«قلب» در قرآن به معانى مختلفى آمده است؛ از جمله:
1- عقل و درک: {/Bإِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ {w1-8w}50:37/}، ق، آیه 37.
2- روح و جان: … {/Bوَ إِذْ زاغَتِ اَلْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ اَلْقُلُوبُ اَلْحَناجِرَ{w9-16w}33:10/}، (احزاب، آیه 10).
3- مرکز عواطف: {/Bسَأُلْقِی فِی قُلُوبِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلرُّعْبَ {w11-16w}8:12/}، (انفال، آیه 12) و {/Bوَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ {w7-15w}3:159/}، (آل عمران، آیه 159).
حال علت این که چرا در قرآن کریم از «دل» با واژه هاى «قلب»، «فؤاد» و «صدر» یاد شده، تفاوت هاى ظریفى است که هر یک از این سه کلمه با یکدیگر دارند:
1- قلب زمانى استفاده مى شود که معمولاً مسأله و موضوع جنبه عاطفى بیشترى داشته باشد.
2- فؤاد به معناى جوشش، افروختگى، پختگى و یا تجزیه و تحلیل و ابتکار به کار مى رود.
مسلم این موضوع پس از تجربه کافى به انسان دست مى دهد و آیه {/Bوَ جَعَلَ لَکُمُ اَلسَّمْعَ {w10-13w}16:78*/}… {/Bوَ اَلْأَبْصارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ{w14-17w}16:78*/} و نیز آیه {/Bإِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً{w9-19w}17:36/} گواه این معنا است.
بنابراین کاربرد کلمه «فوائد» براى اشاره به معنایى ظریف تر بوده است.
3- «صدر» هم، گرچه به معناى سینه است؛ ولى در آیه {/B«یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»{w6-8w}6:125/} به معناى «روح و فکر» آمده است؛ زیرا مرکز حیات و روح نباتى یا حیوانى، در قلب است و قلب در سینه قرار دارد، «سینه» در اصطلاح عربى، به علاقه حال و محل بر قلب و منشأ حیات نیز اطلاق مى گردد. ازاین رو، مراد از صدر، در واقع قلب است.
خلاصه این که چون واژه قلب و فؤاد، تفاوت ظریفى با هم دارند و واژه «صدر» هم محل قلب به شمار مى رود ازاین رو الفاظ یاد شده در قرآن به کار رفته است.
براى آگاهى بیشتر به منابع زیر مراجعه شود:
1- قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، انتشارات دارالکتب الاسلامیه.
2- شعرانى، ابوالحسن، نشر طوبى، انتشارات کتابفروشى اسلامیه.
3- شریعتمدارى، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن، نشر آستانه مقدسه مشهد.
اما بخش دوم سوال:
«قلب سلیم» قلبى است که از ظلم و تاریکى شرک و گناه سالم باشد (تفسیر المیزان، جلد 15) براى اینکه قلب داراى چنین اوصافى باشد، باید مورد مراقبت قرار گیرد و صادرات و واردات آن کنترل شود. از حضرت على «علیه السلام« پرسیدند:
«با چه چیزى می توان به این مقام رسید؟» فرمودند: «کنت بوّباً على باب قلبى، من پاسدار قلبم بودم». یعنى همان طور که براى آب صافى مى گذارند، تا آشغال وارد نشود، آن حضرت نیز مراقب قلب خود، بود تا هر چیزى وارد آن نشود. هر کینه، هر محبت و هر احساسى داخل آن نگردد. و نیز از آن حضرت نقل شده: «القلب مصحف البصر» قلب کتاب چشم است». یعنى چشم با وارداتش محتواى قلب را تشکیل مى دهد. اگر چشم، عبرت، پاکى و آیات را به قلب منتقل کند، قلب به سلامت مى رسد و اگر شهوات و امور حرام را تحویل دهد قلب بیمار مى شود. در حدیثى دیگر مى خوانیم:«قلبها سه دسته هستند:
1. قلبى مشغول به دنیا و مادیات است، که گرفتار فشار و رنج است.
2. قلبى مشغول به امر آخرت است و برایش درجاتى بلند است.
3. قلبى مشغول به مولى و خداى خویش است، پس براى اوست دنیا و عقبى و مولاى او».
قلب دوم و سوم همان قلب سلیم است البته قلب سوم با قلب سلیم هماهنگ تر است. چنین احساسى، تلاشى جدّى را مى طلبد، تا قلب به حیات و نشاط برسد. توبه، توسل و نیایش و خیرخواهى زمینه ساز چنین قلبى است. (به مناجات خمس عشر، مناجات تائبین مراجعه شود)
در پایان یادآور مى شویم که از امام «علیه السلام» در باره قلب سلیم سؤال شد، فرمودند: «آن قلب کسى است که پروردگار خود را ملاقات کند، در حالى که در قلبش جز خدا نباشد و قلبى که در آن شک و شرک باشد، ساقط است. سفارشهاى بسیار در زمینه زهد به خاطر فراغت دلها [از دنیا و میل به] آخرت است».
1- عقل و درک: {/Bإِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ {w1-8w}50:37/}، ق، آیه 37.
2- روح و جان: … {/Bوَ إِذْ زاغَتِ اَلْأَبْصارُ وَ بَلَغَتِ اَلْقُلُوبُ اَلْحَناجِرَ{w9-16w}33:10/}، (احزاب، آیه 10).
3- مرکز عواطف: {/Bسَأُلْقِی فِی قُلُوبِ اَلَّذِینَ کَفَرُوا اَلرُّعْبَ {w11-16w}8:12/}، (انفال، آیه 12) و {/Bوَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ {w7-15w}3:159/}، (آل عمران، آیه 159).
حال علت این که چرا در قرآن کریم از «دل» با واژه هاى «قلب»، «فؤاد» و «صدر» یاد شده، تفاوت هاى ظریفى است که هر یک از این سه کلمه با یکدیگر دارند:
1- قلب زمانى استفاده مى شود که معمولاً مسأله و موضوع جنبه عاطفى بیشترى داشته باشد.
2- فؤاد به معناى جوشش، افروختگى، پختگى و یا تجزیه و تحلیل و ابتکار به کار مى رود.
مسلم این موضوع پس از تجربه کافى به انسان دست مى دهد و آیه {/Bوَ جَعَلَ لَکُمُ اَلسَّمْعَ {w10-13w}16:78*/}… {/Bوَ اَلْأَبْصارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ{w14-17w}16:78*/} و نیز آیه {/Bإِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً{w9-19w}17:36/} گواه این معنا است.
بنابراین کاربرد کلمه «فوائد» براى اشاره به معنایى ظریف تر بوده است.
3- «صدر» هم، گرچه به معناى سینه است؛ ولى در آیه {/B«یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ»{w6-8w}6:125/} به معناى «روح و فکر» آمده است؛ زیرا مرکز حیات و روح نباتى یا حیوانى، در قلب است و قلب در سینه قرار دارد، «سینه» در اصطلاح عربى، به علاقه حال و محل بر قلب و منشأ حیات نیز اطلاق مى گردد. ازاین رو، مراد از صدر، در واقع قلب است.
خلاصه این که چون واژه قلب و فؤاد، تفاوت ظریفى با هم دارند و واژه «صدر» هم محل قلب به شمار مى رود ازاین رو الفاظ یاد شده در قرآن به کار رفته است.
براى آگاهى بیشتر به منابع زیر مراجعه شود:
1- قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، انتشارات دارالکتب الاسلامیه.
2- شعرانى، ابوالحسن، نشر طوبى، انتشارات کتابفروشى اسلامیه.
3- شریعتمدارى، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن، نشر آستانه مقدسه مشهد.
اما بخش دوم سوال:
«قلب سلیم» قلبى است که از ظلم و تاریکى شرک و گناه سالم باشد (تفسیر المیزان، جلد 15) براى اینکه قلب داراى چنین اوصافى باشد، باید مورد مراقبت قرار گیرد و صادرات و واردات آن کنترل شود. از حضرت على «علیه السلام« پرسیدند:
«با چه چیزى می توان به این مقام رسید؟» فرمودند: «کنت بوّباً على باب قلبى، من پاسدار قلبم بودم». یعنى همان طور که براى آب صافى مى گذارند، تا آشغال وارد نشود، آن حضرت نیز مراقب قلب خود، بود تا هر چیزى وارد آن نشود. هر کینه، هر محبت و هر احساسى داخل آن نگردد. و نیز از آن حضرت نقل شده: «القلب مصحف البصر» قلب کتاب چشم است». یعنى چشم با وارداتش محتواى قلب را تشکیل مى دهد. اگر چشم، عبرت، پاکى و آیات را به قلب منتقل کند، قلب به سلامت مى رسد و اگر شهوات و امور حرام را تحویل دهد قلب بیمار مى شود. در حدیثى دیگر مى خوانیم:«قلبها سه دسته هستند:
1. قلبى مشغول به دنیا و مادیات است، که گرفتار فشار و رنج است.
2. قلبى مشغول به امر آخرت است و برایش درجاتى بلند است.
3. قلبى مشغول به مولى و خداى خویش است، پس براى اوست دنیا و عقبى و مولاى او».
قلب دوم و سوم همان قلب سلیم است البته قلب سوم با قلب سلیم هماهنگ تر است. چنین احساسى، تلاشى جدّى را مى طلبد، تا قلب به حیات و نشاط برسد. توبه، توسل و نیایش و خیرخواهى زمینه ساز چنین قلبى است. (به مناجات خمس عشر، مناجات تائبین مراجعه شود)
در پایان یادآور مى شویم که از امام «علیه السلام» در باره قلب سلیم سؤال شد، فرمودند: «آن قلب کسى است که پروردگار خود را ملاقات کند، در حالى که در قلبش جز خدا نباشد و قلبى که در آن شک و شرک باشد، ساقط است. سفارشهاى بسیار در زمینه زهد به خاطر فراغت دلها [از دنیا و میل به] آخرت است».