1.ذات خداوندی از هر تغییری منزّه است ؛ لذا تأثیر پذیری و انفعال ، در ذات خدا راه ندارد ؛ و محال است مخلوقات در ذات خدا تأثیر بگذارند ؛ بنابراین نه رضایت خدا ، از سنخ تأثیر پذیری و انفعال است و نه غضب او .
2. رضا و غضب خدا ، از صفات فعلی او هستند ؛ و صفات فعلی خدا ، از نسبتی که بین خدا و فعل او (مخلوقات) وجود دارد انتزاع می شوند. همانطور که صفات و اسماء فعلی انسان نیز از رابطه بین انسان و فعلش انتزاع می شوند ؛ مثلا وقتی کسی فعلش درست کردن وسائلی مثل در و پنجره و … از چوب است ، به اعتبار فعلش به او نجّار گفته می شود ؛ یا اگر کسی کارش با آهن است او را آهنگر می گویند؛ امّا نه نجّار بودن جزء ذات انسان است نه آهنگر بودن ؛ آنچه ذاتی انسان است توان فعّال بودن ( قدرت ایجاد فعل )است ؛ نجّاری و آهنگری در اصل صفت انسان نیست بلکه وصف فعل اوست ؛ لذا ما از فعل انسان اسمهایی مثل نجّار و آهنگر را انتزاع نموده و به انسان نسبت می دهیم نه از ذات او . انتزاع صفات و اسماء فعلی خدا نیز به همین ترتیب از نسبت خدا به فعلش انتزاع می شوند ؛ و افعال خدا ، مخلوقات خدا هستند. بنا براین ، با صرف نظر از وجود مخلوقات ، نه رضا برای خدا معنی دارد و نه غضب . به عبارت دیگر رضای خدا و غضب او در واقع به گونه ای تحقق عینی خود مخلوق است ؛ لکن از آن جهت که این مخلوق ، رابطه ای با خدا دارد ،از آن مخلوق ،صفت و اسمی فعلی برای خدا انتزاع می کنیم.
3. خداوند متعال حکیم است ؛ و کار حکیم هدفمند و غایت دار است ؛ لذا هر موجودی در عالم ،دارای هدف و غایتی مشخص است ؛ انسان نیز از این قاعده مستثنی نیست ؛ اما تفاوتی عمده بین انسان و دیگر موجودات وجود دارد ؛ و آن تفاوت این است که دیگر موجودات به صورت طبیعی و غریزی به سوی هدف خود به پیش می روند ولی سیر انسان به سوی هدف مطلوب خویش حرکتی ارادی و اختیاری است ؛ لذا اگر خود انسان ،خواست به آن هدف مشخصی که خداوند متعال ، انسان را برای آن آفریده است می رسد؛و آن هدف ، رسیدن انسان به مقام عبودیت و قرب الهی است ؛ و اگر نخواست در این مسیر سیر نمی کند ؛ و در نتیجه به قرب الهی نمی رسد و از هدف انسانی دور می افتد . بنا بر این ، انسان به سبب داشتن اختیار ویژه در انتخاب هدف ،دو راه در پیش روی خود دارد ؛ که یکی به سوی خدا ( کمال محض ) و دیگری در جهت عکس آن به سوی نقص وجودی است؛ پس افراد انسان همه از یک نقطه ( انسان بالقوه بودن ) شروع به حرکت می کنند ؛ ولی در اثر سیر اختیاری خودشان به دو گونه موجود تبدیل می شوند ؛ گروهی الهی می شوند و گروهی دیگر غیر الهی ؛ خداوند متعال در این باره می فرماید:« إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّاکَفُوراً »(الإنسان/3) (ما راه را به او (انسان )نشان دادیم، خواه شاکر باشد(و پذیرا گردد) یا ناسپاسی کند.) آنگاه ما ، نسبت این دو گروه را به خدا لحاظ کرده ، از یکی صفت رضا و از دیگری صفت غضب را انتزاع می کنیم ؛ و می گوییم انسانهای الهی که به هدف خلقت خود(قرب الهی ) رسیده اند مورد رضایت خدا هستند و انسانهای غیر الهی که به هدف خلقت خود نرسیده اند مورد غضب خدا هستند؛ بنا بر این ، رضای خدا یعنی رو به خدا کردن و از نور الهی بهره بردن ؛ و غضب خدا یعنی پشت به خدا کردن و از نور الهی بی بهره شدن .
4. همه مخلوقات خدا به جز انسان و جنّ که موجوداتی مکلّفند ؛ در مسیر خدا و رو به سوی او در حرکتند ؛ خداوند متعال می فرماید: « آسمانهاى هفتگانه و زمین و کسانى که در آنها هستند، همه تسبیح او مى گویند؛ و هر موجودى، تسبیح و حمد او مى گوید؛ ولى شما تسبیح آنها را نمى فهمید؛ او بردبار و آمرزنده است.» (الإسراء / 44) لذا فقط ، بعضی از انسانها و جنّها هستند که در مسیر عکس همه موجودات و ناهماهنگ با آنها ، حرکت می کنند ؛ و روشن است که نتیجه قهری چنین حرکتی در نهایت ، تصادم با نظام هستی خواهد بود ؛ همه هستی با اراده خدا به سوی او باز می گردند ؛« أَلا إِلَى اللَّهِ تَصیرُ الْأُمُورُ »(الشورى / 53) و کسی قادر نیست در مقابل این قافله هستی مقاومت کند ؛ اگر هم کسی بتواند مدتی در مسیر عکس رودخانه هستی شنا کند در نهایت خسته شده و خود را تباه خواهد ساخت ؛ لذا هر عذاب الهی که به انسان بدکار می رسد ناشی از این است که او مسیری برخلاف اراده الهی (رضای الهی ) را طی می کند؛ بنا بر این ، این عذابهای الهی ، ناشی از انتخاب غلط مسیر است ؛ انسان بدکار مثل کسی است که در خیابانی یک طرفه و شلوغ ، در مسیر خلاف ، حرکت می کند ؛ و روشن است که چنین کسی دیر یا زود دچار تصادف خواهد شد. یا مثل کسی است بالای یک ساختمان بلند ایستاده و با اراده خود ، پای خود را یک قدم از لبه و حدّ و مرز ساختمان بیرون می گذارد ، که نتیجه وضعی آن سقوط کردن و هلاک شدن خواهد بود و از چنین نتیجه ای عنوان غضب خدا انتزاع می شود.
حاصل سخن این که:
1. رضایت و خشنودی خدا از صفات افعال خداست نه از اوصاف ذاتی او .
2. صفات افعال خدا از رابطه بین خدا و فعل خدا انتزاع می شوند ؛ و در واقع برگشت آنها در اصل به مخلوق است.
3. و چون برگشت این صفات به مخلوق است یا به عبارت دیگر ، یک طرف این نسبت مخلوق است ، لازمه این صفات ،راه یافتن تغییر یا انفعال در خدا نیست.
4. امّا اینکه خداوند متعال به خاطر برخی اعمال انسانها به فرشتگان مباهات می کند ، به این معنی نیست که در ذات خدا تغییر حالتی رخ می دهد ؛ بلکه احتمال هست که این یک تعبیر کنایی باشد ، به این معنی که برخی اعمال انسانها آنچنان باعث ترقی وجودی شخص می شوند که مرتبه وجودی او را از ملائک نیز بالاتر می برند ؛ و مقام این افراد به حدّی می رسد که فرشتگان از درک آن مقام ، مبهوتند. یعنی باز مباهات خدا از عجز ملائک نسبت به درک مقام برخی بندگان انتزاع شده است. همچنین این تعبیر که برخی گناهان ، عرش خدا را به لرزه در می آورند ، ممکن است تعبیری کنایی باشد ؛ که برای بیان نهایت درجه زشتی و قباحت به کار رفته است ؛ چون عرش نیز منزّه از حرکت و تغییر و انفعال است ؛ البته برخی از عرفا معتقدند که پنج نوع عرش وجود دارد ؛ که یکی از آنها عرش جسمانی است ؛ و حرکت و لرزش برای عرش جسمانی عقلاً محال نیست ؛ لذا بنا به مبنای عرفا ممکن است مراد از لرزش عرش ، لرزش عرش جسمانی باشد ؛ ولی در هر حال مقصود از این تعبیر این است که نهایت درجه زشتی یک عمل را نمایان کند .