طلسمات

خانه » همه » مذهبی » می خواستم بدانم مگر خداوند بهترین مونس و یاور انسان ها به ویژه انسان های مؤمن و با یقین در زمان تنهایی و غیر از آن نیست؟ پس چرا حضرت علی(ع) درد دل خود را به چاه می فرمود؟

می خواستم بدانم مگر خداوند بهترین مونس و یاور انسان ها به ویژه انسان های مؤمن و با یقین در زمان تنهایی و غیر از آن نیست؟ پس چرا حضرت علی(ع) درد دل خود را به چاه می فرمود؟

یکی از یاران علی(ع) میثم تمار است. میثم از کسانی است که مورد عنایت خاص حضرت علی(ع) بود. علی(ع) اسراری را برای او فاش ساخته بود. به عنوان مثال، روزی حضرت علی(ع) به میثم فرمود: تو را بعد از من می گیرند، دار می زنند، در چوبه دار تو را می زنند، روز سوم دار از بینی و دهان تو خون می ریزد و موهای صورتت با آن خون آلود می گردد تو را با نه نفر بر در خانه عمر و بن حریث دار می زنند و چوب دار تو از آن نه نفر دیگر کوتاه تر خواهد بود. حالا با من بیا تا آن درخت خرمایی که تو را از آن می آویزند نشان بدهم.
علی(ع) و میثم با هم آمدند و آن حضرت چوبه دار میثم را به میثم نشان داد. پس از این پیشگویی شگفت آور، میثم همواره به نزد آن درخت می آمد و در آنجا نماز می خواند و می گفت: خدا تو را برکت بدهد ای درخت که من برای تو آفریده شده ام و تو برای من رشد می کنی و هرگاه به عمر و بن حریث می رسید می گفت: من همسایه تو خواهم شد، رعایت همسایگی مرا بکن.
عمر و بن حریث تصور می کرد که میثم می خواهد در آنجا خانه بخرد و برای همین می گفت: مبارک باشد و می پرسید: خانه ابن مسعود را می خری یا خانه ابن حکم را؟ عمر و بن حریث نمی فهمید که مقصود میثم چیست؟ (منتهی الامال، ج 1، ص 402، چاپ هجرت).
این یکی از مواردی است که علی(ع) برای میثم فاش کرد و میثم، حامل اسرار حضرت علی(ع) بود. از این اسرار، ماها سر در نمی آوریم و فقط خود آنها سر در می آورند.
ماجرای سر در چاه فرو بردن هم یکی از اسراری است که خود حضرت علی(ع) از حقیقت آن آگاه و حتی میثم هم از آن آگاه نشد گرچه حضرت علی اشاره به سر این عمل کرد. در روایتی از میثم تمار آمده است: شبی از شب ها حضرت علی(ع) مرا به صحرا برد. از کوفه خارج شدیم. به مسجد جعفی رسیدیم. آن حضرت چهار رکعت نماز خواند و پس از سلام و تسبیح دست های خود را بلند کرد و گفت: خدایا! تو را چگونه بخوانم در حالی که بنده گناهکار تو هستم و چگونه تو را نخوانم در حالی که عاشق تو هستم. خدایا! با دستان گناه آلود و چشمان امیدوار به سویت آمده ام. خدایا! تو مالک همه نعمت هایی و من اسیر خطاها هستم. آن حضرت پس از دعا به سجده رفت و صورت به خاک گذاشت و یکصد مرتبه گفت: خدایا عفوم کن. پس از این از مسجد خارج شدیم و رفتیم تا به صحرا رسیدیم. حضرت علی(ع) خطی به دور من کشید و فرمود: از این خط بیرون نیا. مرا تنها گذاشت و رفت و در دل تاریکی گم شد.
آن شب، شب تاریکی بود. پیش خودم گفتم: ای میثم! آیا مولا و سرورت را در این بیابان تاریک و با آن همه دشمن تنها رها کردی؟! پس در نزد خدا و پیامبر چه عذری خواهی داشت؟! پس از آن سوگند خوردم که مولایم را پیدا خواهم کرد. به دنبال آن حضرت رفتم و او را جستجو کردم. وقتی آن حضرت را از دور دیدم، به طرفش راه افتادم، وقتی که رسیدم دیدم آن حضرت تا نصف بدن به چاه خم شده است و با چاه سخن می گوید و چاه هم با او سخن می گوید.
وقتی که آن حضرت آمدن مرا احساس کرد پرسید: کیستی؟ گفتم: میثم هستم. فرمود: مگر نگفتم از آن دایره پایت را بیرون مگذار؟! گفتم: نتوانستم تحمل کنم و ترسیدم که دشمنان، بر تو آسیب برسانند. پرسیدند: آیا چیزی از آنچه گفتم شنیدی؟ گفتم: نه سرورم، چیزی نشنیدم. فرمود: ای میثم! وقتی که سینه ام از آنچه در آن دارم احساس تنگی کند، زمین را با دست می کنم و راز خودم را به آن می گویم و هر وقت که زمین گیاه می رویاند، آن گیاه از تخمی است که من کاشته ام (بحار، ج 40، ص 199 و منتهی الامال، ج 1، ص 401).
همانطوری که ملاحظه می کنید خود میثم تمار از این راز علی(ع) سر در نیاورد علی(ع) هم برای میثم فاش نکرد چون میثم تحمل نیاورد و اگر آن شب تحمل می کرد اسراری برای او تعلیم داده می شد.
این حدیث ندارد که حضرت علی(ع) از کسی شکوه و ناله کرده باشد و خود میثم هم نفهمید که حضرت علی چه کاری داشت. میثم چنین فکر کرد که علی(ع) با چاه سخن می گفت. چاه که قابلیت مخاطب بودن را ندارد و علی(ع) انسان کامل است و کار غیر حکیمانه از او سر نمی زند. این یکی از اسراری است که نه برای میثم کشف شد و نه برای ما کشف شده است. آن حضرت در دل شب تاریک و به دور از میثم با عالم بالا ارتباط داشت و این ارتباط خاص آن حضرت است. بر این اساس ما نمی توانیم بگوییم که علی(ع) از دست غم و اندوه و مصیبت هایی که به او رسیده بود، به چاه پناه آورده و درد دل با چاه می کرد. این یک سری بود که حضرت علی(ع) نخواست برای کسی فاش شود وگرنه درد دل کردن نه چاه می خواهد، نه درخت و نه زمین.
علی(ع) خواصی داشت که می توانست با آنها هر درد دلی را در میان بگذارد. بنابراین سر در چاه کردن یکی از کارهای شگفت انگیز آن حضرت است نه این که از ضعف و ناتوانی در برابر مصیبت ها، به چاه درد دل بگوید.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد