیه و آیات دیگر استفاده می شود که یکی از علل مهم بیان سرگذشت پیامبران و اقوام آنان عبرت آموزی است: لقد کان فی قصصهم عبرة لأولی الألباب.یوسف،/ 111
قرآن با بیان سرگذشت پیامبران و اقوام بر آن است که داستان های عبرت آموز را تشریح و تحلیل کند تا برای دیگران عبرت باشد. در بیان اخبار گذشتگان حقایقی وجود دارد که عبرت آموزی از آن ها در شکست وموفقیت زندگی تأثیر گزار است، زیرا جوامع بشر در بیشتر امور اشتراک داشته و تاریخ قابل تکرار است. از سوی دیگر بیان سرگذشت دیگران اثبات می کند که سنت های الهی قابل تغییر نیست.(5) و سرنوشت انسان ها و جوامع به دست خود آن ها تعیین می شود. (6)
تکرار داستان زندگی پیامبران و اقوام آن ها بدان جهت است که عبرت آموزی از سرنوشت آنان بسیار اهمیت دارد. بازگو کردن سرنوشت پیامبران علیهم السلام در جای جای قرآن هشداری است برای دیگران که باید با دقت زندگی آنان را خوانده و از عوامل موفقیت و شکست گذشتگان بهره گیرند؛(7) مضافاً بر این که در قرآن یک موضوع خاصی از سرگذشت پیامبران در چند جای قرآن تکرار نشده است؛ بلکه زندگی آنان دارای ابعاد گسترده بوده و این ابعاد در جاهای متعدد قرآن آمده است؛ مثلاً یکی از ابعاد زندگی پیامبران در یک سوره آمده است و یکی دیگر در سورة دیگر مطرح شده است. بیان ابعاد زندگی پیامبران در جاهای متعدد قرآن تکرار محسوب نمی گردد.
مثلاعلت تأکید و عنایت قرآن بر ماجرای حضرت موسی علیه السلام بر همین اساس می باشد. قوم یهود از اقوامی بودند که خداوند پیامبران فراوانی میان آنان فرستاد و نعمت های زیادی در اختیار آنان گذاشت، حتی آنان را از سفرهای بهشتی و آسمان بهره مند ساخت و برای رسولان خود جهت اتمام حجت و هدایت این قوم، معجزات گوناگون عطا کرد و چند بار آن ها را از ظلم نجات داد، مانند ماجرای طالوت و جالوت که در آیات 246 ـ 251 سوره بقره آمده است و ماجراهای حضرت موسی علیه السلام اما این قوم از سر لجاجت و جهالت، با نعمت هدایت خداوند برخورد کردند و نه تنها هدایت را نپذیرفتند، بلکه در برخی از موارد به پیامبران الهی اهانت کردند و آنان را به قتل رساندند و از دستورهای خداوند سرپیچی کردند. به این جهت، بیشتر عبرت ها و درس ها برای بشر را به خصوص امت اسلام، در سرگذشت قوم حضرت موسی علیه السلام می توان یافت؛ زیرا بنی اسرائیل سرپیچی های فراوانی داشتند و بیشترین عبرت و درس آموزی در سرنوشت این قوم است، خداوند در جای جای قرآن کریم به ماجرای این قوم پرداخته است.(8)
——————————————-
1-اسرا / 9.
2-انعام / 59.
3-تفسیر نمونه، ج 15، ص 88 و ج 21، ص 150 و ج 12، ص 477.
4-هود /120؛ تفسیر نمونه، ج 9، ص 283 به بعد.
5-فاطر / 43؛ منشور جاوید، ج 1، ص 355.
6-رعد / 11.
7-منشور جاوید، ج 1، ص 374.
8-تفسیر نمونه، تفسیر آیات 75 تا 95 یونس؛ وتفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 520.
و اما راجع به تکرار داستان حضرت لوط نکاتی هست که لازم است این داستان را مرور اجمالی داشته باشیم و خواهیم دید که تکرار آن در قرآن بی حکمت نبوده است !
حضرت لوط (ع) از پیامبران بزرگ خدا بود و درعصر حضرت ابراهیم(ع) می زیست و با آن حضرت خویشاوندی نزدیک داشت. حضرت ابراهیم علیه السلام بعد از مهاجرت از عراق و سرزمین بابل، به سوی شامات آمد. بعد از مدتی به عنوان رسول الهی به سوی اهالی سرزمین مؤتفکات که عبارت بودند از شهر سدوم از نواحی فلسطین و شهرهای اطراف آن رفت و بطوری که گفته شده چهار شهر بوده: ۱ – سدوم ۲ – عموره ۳ – صوغر ۴ – صبوییم. حضرت لوط ع از سوی حضرت ابراهیم علیه السلام مأموریت یافت تا قوم خویش را به سوی توحید دعوت کند و با مفاسد به مبارزه برخیزد. وی با دلسوزی و محبت دعوت خویش را شروع کرد . حضرت لوط ع سی سال تبلیغ کرد ولی قومش به جای ایمان آوردن، ایشان را تهدید به بیرون راندن از آن دیار کردند. حضرت لوط به خدا پناه آورد و سرانجام عذاب الهی زندگانی آنها را در هم کوبید و دگرگون ساخت.
نگاهی اجمالی به اعمال قوم حضرت لوط (ع)
از کارهای زشت قوم حضرت ع لوط گلوله پرانی با کمان و هسته انداختن به یکدیگر (و حتی در بعضی موارد شرط بندی میکردند که هسته به هر کسی خورد با او عمل زشت انجام دهند) و آدامس جویدن در معابر عمومی (برای جذب افراد به خاطر شهوترانی) بود . هم چنین لباسهای فاخر بلند میپوشیدند (که امروز رقّاصههای دنیا در جهان غرب میپوشند) و دکمههای کت و پیراهنشان را میگشودند[۱] یکی از کارهای آنها این بود که راهها را برای زشتکاری میبستند و آشکارا در معرض دید مردم، منکرات را انجام میدادند .در آیه ۲۹ عنکبوت آمده است : «وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ »: با یکدیگر در ملأ عام کارهای رکیک و زشت انجام میدادند. [۲] در بعضی از تفسیرها ، کلمه «منکر» به هسته انداختن آنها تفسیر شده است.[۳]از آیات قرآن از جمله از آیه ۲۸ سوره عنکبوت استفاده میشود، که زشتکاری قوم لوط به گونهای زننده بود که در میان هیچ قوم و ملتی سابقه نداشت. چنان که لوط به آنها گفت: «إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ؛ شما کار بسیار زشتی انجام میدهید که احدی از مردم جهان، قبل از شما آنها را انجام نداده است.»
به این ترتیب آنها چون بنیانگذار این فساد بودند، بار گناه کسانی را که در آینده از آنها پیروی میکنند نیز به دوش خواهند کشید، بیآنکه از گناه آنان چیزی کم شود. و می بینیم که امروزه نیز بعد از گذشت هزاران سال هنوز بشر گرفتار چنین فسادهایی هست و تکرار این داستان برای آمادگی پیدا کردن مسلمانان در مقابل زشت کاریهایی است که ممکن است دچار شود!
یکی دیگراز زشتکاریهای قوم لوط این بود که کف دست بر پشت یکدیگر میزدند، دشنامهای رکیک و زننده به همدیگر میگفتند، بازیهای بچه گانه داشتند، قمار بازی میکردند، با آلات موسیقی سر و کار داشتند، سنگ پرانی و متلک گفتن از کارهای معمول آنها بود و در حضور جمع، خود را برهنه میکردند .حضرت لوط هر چه آنها را نصیحت کرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننمود و پاسخ آنها به حضرت لوط این بود که: «اِئْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ؛ اگر راستی میگویی عذاب خدا را برای ما بیاور [۴]لجاجت و هوسبازی آنها تا این حد بود، و سرانجام حضرت لوط با قلبی آکنده از اندوه گفت: «پروردگارا مرا بر این قوم مفسد، پیروز گردان». [۵]عامل اصلی زشتکاری قوم حضرت لوط ع
یکی از عوامل اصلی آلودگی آنها به گناه زشت لواط این بود که آنها مردم بخیلی بودند و چون شهرهای آنها بر سر راه کاروانهای شام قرار داشت، آنها با انجام این عمل، نسبت به بعضی از عابرین و مهمانانشان، میخواستند آنها را از شهرهای خود دور سازند ولی کم کم این عمل زشت در میان خودشان نیز رایج گردید. [۶] وفور نعمت شامات که فرسخ در فرسخ پر از درختهای میوه دار بود و آن چنان درختها در میان هم رفته بودند که شعاع آفتاب به زمین نمیرسید، به جای این که آنها را شاکر خدا کند و به راه خداوند روند، این چنین غرق در آلودگی شده بودند تا آن جا که کسی جرأت نداشت که از شهرهایشان عبور کند، چرا که اموال او را غارت میکردند، و او را به آلودگی جنسی میکشاندند. فحشا در بین مردان و زنان شایع شده بود، مردان به مردان اکتفا می کردند و زنان به زنان . حضرت لوط تا آن حد مظلوم بود که نزدیکترین فرد نسبت به او که میبایست راز دار او باشد و او را در هدفش کمک کند، نه تنها او را یاری نمیکرد بلکه به مخالفت با او اقدام میکرد و با نشانههایی چون روشن کردن آتش و یا سوت زدن به مخالفان یاری مینمود.
موضعگیری قوم لوط
لوط سالها در میان قوم خود همچون کوه ایستاد و در برابر آنها قیام کرد، و مکرّر و هر روز آنها را با نصیحت و پند و استدلال و ترساندن از عذاب خدا، به سوی حق راهنمایی مینمود و حجّت را بر آنها تمام میکرد. لوط(ع)هم چون حضرت ابراهیم(ع) مردی سخی و بزرگوار و مهمان نواز بود، هر کس بر او وارد میشد با کمال احترام از او پذیرایی میکرد ولی قوم او، وقتی که مسافران و واردین غریب را میدیدند، سنگ به سوی آنها انداخته، و هر کس که سنگش به کسی اصابت میکرد، اموالش را میگرفت و با او عمل زشت انجام میداد و سه درهم به عنوان غرامت میپرداخت، و قاضی آنها به دادن این سه درهم به مسافر مظلوم، قضاوت میکرد. [۷]و به طور کلی آنها غرق درانحرافات و آلودگیها بودند، در مجالس عمومی با ساز و آواز و رقص و عریان، در هم مخلوط میشدند (همچون مواردی که هم اکنون در کشورهای غربی وجود دارد) و زشتکاری را به جایی رساندند که پیامبر اسلام ص فرمود: «زمین گریه کرد تا حدی که اشکش به آسمان رسید و آسمان گریه کرد تا حدّی که اشکش به عرش رسید، آن گاه خداوند به آسمان فرمان داد که آنها را سنگباران کند. [۸]ماجرای قوم لوط در قرآن
در سوره شعراء داستان قوم لوط به این صورت آمده است:«هنگامی که برادرشان لوط ع به آنها گفت: آیا پرهیزکاری را پیشه خود نمیسازید؟ من برای شما رسول امینی هستم. تقوای الهی پیشه کنید و از من پیروی نمایید، من از شما پاداشی نمیخواهم، پاداش من نزد پروردگار جهانیان است. آیا در میان جهانیان، شما به سراغ همجنس میروید و همسرانی را که خدا برای شما آفریده است رها میکنید، راستی شما قوم تجاوزگری هستید. قوم لوط در پاسخ گفتند: ای لوط اگر از این گفتار دوری نکنی، از اخراج شوندگان خواهی بود. (تو را از این سرزمین تبعید میکنیم) لوط گفت: پروردگارا من و خاندانم را از آن چه اینها انجام میدهند، رهایی بخش. ما او و خانواده مؤمنش را نجات دادیم جز پیر زنی که در میان آن گروه باقی ماند (این پیرزن همسر لوط بود که از نظر عقیده و مذهب با قوم گمراه بود و هرگز به لوط ایمان نیاورد) سپس دیگران را هلاک کردیم و بارانی ازسنگ بر آنها فرو فرستادیم، چه باران بدی بود این باران انذار شدگان. در این ماجرا (ی قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آیتی است اما اکثر آنها ایمان نیاوردند و پروردگار تو عزیز و رحیم است.» [۹]گفتگوی حضرت ابراهیم(ع) با فرشتگان، در مورد عذاب قوم لوط(ع)
چنان که در زندگی ابراهیم(ع)ذکر شد به فرمان خدا نه نفر یا یازده نفر از فرشتگان مقرّب خداوند که جبرئیل در میانشان بود، از سوی خدا برای انجام دو مأموریت به زمین آمدند: نخست برای مژده دادن به ابراهیم(ع)که به زودی از ساره دارای پسری به نام اسحاق خواهد شد. دوم، عذاب رسانی به قوم لوط. وقتی که این فرشتگان نزد ابراهیم(ع)آمدند و بشارت خود را دادند، مأموریت دوم خود را به ابراهیم(ع) گفتند، ابراهیم(ع)در این مورد با آن فرشتگان به گفتگو نشست، زیرا دل مهربان ابراهیم(ع)میتپید و با خود میگفت: شاید روزنه امید برای اصلاح قوم لوط باشد. از این رو ـ طبق بعضی از روایات ـ ابراهیم به فرشتگان گفت: اگر در میان قوم لوط، صد نفر از مؤمنان باشد، آیا باز بر آنها عذاب میرسانید؟ فرشتگان: نه . ابراهیم: اگر پنجاه نفر باشند چطور؟ . فرشتگان: نه . ابراهیم: اگر یک نفر مؤمن باشد چطور؟ . فرشتگان: قطعاً لوط(ع)در میان آنها نیست، ما به او و خاندانش آگاهتر هستیم، لوط و خاندان با ایمانش جز همسرش را نجات خواهیم داد. [۱۰] [۱۱] وقتی که برای ابراهیم، عذاب قوم لوط قطعی شد، دیگر هیچ نگفت و تسلیم فرمان خدای بزرگ بود و گفتگوی فوق نیز برای توضیح بود که از دل مهربان ابراهیم(ع)نشأت میگرفت. در بعضی از روایات آمده: حضرت ابراهیم ع به جبرئیل گفت: در این باره به خدا مراجعه کن (و توضیح بخواه) خداوند در همان لحظه به ابراهیم وحی کرد: «اَعْرِضْ عَنْ هذا اِنَّهُ قَدْ جاءَ اَمْرُ رَبِّکَ وَ اِنَّهُمْ آتیهُمْ عَذابٌ غَیرُ مَرْدُودٍ؛ ای ابراهیم از این گفتگوها دوری کن، فرمان خدا صادر شده و آن فرشتگان مأمور عذاب حتمی قوم لوط هستند که در آن، هیچ شفاعتی مقبول نیست.» [۱۲]دل مهربان ابراهیم آرام گرفت، و فرمان خدا، وجود او را که سراسر تسلیم بود، اطمینان بخشید.
سرانجام قوم لوط(ع)
حضرت لوط(ع)برای هدایت قوم خود، بسیار زحمت کشید و رنج برد و از هر راهی وارد شد، ولی آن قوم هم چنان بر سرکشی و لجاجت خود میافزودند، لوط(ع)مایوس شد و گفت: ای کاش نیرویی در رفع شما می داشتم و یا رکنی شدید می بود و به آنجا پناه می بردم. [۱۳]در این هنگام ملائکه گفتند: ای لوط ما فرستادگان پروردگار توایم، آرام باش که این قوم به تو نخواهند رسید، آنگاه همه آن مردم را کور کردند و مردم افتان و خیزان متفرق شدند. [۱۴]فرشتگان سپس به لوط(ع)دستور دادند که شبانه اهل خود را برداشته و درهمان شب پشت به مردم نموده، از قریه بیرون روند و احدی از آنان به پشت سر خود نگاه نکند ولی همسر خود را بیرون نبرد که به او آن خواهد رسید که به مردم شهر می رسد، و نیز به وی خبردادند که بزودی مردم شهر در صبح همین شب هلاک می شوند. [۱۵] [۱۶]صبح، هنگام طلوع فجر، صیحه آن قوم را فرا گرفت و خدای عز و جل سنگی از گل نشاندار که نزد پروردگارت برای اسرافگران در گناه آماده شده بر آنان ببارید و شهرهایشان رازیر و رو کرد و هر کس از مؤمنین را که در آن شهرها بود بیرون نمود، البته غیر از یک خانواده هیچ مؤمنی در آن شهرها یافت نشد و آن خانواده لوط بود و آن شهرها را آیت و مایه عبرت نسل های آینده کرد تا کسانی که از عذاب الیم الهی بیم دارند با دیدن آثار و خرابه های آن شهرها عبرت بگیرند [۱۷]پی نوشتها :
۱. علامه مجلسی،بحار، ج ۱۲، ص ۱۵۱
۲. سفینه البحار، ج ۱، ص ۵۹۷.
۳. تفسیر قمی، ص ۴۹۶.
۴. عنکبوت/سوره۲۹،آیه۲۹.
۵. عنکبوت/سوره۲۹،آیه۳۰.
۶. تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۲۵۴.
۷. علامه مجلسی،بحار، ج ۱۲، ص۱۴۶.
۸. سفینه البحار، ج ۲، ص ۵۱۷.
۹. شعراء/سوره۲۶،آیه۱۶۰-۱۷۵.
۱۰. عنکبوت/سوره۲۹،آیه ۳۲.
۱۱. تفسیر برهان، ج ۲، ص ۲۲۶ .
۱۲. علامه مجلسی،بحار، ج ۱۲، ص۱۵۷.
۱۳. هود/سوره۱۱، آیه ۸۰.
۱۴. قمر/سوره۵۴، آیه ۳۷.
۱۵. حجر/سوره۱۵، آیه ۶۶.
۱۶. هود/سوره۱۱، آیه ۸۱.
۱۷. ذاریات/سوره۵۱، آیه ۳۷.
قرآن با بیان سرگذشت پیامبران و اقوام بر آن است که داستان های عبرت آموز را تشریح و تحلیل کند تا برای دیگران عبرت باشد. در بیان اخبار گذشتگان حقایقی وجود دارد که عبرت آموزی از آن ها در شکست وموفقیت زندگی تأثیر گزار است، زیرا جوامع بشر در بیشتر امور اشتراک داشته و تاریخ قابل تکرار است. از سوی دیگر بیان سرگذشت دیگران اثبات می کند که سنت های الهی قابل تغییر نیست.(5) و سرنوشت انسان ها و جوامع به دست خود آن ها تعیین می شود. (6)
تکرار داستان زندگی پیامبران و اقوام آن ها بدان جهت است که عبرت آموزی از سرنوشت آنان بسیار اهمیت دارد. بازگو کردن سرنوشت پیامبران علیهم السلام در جای جای قرآن هشداری است برای دیگران که باید با دقت زندگی آنان را خوانده و از عوامل موفقیت و شکست گذشتگان بهره گیرند؛(7) مضافاً بر این که در قرآن یک موضوع خاصی از سرگذشت پیامبران در چند جای قرآن تکرار نشده است؛ بلکه زندگی آنان دارای ابعاد گسترده بوده و این ابعاد در جاهای متعدد قرآن آمده است؛ مثلاً یکی از ابعاد زندگی پیامبران در یک سوره آمده است و یکی دیگر در سورة دیگر مطرح شده است. بیان ابعاد زندگی پیامبران در جاهای متعدد قرآن تکرار محسوب نمی گردد.
مثلاعلت تأکید و عنایت قرآن بر ماجرای حضرت موسی علیه السلام بر همین اساس می باشد. قوم یهود از اقوامی بودند که خداوند پیامبران فراوانی میان آنان فرستاد و نعمت های زیادی در اختیار آنان گذاشت، حتی آنان را از سفرهای بهشتی و آسمان بهره مند ساخت و برای رسولان خود جهت اتمام حجت و هدایت این قوم، معجزات گوناگون عطا کرد و چند بار آن ها را از ظلم نجات داد، مانند ماجرای طالوت و جالوت که در آیات 246 ـ 251 سوره بقره آمده است و ماجراهای حضرت موسی علیه السلام اما این قوم از سر لجاجت و جهالت، با نعمت هدایت خداوند برخورد کردند و نه تنها هدایت را نپذیرفتند، بلکه در برخی از موارد به پیامبران الهی اهانت کردند و آنان را به قتل رساندند و از دستورهای خداوند سرپیچی کردند. به این جهت، بیشتر عبرت ها و درس ها برای بشر را به خصوص امت اسلام، در سرگذشت قوم حضرت موسی علیه السلام می توان یافت؛ زیرا بنی اسرائیل سرپیچی های فراوانی داشتند و بیشترین عبرت و درس آموزی در سرنوشت این قوم است، خداوند در جای جای قرآن کریم به ماجرای این قوم پرداخته است.(8)
——————————————-
1-اسرا / 9.
2-انعام / 59.
3-تفسیر نمونه، ج 15، ص 88 و ج 21، ص 150 و ج 12، ص 477.
4-هود /120؛ تفسیر نمونه، ج 9، ص 283 به بعد.
5-فاطر / 43؛ منشور جاوید، ج 1، ص 355.
6-رعد / 11.
7-منشور جاوید، ج 1، ص 374.
8-تفسیر نمونه، تفسیر آیات 75 تا 95 یونس؛ وتفسیر مجمع البیان، ج 8، ص 520.
و اما راجع به تکرار داستان حضرت لوط نکاتی هست که لازم است این داستان را مرور اجمالی داشته باشیم و خواهیم دید که تکرار آن در قرآن بی حکمت نبوده است !
حضرت لوط (ع) از پیامبران بزرگ خدا بود و درعصر حضرت ابراهیم(ع) می زیست و با آن حضرت خویشاوندی نزدیک داشت. حضرت ابراهیم علیه السلام بعد از مهاجرت از عراق و سرزمین بابل، به سوی شامات آمد. بعد از مدتی به عنوان رسول الهی به سوی اهالی سرزمین مؤتفکات که عبارت بودند از شهر سدوم از نواحی فلسطین و شهرهای اطراف آن رفت و بطوری که گفته شده چهار شهر بوده: ۱ – سدوم ۲ – عموره ۳ – صوغر ۴ – صبوییم. حضرت لوط ع از سوی حضرت ابراهیم علیه السلام مأموریت یافت تا قوم خویش را به سوی توحید دعوت کند و با مفاسد به مبارزه برخیزد. وی با دلسوزی و محبت دعوت خویش را شروع کرد . حضرت لوط ع سی سال تبلیغ کرد ولی قومش به جای ایمان آوردن، ایشان را تهدید به بیرون راندن از آن دیار کردند. حضرت لوط به خدا پناه آورد و سرانجام عذاب الهی زندگانی آنها را در هم کوبید و دگرگون ساخت.
نگاهی اجمالی به اعمال قوم حضرت لوط (ع)
از کارهای زشت قوم حضرت ع لوط گلوله پرانی با کمان و هسته انداختن به یکدیگر (و حتی در بعضی موارد شرط بندی میکردند که هسته به هر کسی خورد با او عمل زشت انجام دهند) و آدامس جویدن در معابر عمومی (برای جذب افراد به خاطر شهوترانی) بود . هم چنین لباسهای فاخر بلند میپوشیدند (که امروز رقّاصههای دنیا در جهان غرب میپوشند) و دکمههای کت و پیراهنشان را میگشودند[۱] یکی از کارهای آنها این بود که راهها را برای زشتکاری میبستند و آشکارا در معرض دید مردم، منکرات را انجام میدادند .در آیه ۲۹ عنکبوت آمده است : «وَ تَأْتُونَ فِی نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ »: با یکدیگر در ملأ عام کارهای رکیک و زشت انجام میدادند. [۲] در بعضی از تفسیرها ، کلمه «منکر» به هسته انداختن آنها تفسیر شده است.[۳]از آیات قرآن از جمله از آیه ۲۸ سوره عنکبوت استفاده میشود، که زشتکاری قوم لوط به گونهای زننده بود که در میان هیچ قوم و ملتی سابقه نداشت. چنان که لوط به آنها گفت: «إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَهَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ؛ شما کار بسیار زشتی انجام میدهید که احدی از مردم جهان، قبل از شما آنها را انجام نداده است.»
به این ترتیب آنها چون بنیانگذار این فساد بودند، بار گناه کسانی را که در آینده از آنها پیروی میکنند نیز به دوش خواهند کشید، بیآنکه از گناه آنان چیزی کم شود. و می بینیم که امروزه نیز بعد از گذشت هزاران سال هنوز بشر گرفتار چنین فسادهایی هست و تکرار این داستان برای آمادگی پیدا کردن مسلمانان در مقابل زشت کاریهایی است که ممکن است دچار شود!
یکی دیگراز زشتکاریهای قوم لوط این بود که کف دست بر پشت یکدیگر میزدند، دشنامهای رکیک و زننده به همدیگر میگفتند، بازیهای بچه گانه داشتند، قمار بازی میکردند، با آلات موسیقی سر و کار داشتند، سنگ پرانی و متلک گفتن از کارهای معمول آنها بود و در حضور جمع، خود را برهنه میکردند .حضرت لوط هر چه آنها را نصیحت کرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننمود و پاسخ آنها به حضرت لوط این بود که: «اِئْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ؛ اگر راستی میگویی عذاب خدا را برای ما بیاور [۴]لجاجت و هوسبازی آنها تا این حد بود، و سرانجام حضرت لوط با قلبی آکنده از اندوه گفت: «پروردگارا مرا بر این قوم مفسد، پیروز گردان». [۵]عامل اصلی زشتکاری قوم حضرت لوط ع
یکی از عوامل اصلی آلودگی آنها به گناه زشت لواط این بود که آنها مردم بخیلی بودند و چون شهرهای آنها بر سر راه کاروانهای شام قرار داشت، آنها با انجام این عمل، نسبت به بعضی از عابرین و مهمانانشان، میخواستند آنها را از شهرهای خود دور سازند ولی کم کم این عمل زشت در میان خودشان نیز رایج گردید. [۶] وفور نعمت شامات که فرسخ در فرسخ پر از درختهای میوه دار بود و آن چنان درختها در میان هم رفته بودند که شعاع آفتاب به زمین نمیرسید، به جای این که آنها را شاکر خدا کند و به راه خداوند روند، این چنین غرق در آلودگی شده بودند تا آن جا که کسی جرأت نداشت که از شهرهایشان عبور کند، چرا که اموال او را غارت میکردند، و او را به آلودگی جنسی میکشاندند. فحشا در بین مردان و زنان شایع شده بود، مردان به مردان اکتفا می کردند و زنان به زنان . حضرت لوط تا آن حد مظلوم بود که نزدیکترین فرد نسبت به او که میبایست راز دار او باشد و او را در هدفش کمک کند، نه تنها او را یاری نمیکرد بلکه به مخالفت با او اقدام میکرد و با نشانههایی چون روشن کردن آتش و یا سوت زدن به مخالفان یاری مینمود.
موضعگیری قوم لوط
لوط سالها در میان قوم خود همچون کوه ایستاد و در برابر آنها قیام کرد، و مکرّر و هر روز آنها را با نصیحت و پند و استدلال و ترساندن از عذاب خدا، به سوی حق راهنمایی مینمود و حجّت را بر آنها تمام میکرد. لوط(ع)هم چون حضرت ابراهیم(ع) مردی سخی و بزرگوار و مهمان نواز بود، هر کس بر او وارد میشد با کمال احترام از او پذیرایی میکرد ولی قوم او، وقتی که مسافران و واردین غریب را میدیدند، سنگ به سوی آنها انداخته، و هر کس که سنگش به کسی اصابت میکرد، اموالش را میگرفت و با او عمل زشت انجام میداد و سه درهم به عنوان غرامت میپرداخت، و قاضی آنها به دادن این سه درهم به مسافر مظلوم، قضاوت میکرد. [۷]و به طور کلی آنها غرق درانحرافات و آلودگیها بودند، در مجالس عمومی با ساز و آواز و رقص و عریان، در هم مخلوط میشدند (همچون مواردی که هم اکنون در کشورهای غربی وجود دارد) و زشتکاری را به جایی رساندند که پیامبر اسلام ص فرمود: «زمین گریه کرد تا حدی که اشکش به آسمان رسید و آسمان گریه کرد تا حدّی که اشکش به عرش رسید، آن گاه خداوند به آسمان فرمان داد که آنها را سنگباران کند. [۸]ماجرای قوم لوط در قرآن
در سوره شعراء داستان قوم لوط به این صورت آمده است:«هنگامی که برادرشان لوط ع به آنها گفت: آیا پرهیزکاری را پیشه خود نمیسازید؟ من برای شما رسول امینی هستم. تقوای الهی پیشه کنید و از من پیروی نمایید، من از شما پاداشی نمیخواهم، پاداش من نزد پروردگار جهانیان است. آیا در میان جهانیان، شما به سراغ همجنس میروید و همسرانی را که خدا برای شما آفریده است رها میکنید، راستی شما قوم تجاوزگری هستید. قوم لوط در پاسخ گفتند: ای لوط اگر از این گفتار دوری نکنی، از اخراج شوندگان خواهی بود. (تو را از این سرزمین تبعید میکنیم) لوط گفت: پروردگارا من و خاندانم را از آن چه اینها انجام میدهند، رهایی بخش. ما او و خانواده مؤمنش را نجات دادیم جز پیر زنی که در میان آن گروه باقی ماند (این پیرزن همسر لوط بود که از نظر عقیده و مذهب با قوم گمراه بود و هرگز به لوط ایمان نیاورد) سپس دیگران را هلاک کردیم و بارانی ازسنگ بر آنها فرو فرستادیم، چه باران بدی بود این باران انذار شدگان. در این ماجرا (ی قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آیتی است اما اکثر آنها ایمان نیاوردند و پروردگار تو عزیز و رحیم است.» [۹]گفتگوی حضرت ابراهیم(ع) با فرشتگان، در مورد عذاب قوم لوط(ع)
چنان که در زندگی ابراهیم(ع)ذکر شد به فرمان خدا نه نفر یا یازده نفر از فرشتگان مقرّب خداوند که جبرئیل در میانشان بود، از سوی خدا برای انجام دو مأموریت به زمین آمدند: نخست برای مژده دادن به ابراهیم(ع)که به زودی از ساره دارای پسری به نام اسحاق خواهد شد. دوم، عذاب رسانی به قوم لوط. وقتی که این فرشتگان نزد ابراهیم(ع)آمدند و بشارت خود را دادند، مأموریت دوم خود را به ابراهیم(ع) گفتند، ابراهیم(ع)در این مورد با آن فرشتگان به گفتگو نشست، زیرا دل مهربان ابراهیم(ع)میتپید و با خود میگفت: شاید روزنه امید برای اصلاح قوم لوط باشد. از این رو ـ طبق بعضی از روایات ـ ابراهیم به فرشتگان گفت: اگر در میان قوم لوط، صد نفر از مؤمنان باشد، آیا باز بر آنها عذاب میرسانید؟ فرشتگان: نه . ابراهیم: اگر پنجاه نفر باشند چطور؟ . فرشتگان: نه . ابراهیم: اگر یک نفر مؤمن باشد چطور؟ . فرشتگان: قطعاً لوط(ع)در میان آنها نیست، ما به او و خاندانش آگاهتر هستیم، لوط و خاندان با ایمانش جز همسرش را نجات خواهیم داد. [۱۰] [۱۱] وقتی که برای ابراهیم، عذاب قوم لوط قطعی شد، دیگر هیچ نگفت و تسلیم فرمان خدای بزرگ بود و گفتگوی فوق نیز برای توضیح بود که از دل مهربان ابراهیم(ع)نشأت میگرفت. در بعضی از روایات آمده: حضرت ابراهیم ع به جبرئیل گفت: در این باره به خدا مراجعه کن (و توضیح بخواه) خداوند در همان لحظه به ابراهیم وحی کرد: «اَعْرِضْ عَنْ هذا اِنَّهُ قَدْ جاءَ اَمْرُ رَبِّکَ وَ اِنَّهُمْ آتیهُمْ عَذابٌ غَیرُ مَرْدُودٍ؛ ای ابراهیم از این گفتگوها دوری کن، فرمان خدا صادر شده و آن فرشتگان مأمور عذاب حتمی قوم لوط هستند که در آن، هیچ شفاعتی مقبول نیست.» [۱۲]دل مهربان ابراهیم آرام گرفت، و فرمان خدا، وجود او را که سراسر تسلیم بود، اطمینان بخشید.
سرانجام قوم لوط(ع)
حضرت لوط(ع)برای هدایت قوم خود، بسیار زحمت کشید و رنج برد و از هر راهی وارد شد، ولی آن قوم هم چنان بر سرکشی و لجاجت خود میافزودند، لوط(ع)مایوس شد و گفت: ای کاش نیرویی در رفع شما می داشتم و یا رکنی شدید می بود و به آنجا پناه می بردم. [۱۳]در این هنگام ملائکه گفتند: ای لوط ما فرستادگان پروردگار توایم، آرام باش که این قوم به تو نخواهند رسید، آنگاه همه آن مردم را کور کردند و مردم افتان و خیزان متفرق شدند. [۱۴]فرشتگان سپس به لوط(ع)دستور دادند که شبانه اهل خود را برداشته و درهمان شب پشت به مردم نموده، از قریه بیرون روند و احدی از آنان به پشت سر خود نگاه نکند ولی همسر خود را بیرون نبرد که به او آن خواهد رسید که به مردم شهر می رسد، و نیز به وی خبردادند که بزودی مردم شهر در صبح همین شب هلاک می شوند. [۱۵] [۱۶]صبح، هنگام طلوع فجر، صیحه آن قوم را فرا گرفت و خدای عز و جل سنگی از گل نشاندار که نزد پروردگارت برای اسرافگران در گناه آماده شده بر آنان ببارید و شهرهایشان رازیر و رو کرد و هر کس از مؤمنین را که در آن شهرها بود بیرون نمود، البته غیر از یک خانواده هیچ مؤمنی در آن شهرها یافت نشد و آن خانواده لوط بود و آن شهرها را آیت و مایه عبرت نسل های آینده کرد تا کسانی که از عذاب الیم الهی بیم دارند با دیدن آثار و خرابه های آن شهرها عبرت بگیرند [۱۷]پی نوشتها :
۱. علامه مجلسی،بحار، ج ۱۲، ص ۱۵۱
۲. سفینه البحار، ج ۱، ص ۵۹۷.
۳. تفسیر قمی، ص ۴۹۶.
۴. عنکبوت/سوره۲۹،آیه۲۹.
۵. عنکبوت/سوره۲۹،آیه۳۰.
۶. تفسیر نمونه، ج ۱۶، ص ۲۵۴.
۷. علامه مجلسی،بحار، ج ۱۲، ص۱۴۶.
۸. سفینه البحار، ج ۲، ص ۵۱۷.
۹. شعراء/سوره۲۶،آیه۱۶۰-۱۷۵.
۱۰. عنکبوت/سوره۲۹،آیه ۳۲.
۱۱. تفسیر برهان، ج ۲، ص ۲۲۶ .
۱۲. علامه مجلسی،بحار، ج ۱۲، ص۱۵۷.
۱۳. هود/سوره۱۱، آیه ۸۰.
۱۴. قمر/سوره۵۴، آیه ۳۷.
۱۵. حجر/سوره۱۵، آیه ۶۶.
۱۶. هود/سوره۱۱، آیه ۸۱.
۱۷. ذاریات/سوره۵۱، آیه ۳۷.