براساس تحقیقات فلاسفه اسلامى، گیاهان و حیوانات نیز روح وبه تعبیر دیگر نفس دارند. البته روح یا نفس آنها متفاوت با نفس انسان است و نفس گیاه نیز متفاوت با نفس حیوان است.
درباره حشر حیوانات در آخرت از بعضى آیات چنین به دست مى آید که حیوانات در آخرت محشور مى شوند. در این که حیوانات و گیاهان و حتی جمادات دارای روح و حرکت می باشند تردیدی نیست. اما این که همه اینها در قیامت محشور شوند ضرورت ندارد زیرا قیامت صحنه حسابرسی و بهره گیری از مسؤولیت هاست.
اگر ساختار فکری ما تنها براساس علوم تجربی و طبیعی و یا فلسفی باشد «قانون بقاء ماده و انرژی» و یا «موجود معدوم نمی شود» را مطرح می کنیم و لذا نابودی را محال می دانیم.
اما اگر علاوه بر دانش تجربی و فلسفی، مبنای معرفتی و عرفانی داشته باشیم می توانیم بگوییم خداوند توانایی آفرینش هر جهانی را متناسب با مقتضیات آن را دارد و همان طور که می تواند با فرمان «کن فیکون» (بقره، آیه 117) باش پس می باشد. ([موجود] باش پس [فورا موجود] می شود) موجودی را بیافریند.
با قطع فیض از موجود می تواند تمام قالب های آن را بشکند «یوم تبدل الارض غیر الارض والسموات؛ روزی که زمین به غیر این زمین و آسمان ها (به غیر این آسمان ها) مبدل می گردد» (ابراهیم، آیه 48).
لذا وقتی نظام دنیا دگرگون می شود، آن چه که به مقتضای نظام آخرت لازم است تحقق می یابد و ضرورتی ندارد عین همان سنگ ها با عین همان گیاهان و یا حیوانات محشور شوند و روح و حرکت آن موجودات که به وسیله فرشتگان تدبیر می شود «فالمدبرات امرا…؛ و کار (بندگان) را تدبیر می کند» (نازعات، آیه 5). همچنان باقی هستند بدون این که نیاز به تقسیم و انقسام به تعداد موجودات داشته باشند.
برای توضیح بیشتر نسبت به حیوانات توجه شما را به متن زیر جلب می کنیم.
1. آیا رستاخیز براى حیوانات هم وجود دارد؟
شک نیست که نخستین شرط حساب و جزا مسئله عقل و شعور و بدنبال آن تکلیف و مسئولیت است، طرفداران این عقیده مى گویند مدارکى در دست است که نشان مى دهد حیوانات نیز به اندازه خود داراى درک و فهمند، از جمله:
زندگى بسیارى از حیوانات آمیخته با نظام جالب و شگفت انگیزى است که روشنگر سطح عالى فهم و شعور آنها است کیست که درباره مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجیب آنها و نظام شگفت انگیز لانه و کندو، سخنانى نشنیده باشد، و بر درک و شعور تحسین آمیز آنها آفرین نگفته باشد؟ گرچه بعضى میل دارند همه اینها را یک نوع الهام غریزى بدانند، اما هیچ دلیلى بر این موضوع در دست نیست که اعمال آنها به صورت ناآگاه (غریزه بدون عقل) انجام مى شود.
چه مانعى دارد که این اعمال همانطور که ظواهرشان نشان مى دهد ناشى از عقل و درک باشد؟ بسیار مى شود که حیوانات بدون تجربه قبلى در برابر حوادث پیش بینى نشده دست به ابتکار مى زنند، مثلاً گوسفندى که در عمرش گرگ را ندیده براى نخستین بار که آن را مى بیند به خوبى خطرناک بودن این دشمن را تشخیص داده و به هر وسیله که بتواند براى دفاع از خود و نجات از خطر متوسل مى شود.
علاقه اى که بسیارى از حیوانات تدریجا به صاحب خود پیدا مى کنند شاهد دیگرى براى این موضوع است، بسیارى از سگهاى درنده و خطرناک نسبت به صاحبان خود و حتى فرزندان کوچک آنان مانند یک خدمتگذار مهربان رفتار مى کنند.
داستانهاى زیادى از وفاق حیوانات و اینکه آنها چگونه خدمات انسانى را جبران مى کنند در کتابها و در میان مردم شایع است که همه آنها را نمیتوان افسانه دانست. و مسلم است آنها را به آسانى نمى توان ناشى از غریزه دانست، زیرا غریزه معمولاً سرچشمه کارهاى یکنواخت و مستمر است، اما اعمالى که در شرایط خاصى که قابل پیش بینى نبوده بعنوان عکس العمل انجام مى گردد به فهم و شعور شبیه تر است تا به غریزه.
هم امروز بسیارى از حیوانات را براى مقاصد قابل توجهى تربیت مى کنند، سگهاى پلیس براى گرفتن جنایتکاران، کبوترها براى رساندن نامه ها، و بعضى از حیوانات براى خرید جنس از مغازه ها، و حیوانات شکارى براى شکار کردن، آموزش مى بینند و وظائف سنگین خود رابا دقت عجیبى انجام مى دهند، (امروز حتى براى بعضى از حیوانات رسما مدرسه افتتاح کرده اند!)
از همه اینها گذشته، در آیات متعددى از قرآن، مطالبى دیده مى شود که دلیل قابل ملاحظه اى براى فهم و شعور بعضى از حیوانات محسوب مى شود، داستان فرار کردن مورچگان از برابر لشکر سلیمان، و داستان آمدن هدهد به منطقه «سبا و یمن» و آوردن خبرهاى هیجان انگیزبراى سلیمان شاهد این مدعا است.
در روایات اسلامى نیز احادیث متعددى در زمینه رستاخیز حیوانات دیده مى شود، از جمله: از ابوذر نقل شده که مى گوید: ما خدمت پیامبر(ص) بودیم که در پیش روى ما دو بز به یکدیگر شاخ زدند، پیغمبر(ص) فرمود، مى دانید چرا اینها به یکدیگر شاخ زدند؟ حاضران عرض کردند: نه، پیامبر(ص) فرمود ولى خدا مى داند چرا؟ و به زودى در میان آنها داورى خواهد کرد، (تفسیر مجمع البیان و نور الثقلین ذیل آیه بالا).
و در روایتى از طرق اهل تسنن از پیامبر نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: ان الله یحشر هذه الامم یوم القیامة و یقتص من بعضها لبعض حتى یقتص للجماء من القرناء؛خداوند تمام این جنبندگان را روز قیامت بر مى انگیزاند و قصاص بعضى را از بعضى مى گیرد، حتى قصاص حیوانى که شاخ نداشته و دیگرىبى جهت باو شاخ زده است از او خواهد گرفت؛(تفسیر المنار ذیل آیه).
در آیه 5 سوره تکویر نیز مى خوانیم و اذا الوحوش حشرت؛ هنگامیکه وحوش محشور مى شوند اگر معنى این آیه را حشر در قیامت بگیریم (نه حشر و جمع بهنگام پایان این دنیا)یکى دیگر از دلایل نقلى بحث فوق خواهد بود.
2.اگر آنها رستاخیز دارند تکلیف هم دارند
سؤال مهمى که در اینجا پیش مى آید و تا آن حل نشود تفسیر آیه فوق روشن نخواهد شد این است که آیا نمى توانیم قبول کنیم که حیوانات تکالیفى دارند با اینکه یکى از شرایط مسلم تکلیف عقل است و به همین جهت کودک و یا شخص دیوانه از دایره تکلیف بیرون است؟ آیا حیوانات داراى چنان عقلى هستند که مورد تکلیف واقع شوند؟ و آیا مى توان باور کرد که یک حیوان بیش از یک کودک نابالغ و حتى بیش از دیوانگان درک داشته باشد؟ و اگر قبول کنیم که آنها چنان عقل و درکى ندارند چگونه ممکن است تکلیف متوجه آنها شود.
در پاسخ این سؤال باید گفت که تکلیف مراحلى دارد و هر مرحله ادراک و عقلى متناسب خود مى خواهد، تکالیف فراوانى که در قوانین اسلامى براى یک انسان وجود دارد بقدرى است که بدون داشتن یک سطح عالى از عقل و درک انجام آنها ممکن نیست و ما هرگز نمى توانیم چنان تکالیفى را براى حیوانات بپذیریم، زیرا شرط آن، در آنها حاصل نیست، اما مرحله ساده و پائین ترى از تکلیف تصور مى شود که مختصر فهم و شعور براى آن کافى است، ما نمى توانیم چنان فهم و شعور و چنان تکالیفى را بطور کلى درباره حیوانات انکار کنیم.
حتى درباره کودکان و دیوانگانى که پاره اى از مسائل را مى فهمند انکار همه تکالیف مشکل است مثلاً اگر نوجوانان 14 ساله که به حد بلوغ نرسیده ولى کاملاً مطالب را خوانده و فهمیده اند در نظر بگیریم، اگر آنها عمدا مرتکب قتل نفس شوند در حالى که تمام زیانهاى این عمل را مى دانند آیا مى توان گفت هیچ گناهى از آنها سر نزده است؟ قوانین کیفرى دنیا نیز افراد غیر بالغ را در برابر پاره اى از گناهان مجازات مى کند، اگر چه مجازاتهاى آنها مسلما خفیف تر است. بنابراین بلوغ و عقل کامل شرط تکلیف در مرحله عالى و کامل است، در مراحل پائین تر یعنىدر مورد پاره اى از گناهانیکه قبح و زشتى آن براى افراد پائین تر نیز کاملاً قابل درک است بلوغ و عقل کامل را نمى توان شرط دانست.
با توجه به تفاوت مراتب تکلیف، و تفاوت مراتب عقل اشکال بالا در مورد حیوانات نیز حل مى شود.
آیاتى از قرآن کریم اشاره به حشر حیوانات دارد؛ از جمله: الف) ما من دابة من الارض و لا طائر یطیر بجناحیه الاّ امم امثالکم ما فرطّنا فى الکتاب من شى ء ثمّ الىربّهم یُحشرون؛ هیچ جنبنده اى در زمین، و هیچ پرنده اى که با دو بال خود پرواز مى کند، نیست مگر این که امّت هایى همانند شما هستند. ماهیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم، سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى شوند، (انعام / 38). از این که در ذیل آیه فرموده: «ثم…» استفاده مى شودکه مراد از این شباهت، تنها شباهت در احتیاج به خوراک و جفت گیرى و تهیه مسکن نیست؛ بلکه جهت اشتراک دیگرى نیز بین انسان و حیوانات هست که آنها را در مسأله بازگشت به سوى خدا، به انسان تشبیه کرده است.
ب) و اذا الوحوش حُشِرت؛(تکویر، آیه 5). وحوش جمع وحش است و وحش حیوانى است که هرگز با انسان ها اُنس نمى گیرد (مانند درندگان و امثال آن). ظاهر آیه ـ از این جهت که در سیاق آیات توصیف کننده قیامت قرار دارد ـ بیانگر این است که حیوانان وحشى هم در روز قیامت، مانند انسان ها محشور خواهند شد. اما این که پس از محشور شدن چه وضعى خواهند داشت و سر انجام کارشان چه خواهد شد، در کلام خداى تعالى و روایات معتبر، چیزى نیامده است. حال باید دید،ملاک حشر و بازگشت انسان به سوى خدا چیست؟ و آیا همان ملاک، مشترکا در حیوانات نیز وجود دارد؟ بدیهى است که ملاک محشور شدن در انسان، جز نوعى از زندگى ارادى و شعورى ـ که راهى به سوى سعادت یا بدبختى نشان مى دهد ـ نیست. ملاک سعادت تنها همان داشتن شعور و فطرت انسانى است که به کمک پیامبران راه مشروعى از اعتقاد و عمل را به روى او باز مى کند و انسان آن راه را بپیماید، در دنیا و آخرت سعادتمند مى شود. این سنتى است که فطرت هر انسانى، آن را قبول دارد و در دو محور خلاصه مى شود: دعوت به کار خیر و عدل و نهىاز عمل بد و ظلم. آیات بسیارى از قرآن کریم، مؤیّد این نگرش است؛ از جمله: و نفسٍ و ما سوّیها فالهمها فجورها و تقویها؛ و قسم به جان آدمى و آن کس که آن را آفریده و منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است؛ (شمس، آیه 7 و 8).
با تفکّر عمیق در مراحل زندگى حیوانات و در نظر گرفتن حالات مختلفى که هر نوع از حیوانات در مسیر زندگى به خود مى گیرند، روشن مى شود که حیوانات هم مانند انسان، داراى آرا و عقاید فردى و اجتماعى اند و حرکات و سکناتى که در راه بقا و جلوگیرى از نابود شدن از خود نشان مى دهند، همه بر مبناى آن عقاید است؛ یعنى، حیوان نسبت به حاجت هاى خود و این که چگونه مى توان آن ها را برآورده ساخت، داراى شعور، آرا و عقایدى است که همان ها او را مانند انسان، به جلب منافع و دفع ضررها وا مى دارد. حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازه اى،از موهبت اختیار بهره دارند (البته نه به آن قوت و شدّتش که در انسان هست) و نیز داراى سطحى از فهم و شعوراند.
موارد فراوانى است که به برخى از آن شواهد اشاره مى شود:
الف- زیست شناسان در بسیارى از انواع حیوانات (مانند مورچه، زنبور عسل و موریانه) آثار عجیبى از تمدن و نازک کارى هاى ظریفى در صنعت و لطایفى در شیوه اداره مجموعه خود برخورده اند که هرگز نظیر آن ـ جز در بعضى از ملل متمدن ـ دیده نشده است. قرآن کریم مى فرماید: و فى خلقکم و ما یبث من دابه آیات لقوم یوقنون؛ و نیز در آفرینش شما و جنبندگانى که [در سراسر زمین] پراکنده ساخته، نشانه هایى است براى جمعیتى که اهل یقین اند، (جاثیه، آیه 4). این آیات مردم را به شناختن عموم حیوانات و تفکّر در کیفیت خلقت آنها و کارهایى که مى کنند، ترغیب نموده و در آیات دیگرى به عبرتگرفتن از بعضى از آنها (مانند چهارپایان، پرندگان، مورچگان و زنبور عسل) دعوت کرده است وقتى که زندگى بسیارى از حیوانات با نظام جالب و شگفت انگیزى آمیخته است چه مانعى دارد که این اعمال ـ همان طور که ظاهرشان نشان مى دهد ـ ناشى از عقل و درک باشد؟ گرچه بعضى میل دارند همه این ها را یک نوع الهام غریزى بدانند، اما هیچ دلیلى براى این موضوع در دست نیست که اعمال آنها به صورت ناخودآگاه و غریزى ـ بدون عقل ـ انجام مى شود.
ب- با دقت در حالات نفسانى انسان ـ که به وسیله آن افعال اختیارى خود را انجام مى دهد ـ استنباط مى شود که به شعور و اراده احتیاج است. همین شعور و اراده، در سطحى نازل تر، در حیوانات ـ مخصوصا حیوانات اهلى ـ مشاهده مى شود، مثلاً در بعضى موارد حیوان از خودحرکاتى نشان مى دهد که انسان، مى فهمد که این حیوان در انجام دادن آن عمل مردّد است و در بعضى موارد مى بینیم که حیوان با توجه به نهىِ صاحبش ـ از ترس شکنجه و یا به جهت تربیتى که یافته است ـ از انجام دادن عملى خوددارى مى کند. در واقع همه کارهاى حیوان، مانندموش گرفتن گربه و یا فرار موش از گربه نیست که به دلیل روشن بودن نفع آن، بدون بهره گیرى از تفکّر، اراده به عمل اقدام کند، بلکه در بعضى از موارد، صرف علم به وجود آن در برانگیختن اراده کافى نیست؛ چون به نافع بودنش جزم و یقین ندارد انگیزش اراده به سوى آن محتاج به تفکّر است. از این رو ناگزیر است که فکر و شعور خود را به کار اندازد و ببیند آیا نواقص و موانعى همراه آن هست یا نه و این که آیا نافع است یا مُضر؟ در این قبیل موارد، آن قدر فکر خود را به کار مى اندازد، تا به یک طرف احتمالات یقین پیدا کند. اینها دلیل بر این است که در نفوس حیوانات هم، حقیقى به نام اختیار و استعداد حکم کردن به شایسته و ناشایست وجود دارد. او نیز مى تواند یک جا به لزوم فعل حکم کند و جایى دیگر به وجوب ترک آن و ملاک اختیار نیز همین است. البته این صلاحیت، بسیار ضعیف تر از آن مقدارى است که در نزد انسان ها دیده مى شود، (براى مطالعه بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج 5، ص 224).
اما چند نکته درباره حشر حیوانات قابل ذکر است:
1. با توجه به این دلایل و دلیل هاى متعدد دیگر، وقتى صحیح باشد که بگوییم حیوانات هم تا اندازه اى ـ هر چند ضعیف ـ از اختیار سهمى دارند؛ چرا صحیح نباشد احتمال دهیم که خدای سبحان، حد متوسط همان اختیار ضعیف را ملاک تکالیف مخصوص قرار دهد که با افق فهم آنها مناسب باشد و ما از ان اطلاعى نداشته باشیم. خلاصه، راهى باشد که از آن راه، پاداش دادن به حیوان مطیع و مؤاخذه از حیوان سرکش، صحیح باشد و جز خداى سبحان، کسى بر آن آگاهى نداشته باشد؟
2. تکلیف مراحلى دارد و هر مرحله، ادراک و عقلى متناسب با خود مى خواهد. تکالیف فراوانى که در قوانین اسلامى، براى انسان وجود دارد، به قدرى است که بدون داشتن یک سطح عالى از عقل و درک، انجام دادن آنها ممکن نیست و ما هرگز نمى توانیم چنان تکالیفى را براىحیوانات بپذیریم؛ زیرا شرایط آن در حیوانات حاصل نیست. اما مرحله ساده و پایین ترى از تکلیف تصور مى شود که اندکى فهم و شعور، براى آن کافى است. ما نمى توانیم چنان فهم و شعور و تکالیفى را به طور کلى، درباره حیوانات انکار کنیم. حتى درباره کودکان و دیوانگانى که پاره اى از مسائل را مى فهمند، انکار همه تکالیف مشکل است؛ مثلاً نوجوانان چهارده ساله را ـ که به حد بلوغ نرسیده ولى کاملاً مطالب را خوانده و فهمیده اند ـ در نظر بگیریم. اگر آنان مرتکب قتل نفس شوند ـ در حالى که تمام زیان هاى این عمل را مى دانند ـ آیا مى توان گفت که هیچ گناهى از آنان سر نزده است؟ قوانین کیفرى دنیا نیز افراد نابالغ را در برابر پاره اى از گناهان، مجازات مى کنند؛ هر چند مجازات هاى آنان خفیف تر است. بنابراین بلوغ و عقل کامل، شرط تکلیف در مرحله عالى و کامل است و در مراحل پایین تر (یعنى در مورد پاره اى از اعمالى که قُبح وزشتى آن براى افراد پایین تر نیز کاملاً قابل درک است) نمى توان بلوغ و عقل کامل را شرط دانست.
3. در مورد این که آیا حشر حیوانات، شبیه حشر انسان است، یعنى، آنان هم مبعوث شده و اعمالشان حاضر مى شود و بر طبق آن پاداش و کیفر مى بینند یا نه؛ باید گفت: معناى حشر اساسا همین است؛ چرا که حشر در لغت به مفهوم جمع کردن افراد و سوق دادن آنان به سوىانجام کارى است. از آیاتى مانند «انّا من المجرمین منتقمون؛ مسلما ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت» (سجده / 22). و «فلاتحسبن اللّه مُخلف وعده رُسُلَه ان الله عزیز ذوانتقام؛ پس گمان مبر که خدا و عده اى را که به پیامبرانش داده، تخلّف کند؛ چرا که خداوند قادر و انتقام گیرنده است» (ابراهیم، 47). و آیات مشابه آن استفاده مى شود که حکمت حشر، اِنعام و انتقام (جزاى احسان و ظلم) است و چون این دو وصف، در بین حیوانات نیز وجود دارد و اجمالاً بعضى ازآنها را مى بینیم که در عمل خود ظلم مى کنند و برخى دیگر را مشاهده مى کنیم که احسان را رعایت مى کنند؛ از این رو باید بگوییم که حیوانات نیز حشر دارند، (ر.ک: المیزان، ج 7، صص 75 ـ 78، ذیل تفسیر آیات 37 ـ 55 سوره انعام و تفسیر نمونه، ج 5، صص 224 ـ 227).
کشتن حشرات موذی و حیواناتی که اگر آنها را نکشند باعث اذیت و ضرر می شوند و یا با بهداشت محیط و منزل و سلامت انسان منافات دارند, مانند سوسک و مار و عقرب و موش اشکال ندارد و گناه نیست. ولی بهتر است از کشتن حشرات و حیواناتی که اینچنین نیستند و آزاری ندارند, خودداری شود زیرا در روایت آمده که اگر کسی حیوانی را بدون جهت بکشد فردای قیامت مورد مؤاخذه قرار می گیرد. در برخی روایات کشتن حشراتی مانند مورچه مجاز شمرده شده است. در حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده است: « لابأس بقتل النمل آذتک لولم توذک»؛ «کشتن مورچه اشکالی ندارد چه آزاری به تو برساند و چه نرساند. (بحار، ج64، ص268) و در برخی از کشتن زنبور نهی شده است.(همان، ص267) و در برخی روایات کشتن پشه و کک در صورت آزار رساندن مانعی ندارد(همان، ص311) کشتن حیواناتی شبیه مار و عقرب مورد تأکید روایات است اما این مسئله که کشتن حیوانات و حشرات تأثیر منفی در معنویات انسان داشته باشد و آثار سوء معنوی به دنبال داشته باشد، ظاهرا اگر این کار با غرضی معقول و مقبول شرع و عرف انجام شود، چنین تبعات و اثر سویی به دنبال ندارد ولی اگر بدون دلیل و به قصد تفریح و سرگرمی و اغراض دیگری انجام پذیرد و حیوانی بدون دلیل کشته و یا مورد آزار قرار گیرد احتمال دارد آثار سوء معنوی به دنبال داشته باشد. چنان چه در روایات آمده است که اذیت و آزار زنی نسبت به گربه و محروم کردن او از آب و غذا، موجب جهنمی شدن و ورود او به آتش گردید. البته در برخی افراد که حالات معنوی بالا و خاصی دارند، ممکن است کشتن حیواناتی که برای دیگران آثار سویی به دنبال ندارد و امری جایز است برای آنها متناسب با حالات خاص روحی و معنوی آنها، مضر باشد و مانع ارتقای بیشتر معنوی آنها گردد ولی این امری موردی و خاص است نه فراگیر و عام.
درباره حشر حیوانات در آخرت از بعضى آیات چنین به دست مى آید که حیوانات در آخرت محشور مى شوند. در این که حیوانات و گیاهان و حتی جمادات دارای روح و حرکت می باشند تردیدی نیست. اما این که همه اینها در قیامت محشور شوند ضرورت ندارد زیرا قیامت صحنه حسابرسی و بهره گیری از مسؤولیت هاست.
اگر ساختار فکری ما تنها براساس علوم تجربی و طبیعی و یا فلسفی باشد «قانون بقاء ماده و انرژی» و یا «موجود معدوم نمی شود» را مطرح می کنیم و لذا نابودی را محال می دانیم.
اما اگر علاوه بر دانش تجربی و فلسفی، مبنای معرفتی و عرفانی داشته باشیم می توانیم بگوییم خداوند توانایی آفرینش هر جهانی را متناسب با مقتضیات آن را دارد و همان طور که می تواند با فرمان «کن فیکون» (بقره، آیه 117) باش پس می باشد. ([موجود] باش پس [فورا موجود] می شود) موجودی را بیافریند.
با قطع فیض از موجود می تواند تمام قالب های آن را بشکند «یوم تبدل الارض غیر الارض والسموات؛ روزی که زمین به غیر این زمین و آسمان ها (به غیر این آسمان ها) مبدل می گردد» (ابراهیم، آیه 48).
لذا وقتی نظام دنیا دگرگون می شود، آن چه که به مقتضای نظام آخرت لازم است تحقق می یابد و ضرورتی ندارد عین همان سنگ ها با عین همان گیاهان و یا حیوانات محشور شوند و روح و حرکت آن موجودات که به وسیله فرشتگان تدبیر می شود «فالمدبرات امرا…؛ و کار (بندگان) را تدبیر می کند» (نازعات، آیه 5). همچنان باقی هستند بدون این که نیاز به تقسیم و انقسام به تعداد موجودات داشته باشند.
برای توضیح بیشتر نسبت به حیوانات توجه شما را به متن زیر جلب می کنیم.
1. آیا رستاخیز براى حیوانات هم وجود دارد؟
شک نیست که نخستین شرط حساب و جزا مسئله عقل و شعور و بدنبال آن تکلیف و مسئولیت است، طرفداران این عقیده مى گویند مدارکى در دست است که نشان مى دهد حیوانات نیز به اندازه خود داراى درک و فهمند، از جمله:
زندگى بسیارى از حیوانات آمیخته با نظام جالب و شگفت انگیزى است که روشنگر سطح عالى فهم و شعور آنها است کیست که درباره مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجیب آنها و نظام شگفت انگیز لانه و کندو، سخنانى نشنیده باشد، و بر درک و شعور تحسین آمیز آنها آفرین نگفته باشد؟ گرچه بعضى میل دارند همه اینها را یک نوع الهام غریزى بدانند، اما هیچ دلیلى بر این موضوع در دست نیست که اعمال آنها به صورت ناآگاه (غریزه بدون عقل) انجام مى شود.
چه مانعى دارد که این اعمال همانطور که ظواهرشان نشان مى دهد ناشى از عقل و درک باشد؟ بسیار مى شود که حیوانات بدون تجربه قبلى در برابر حوادث پیش بینى نشده دست به ابتکار مى زنند، مثلاً گوسفندى که در عمرش گرگ را ندیده براى نخستین بار که آن را مى بیند به خوبى خطرناک بودن این دشمن را تشخیص داده و به هر وسیله که بتواند براى دفاع از خود و نجات از خطر متوسل مى شود.
علاقه اى که بسیارى از حیوانات تدریجا به صاحب خود پیدا مى کنند شاهد دیگرى براى این موضوع است، بسیارى از سگهاى درنده و خطرناک نسبت به صاحبان خود و حتى فرزندان کوچک آنان مانند یک خدمتگذار مهربان رفتار مى کنند.
داستانهاى زیادى از وفاق حیوانات و اینکه آنها چگونه خدمات انسانى را جبران مى کنند در کتابها و در میان مردم شایع است که همه آنها را نمیتوان افسانه دانست. و مسلم است آنها را به آسانى نمى توان ناشى از غریزه دانست، زیرا غریزه معمولاً سرچشمه کارهاى یکنواخت و مستمر است، اما اعمالى که در شرایط خاصى که قابل پیش بینى نبوده بعنوان عکس العمل انجام مى گردد به فهم و شعور شبیه تر است تا به غریزه.
هم امروز بسیارى از حیوانات را براى مقاصد قابل توجهى تربیت مى کنند، سگهاى پلیس براى گرفتن جنایتکاران، کبوترها براى رساندن نامه ها، و بعضى از حیوانات براى خرید جنس از مغازه ها، و حیوانات شکارى براى شکار کردن، آموزش مى بینند و وظائف سنگین خود رابا دقت عجیبى انجام مى دهند، (امروز حتى براى بعضى از حیوانات رسما مدرسه افتتاح کرده اند!)
از همه اینها گذشته، در آیات متعددى از قرآن، مطالبى دیده مى شود که دلیل قابل ملاحظه اى براى فهم و شعور بعضى از حیوانات محسوب مى شود، داستان فرار کردن مورچگان از برابر لشکر سلیمان، و داستان آمدن هدهد به منطقه «سبا و یمن» و آوردن خبرهاى هیجان انگیزبراى سلیمان شاهد این مدعا است.
در روایات اسلامى نیز احادیث متعددى در زمینه رستاخیز حیوانات دیده مى شود، از جمله: از ابوذر نقل شده که مى گوید: ما خدمت پیامبر(ص) بودیم که در پیش روى ما دو بز به یکدیگر شاخ زدند، پیغمبر(ص) فرمود، مى دانید چرا اینها به یکدیگر شاخ زدند؟ حاضران عرض کردند: نه، پیامبر(ص) فرمود ولى خدا مى داند چرا؟ و به زودى در میان آنها داورى خواهد کرد، (تفسیر مجمع البیان و نور الثقلین ذیل آیه بالا).
و در روایتى از طرق اهل تسنن از پیامبر نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: ان الله یحشر هذه الامم یوم القیامة و یقتص من بعضها لبعض حتى یقتص للجماء من القرناء؛خداوند تمام این جنبندگان را روز قیامت بر مى انگیزاند و قصاص بعضى را از بعضى مى گیرد، حتى قصاص حیوانى که شاخ نداشته و دیگرىبى جهت باو شاخ زده است از او خواهد گرفت؛(تفسیر المنار ذیل آیه).
در آیه 5 سوره تکویر نیز مى خوانیم و اذا الوحوش حشرت؛ هنگامیکه وحوش محشور مى شوند اگر معنى این آیه را حشر در قیامت بگیریم (نه حشر و جمع بهنگام پایان این دنیا)یکى دیگر از دلایل نقلى بحث فوق خواهد بود.
2.اگر آنها رستاخیز دارند تکلیف هم دارند
سؤال مهمى که در اینجا پیش مى آید و تا آن حل نشود تفسیر آیه فوق روشن نخواهد شد این است که آیا نمى توانیم قبول کنیم که حیوانات تکالیفى دارند با اینکه یکى از شرایط مسلم تکلیف عقل است و به همین جهت کودک و یا شخص دیوانه از دایره تکلیف بیرون است؟ آیا حیوانات داراى چنان عقلى هستند که مورد تکلیف واقع شوند؟ و آیا مى توان باور کرد که یک حیوان بیش از یک کودک نابالغ و حتى بیش از دیوانگان درک داشته باشد؟ و اگر قبول کنیم که آنها چنان عقل و درکى ندارند چگونه ممکن است تکلیف متوجه آنها شود.
در پاسخ این سؤال باید گفت که تکلیف مراحلى دارد و هر مرحله ادراک و عقلى متناسب خود مى خواهد، تکالیف فراوانى که در قوانین اسلامى براى یک انسان وجود دارد بقدرى است که بدون داشتن یک سطح عالى از عقل و درک انجام آنها ممکن نیست و ما هرگز نمى توانیم چنان تکالیفى را براى حیوانات بپذیریم، زیرا شرط آن، در آنها حاصل نیست، اما مرحله ساده و پائین ترى از تکلیف تصور مى شود که مختصر فهم و شعور براى آن کافى است، ما نمى توانیم چنان فهم و شعور و چنان تکالیفى را بطور کلى درباره حیوانات انکار کنیم.
حتى درباره کودکان و دیوانگانى که پاره اى از مسائل را مى فهمند انکار همه تکالیف مشکل است مثلاً اگر نوجوانان 14 ساله که به حد بلوغ نرسیده ولى کاملاً مطالب را خوانده و فهمیده اند در نظر بگیریم، اگر آنها عمدا مرتکب قتل نفس شوند در حالى که تمام زیانهاى این عمل را مى دانند آیا مى توان گفت هیچ گناهى از آنها سر نزده است؟ قوانین کیفرى دنیا نیز افراد غیر بالغ را در برابر پاره اى از گناهان مجازات مى کند، اگر چه مجازاتهاى آنها مسلما خفیف تر است. بنابراین بلوغ و عقل کامل شرط تکلیف در مرحله عالى و کامل است، در مراحل پائین تر یعنىدر مورد پاره اى از گناهانیکه قبح و زشتى آن براى افراد پائین تر نیز کاملاً قابل درک است بلوغ و عقل کامل را نمى توان شرط دانست.
با توجه به تفاوت مراتب تکلیف، و تفاوت مراتب عقل اشکال بالا در مورد حیوانات نیز حل مى شود.
آیاتى از قرآن کریم اشاره به حشر حیوانات دارد؛ از جمله: الف) ما من دابة من الارض و لا طائر یطیر بجناحیه الاّ امم امثالکم ما فرطّنا فى الکتاب من شى ء ثمّ الىربّهم یُحشرون؛ هیچ جنبنده اى در زمین، و هیچ پرنده اى که با دو بال خود پرواز مى کند، نیست مگر این که امّت هایى همانند شما هستند. ماهیچ چیز را در این کتاب، فرو گذار نکردیم، سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى شوند، (انعام / 38). از این که در ذیل آیه فرموده: «ثم…» استفاده مى شودکه مراد از این شباهت، تنها شباهت در احتیاج به خوراک و جفت گیرى و تهیه مسکن نیست؛ بلکه جهت اشتراک دیگرى نیز بین انسان و حیوانات هست که آنها را در مسأله بازگشت به سوى خدا، به انسان تشبیه کرده است.
ب) و اذا الوحوش حُشِرت؛(تکویر، آیه 5). وحوش جمع وحش است و وحش حیوانى است که هرگز با انسان ها اُنس نمى گیرد (مانند درندگان و امثال آن). ظاهر آیه ـ از این جهت که در سیاق آیات توصیف کننده قیامت قرار دارد ـ بیانگر این است که حیوانان وحشى هم در روز قیامت، مانند انسان ها محشور خواهند شد. اما این که پس از محشور شدن چه وضعى خواهند داشت و سر انجام کارشان چه خواهد شد، در کلام خداى تعالى و روایات معتبر، چیزى نیامده است. حال باید دید،ملاک حشر و بازگشت انسان به سوى خدا چیست؟ و آیا همان ملاک، مشترکا در حیوانات نیز وجود دارد؟ بدیهى است که ملاک محشور شدن در انسان، جز نوعى از زندگى ارادى و شعورى ـ که راهى به سوى سعادت یا بدبختى نشان مى دهد ـ نیست. ملاک سعادت تنها همان داشتن شعور و فطرت انسانى است که به کمک پیامبران راه مشروعى از اعتقاد و عمل را به روى او باز مى کند و انسان آن راه را بپیماید، در دنیا و آخرت سعادتمند مى شود. این سنتى است که فطرت هر انسانى، آن را قبول دارد و در دو محور خلاصه مى شود: دعوت به کار خیر و عدل و نهىاز عمل بد و ظلم. آیات بسیارى از قرآن کریم، مؤیّد این نگرش است؛ از جمله: و نفسٍ و ما سوّیها فالهمها فجورها و تقویها؛ و قسم به جان آدمى و آن کس که آن را آفریده و منظم ساخته، سپس فجور و تقوا (شرّ و خیرش) را به او الهام کرده است؛ (شمس، آیه 7 و 8).
با تفکّر عمیق در مراحل زندگى حیوانات و در نظر گرفتن حالات مختلفى که هر نوع از حیوانات در مسیر زندگى به خود مى گیرند، روشن مى شود که حیوانات هم مانند انسان، داراى آرا و عقاید فردى و اجتماعى اند و حرکات و سکناتى که در راه بقا و جلوگیرى از نابود شدن از خود نشان مى دهند، همه بر مبناى آن عقاید است؛ یعنى، حیوان نسبت به حاجت هاى خود و این که چگونه مى توان آن ها را برآورده ساخت، داراى شعور، آرا و عقایدى است که همان ها او را مانند انسان، به جلب منافع و دفع ضررها وا مى دارد. حیوانات نیز مانند آدمیان تا اندازه اى،از موهبت اختیار بهره دارند (البته نه به آن قوت و شدّتش که در انسان هست) و نیز داراى سطحى از فهم و شعوراند.
موارد فراوانى است که به برخى از آن شواهد اشاره مى شود:
الف- زیست شناسان در بسیارى از انواع حیوانات (مانند مورچه، زنبور عسل و موریانه) آثار عجیبى از تمدن و نازک کارى هاى ظریفى در صنعت و لطایفى در شیوه اداره مجموعه خود برخورده اند که هرگز نظیر آن ـ جز در بعضى از ملل متمدن ـ دیده نشده است. قرآن کریم مى فرماید: و فى خلقکم و ما یبث من دابه آیات لقوم یوقنون؛ و نیز در آفرینش شما و جنبندگانى که [در سراسر زمین] پراکنده ساخته، نشانه هایى است براى جمعیتى که اهل یقین اند، (جاثیه، آیه 4). این آیات مردم را به شناختن عموم حیوانات و تفکّر در کیفیت خلقت آنها و کارهایى که مى کنند، ترغیب نموده و در آیات دیگرى به عبرتگرفتن از بعضى از آنها (مانند چهارپایان، پرندگان، مورچگان و زنبور عسل) دعوت کرده است وقتى که زندگى بسیارى از حیوانات با نظام جالب و شگفت انگیزى آمیخته است چه مانعى دارد که این اعمال ـ همان طور که ظاهرشان نشان مى دهد ـ ناشى از عقل و درک باشد؟ گرچه بعضى میل دارند همه این ها را یک نوع الهام غریزى بدانند، اما هیچ دلیلى براى این موضوع در دست نیست که اعمال آنها به صورت ناخودآگاه و غریزى ـ بدون عقل ـ انجام مى شود.
ب- با دقت در حالات نفسانى انسان ـ که به وسیله آن افعال اختیارى خود را انجام مى دهد ـ استنباط مى شود که به شعور و اراده احتیاج است. همین شعور و اراده، در سطحى نازل تر، در حیوانات ـ مخصوصا حیوانات اهلى ـ مشاهده مى شود، مثلاً در بعضى موارد حیوان از خودحرکاتى نشان مى دهد که انسان، مى فهمد که این حیوان در انجام دادن آن عمل مردّد است و در بعضى موارد مى بینیم که حیوان با توجه به نهىِ صاحبش ـ از ترس شکنجه و یا به جهت تربیتى که یافته است ـ از انجام دادن عملى خوددارى مى کند. در واقع همه کارهاى حیوان، مانندموش گرفتن گربه و یا فرار موش از گربه نیست که به دلیل روشن بودن نفع آن، بدون بهره گیرى از تفکّر، اراده به عمل اقدام کند، بلکه در بعضى از موارد، صرف علم به وجود آن در برانگیختن اراده کافى نیست؛ چون به نافع بودنش جزم و یقین ندارد انگیزش اراده به سوى آن محتاج به تفکّر است. از این رو ناگزیر است که فکر و شعور خود را به کار اندازد و ببیند آیا نواقص و موانعى همراه آن هست یا نه و این که آیا نافع است یا مُضر؟ در این قبیل موارد، آن قدر فکر خود را به کار مى اندازد، تا به یک طرف احتمالات یقین پیدا کند. اینها دلیل بر این است که در نفوس حیوانات هم، حقیقى به نام اختیار و استعداد حکم کردن به شایسته و ناشایست وجود دارد. او نیز مى تواند یک جا به لزوم فعل حکم کند و جایى دیگر به وجوب ترک آن و ملاک اختیار نیز همین است. البته این صلاحیت، بسیار ضعیف تر از آن مقدارى است که در نزد انسان ها دیده مى شود، (براى مطالعه بیشتر ر.ک: تفسیر نمونه، ج 5، ص 224).
اما چند نکته درباره حشر حیوانات قابل ذکر است:
1. با توجه به این دلایل و دلیل هاى متعدد دیگر، وقتى صحیح باشد که بگوییم حیوانات هم تا اندازه اى ـ هر چند ضعیف ـ از اختیار سهمى دارند؛ چرا صحیح نباشد احتمال دهیم که خدای سبحان، حد متوسط همان اختیار ضعیف را ملاک تکالیف مخصوص قرار دهد که با افق فهم آنها مناسب باشد و ما از ان اطلاعى نداشته باشیم. خلاصه، راهى باشد که از آن راه، پاداش دادن به حیوان مطیع و مؤاخذه از حیوان سرکش، صحیح باشد و جز خداى سبحان، کسى بر آن آگاهى نداشته باشد؟
2. تکلیف مراحلى دارد و هر مرحله، ادراک و عقلى متناسب با خود مى خواهد. تکالیف فراوانى که در قوانین اسلامى، براى انسان وجود دارد، به قدرى است که بدون داشتن یک سطح عالى از عقل و درک، انجام دادن آنها ممکن نیست و ما هرگز نمى توانیم چنان تکالیفى را براىحیوانات بپذیریم؛ زیرا شرایط آن در حیوانات حاصل نیست. اما مرحله ساده و پایین ترى از تکلیف تصور مى شود که اندکى فهم و شعور، براى آن کافى است. ما نمى توانیم چنان فهم و شعور و تکالیفى را به طور کلى، درباره حیوانات انکار کنیم. حتى درباره کودکان و دیوانگانى که پاره اى از مسائل را مى فهمند، انکار همه تکالیف مشکل است؛ مثلاً نوجوانان چهارده ساله را ـ که به حد بلوغ نرسیده ولى کاملاً مطالب را خوانده و فهمیده اند ـ در نظر بگیریم. اگر آنان مرتکب قتل نفس شوند ـ در حالى که تمام زیان هاى این عمل را مى دانند ـ آیا مى توان گفت که هیچ گناهى از آنان سر نزده است؟ قوانین کیفرى دنیا نیز افراد نابالغ را در برابر پاره اى از گناهان، مجازات مى کنند؛ هر چند مجازات هاى آنان خفیف تر است. بنابراین بلوغ و عقل کامل، شرط تکلیف در مرحله عالى و کامل است و در مراحل پایین تر (یعنى در مورد پاره اى از اعمالى که قُبح وزشتى آن براى افراد پایین تر نیز کاملاً قابل درک است) نمى توان بلوغ و عقل کامل را شرط دانست.
3. در مورد این که آیا حشر حیوانات، شبیه حشر انسان است، یعنى، آنان هم مبعوث شده و اعمالشان حاضر مى شود و بر طبق آن پاداش و کیفر مى بینند یا نه؛ باید گفت: معناى حشر اساسا همین است؛ چرا که حشر در لغت به مفهوم جمع کردن افراد و سوق دادن آنان به سوىانجام کارى است. از آیاتى مانند «انّا من المجرمین منتقمون؛ مسلما ما از مجرمان انتقام خواهیم گرفت» (سجده / 22). و «فلاتحسبن اللّه مُخلف وعده رُسُلَه ان الله عزیز ذوانتقام؛ پس گمان مبر که خدا و عده اى را که به پیامبرانش داده، تخلّف کند؛ چرا که خداوند قادر و انتقام گیرنده است» (ابراهیم، 47). و آیات مشابه آن استفاده مى شود که حکمت حشر، اِنعام و انتقام (جزاى احسان و ظلم) است و چون این دو وصف، در بین حیوانات نیز وجود دارد و اجمالاً بعضى ازآنها را مى بینیم که در عمل خود ظلم مى کنند و برخى دیگر را مشاهده مى کنیم که احسان را رعایت مى کنند؛ از این رو باید بگوییم که حیوانات نیز حشر دارند، (ر.ک: المیزان، ج 7، صص 75 ـ 78، ذیل تفسیر آیات 37 ـ 55 سوره انعام و تفسیر نمونه، ج 5، صص 224 ـ 227).
کشتن حشرات موذی و حیواناتی که اگر آنها را نکشند باعث اذیت و ضرر می شوند و یا با بهداشت محیط و منزل و سلامت انسان منافات دارند, مانند سوسک و مار و عقرب و موش اشکال ندارد و گناه نیست. ولی بهتر است از کشتن حشرات و حیواناتی که اینچنین نیستند و آزاری ندارند, خودداری شود زیرا در روایت آمده که اگر کسی حیوانی را بدون جهت بکشد فردای قیامت مورد مؤاخذه قرار می گیرد. در برخی روایات کشتن حشراتی مانند مورچه مجاز شمرده شده است. در حدیثی از حضرت صادق(ع) آمده است: « لابأس بقتل النمل آذتک لولم توذک»؛ «کشتن مورچه اشکالی ندارد چه آزاری به تو برساند و چه نرساند. (بحار، ج64، ص268) و در برخی از کشتن زنبور نهی شده است.(همان، ص267) و در برخی روایات کشتن پشه و کک در صورت آزار رساندن مانعی ندارد(همان، ص311) کشتن حیواناتی شبیه مار و عقرب مورد تأکید روایات است اما این مسئله که کشتن حیوانات و حشرات تأثیر منفی در معنویات انسان داشته باشد و آثار سوء معنوی به دنبال داشته باشد، ظاهرا اگر این کار با غرضی معقول و مقبول شرع و عرف انجام شود، چنین تبعات و اثر سویی به دنبال ندارد ولی اگر بدون دلیل و به قصد تفریح و سرگرمی و اغراض دیگری انجام پذیرد و حیوانی بدون دلیل کشته و یا مورد آزار قرار گیرد احتمال دارد آثار سوء معنوی به دنبال داشته باشد. چنان چه در روایات آمده است که اذیت و آزار زنی نسبت به گربه و محروم کردن او از آب و غذا، موجب جهنمی شدن و ورود او به آتش گردید. البته در برخی افراد که حالات معنوی بالا و خاصی دارند، ممکن است کشتن حیواناتی که برای دیگران آثار سویی به دنبال ندارد و امری جایز است برای آنها متناسب با حالات خاص روحی و معنوی آنها، مضر باشد و مانع ارتقای بیشتر معنوی آنها گردد ولی این امری موردی و خاص است نه فراگیر و عام.