بهترین مهریه تعلیم معارف دینی است که خداوند ان را مهریه حضرت حوا علیها السلام قرار داد.
خداوند آدم را از گل افرید و به فرشتگان امر فرمود در برابر او حد اعلای خضوع را بجا بیاورند از ان پس ادم به قدرت خدا بخواب رفت و خداوند در ان هنگام حوا را نیز از یک قطعه گل افرید و بعد از ان ادم علیه السلام از حرکت حوا از خواب بیدار شد و به حوا از جانب خدا امر شد که از ادم فاصله بگیر، ادم نگاه کرد انسانی در چهره نیکو که شباهت به چهره خود داشت دید و از او سوال کرد :تو کیستی ؟او پاسخ داد من مخلوقی هستم که خدا مرا با این قیافه که می بینی افریده است .
حضرت ادم عرض کرد :خدایا این شخص با این چهره زیبا که موجب انس من شد کیست؟ خداوند فرمود : این حوا است ایا دوست می داری که او با تو و همراه تو موجب انس تو باشد و با او هم صحبت باشی؟ ادم در پاسخ گفت :بلی خیلی ممنون می شوم و تو را شکر می کنم.
خداوند فرمود از او خواستگاری کن.در این حال خداوند شهوت را نیز در وجود ادم پدید اورد حضرت ادم گفت :پرورگارا من از تو حوا را خواستگاری می کنم اکنون بفرمایید وظیفه من و خواست تو چیست ؟
خداوند فرمود مهریه او این است که معارف دین را به او یاد دهی حضرت ادم قبول کرد خداوند صیغه عقد خواند از ان پس حضرت ادم به حوا گفت اینک به سوی من بیا حوا در جواب گفت تو به طرف من بیا خداوند به حضرت ادم فرمود تو به سوی او برو حضرت صادق (ع) اضافه کرد : اگر این چنین نبود که ادم مامور شد به طرف حوا برود زن ها به سراغ مردها می رفتند و خواستگاری می کردند (حدیث از من لایحضر الفقیه ج 3 ص 379 و 380 و علل الشرایع ج 1 باب 17 )
خداوند آدم را از گل افرید و به فرشتگان امر فرمود در برابر او حد اعلای خضوع را بجا بیاورند از ان پس ادم به قدرت خدا بخواب رفت و خداوند در ان هنگام حوا را نیز از یک قطعه گل افرید و بعد از ان ادم علیه السلام از حرکت حوا از خواب بیدار شد و به حوا از جانب خدا امر شد که از ادم فاصله بگیر، ادم نگاه کرد انسانی در چهره نیکو که شباهت به چهره خود داشت دید و از او سوال کرد :تو کیستی ؟او پاسخ داد من مخلوقی هستم که خدا مرا با این قیافه که می بینی افریده است .
حضرت ادم عرض کرد :خدایا این شخص با این چهره زیبا که موجب انس من شد کیست؟ خداوند فرمود : این حوا است ایا دوست می داری که او با تو و همراه تو موجب انس تو باشد و با او هم صحبت باشی؟ ادم در پاسخ گفت :بلی خیلی ممنون می شوم و تو را شکر می کنم.
خداوند فرمود از او خواستگاری کن.در این حال خداوند شهوت را نیز در وجود ادم پدید اورد حضرت ادم گفت :پرورگارا من از تو حوا را خواستگاری می کنم اکنون بفرمایید وظیفه من و خواست تو چیست ؟
خداوند فرمود مهریه او این است که معارف دین را به او یاد دهی حضرت ادم قبول کرد خداوند صیغه عقد خواند از ان پس حضرت ادم به حوا گفت اینک به سوی من بیا حوا در جواب گفت تو به طرف من بیا خداوند به حضرت ادم فرمود تو به سوی او برو حضرت صادق (ع) اضافه کرد : اگر این چنین نبود که ادم مامور شد به طرف حوا برود زن ها به سراغ مردها می رفتند و خواستگاری می کردند (حدیث از من لایحضر الفقیه ج 3 ص 379 و 380 و علل الشرایع ج 1 باب 17 )