خانه » همه » مذهبی » هدف از آفرینش جهان هستی چیست؟

هدف از آفرینش جهان هستی چیست؟

براى روشن شدن این مسئله، باید به مطالب زیر توجه کرد:
یکم. هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال یا رفع نقص است؛ براى مثال غذا مى خورد تا رفع گرسنگى و نیاز بدن کند؛ لباس مى پوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ کند؛ ازدواج مى کند براى ارضاى نیازى که در این باره احساس مى نماید. عبادت مى کند تا به کمال نهایى و قرب الهى برسد و خدمت به خلق خدا مى کند، تا کمالات عالى را کسب کند. اما خداوند، هیچ نقصى ندارد تا با افعالش، آن را برطرف سازد و کمالى را فاقد نیست، تا براى رسیدن به آن بکوشد.
دوم. هدف مندى همیشه با نیاز همراه نیست؛ بلکه به هر میزان موجودى کامل تر و بى نیازتر باشد به رفع نیاز دیگران بیشتر اقدام مى کند و این از ویژگى ها و نشانه هاى موجود کامل و مهربان است. خداوند مهربان نیز در جستجوى نفعى براى خود نیست؛ بلکه مهم ترین هدف او، خیر رساندن به دیگران و ایجاد زمینه رشد و کمال براى موجودات است.
از این رو هدف خداوند از آفرینش این است که هر ممکن الوجودى را به کمال ممکن و شایسته آن برساند؛ بدون آنکه در این کار، براى ذات پاک او نتیجه اى داشته باشد. هر امر ممکنى در این جهان، براى خود قابلیت و شایستگى هست شدن و دریافت کمالات وجودى را دارد و گویى همگى با لسان حال درخواست وجود و طلب کمال مى کنند. آفرینش جهان، پاسخ به این سؤال هاى طبیعى و ذاتى اشیاء و در حقیقت به کمال رساندن آنها است.
به دیگر سخن، آفرینش احسان و فیضى است از جانب خدا نسبت به موجودات ممکن. چنین آفرینشى حسن ذاتى دارد و قیام به چنین فعلى؛ جز اینکه خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگرى نیاز ندارد. او با آفرینش، کمالى را افاضه مى کند و وسایل کمال برتر هر موجودى را در اختیار آن مى گذارد. و خوددارى از آن بخل و نقص است؛ پس سزاوار است خداى حکیم و کمال مطلق، جهان را بیافریند و آن را در غایت حکمت و لطافت ایجاد کند. بنابراین آفرینش الهى حکیمانه است؛ هر چند در مرتبه آفرینش، نه نیازى بود و نه نیازمندى؛ چه از ناحیه خالق و چه از ناحیه مخلوقات.
اما از آنجا که خداوند هیچ کمالى را فاقد نیست؛ بلکه عین همه کمالات – از جمله فیاضیت على الاطلاق – است. بنابراین او با آفرینش نیز به فیاض بودن دست نمى یازد؛ بلکه چون واجد کمال فیاضیت است، جهان و انسان را مى آفریند. از همین رو گفته شده است: آفرینش جهان، لازمه فیاض بودن خداوند و تجلّى آن است؛ نه مقدمه و سبب فیاض شدن. بنابراین تلازم بین فیاضیت مطلقه الهى و آفرینش جهان، به معناى آن نیست که «خدا باید جهان را بیافریند تا فیاض باشد»! این تعبیر مستلزم نوعى نیاز است. دقت در توضیحات گذشته، نشان مى دهد که مسئله برعکس است؛ یعنى، خداوند فیاض است و نتیجه آن، آفرینش جهان است جهت آگاهى بیشتر نگا:
الف. عبداللّه، نصرى، فلسفه خلقت انسان، (تهران: مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1379)؛
ب. همو، فلسفه آفرینش، (قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، 1382)؛
پ. محمد تقى، جعفرى، آفرینش و انسان، (قم: دارالتبلیغ اسلامى، چاپ دوم)، بى تا)..
بیان دیگر

«آفرینش» نعمتى است که از الطاف الهى سرچشمه گرفته و اگر چیزى که امکان و شایستگى آفرینش و به وجود آمدن داشت اما آفریده نمى شد آن وقت جاى انتقاد بود. زیرا با نگاه عقل و فطرت به خوبى آشکار مى شود؛ که همیشه «بودن» و «داشتن» بهتر از «نبودن» و «نداشتن» است. اینک هر یک از سه وجه مورد سؤال را جداگانه و به اختصار مورد بررسى قرار مى دهیم:
یکم. آفرینش جهان، لازمه کمال و فیاضیت مطلق الهى است و خوددارى از آفرینش، بخل و منع فیض است و چنین چیزى از ساحت قدس ربوبى به دور است.
دوم. کمال فیاضیت الهى، اقتضا مى کند هر آنچه شایسته آفریده شدن است، بیافریند. از این رو خداوند در کنار آفرینش جمادات، نباتات، حیوانات و ملائکه – که هر یک به تناسب مرتبه وجودى خود داراى کمالاتى محدود و تا حدودى غیراختیارى اند – موجودى با کمالات نامحدود و با دو گرایش زمینى و آسمانى به نام انسان آفرید. این موجود مى تواند با اختیار خود، از همه مخلوقات عالم بالاتر رود و با تکامل اختیارى خود، بزرگ ترین جلوه جمال الهى شود. آفرینش چنین موجودى، نه تنها مقتضاى کمال فیاضیت خداوند، بلکه شایسته ترین موجود براى آفریده شدن است. از این رو خداوند، آفرینش همه چیز را براى او معرفى مى کند براى نمونه مطالعه کنید: بقره (2)، آیه 29 و به آفرینش او تحسین مى گوید ؛ مؤمنون (23)، آیه 14..
سوم. این پرسش را از دو زاویه بررسى مى کنیم:
اولاً، چنان که گذشت کمال فیاضیت الهى اقتضا مى کند که هر آنچه امکان و قابلیت وجود یافتن دارد، بیافریند و از افاضه وجود به آن دریغ و بخل نورزد. پس هر یک از ما به لحاظ امکان ذاتى، قابلیت دریافت فیض الهى را داشته ایم و او نیز به اقتضاى فیاضیت خود ما را آفرید؛ چرا که دریغ از آفرینش ما، منع فیض و مغایر کمالات مطلقه الهى است.
ثانیاً، جهان هستى، نظام مند و بر اساس قانون علیت است. همان گونه که کل جهان آفرینش، معلول خداوند است، در درون جهان آفرینش نیز هر پدیده اى معلول علت خویش است.
ثالثاً، با وجود هر علت، معلول آن نیز ضرورتاً پدید مى آید و تخلف معلول از علت تامه اش محال است.
پدیده هاى هستى به دلیل همین «اصل علیت»، از یک نظم و ارتباط خاصى برخور دارند؛ به گونه اى وجود یک پدیده، متوقف بر وجود صدها پدیده دیگر و مؤثر در صدها پدیده دیگر است. اکنون اگر فرض شود شما با وجود علت تامه پیدایش تان، به دنیا نیایید؛ این، تخلف از اصل علیت و محال است. بنابراین اگر قرار باشد شما به دنیا نیایید، باید علت وجود شما محقق نشود. عدم تحقق علت وجود شما نیز تنها در صورتى ممکن است که علت آن نباشد و همین طور به ترتیب باید هزارها، بلکه میلیون ها یا میلیاردها پدیده دیگر محقق نشود و لازمه آن تغییر اساسى در کل نظام آفرینش بلکه اساساً تعطیل آفرینش، است. پس این فرض که خداوند همه چیز را بیافریند؛ ولى مرا نیافریند، فرض باطل و تصورى خام و عامیانه است. براساس ژرف کاوى هاى فلسفى مى توان گفت: «حذف یک چیز از جهان مساوى با حذف همه است» جهت آگاهى بیشتر بنگرید: شهید مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، صص 121 – 134، تهران: صدرا، 1368..

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد