طلسمات

خانه » همه » مذهبی » هدایت و اضلال الهی

هدایت و اضلال الهی


هدایت و اضلال الهی

۱۳۹۶/۰۲/۱۹


۵۲۱ بازدید

سلام آیا خداوند کسی را که در فکر هدایت هم نباشد آیا راه هدایت را به او میفهماند

علیکم السلام !بله خداوند هدایت تمامى موجودات را اراده کرده است; این موضوع را به دو بیان ارائه می دهیم الف ) چون بنابر آنچه از آیات استفاده مى شود:
1) هدایت الهى به هدایت تکوینى و تشریعى تقسیم مى گردد. هدایت تکوینى که هدایتى عام است به همه ى پدیده هاى هستى تعلق گرفته، و خداوند او را به واسطه ى آنچه در سرشتش نهاده به سوى کمال و هدفى که برایش تعیین کرده به جریان انداخته است. و هدایت تشریعى که هدایتى خاص براى صاحبان عقل و اندیشه است مربوط به امور تشریعى از قبیل اعتقادات حقّه و قوانین الهى بایدها و نبایدها و… مى باشد که به وسیله ى انبیا و ائمه ى معصومین علیهم السلام نسبت به بشر انجام پذیرفته است، و این هدایت نیز منّتى مى باشد بر همه ى انسان ها و نوع بشر از هر دو هدایت برخوردار است.
2) آیات بسیارى بر مختار بودن انسان دلالت مى کند چنانچه مى فرماید: «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و یا ناسپاس» و این حق انتخاب و اختیار، هدایتى تکوینى از ناحیه ى خداست، چراکه منشأ اختیار انسان نمى تواند خود انسان باشد والّا اشکال دور و یا تسلسل پیش مى آید.
3) هستى بر مبناى نظام علّى و معلولى است و سنّت خداى تبارک و تعالى اینگونه است که امور را از مجراى اسباب به جریان اندازد، و در مسئله ى هدایت هم وسیله اى فراهم مى کند تا مطلوب و هدف براى هر کس که او بخواهد روشن گشته، بنده اش در مسیر زندگى به هدف نهایى خود برسد. در نتیجه، بر اساس صریح آیات قرآن، هدایت تکوینى خداوند شامل همه ى موجودات شده و علاوه، انسان مشمول هدایت تشریعى نیز گردیده است، ولى از طرفى چون در سرشت و جوهره ى آدمى اراده و اختیار به صورت تکوینى نهفته شده، او مختار است با یارى جستن از هدایت هاى خاصه ى الهى، زمینه ى هدایت افزونتر را فراهم نماید و یا با چشم بستن بر هدایت هاى خاصه در خلاف جریان هدایت طىّ طریق نماید که سرانجامش کفر و ظلم است. !
آدمى در اصل اختیار داشتن و آزاد بودن مجبور است. زیرا اگر انسان مختار بود که مختار باشد، در آن صورت مى توانست مختار نباشد، در حالى که هیچ انسانى را سراغ نداریم که بتواند مختار نباشد، پس منشأ اختیار انسان، نمى تواند انسان باشد، وإلّا اشکال دور و سلسل پیش مى آید. امّا در کارها و افعالش که به او نسبت داده مى شود، اختیار دارد یعنى انسان به حسب فطرت و طبیعت انسانى اش نسبت به انجام یا ترک کارها آزاد است و این همان هدایت تکوینى است.
4) نظام هستى و سنّت خدا: نظام هستى بر مبناى علّى و معلولى است و سنت خداى تبارک و تعالى بر این جریان یافته که امور را از مجراى اسباب به جریان اندازد، و در مسئله هدایت هم وسیله اى فراهم مى کند تا مطلوب و هدف براى هر که او بخواهد روشن گشته، و بنده اش در مسیر زندگى به هدف نهایى خود برسد.
با عنایت به نکات فوق الذکر، طبق صریح آیات قرآن، هدایت تکوینى خداوند شامل همه موجودات شده و علاوه بر این، انسان مفتخر به هدایت تشریعى الهى نیز گردیده، ولى از آنجا که در سرشت و جوهره ى آدمى تکویناً اراده و اختیار نهفته شده، او مختار است که با یارى جستن از هدایت هاى خاصه ى الهى، زمینه و مقدمه ى هدایتى افزونتر را فراهم نماید، و یا با چشم بستن برهدایت هاى خاصه، در خلاف جریان هدایت طى طریق نماید که سرانجامش کفر و ظلم است، اگر اراده ى خداوند تعلق مى گرفت، مى توانست همانند دیگر پدیده ها، سرشت آدمى را بدون اختیار بیافریند. ولى خداوند هدایت تکوینى و تشریعى اش را شامل حال انسان نمود، و در عین اعطاى آزادى و حق انتخاب، او را مکلف و مسئول نمود تا بدین وسیله حق را از باطل جدا سازد.

ب ) موضوع هدایت الهی را به بیان دیگری ادامه می دهیم :
اقسام هدایت در قرآن : در قرآن مجید از چهار نوع هدایت سخن رفته است:
1. هدایت تکوینى عام ؛
آن همان نظام و مکانیسمى است که خداوند موجودات را طبق آن آفریده است؛ به طورى که تمام هستى هماهنگ و منسجم به سوى غایتى در حرکت و تکاپویند: (ربنا الذى اعطى کل شى ء خلقه ثم هدى) طه (20)، آیه 50.«پروردگار ما کسى است که هر چیزى را خلقتى که در خور او است داده، سپس آن را هدایت کرده است». در برابر این گونه هدایت، هیچ گونه ضلالتى وجود ندارد.

2. هدایت تکوینى اولى خاص ؛
و آن هدایت همه انسان ها از طریق عقل و فطرت به سمت یک سرى از حقایق، اصول و ارزش ها است که از آن به «حجت باطنى» تعبیر شده است. چنین هدایتى چند خصوصیت دارد:
یک. منحصر به انسان ها است.
دو. در میان انسان ها عمومى و استثنا ناپذیر است.
سه. ذاتى و درون بود است.
چهار. در برابر آن هیچ گونه ضلالتى نیست؛ یعنى، خداوند هیچ کس را با فطرت خداگریز و عقلى گمراه کننده، نیافریده است.

3. هدایت تشریعى عام ؛
این گونه هدایت، مخصوص انسان ها و طایفه جن است؛ زیرا تشریع و قانون گذارى در ظرف اختیار و توان کنش هاى انتخابى و گزینش موضوعیت دارد و بدون آن بى معنا است. چنین هدایتى نیز از نظر قرآن، در ظرف خود فراگیر و همگانى است؛ یعنى، خداوند، پیامبران را براى همه انسان ها فرستاده و کتاب آسمانى خود را براى جمیع بشر نازل فرموده است: (ولکل قوم هاد)و (انا ارسلناک کافة للناس). در برابر این گونه هدایت نیز هیچ ضلالتى نیست؛ زیرا ضلالت تشریعى به این معنا است که – نعوذ بالله – خداوند پیامبرانى را براى گمراه سازى برخى از مردم، مبعوث سازد و معارف و احکام و قوانین گمراه کننده اى بر آنان نازل فرماید؛ در حالى که او هرگز چنین نمى کند و از او جز سخن حق، نازل نمى گردد: «ما یقول الا الحق». در این جا چند نکته مهم وجود دارد:
یک. خداوند، به عنوان هادى و شارع، خواستار هدایت همه انسان ها است و از همین رو، دین حق را براى همگان نازل کرده است.
دو. اراده الهى در این زمینه، این است که انسان ها با اختیار خود راه درست را برگزینند، نه جبراً؛ وگرنه مى توانست همه را جبراً به راه درست بکشاند و نیازى هم به بعثت و رسالت نبود. از این رو فرمود: (انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا).
سه. انسان ها در برابر هدایت تشریعى عام – با توجّه به اختیارى که دارند – دوگونه موضع اتخاذ مى کنند: برخى در برابر آن راه تسلیم و انقیاد پیش مى گیرند و گروهى به سرپیچى وطغیان مى پردازند. دقیقاً از همین جا است که به مرحله بعد و نوع دیگرى از هدایت گذر مى کنیم.

4. هدایت تکوینى پاداشى(ثانوى)؛
این هدایت، مخصوص مؤمنان است؛ یعنى، کسانى که با اختیار خویش در برابر هدایت رسولان الهى و نورافشانى هاى عقل و فطرت، تسلیم گشتند؛ خداوند باب هدایت دیگرى برتر از هدایت هاى قسم پیشین بر روى آنان مى گشاید. به عبارت دیگر چون آنان با اختیار خود، از هدایت هاى مراتب پیشین استفاده کردند؛ لذا این نوع هدایت را پاداشى و ثانوى (مترتب برپذیرش هدایت هاى اولى) مى نامند.
فرق اساسى این هدایت با مراتب قبلى، آن است که وجه غالب آنها، جنبه راهنمایى (ارائةالطریق) داشت؛ ولى این مرتبه افزون بر آن خاصیت راهبردى (ایصال الى المطلوب) نیز دارد.
این هدایت تکوینى، با دو قسمى که قبلاً بیان شد (هدایت تکوینى عام و هدایت تکوینى اولى خاص) در این نکته متفاوت اند که آن دو قسم، براى همه انسان ها حاصل بوده و از هیچ کس دریغ نمى شد؛ ولى این قسم اختصاص به مؤمنان دارد. براى توضیح بیشتر این نوع هدایت، اضافه مى کنیم که اگر کسى بعد از آشکار شدن حق و باطل، راه پیامبران الهى را با اختیار خود برگزیند و در آن راه گام بردارد؛ خداوند براى تداوم و تکمیل این هدایت یافتگى، فیض خاص تکوینى خود را شامل حال او مى گرداند و راه را براى او روشن تر و امکان سیر را هموارتر مى گرداند و موانع تکامل او را برطرف مى کند: (فسنیسره للیسرى) ؛ لیل (92)، آیه 7. «به زودى راه آسانى پیش پاى او خواهیم گذاشت» و (والذین اهتدوا زادهم هدى و آتاهم تقواهم) ؛ محمد (47)، آیه 17. «و آنان که به هدایت گراییدند [خدا] آنان را هر چه بیشتر هدایت بخشید و پرهیزگاریشان داد». پس این هدایت، ویژه هدایت یافتگانى است که به اختیار خود طریق هدایت را پیموده اند.
در مقابل این نوع هدایت، «اضلال مجازاتى» قرار دارد؛ یعنى، هرگاه فردى با بهره مندى از تمام امکانات هدایت – اعم از تکوینى و تشریعى، عقل و فطرت، به همراه پیامبر بیرونى – عمداً از راه حق منحرف شود و کتاب الهى را پشت سر گذارد؛ به عنوان مجازات خداوند او را گرفتار گمراهى مى کند؛ یعنى، توفیقات از او سلب شده و نورانیت «اهتدا» به او داده نمى شود، به تعبیر دیگر او را به حال خود وا مى گذارد و هیچ گونه کمکى به او نمى کند، تا به راه انحراف خود ادامه دهد و به دوزخ منتهى گردد: (و ماکان الله لیضل قوماً بعد اذ هداهم حتى یبین لهم ما تتقون) توبه (9)، آیه 115.«و خداوند بر آن نیست که گروهى را پس از آنکه هدایتشان نمود، بى راه بگذارد؛ مگر آن که چیزى را که باید از آن پروا کنند بر ایشان بیان کرده باشد». این آیه به روشنى بیان مى کند که اضلال الهى، بعد از هدایت تشریعى و تکوینى و ارائه طریق است.
تذکر این نکته لازم است که صرف گناه، موجب چنین مجازاتى (اضلال الهى) نیست؛ بلکه کثرت گناه و بخصوص عناد و دشمنى با خدا و طریق حق، موجب چنین اضلالى است. اضافه بر این که اضلال، مجازاتى دائمى نیست و چنانچه شخص تحول درونى پیدا کند، لطف خدا دوباره او را فرا مى گیرد: (ان عدتم عدنا) اسراء (17)، آیه 8. «[ولى ] اگر [به گناه ]بازگردید [ما نیز کیفر شما ]باز مى گردیم». بنابراین هرگز خداوند، در ابتدا کسى را گمراه نمى کند؛ بلکه اساس کار خداوند رحمان، بر آن است که ناقص ها را کامل کند وکامل را به مراحل نهایى کمال رهنمون شود. پس هدایت تکوینى پاداشى و اضلال مجازاتى، منافاتى با اراده انسان ندارد و منجر به جبر نمى شود؛ بلکه در واقع نتیجه عمل اختیارى انسان است که در عین حال سلب اختیار نمى کند.
براى تأکید بیشتر بیان مى کنیم که هدایت، به دو قسم است: گاه «ارائة الطریق» است که همان هدایت تشریعى عام الهى است و گاه «ایصال الى المطلوب» است؛ یعنى، دستگیرى سالک در راه که هدایتى برتر از قسم قبل است و هدایت تکوینى پاداشى مورد بحث، از این نوع مى باشد. تذکر این نکته نیز مفید است که برخوردارى از هدایت پاداشى، شرایط و موازینى دارد که در کتاب هاى اخلاق و سیروسلوک بیان شده است. به طور خلاصه، عواملى براى جلب توفیقات الهى و سلب آنها، وجود دارد که گاه مربوط به عمل انسان است و گاهى مربوط به عقیده و دل انسان است.
نسبت به اضلال مجازاتى اضافه مى کنیم که «ضلالت» همان «نبود هدایت» است؛ یعنى، همین مقدار که هدایت از شخص دریغ شده، اضلال صورت گرفته است؛ چه راه خطا به او نشان داده شود و چه صرفاً سلب هدایت گردد و در اضلال مجازاتى صرفاً همین رخ مى دهد که خداوند، شخص را از نعمت هدایت ویژه و خاص مؤمنان، محروم مى سازد و عوامل بیدارى او را فراهم نمى کند؛ چرا که شخص به واسطه برگزیدن باطل و غوطه خوردن در عمق آن، باطل در وجودش ریشه دوانده و دیگر لیاقت عنایت الهى و توفیقات او را ندارد؛ وگرنه هدایت تکوینى عام و تشریعى، براى او حاصل است. این قسمت به خامه دوست فاضل جناب آقاى حمید هادوى، پاسخ داده شده است.اما انحراف کسانى که پس از سال ها عبادت، از راه حق منحرف شده اند؛ مى تواند به دلایل گوناگون باشد. امکان دارد پایه هاى اعتقادى آنان در انجام عمل صالح ضعیف بوده (ضعف ایمان)، یا نیت صادقانه اى در انجام عمل خویش نداشته اند (نیت نادرست) و یا در اثر برخورد با عوامل سقوط اخلاقى – همچون هواى نفس، دنیا و شیطان – به راه باطل کشانده شده باشند.
باید توجه داشت که ارزش اخلاقى در اسلام، بر بنیان هایى نهاده شده که با سستى در هر یک از آنها، زمینه انحراف و سقوط فراهم خواهد شد؛ مثلاً در نظام اخلاقى اسلام، نیّت نقش محورى دارد و بنیان ارزش اخلاقى و منشأ خوبى ها و بدى ها به شمار مى رود. از نگاه اسلام تنها خوب بودن کار (حسن فعلى)، براى ایجاد ارزش اخلاقى کافى نیست؛ بلکه افزون بر آن، انگیزه فاعل در آن کار نیز باید نیک و الهى باشد (حسن فاعلى). تنها در این صورت است که فعل اخلاقى، براى فاعل آن سعادت بخش است.
خداوند متعال، در سوره «بقره» (آیات 264 و 265) نقش نیّت را در انفاق چنین بازگو مى کند: «داستان کسى که در انفاق خود ریا مى کند، داستان کسى است که تخمى را روى سنگى صاف مى کارد، آنگاه بارانى تند بر آن مى بارد که پس از شست و شو، صاف و پاک باقى مى ماند و هیچ حاصلى از آن به دست نمى آورد. در برابر، مثل صدقات کسانى که اموال خویش را براى طلب خشنودى خدا و استوارى روحشان انفاق مى کنند؛ همچون مثل باغى است که بر فراز پشته اى قرار دارد که اگر رگبار به آن برسد، دو چندان محصول برآورده و اگر رگبارى هم به آن نرسد، ریزش باران آن را بسنده است».
این نیت نیکو و خالص، تنها در سایه ایمان پدیدار مى گردد؛ ولى ایمان هم داراى مراتب بوده و شدت و ضعف مى پذیرد. ازاین رو، ممکن است با ظهور آفاتى؛ چون غفلت، کمبود و نقصان آگاهى، تعلّقات و … متزلزل گشته و آدمى از راه مستقیم منحرف شود.
علاوه بر آنکه هواى نفس، به عنوان عاملى مهم براى سقوط اخلاق، در راه انسان قرار دارد و این عامل چنان قوى است که گاه خداوند متعال، به پیامبران خود خطر فرمانبرى از آن را خاطرنشان ساخته است. خداوند در آیه اى به داود(ع) فرمان مى دهد: در میان مردم به حق حکم کند و از هوا و خواست نفس پیروى نکند که او را از راه خدا گمراه خواهد ساخت. ص (38)، آیه 26.در این میان نقش شیطان و راه کارهاى او براى انحراف آدمى، بسیار برجسته است و چه بسا عابدان و عالمانى که به رغم سالیان سال عبادت، در دام او افتاده اند. در این باب نگا: اخلاق در قرآن، ج 1، صص 65 – 132.
به هر حال باید توجه داشت که خداوند متعال، خواهان فرجام نیک براى بندگان خویش است و این خود ما هستیم که راه انحراف را طىّ کرده و از راه مستقیم گریزانیم.

ممکن است این مطالب هم برای شما مفید باشد:

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد