معنی فطرت در لغه و اصطلاح
کلمه فطر در لغت به معنی شکافتن آمده است. در مقائیس اللغه گفته است فَطَرَ به معنی شکافتن- گشودن شی و ابراز آن میباشد (مقائیس اللغه، ج 4، ص 510 ) در صحاح جوهری به معنای اختراع آمده است (صحاح جوهری، ج 2، ص 781 ) و در مفردات راغب به معنی ایجاد و ابداع به کار رفته است (مفردات راغب ص 396 ) در آیات قرآن کلمه فطر به معنی آفریدن و آفرینش هم به کار رفته است. «وَجَّهْتُ وجهی لِلَّذی فَطَر السموات و الارض» (انعام 79 ) من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمان و زمین را آفرید.
پس میشود گفت: از آنجا که آفرینش و خلقت الهی به منزله شکافتن پرده تاریک عدم و اظهار هستی امکانی است یکی از معانی این کلمه آفرینش و خلقت است البته آفرینشی که ابداعی و ابتدائی باشد. از ابنعباس نقل شده است که میگفت: من معنای «فاطر السموات و الارض» () انعام 14 ) را نمیدانستم تا اینکه دو تن از بادیهنشینان که در مورد مالکیت یک چاه مخاصمه داشتند به نزد من آمدند یکی از آندو گفت «اَنَاَ اَفْطَرْتَها» یعنی من ابتدا آنرا شکافتم. (نهایه ابن اثیر، ج 3، ص 457 )
کلمه «فَطَر» در قرآن کریم به صورتهای گوناگون به کار رفته است لکن کلمة «فطره» تنها یک بار استعمال شده است «فِطره الله الَّتی فَطَر النّاسَ عَلیَها لا تَبدیلَ لِخَلقِالله» (روم 30 ) فطره هم به معنای سرشت، طبیعت، نهاد انسان ترجمه شده است.
در المنجد آمده است: الصفهُ الَتی یَتَّصِفُ بِها کُلُّ مَوجودٍ فی اولِ زمانِ خلقه:صفتی که هر موجودی در آغاز آفرینش خود به آن متصف میگردد. (المنجد، ص 588 ) در فرهنگ فارسی هم در مورد تعریف فطره گفته: فطرت به معنی 1- آفرینش 2- ابداع و اختراع 3- صفتی که هر موجود در آغاز خلقتش داراست. (فرهنگ فارسی دکتر معین، ج 1، ص 2555 ) استاد محمدتقی جعفری در تعریف فطرت میگوید: فطرت عبارت است از جریان طبیعی و قانونی نیروهائی که در انسان به وجود میآید. بنابراین برای هر یک از نیروهای غریزی و معنوی و روانی فطرتی وجود دارد که جریان طبیعی و منطقی آن نیرو میباشد. (ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج 1، ص 141 ) پس میشود نتیجه گرفت فطره بر وزن فِعْلَه که دلالت بر نوع خاص و ویژه میکند به معنی سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است که از آغاز آفرینش در نهاد انسان نهاده شده است.
فطرت انسان از دیدگاه قرآن
از نظر قرآن کریم به شهادت یک سلسله آیات باید گفت که انسان دارای فطرت است ما در این مجال به چند آیه بطور گذرا اشاره می کنیم:
1- «ززُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ » (آلعمران، 14 ) در این آیه لفظ حُبّ که به معنای علاقه و گرایش است و زُیِّن به معنی زینت داده شده آمده، نشانگر این است که در انسان تمایل به زن و فرزند و مال و منال در نهاد اوست و از جمله فطریات انسان هستند.
2- «هل جَزاءُ الْاِحْسانِ الّا الْاِحسان» (الرحمن، 60 ) در اینجا هم سئوال از فطرت و نهاد انسان است انسان به فطرت خود رجوع کند فطریات زبان حال به او خواهد گفت که جزاء احسان چیزی جزء احسان نیست پس اصل وجود فطرت در انسان وجود دارد.
3 – «فأقِم وَجْهَک للدینِ حنیفاً فطرت اللهِ التی فطر الناس علیها» (روم، 30 ). در حالی که به حق روی میآوری به طور کامل با سرشت خدائی که مردم را بر آن سرشته است همگام باش. این آیه با صراحت از وجود نوعی فطرت الهی در انسان خبر میدهد البته در این آیه دلالت دارد انسان به نوعی از سرشت و طبیعت آفریده شده که برای پذیرش دین آمادگی دارد.
فرق فطرت با غریزه
کلمه غریزه در قرآن به کار نرفته است ولی در نهجالبلاغه حضرت علی(ع)، این کلمه به کار رفته است از جمله آنها عبارتند از: «المنشی اصناف الَاشیاءِ بِلا رَوِیَّه فکر آن الیها، و لا قریحه غریزه أَضْمر علیها» موجودات را بدون احتیاج به تفکر و اندیشه و بدون غریزهای که در درون پنهان داشته باشد ایجاد کرد. (نهجالبلاغه خطبه 91 ) در اینجا با توجه به محتوای خطبه از آن تعبیر به سرشت کردند. در فرهنگ فارسی در معنای غریزه چنین آمده است: 1- سرشت، طبیعت (اعم از خیر و شر) (فرهنگ فارسی، ج 2، ص 2410 )
وجه اشتراک
وجه اشتراک بین فطره و غریزه این است که هر دو جنبة عمومی و همگانی دارند، یعنی در همه افراد دیده میشوند. وجه اختلاف در 2 چیز است:1 – غریزه هم از اختصاصات حیوان است و هم انسان، مثلاً غرایز و نیازهای اولیه چون میل به خوراک و پوشاک و نیاز جنسی هم در حیوان یافت میشوند و هم در انسان، در حالی که امور فطری مختص به انسان است.
2- غریزه پایه و مبنای بیوشیمیکی و فیزیولوژیکی دارد در حالی که امور فطری از چنین ویژگی برخوردار نیستند به طور مثال: برای غریزه جنسی میتوان پایهای فیزیولوژیکی چون هورمونها را سراغ گرفت در حالی که برای میل به زیبائی و میل به راستی و درستی نمیتوان پایه فیزیولوژیکی جستجو کرد. (مبانی انسانشناسی در قرآن، ص 169 ). شهید مطهری (ره) هم در این مورد گفته است: غریزه بیشتر در مورد حیوانات به کار میرود و کمتر در مورد انسان به کار میرود ولی در مورد جماد و نبات به هیچ وجه به کار برده نمیشود. غریزه در حیوان به این معناست که از ویژگیهای مخصوص درونیای برخوردار هستند که راهنمای زندگی آنهاست و یک حالت نیمه آگاهانهای در آنهاست که به موجب آن مسیر را تشخیص میدهند ولی در مورد انسان فطرت به کار میرود که جزء سرشت انسان است امری که از غریزه آگاهانهتر است انسان آنچه را میداند میتواند بداند که میداند یک سلسله فطریات دارد. و فطریات انسان مربوط میشود به مسائلی که ما آنها را مسائل انسانی میدانیم. (فطرت ، شهیدمطهری، ص 29 – 30 )
سوالاتی در مورد فطرت
یکی از اشکالات در مورد فطرت انکار دلالت فطرت خداشناسی به وجود خداوند در عالم واقع است به این معنا که اگر بپذیریم که همه انسانها در فطرت و ضمیر خودشان، خداشناس و خداگرا هستند، چه دلیل و ملازمهای بین این اعتقاد فطری با صدق و تطابق خارجی آن اعتقاد وجود دارد. به تعبیری، چگونه وجود خدا از صرف اعتقاد فطری و همگانی اثبات میشود.
تحلیل و بررسی
1- نخستین نکته قابل توجه این است که این اشکال بین اصل فطرت (علم حضوری به خداوند در دل خود) و بین واقعیت خارجی تفاوت قائل شده است؛ مثل گزارههای علم اصولی مانند «من علی را دیدم» که در این قضیه، بین علم یعنی صورت ذهنی دیدن علی و بین معلوم خارجی یعنی مشاهده وجود خارجی علی، تفاوت وجود دارد، و ممکن است آن گزاره صادق و یا کاذب باشد؛ اما در گزارههایی که انسان نه از معلوم خارجی، بلکه از معلوم درونی و وجدانیات نفس خویش خبر میدهد، مانند من تشنهام؛ من گرسنهام؛ من عاشق هنر هستم؛ علم با معلوم خارجی متحد است و عالم و وعاء خارجی غیراز نفس برای آنها قابل تصور نیست تا شرط صدق آنها مطابقت گزاره با عالم خارج باشد. بر این اساس، ادعای نظریه فطری انگاری خداشناسی، این است که انسانها به ویژه در حال اضطرار، با علم حضوری و در باطن خود، آفریدگار برتر و متعالی را مشاهده میکنند و به آن امیدوار میشوند وبه آن دل می بندند، بعد از آن خبر میدهند.
در علم منطق، راز و رمز صدق علم حضوری و عدم خطایی بودن آن را چنین گفتهاند که چون معلوم در ذات عالم است، دیگر فرض و راهی برای تصور خطا نیست، مگر این که کسی در همه چیز حتی در اصل واقعیت و وجود خویش و علم به تشنگی و گرسنگی خود شک کند که آن از مکتب رئالیسم خارج شده و در دام ایده آلیسم فرو رفته است.
نکته دیگر این که صدق اعتقاد به خدا با عالم خارج را میتوان از ادلّه وجود خداوند اثبات کرد .
2- ضرورت متعلق خارجی برای امیال درونی (امید و محبت) : در وجود و نهاد اندرونی انسان یک سری خواستها و کششها و میلهایی وجود دارد که انسان را بهطور غریزی برای پاسخ مثبت به آنها سوق میدهد. انسان گرسنه و تشنه میشود. انسان با آغاز دوران بلوغ در صدد ارضای آن برمیآید و امیال دیگر.
با نگاهی به طبیعت درمییابیم که در عالم خارج متعلق و مایه تأمین امیال پیشین وجود دارد. انسان تشنه و گرسنه با دریافت آب و غذا به میل خود پاسخ مثبت میدهد. انسان بالغ در عالم بیرونی عامل اشباع غریزه جنسی خود را مییابد. نکته قابل توجه این که بهنظر میرسد انسان با رسیدن به تعلق امیال پیشگفته، اشباع شده، خود را قانع و نایل به مقصود میانگارد؛ اما امیال دیگری برای انسان وجود دارد که متعلق و مایه تأمین آنها را نه در عالم مادی، بلکه در عالم فرامادی حس میکند؛ مانند میل به کمال مطلق که مصداق بارز آن عشق و محبت است که حس کمال خواهی و محبت و عشق انسان به دلیل مطلقخواهی یا معشوقها و محبوبهای مادی محدود نمیشود و به دنبال معشوق و محبوب مطلق است و در واقع آن گمشده و متعلق واقعی، حس کمالخواهی وی است.
چنانکه در قسم اول امیال درونی انسان پاسخ مثبت و متعلق آن در عالم خارج یافت میشود، در قسم دوم امیال انسان نیز باید چنین باشد؛ چرا که هر دو قسم از امیال غریزی انسان است که وصف واقعنما را دارد و نمیتوان بین امیال غریزی تفاوت گذاشت. این دلیل از برهان خداشناسی در غرب را امثال هاج، چادوالش ترویج و تبلیغ میکنند. (خرمشاهی، بهاءالدین، خدا در فلسفه، تهران، ص 140و141 )
مطالب پیشین در توضیح رابطه تضایف بین میل محبت، عشق با متعلق آن بوده است. عین این توضیحات در تبیین میل و غریزه ، امید به وجود قدرت برتر و متعالی در ضمیر انسان وجود دارد؛ بهویژه انسان در مواقع خطرو قطع امید از اسباب و امیدهای عادی و طبیعی در اعمال وجود خویش به یک قدیر و پناهگاه لایتناهی و برتر ایمان دارد و آن را با تمام وجود خویش حس میکند. مثال آن، هنگام غرق کشتی یا سقوط هواپیما یا تصادف دو قطار است و چون انسان امید به قدرت برتر و فراتر از طبیعی را بالفعل در خود حس میکند، باید نسبت دیگر آن یعنی وجود قدرت برتر در عالم خارج تحقق داشته باشد تا رابطه تضایف صدق کند. (همان: ص 284)
پاسخ چند شبهه
منتقدان در تحلیل دلیل پیشین شبهات ذیل را مطرح کردند که به گزارش و نقد آنها میپردازیم:
أ. اتکا به تمثیل:
طرفداران فطرت خداشناسی برای اثبات مدعای خود به قیاس و تشبیه روی آوردند و با استناد به وجود متعلق خارجی بر بعض امیال باطنی که چند مورد جزئی است، به یک نتیجه کلی (وجود متعلق برای همه امیال باطنی) یا نتیجه جزئی دیگر (وجود متعلق برای فطرت خداشناسی)، دست یافته اند که در اصطلاح فقهی قیاس، و در اصطلاح منطقی تمثیل است این که متعلق غریزه جنسی انسان یا احساس گرسنگی و تشنگی در خارج وجود دارد. پس اینکه متعلق فطرت خداشناسی نیز در خارج باید تحقق داشته باشد، صرف تمثیل و قیاس است که نا اعتباری آن در منطق روشن است.
در پاسخ به این شبهه باید به نکات ذیل توجه کرد:
1 – در نقد این اشکال باید گفت که منتقد توهم کرده است اشاره طرفدار نظریه فطرت به احساس گرسنگی و تشنگی، از باب دلیل است و به تعبیری مستدل در صدد اثبات متعلق خارجی فطرت خداشناسی از وجود متعلق(مثلا) احساس تشنگی است؛ در حالی که این توهم باطل است. استناد طرفدار نظریه فطرت به احساس گرسنگی برای تقریب به ذهن و توضیح بیشتر مدعا است. چنان که نکته اتکای دلیل نظریه فطرت، وجود تجربه دینی و علم حضوری برای اصل آفریدگار متعالی برای همه انسانها بهویژه در حالت اضطراری است. متعلق این احساس درونی در انسانها هر چند میتواند متعدد باشد، هسته مشترک و قدر متیقن همه آنها وجود قدرت و آفریدگار متعالی و برتر است.
2 – احساسات غریزی انسان حکم واحدی را دارند ؛ برای اینکه همگی آنها به انسان و غریزه و وجدان او تعلق دارد که با علم حضوری درک و احساس میشود. با توجه به این نکته، در صورت احراز صفت یا امری به صورت صفت غریزی انسان، با تنقیح مناط و الغای خصوصیت، به مطابقت آن صفت با واقع و نفسالامر حکم میشود. به دیگر سخن، چون کشف می کنیم که صفت خداشناسی مانند صفت احساس گرسنگی و تشنگی، امر غریزی و فطری است، و دلیل و مناط صدق احساس گرسنگی و تشنگی همان امر وجدانی و علم حضوری انسان به آن است و همین مناط را علم انسان به وجود خداوند در سرشت خود دارا است، از باب تنقیح مناط و نه صرف قیاس و تمثیل به ضرورت وجود متعلق احساس خداشناسی در عالم واقعیت حکم میشود.
تنقیح مناط را با مثال چنین میتوان روشن کرد: اگر طبیب به مریض خود بگوید که آلوچه نخور، و معلوم شود که دلیل پرهیز از آن ، ترش بودن آن است ، بیمار باید از هر خوردنی ترش بپرهیزد. در مورد بحث نیز دلیل صدق احساس گرسنگی، وجدانی بودن آن است که این دلیل در احساس خداشناسی نیز هست ؛ پس هر دو، حکم واحد یعنی صدق را دارند.
کلمه فطر در لغت به معنی شکافتن آمده است. در مقائیس اللغه گفته است فَطَرَ به معنی شکافتن- گشودن شی و ابراز آن میباشد (مقائیس اللغه، ج 4، ص 510 ) در صحاح جوهری به معنای اختراع آمده است (صحاح جوهری، ج 2، ص 781 ) و در مفردات راغب به معنی ایجاد و ابداع به کار رفته است (مفردات راغب ص 396 ) در آیات قرآن کلمه فطر به معنی آفریدن و آفرینش هم به کار رفته است. «وَجَّهْتُ وجهی لِلَّذی فَطَر السموات و الارض» (انعام 79 ) من روی خود را به سوی کسی کردم که آسمان و زمین را آفرید.
پس میشود گفت: از آنجا که آفرینش و خلقت الهی به منزله شکافتن پرده تاریک عدم و اظهار هستی امکانی است یکی از معانی این کلمه آفرینش و خلقت است البته آفرینشی که ابداعی و ابتدائی باشد. از ابنعباس نقل شده است که میگفت: من معنای «فاطر السموات و الارض» () انعام 14 ) را نمیدانستم تا اینکه دو تن از بادیهنشینان که در مورد مالکیت یک چاه مخاصمه داشتند به نزد من آمدند یکی از آندو گفت «اَنَاَ اَفْطَرْتَها» یعنی من ابتدا آنرا شکافتم. (نهایه ابن اثیر، ج 3، ص 457 )
کلمه «فَطَر» در قرآن کریم به صورتهای گوناگون به کار رفته است لکن کلمة «فطره» تنها یک بار استعمال شده است «فِطره الله الَّتی فَطَر النّاسَ عَلیَها لا تَبدیلَ لِخَلقِالله» (روم 30 ) فطره هم به معنای سرشت، طبیعت، نهاد انسان ترجمه شده است.
در المنجد آمده است: الصفهُ الَتی یَتَّصِفُ بِها کُلُّ مَوجودٍ فی اولِ زمانِ خلقه:صفتی که هر موجودی در آغاز آفرینش خود به آن متصف میگردد. (المنجد، ص 588 ) در فرهنگ فارسی هم در مورد تعریف فطره گفته: فطرت به معنی 1- آفرینش 2- ابداع و اختراع 3- صفتی که هر موجود در آغاز خلقتش داراست. (فرهنگ فارسی دکتر معین، ج 1، ص 2555 ) استاد محمدتقی جعفری در تعریف فطرت میگوید: فطرت عبارت است از جریان طبیعی و قانونی نیروهائی که در انسان به وجود میآید. بنابراین برای هر یک از نیروهای غریزی و معنوی و روانی فطرتی وجود دارد که جریان طبیعی و منطقی آن نیرو میباشد. (ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج 1، ص 141 ) پس میشود نتیجه گرفت فطره بر وزن فِعْلَه که دلالت بر نوع خاص و ویژه میکند به معنی سرشت خاص و آفرینش ویژه انسان است که از آغاز آفرینش در نهاد انسان نهاده شده است.
فطرت انسان از دیدگاه قرآن
از نظر قرآن کریم به شهادت یک سلسله آیات باید گفت که انسان دارای فطرت است ما در این مجال به چند آیه بطور گذرا اشاره می کنیم:
1- «ززُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاء وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ » (آلعمران، 14 ) در این آیه لفظ حُبّ که به معنای علاقه و گرایش است و زُیِّن به معنی زینت داده شده آمده، نشانگر این است که در انسان تمایل به زن و فرزند و مال و منال در نهاد اوست و از جمله فطریات انسان هستند.
2- «هل جَزاءُ الْاِحْسانِ الّا الْاِحسان» (الرحمن، 60 ) در اینجا هم سئوال از فطرت و نهاد انسان است انسان به فطرت خود رجوع کند فطریات زبان حال به او خواهد گفت که جزاء احسان چیزی جزء احسان نیست پس اصل وجود فطرت در انسان وجود دارد.
3 – «فأقِم وَجْهَک للدینِ حنیفاً فطرت اللهِ التی فطر الناس علیها» (روم، 30 ). در حالی که به حق روی میآوری به طور کامل با سرشت خدائی که مردم را بر آن سرشته است همگام باش. این آیه با صراحت از وجود نوعی فطرت الهی در انسان خبر میدهد البته در این آیه دلالت دارد انسان به نوعی از سرشت و طبیعت آفریده شده که برای پذیرش دین آمادگی دارد.
فرق فطرت با غریزه
کلمه غریزه در قرآن به کار نرفته است ولی در نهجالبلاغه حضرت علی(ع)، این کلمه به کار رفته است از جمله آنها عبارتند از: «المنشی اصناف الَاشیاءِ بِلا رَوِیَّه فکر آن الیها، و لا قریحه غریزه أَضْمر علیها» موجودات را بدون احتیاج به تفکر و اندیشه و بدون غریزهای که در درون پنهان داشته باشد ایجاد کرد. (نهجالبلاغه خطبه 91 ) در اینجا با توجه به محتوای خطبه از آن تعبیر به سرشت کردند. در فرهنگ فارسی در معنای غریزه چنین آمده است: 1- سرشت، طبیعت (اعم از خیر و شر) (فرهنگ فارسی، ج 2، ص 2410 )
وجه اشتراک
وجه اشتراک بین فطره و غریزه این است که هر دو جنبة عمومی و همگانی دارند، یعنی در همه افراد دیده میشوند. وجه اختلاف در 2 چیز است:1 – غریزه هم از اختصاصات حیوان است و هم انسان، مثلاً غرایز و نیازهای اولیه چون میل به خوراک و پوشاک و نیاز جنسی هم در حیوان یافت میشوند و هم در انسان، در حالی که امور فطری مختص به انسان است.
2- غریزه پایه و مبنای بیوشیمیکی و فیزیولوژیکی دارد در حالی که امور فطری از چنین ویژگی برخوردار نیستند به طور مثال: برای غریزه جنسی میتوان پایهای فیزیولوژیکی چون هورمونها را سراغ گرفت در حالی که برای میل به زیبائی و میل به راستی و درستی نمیتوان پایه فیزیولوژیکی جستجو کرد. (مبانی انسانشناسی در قرآن، ص 169 ). شهید مطهری (ره) هم در این مورد گفته است: غریزه بیشتر در مورد حیوانات به کار میرود و کمتر در مورد انسان به کار میرود ولی در مورد جماد و نبات به هیچ وجه به کار برده نمیشود. غریزه در حیوان به این معناست که از ویژگیهای مخصوص درونیای برخوردار هستند که راهنمای زندگی آنهاست و یک حالت نیمه آگاهانهای در آنهاست که به موجب آن مسیر را تشخیص میدهند ولی در مورد انسان فطرت به کار میرود که جزء سرشت انسان است امری که از غریزه آگاهانهتر است انسان آنچه را میداند میتواند بداند که میداند یک سلسله فطریات دارد. و فطریات انسان مربوط میشود به مسائلی که ما آنها را مسائل انسانی میدانیم. (فطرت ، شهیدمطهری، ص 29 – 30 )
سوالاتی در مورد فطرت
یکی از اشکالات در مورد فطرت انکار دلالت فطرت خداشناسی به وجود خداوند در عالم واقع است به این معنا که اگر بپذیریم که همه انسانها در فطرت و ضمیر خودشان، خداشناس و خداگرا هستند، چه دلیل و ملازمهای بین این اعتقاد فطری با صدق و تطابق خارجی آن اعتقاد وجود دارد. به تعبیری، چگونه وجود خدا از صرف اعتقاد فطری و همگانی اثبات میشود.
تحلیل و بررسی
1- نخستین نکته قابل توجه این است که این اشکال بین اصل فطرت (علم حضوری به خداوند در دل خود) و بین واقعیت خارجی تفاوت قائل شده است؛ مثل گزارههای علم اصولی مانند «من علی را دیدم» که در این قضیه، بین علم یعنی صورت ذهنی دیدن علی و بین معلوم خارجی یعنی مشاهده وجود خارجی علی، تفاوت وجود دارد، و ممکن است آن گزاره صادق و یا کاذب باشد؛ اما در گزارههایی که انسان نه از معلوم خارجی، بلکه از معلوم درونی و وجدانیات نفس خویش خبر میدهد، مانند من تشنهام؛ من گرسنهام؛ من عاشق هنر هستم؛ علم با معلوم خارجی متحد است و عالم و وعاء خارجی غیراز نفس برای آنها قابل تصور نیست تا شرط صدق آنها مطابقت گزاره با عالم خارج باشد. بر این اساس، ادعای نظریه فطری انگاری خداشناسی، این است که انسانها به ویژه در حال اضطرار، با علم حضوری و در باطن خود، آفریدگار برتر و متعالی را مشاهده میکنند و به آن امیدوار میشوند وبه آن دل می بندند، بعد از آن خبر میدهند.
در علم منطق، راز و رمز صدق علم حضوری و عدم خطایی بودن آن را چنین گفتهاند که چون معلوم در ذات عالم است، دیگر فرض و راهی برای تصور خطا نیست، مگر این که کسی در همه چیز حتی در اصل واقعیت و وجود خویش و علم به تشنگی و گرسنگی خود شک کند که آن از مکتب رئالیسم خارج شده و در دام ایده آلیسم فرو رفته است.
نکته دیگر این که صدق اعتقاد به خدا با عالم خارج را میتوان از ادلّه وجود خداوند اثبات کرد .
2- ضرورت متعلق خارجی برای امیال درونی (امید و محبت) : در وجود و نهاد اندرونی انسان یک سری خواستها و کششها و میلهایی وجود دارد که انسان را بهطور غریزی برای پاسخ مثبت به آنها سوق میدهد. انسان گرسنه و تشنه میشود. انسان با آغاز دوران بلوغ در صدد ارضای آن برمیآید و امیال دیگر.
با نگاهی به طبیعت درمییابیم که در عالم خارج متعلق و مایه تأمین امیال پیشین وجود دارد. انسان تشنه و گرسنه با دریافت آب و غذا به میل خود پاسخ مثبت میدهد. انسان بالغ در عالم بیرونی عامل اشباع غریزه جنسی خود را مییابد. نکته قابل توجه این که بهنظر میرسد انسان با رسیدن به تعلق امیال پیشگفته، اشباع شده، خود را قانع و نایل به مقصود میانگارد؛ اما امیال دیگری برای انسان وجود دارد که متعلق و مایه تأمین آنها را نه در عالم مادی، بلکه در عالم فرامادی حس میکند؛ مانند میل به کمال مطلق که مصداق بارز آن عشق و محبت است که حس کمال خواهی و محبت و عشق انسان به دلیل مطلقخواهی یا معشوقها و محبوبهای مادی محدود نمیشود و به دنبال معشوق و محبوب مطلق است و در واقع آن گمشده و متعلق واقعی، حس کمالخواهی وی است.
چنانکه در قسم اول امیال درونی انسان پاسخ مثبت و متعلق آن در عالم خارج یافت میشود، در قسم دوم امیال انسان نیز باید چنین باشد؛ چرا که هر دو قسم از امیال غریزی انسان است که وصف واقعنما را دارد و نمیتوان بین امیال غریزی تفاوت گذاشت. این دلیل از برهان خداشناسی در غرب را امثال هاج، چادوالش ترویج و تبلیغ میکنند. (خرمشاهی، بهاءالدین، خدا در فلسفه، تهران، ص 140و141 )
مطالب پیشین در توضیح رابطه تضایف بین میل محبت، عشق با متعلق آن بوده است. عین این توضیحات در تبیین میل و غریزه ، امید به وجود قدرت برتر و متعالی در ضمیر انسان وجود دارد؛ بهویژه انسان در مواقع خطرو قطع امید از اسباب و امیدهای عادی و طبیعی در اعمال وجود خویش به یک قدیر و پناهگاه لایتناهی و برتر ایمان دارد و آن را با تمام وجود خویش حس میکند. مثال آن، هنگام غرق کشتی یا سقوط هواپیما یا تصادف دو قطار است و چون انسان امید به قدرت برتر و فراتر از طبیعی را بالفعل در خود حس میکند، باید نسبت دیگر آن یعنی وجود قدرت برتر در عالم خارج تحقق داشته باشد تا رابطه تضایف صدق کند. (همان: ص 284)
پاسخ چند شبهه
منتقدان در تحلیل دلیل پیشین شبهات ذیل را مطرح کردند که به گزارش و نقد آنها میپردازیم:
أ. اتکا به تمثیل:
طرفداران فطرت خداشناسی برای اثبات مدعای خود به قیاس و تشبیه روی آوردند و با استناد به وجود متعلق خارجی بر بعض امیال باطنی که چند مورد جزئی است، به یک نتیجه کلی (وجود متعلق برای همه امیال باطنی) یا نتیجه جزئی دیگر (وجود متعلق برای فطرت خداشناسی)، دست یافته اند که در اصطلاح فقهی قیاس، و در اصطلاح منطقی تمثیل است این که متعلق غریزه جنسی انسان یا احساس گرسنگی و تشنگی در خارج وجود دارد. پس اینکه متعلق فطرت خداشناسی نیز در خارج باید تحقق داشته باشد، صرف تمثیل و قیاس است که نا اعتباری آن در منطق روشن است.
در پاسخ به این شبهه باید به نکات ذیل توجه کرد:
1 – در نقد این اشکال باید گفت که منتقد توهم کرده است اشاره طرفدار نظریه فطرت به احساس گرسنگی و تشنگی، از باب دلیل است و به تعبیری مستدل در صدد اثبات متعلق خارجی فطرت خداشناسی از وجود متعلق(مثلا) احساس تشنگی است؛ در حالی که این توهم باطل است. استناد طرفدار نظریه فطرت به احساس گرسنگی برای تقریب به ذهن و توضیح بیشتر مدعا است. چنان که نکته اتکای دلیل نظریه فطرت، وجود تجربه دینی و علم حضوری برای اصل آفریدگار متعالی برای همه انسانها بهویژه در حالت اضطراری است. متعلق این احساس درونی در انسانها هر چند میتواند متعدد باشد، هسته مشترک و قدر متیقن همه آنها وجود قدرت و آفریدگار متعالی و برتر است.
2 – احساسات غریزی انسان حکم واحدی را دارند ؛ برای اینکه همگی آنها به انسان و غریزه و وجدان او تعلق دارد که با علم حضوری درک و احساس میشود. با توجه به این نکته، در صورت احراز صفت یا امری به صورت صفت غریزی انسان، با تنقیح مناط و الغای خصوصیت، به مطابقت آن صفت با واقع و نفسالامر حکم میشود. به دیگر سخن، چون کشف می کنیم که صفت خداشناسی مانند صفت احساس گرسنگی و تشنگی، امر غریزی و فطری است، و دلیل و مناط صدق احساس گرسنگی و تشنگی همان امر وجدانی و علم حضوری انسان به آن است و همین مناط را علم انسان به وجود خداوند در سرشت خود دارا است، از باب تنقیح مناط و نه صرف قیاس و تمثیل به ضرورت وجود متعلق احساس خداشناسی در عالم واقعیت حکم میشود.
تنقیح مناط را با مثال چنین میتوان روشن کرد: اگر طبیب به مریض خود بگوید که آلوچه نخور، و معلوم شود که دلیل پرهیز از آن ، ترش بودن آن است ، بیمار باید از هر خوردنی ترش بپرهیزد. در مورد بحث نیز دلیل صدق احساس گرسنگی، وجدانی بودن آن است که این دلیل در احساس خداشناسی نیز هست ؛ پس هر دو، حکم واحد یعنی صدق را دارند.