خانه » همه » مذهبی » اینکه گفته می شود فلان عمل رضایت و خشنودی خدا و فلان عمل دیگر خشم وغضب او را در پی دارد (مثلا در روایات دیده می شود که خداوند به فلان عمل بنده مباهات می کند و یا بعضی از گناهان مثل لواط عرش پروردگار را به لرزه در می آورد) به چه معناست؟ مگر نه این است که ایجاد حالت رضا برای موجودی نوعی نفع رساندن به وی و غضبناک کردن موجودی نوعی ضرر رساندن به اوست؟ و از طرفی می دانیم که خداوند هیچ سود و زیانی از اطاعت یا نافرمانی بندگان نمی برد. آیا این تناقض نیست؟

اینکه گفته می شود فلان عمل رضایت و خشنودی خدا و فلان عمل دیگر خشم وغضب او را در پی دارد (مثلا در روایات دیده می شود که خداوند به فلان عمل بنده مباهات می کند و یا بعضی از گناهان مثل لواط عرش پروردگار را به لرزه در می آورد) به چه معناست؟ مگر نه این است که ایجاد حالت رضا برای موجودی نوعی نفع رساندن به وی و غضبناک کردن موجودی نوعی ضرر رساندن به اوست؟ و از طرفی می دانیم که خداوند هیچ سود و زیانی از اطاعت یا نافرمانی بندگان نمی برد. آیا این تناقض نیست؟


1.ذات خداوندی از هر تغییری منزّه است ؛ لذا تأثیر پذیری و انفعال ، در ذات خدا راه ندارد ؛ و محال است مخلوقات در ذات خدا تأثیر بگذارند ؛ بنابراین نه رضایت خدا ، از سنخ تأثیر پذیری و انفعال است و نه غضب او .
2. رضا و غضب خدا ، از صفات فعلی او هستند ؛ و صفات فعلی خدا ، از نسبتی که بین خدا و فعل او (مخلوقات) وجود دارد انتزاع می شوند. همانطور که صفات و اسماء فعلی انسان نیز از رابطه بین انسان و فعلش انتزاع می شوند ؛ مثلا وقتی کسی فعلش درست کردن وسائلی مثل در و پنجره و … از چوب است ، به اعتبار فعلش به او نجّار گفته می شود ؛ یا اگر کسی کارش با آهن است او را آهنگر می گویند؛ امّا نه نجّار بودن جزء ذات انسان است نه آهنگر بودن ؛ آنچه ذاتی انسان است توان فعّال بودن ( قدرت ایجاد فعل )است ؛ نجّاری و آهنگری در اصل صفت انسان نیست بلکه وصف فعل اوست ؛ لذا ما از فعل انسان اسمهایی مثل نجّار و آهنگر را انتزاع نموده و به انسان نسبت می دهیم نه از ذات او . انتزاع صفات و اسماء فعلی خدا نیز به همین ترتیب از نسبت خدا به فعلش انتزاع می شوند ؛ و افعال خدا ، مخلوقات خدا هستند. بنا براین ، با صرف نظر از وجود مخلوقات ، نه رضا برای خدا معنی دارد و نه غضب . به عبارت دیگر رضای خدا و غضب او در واقع به گونه ای تحقق عینی خود مخلوق است ؛ لکن از آن جهت که این مخلوق ، رابطه ای با خدا دارد ،از آن مخلوق ،صفت و اسمی فعلی برای خدا انتزاع می کنیم.
3. خداوند متعال حکیم است ؛ و کار حکیم هدفمند و غایت دار است ؛ لذا هر موجودی در عالم ،دارای هدف و غایتی مشخص است ؛ انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست ؛ اما تفاوتی عمده بین انسان و دیگر موجودات وجود دارد ؛ و آن تفاوت این است که دیگر موجودات به صورت طبیعی و غریزی به سوی هدف خود به پیش می روند ولی سیر انسان به سوی هدف مطلوب خویش حرکتی ارادی و اختیاری است ؛ لذا اگر خود انسان ،خواست به آن هدف مشخصی که خداوند متعال ، انسان را برای آن آفریده است می رسد؛و آن هدف ، رسیدن انسان به مقام عبودیت و قرب الهی است ؛ و اگر نخواست در این مسیر سیر نمی کند ؛ و در نتیجه به قرب الهی نمی رسد و از هدف انسانی دور می افتد . بنا بر این ، انسان به سبب داشتن اختیار ویژه در انتخاب هدف ،دو راه در پیش روی خود دارد ؛ که یکی به سوی خدا ( کمال محض ) و دیگری در جهت عکس آن به سوی نقص وجودی است؛ پس افراد انسان همه از یک نقطه ( انسان بالقوه بودن ) شروع به حرکت می کنند ؛ ولی در اثر سیر اختیاری خودشان به دو گونه موجود تبدیل می شوند ؛ گروهی الهی می شوند و گروهی دیگر غیر الهی ؛ خداوند متعال در این باره می فرماید:« إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّاکَفُوراً »(الإنسان/3) (ما راه را به او (انسان )نشان دادیم، خواه شاکر باشد(و پذیرا گردد) یا ناسپاسی کند.) آنگاه ما ، نسبت این دو گروه را به خدا لحاظ کرده ، از یکی صفت رضا و از دیگری صفت غضب را انتزاع می کنیم ؛ و می گوییم انسانهای الهی که به هدف خلقت خود(قرب الهی ) رسیده اند مورد رضایت خدا هستند و انسانهای غیر الهی که به هدف خلقت خود نرسیده اند مورد غضب خدا هستند؛ بنا بر این ، رضای خدا یعنی رو به خدا کردن و از نور الهی بهره بردن ؛ و غضب خدا یعنی پشت به خدا کردن و از نور الهی بی بهره شدن .
4. همه مخلوقات خدا به جز انسان و جنّ که موجوداتی مکلّفند ؛ در مسیر خدا و رو به سوی او در حرکتند ؛ خداوند متعال می فرماید: « آسمانهاى هفتگانه و زمین و کسانى که در آنها هستند، همه تسبیح او مى گویند؛ و هر موجودى، تسبیح و حمد او مى گوید؛ ولى شما تسبیح آنها را نمى فهمید؛ او بردبار و آمرزنده است.» (الإسراء / 44) لذا فقط ، بعضی از انسانها و جنّها هستند که در مسیر عکس همه موجودات و ناهماهنگ با آنها ، حرکت می کنند ؛ و روشن است که نتیجه قهری چنین حرکتی در نهایت ، تصادم با نظام هستی خواهد بود ؛ همه هستی با اراده خدا به سوی او باز می گردند ؛« أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ »(الشورى / 53) و کسی قادر نیست در مقابل این قافله هستی مقاومت کند ؛ اگر هم کسی بتواند مدتی در مسیر عکس رودخانه هستی شنا کند در نهایت خسته شده و خود را تباه خواهد ساخت ؛ لذا هر عذاب الهی که به انسان بدکار می رسد ناشی از این است که او مسیری برخلاف اراده الهی (رضای الهی ) را طی می کند؛ بنا بر این ، این عذابهای الهی ، ناشی از انتخاب غلط مسیر است ؛ انسان بدکار مثل کسی است که در خیابانی یک طرفه و شلوغ ، در مسیر خلاف ، حرکت می کند ؛ و روشن است که چنین کسی دیر یا زود دچار تصادف خواهد شد. یا مثل کسی است بالای یک ساختمان بلند ایستاده و با اراده خود ، پای خود را یک قدم از لبه و حدّ و مرز ساختمان بیرون می گذارد ، که نتیجه وضعی آن سقوط کردن و هلاک شدن خواهد بود و از چنین نتیجه ای عنوان غضب خدا انتزاع می شود.
حاصل سخن این که:
1. رضایت و خشنودی خدا از صفات افعال خداست نه از اوصاف ذاتی او .
2. صفات افعال خدا از رابطه بین خدا و فعل خدا انتزاع می شوند ؛ و در واقع برگشت آنها در اصل به مخلوق است.
3. و چون برگشت این صفات به مخلوق است یا به عبارت دیگر ، یک طرف این نسبت مخلوق است ، لازمه این صفات ،راه یافتن تغییر یا انفعال در خدا نیست.
4. امّا اینکه خداوند متعال به خاطر برخی اعمال انسانها به فرشتگان مباهات می کند ، به این معنی نیست که در ذات خدا تغییر حالتی رخ می دهد ؛ بلکه احتمال هست که این یک تعبیر کنایی باشد ، به این معنی که برخی اعمال انسانها آنچنان باعث ترقی وجودی شخص می شوند که مرتبه وجودی او را از ملائک نیز بالاتر می برند ؛ و مقام این افراد به حدّی می رسد که فرشتگان از درک آن مقام ، مبهوتند. یعنی باز مباهات خدا از عجز ملائک نسبت به درک مقام برخی بندگان انتزاع شده است. همچنین این تعبیر که برخی گناهان ، عرش خدا را به لرزه در می آورند ، ممکن است تعبیری کنایی باشد ؛ که برای بیان نهایت درجه زشتی و قباحت به کار رفته است ؛ چون عرش نیز منزّه از حرکت و تغییر و انفعال است ؛ البته برخی از عرفا معتقدند که پنج نوع عرش وجود دارد ؛ که یکی از آنها عرش جسمانی است ؛ و حرکت و لرزش برای عرش جسمانی عقلاً محال نیست ؛ لذا بنا به مبنای عرفا ممکن است مراد از لرزش عرش ، لرزش عرش جسمانی باشد ؛ ولی در هر حال مقصود از این تعبیر این است که نهایت درجه زشتی یک عمل را نمایان کند .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد