تقوا در اصل از ماده وقایه به معنى نگهدارى یا خویشتن دارى است «1» و به تعبیر دیگر یک نیروى کنترل درونى است که انسان را در برابر طغیان شهوات حفظ مى کند، و در واقع نقش ترمز نیرومندى را دارد که ماشین وجود انسان را در پرتگاهها حفظ و از تندرویهاى خطرناک، باز مى دارد.به همین دلیل امیر مؤمنان على ع تقوا را به عنوان یک دژ نیرومند در برابر خطرات گناه شمرده است، آنجا که مى فرماید:اعلموا عباد اللَّه ان التقوى دار حصن عزیز: بدانید اى بندگان خدا تقوا دژى است مستحکم و غیر قابل نفوذ «2».در احادیث اسلامى و همچنین کلمات دانشمندان، تشبیهات فراوانى براى تجسم حالت تقوا بیان شده است، امیر مؤمنان على ع مى فرماید:الا و ان التقوى مطایا ذلل، حمل علیها اهلها و اعطوا ازمتها، فاوردتهم الجنة:تقوا همچون مرکبى است راهوار که صاحبش بر آن سوار است و زمامش در دست او است و تا دل بهشت او راه پیش مى برد! . نهج البلاغه خطبه 16.
بعضى، تقوا را به حالت کسى تشبیه کرده اند که از یک سرزمین پر از خار عبور مى کند، سعى دارد دامن خود را کاملا برچیند و با احتیاط گام بردارد مبادا نوک خارى در پایش بنشیند، و یا دامنش را بگیرد.عبد اللَّه معتز این سخن را به شعر در آورده است و مى گوید:
خل الذنوب صغیرها و کبیرها فهو التقى و اصنع کماش فوق ارض الشوک یحذر ما یرى
لا تحقرن صغیرة ان الجبال من الحصى گناهان را از کوچک و بزرگ ترک کن که حقیقت تقوا همین است.همچون کسى باش که در یک زمین پر خار با نهایت احتیاط گام بر مى دارد.گناهان صغیره را کوچک مشمر که کوه ها از سنگ ریزه ها تشکیل مى شود «2».
ضمنا از این تشبیه به خوبى استفاده مى شود که تقوا به این نیست که انسان انزوا و گوشه گیرى انتخاب کند، بلکه باید در دل اجتماع باشد و اگر اجتماع آلوده بوده خود را حفظ کند.
در هر صورت این حالت تقوا و کنترل نیرومند معنوى، روشنترین آثار ایمان به مبدء و معاد یعنى خدا و رستاخیز است، و معیار فضیلت و افتخار انسان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب مى شود تا آنجا که جمله إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ به صورت یک شعار جاودانى اسلام در آمده است (حجرات آیه 14).
}.(1)(2) تفسیر ابو الفتوح رازى ج اول ص 62.-تفسیر نمونه، ج 1، ص: 81
على ع مى فرماید:ان تقوى اللَّه مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة:تقوا و ترس از خدا، کلید گشودن هر در بسته اى است، ذخیره رستاخیز، و سبب آزادى از بردگى شیطان و نجات از هر هلاکت است (نهج البلاغه خطبه 230)..ضمنا باید توجه داشت که تقوا داراى شاخه ها و شعبى است، تقواى مالى و اقتصادى، تقواى جنسى، و اجتماعى، و تقواى سیاسى و مانند اینها.[سوره البقرة (2): آیات 6 تا 7];إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (6) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (7) کسانى که کافر شدند براى آنها تفاوت نمى کند که آنان را (از عذاب خداوند) بترسانى یا نترسانى، ایمان نخواهند آورد.. خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده، و بر چشمهاى آنها پرده افکنده شده، و عذاب بزرگى در انتظار آنها است.
تفسیر: گروه دوم، کافران لجوج و سرسخت.این گروه درست در نقطه مقابل متقین و پرهیزگاران قرار دارند و صفات آنها در دو آیه فوق به طور فشرده بیان شده است.در نخستین آیه مى گوید: آنها که کافر شدند (و در کفر و بى ایمانى سخت و لجوجند) براى آنها تفاوت نمى کند که آنان را از عذاب الهى بترسانى یا نترسانى . تقوى که همان خویشتن دارى در برابر گناه، و احساس مسئولیت و تعهد در پیشگاه حق است نخستین برنامه بندگان مؤمن خدا مى باشد، تقوى سپرى است در مقابل آتش و عاملى است بازدارنده در برابر انحراف، تقوى سرمایه بزرگ بازار قیامت، و معیار شخصیت و کرامت انسان در پیشگاه پروردگار است . پس منظور از ایمان و پرهیزگارى تنها ادعاى اسلام و پاى بند بودن به اصول تعلیمات انبیا نیست بلکه حقیقت ایمان و پرهیزگارى همانا نفوذ آن در تمام اعمال و شؤون زندگى است،
حقیقت تقوى
اکنون باید دید حقیقت تقوى این سرمایه بزرگ معنوى و این بزرگترین افتخار انسان با اینهمه امتیازات چیست؟
قرآن اشاراتى دارد که پرده از روى حقیقت تقوى بر مى دارد: در آیات متعددى جاى تقوى را قلب مى شمرد، از جمله مى فرماید:ولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى : آنها که صداى خود را در برابر رسول خدا ص پائین مى آورند و رعایت ادب مى کنند کسانى هستند که خداوند قلوبشان را براى پذیرش تقوى آزموده است (حجرات- 3).قرآن، تقوى را نقطه مقابل فجور ذکر کرده، چنان که در آیه 8 سوره شمس مى خوانیم: فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها: خداوند انسان را آفرید و راه فجور و تقوى را به او نشان داد.قرآن هر عملى را که از روح اخلاص و ایمان و نیت پاک سرچشمه گرفته باشد بر اساس تقوى مى شمرد، چنان که در آیه 108 سوره توبه در باره مسجد قبا که منافقان مسجد ضرار را در مقابل آن ساختند مى فرماید:لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ: مسجدى که از روز نخست بر شالوده تقوى باشد شایسته تر است که در آن نماز بخوانى.از مجموع این آیات به خوبى استفاده مى شود که تقوى همان احساس مسئولیت و تعهدى است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب بر وجود انسان حاکم مى شود و او را از فجور و گناه باز مى دارد، به نیکى و پاکى و عدالت دعوت مى کند، اعمال آدمى را خالص و فکر و نیت او را از آلودگیها مى شوید. تفسیر نمونه، ج 22، ص: 205هنگامى که به ریشه لغوى این کلمه باز مى گردیم نیز به همین نتیجه مى رسیم، زیرا تقوى از وقایة به معنى کوشش در حفظ و نگهدارى چیزى است، و منظور در اینگونه موارد نگهدارى روح و جان از هر گونه آلودگى، و متمرکز ساختن نیروها در امورى است که رضاى خدا در آن است.
بعضى از بزرگان براى تقوى سه مرحله قائل شده اند:
1- نگهدارى نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح.
2- پرهیز از هر گونه گناه اعم از ترک واجب و فعل معصیت.
3- خویشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مى دارد و از حق منصرف مى کند، و این تقواى خواص بلکه خاص الخاص است «1».امیر مؤمنان على ع (در نهج البلاغه) تعبیرات گویا و زنده اى پیرامون تقوى دارد، و تقوى از مسائلى است که در بسیارى از خطب و نامه ها و کلمات قصار حضرت ع روى آن تکیه شده است. در یک جا تقوى را با گناه و آلودگى مقایسه کرده چنین مى گوید:الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها، و خلعت لجمها، فتقحمت بهم فى النار! الا و ان التقوى مطایا ذلل حمل علیها اهلها، و اعطوا ازمتها، فاوردتهم الجنة!:بدانید گناهان همچون مرکبهاى سرکش است که گنهکاران بر آنها سوار مى شوند، و لجامشان گسیخته مى گردد، و آنان را در قعر دوزخ سرنگون مى سازد. اما تقوى مرکبى است راهوار و آرام که صاحبانش بر آن سوار مى شوند، زمام آنها را به دست مى گیرند، و تا قلب بهشت پیش مى تازند! «2».
-بحار الانوار جلد 70 صفحه 136-2-نهج البلاغه خطبه 16.تفسیر نمونه، ج 22، ص: 206
مطابق این تشبیه لطیف، تقوى همان حالت خویشتندارى و کنترل نفس و تسلط بر شهوات است، در حالى که بى تقوایى همان تسلیم شدن در برابر شهوات سرکش و از بین رفتن هر گونه کنترل بر آنها است. و در جاى دیگرى مى فرماید:اعلموا عباد اللَّه ان التقوى دار حصن عزیز، و الفجور دار حصن ذلیل، لا یمنع اهله، و لا یحرز من لجا الیه، الا و بالتقوى تقطع حمة الخطایا:بدانید اى بندگان خدا که تقوا قلعه اى محکم و شکست ناپذیر است، اما فجور و گناه حصارى است سست و بى دفاع که اهلش را از آفات نجات نمى دهد و کسى که به آن پناهنده شود در امان نیست، بدانید انسان تنها به وسیله تقوا از گزند گناه مصون مى ماند «1». و باز در جاى دیگر مى افزاید:فاعتصموا بتقوى اللَّه فان لها حبلا وثیقا عروته و معقلا منیعا ذروته.چنگ به تقواى الهى بزنید که رشته اى محکم و دستگیره اى است استوار و پناهگاهى است مطمئن! «2».از لابلاى مجموع این تعبیرات حقیقت و روح تقوى به خوبى روشن مى شود.
این نکته نیز لازم به یادآورى است که تقوى میوه درخت ایمان است، و به همین دلیل براى به دست آوردن این سرمایه عظیم باید پایه ایمان را محکم ساخت. البته ممارست بر اطاعت، و پرهیز از گناه، و توجه به برنامه هاى اخلاقى، بلکه تقوى را در نفس راسخ مى سازد، و نتیجه آن پیدایش نور یقین و ایمان شهودى در جان انسان است، و هر قدر نور تقوى افزون شود نور یقین نیز افزون خواهد شد، و لذا در روایات اسلامى مى بینیم تقوى یک درجه بالاتر از ایمان و یک درجه پائین تر از یقین شمرده شده! امام على بن موسى الرضا -ع- مى فرماید؟ الایمان فوق الاسلام بدرجة، و التقوى فوق الایمان بدرجة، و الیقین فوق التقوى بدرجة، و ما قسم فى الناس شى ء اقل من الیقین:ایمان یک درجه برتر از اسلام است، و تقوى درجه اى است بالاتر از ایمان و یقین درجه اى برتر از تقوى است و هیچ چیز در میان مردم کمتر از یقین تقسیم نشده است «1»! این بحث را به شعر معروفى که حقیقت تقوى را ضمن مثال روشنى بیان کرده پایان مى دهیم:
خل الذنوب صغیرها و کبیرها فهو التقى و اصنع کماش فوق ارض الشوک یحذر ما یرى
لا تحقرن صغیرة ان الجبال من الحصى =گناهان کوچک و بزرگ را ترک گوى و تقوى همین است.-و همچون کسى باش که از یک خارزار مى گذرد لباس و دامان خود را چنان جمع مى کند که خار بر دامانش ننشیند، و پیوسته مراقب اطراف خویش است! هرگز گناهى را کوچک مشمر که کوه هاى بزرگ از سنگریزه هاى کوچک تشکیل شده!
بحار الانوار جلد 70 صفحه 136.
ان تقوى اللَّه مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة:تقوا و ترس از خدا، کلید گشودن هر در بسته اى است، ذخیره رستاخیز، و سبب آزادى از بردگى شیطان و نجات از هر هلاکت است (نهج البلاغه خطبه 230).
ضمنا باید توجه داشت که تقوا داراى شاخه ها و شعبى است، تقواى مالى و اقتصادى، تقواى جنسى، و اجتماعى، و تقواى سیاسى و مانند اینها.
بعضى، تقوا را به حالت کسى تشبیه کرده اند که از یک سرزمین پر از خار عبور مى کند، سعى دارد دامن خود را کاملا برچیند و با احتیاط گام بردارد مبادا نوک خارى در پایش بنشیند، و یا دامنش را بگیرد.عبد اللَّه معتز این سخن را به شعر در آورده است و مى گوید:
خل الذنوب صغیرها و کبیرها فهو التقى و اصنع کماش فوق ارض الشوک یحذر ما یرى
لا تحقرن صغیرة ان الجبال من الحصى گناهان را از کوچک و بزرگ ترک کن که حقیقت تقوا همین است.همچون کسى باش که در یک زمین پر خار با نهایت احتیاط گام بر مى دارد.گناهان صغیره را کوچک مشمر که کوه ها از سنگ ریزه ها تشکیل مى شود «2».
ضمنا از این تشبیه به خوبى استفاده مى شود که تقوا به این نیست که انسان انزوا و گوشه گیرى انتخاب کند، بلکه باید در دل اجتماع باشد و اگر اجتماع آلوده بوده خود را حفظ کند.
در هر صورت این حالت تقوا و کنترل نیرومند معنوى، روشنترین آثار ایمان به مبدء و معاد یعنى خدا و رستاخیز است، و معیار فضیلت و افتخار انسان و مقیاس سنجش شخصیت او در اسلام محسوب مى شود تا آنجا که جمله إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ به صورت یک شعار جاودانى اسلام در آمده است (حجرات آیه 14).
}.(1)(2) تفسیر ابو الفتوح رازى ج اول ص 62.-تفسیر نمونه، ج 1، ص: 81
على ع مى فرماید:ان تقوى اللَّه مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة:تقوا و ترس از خدا، کلید گشودن هر در بسته اى است، ذخیره رستاخیز، و سبب آزادى از بردگى شیطان و نجات از هر هلاکت است (نهج البلاغه خطبه 230)..ضمنا باید توجه داشت که تقوا داراى شاخه ها و شعبى است، تقواى مالى و اقتصادى، تقواى جنسى، و اجتماعى، و تقواى سیاسى و مانند اینها.[سوره البقرة (2): آیات 6 تا 7];إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (6) خَتَمَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ (7) کسانى که کافر شدند براى آنها تفاوت نمى کند که آنان را (از عذاب خداوند) بترسانى یا نترسانى، ایمان نخواهند آورد.. خدا بر دلها و گوشهاى آنان مهر نهاده، و بر چشمهاى آنها پرده افکنده شده، و عذاب بزرگى در انتظار آنها است.
تفسیر: گروه دوم، کافران لجوج و سرسخت.این گروه درست در نقطه مقابل متقین و پرهیزگاران قرار دارند و صفات آنها در دو آیه فوق به طور فشرده بیان شده است.در نخستین آیه مى گوید: آنها که کافر شدند (و در کفر و بى ایمانى سخت و لجوجند) براى آنها تفاوت نمى کند که آنان را از عذاب الهى بترسانى یا نترسانى . تقوى که همان خویشتن دارى در برابر گناه، و احساس مسئولیت و تعهد در پیشگاه حق است نخستین برنامه بندگان مؤمن خدا مى باشد، تقوى سپرى است در مقابل آتش و عاملى است بازدارنده در برابر انحراف، تقوى سرمایه بزرگ بازار قیامت، و معیار شخصیت و کرامت انسان در پیشگاه پروردگار است . پس منظور از ایمان و پرهیزگارى تنها ادعاى اسلام و پاى بند بودن به اصول تعلیمات انبیا نیست بلکه حقیقت ایمان و پرهیزگارى همانا نفوذ آن در تمام اعمال و شؤون زندگى است،
حقیقت تقوى
قرآن بزرگترین امتیاز را براى تقوى قرار داده و آن را تنها معیار سنجش ارزش انسانها مى شمرد :
إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ ;(حجرات 14)در جاى دیگر تقوى را بهترین زاد و توشه شمرده، مى گوید:وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى ;(بقره- 197).و در جاى دیگر لباس تقوى را بهترین لباس براى انسان مى شمرد وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِکَ خَیْرٌ;(اعراف- 26).و در آیات متعددى یکى از نخستین اصول دعوت انبیاء را تقوى ذکر کرده، و بالآخره در جاى دیگر اهمیت این موضوع را تا آن حد بالا برده که خدا را اهل تقوى مى شمرد، و مى گوید:هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ;(مدثر- 56).اکنون باید دید حقیقت تقوى این سرمایه بزرگ معنوى و این بزرگترین افتخار انسان با اینهمه امتیازات چیست؟
قرآن اشاراتى دارد که پرده از روى حقیقت تقوى بر مى دارد: در آیات متعددى جاى تقوى را قلب مى شمرد، از جمله مى فرماید:ولئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوى : آنها که صداى خود را در برابر رسول خدا ص پائین مى آورند و رعایت ادب مى کنند کسانى هستند که خداوند قلوبشان را براى پذیرش تقوى آزموده است (حجرات- 3).قرآن، تقوى را نقطه مقابل فجور ذکر کرده، چنان که در آیه 8 سوره شمس مى خوانیم: فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها: خداوند انسان را آفرید و راه فجور و تقوى را به او نشان داد.قرآن هر عملى را که از روح اخلاص و ایمان و نیت پاک سرچشمه گرفته باشد بر اساس تقوى مى شمرد، چنان که در آیه 108 سوره توبه در باره مسجد قبا که منافقان مسجد ضرار را در مقابل آن ساختند مى فرماید:لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ: مسجدى که از روز نخست بر شالوده تقوى باشد شایسته تر است که در آن نماز بخوانى.از مجموع این آیات به خوبى استفاده مى شود که تقوى همان احساس مسئولیت و تعهدى است که به دنبال رسوخ ایمان در قلب بر وجود انسان حاکم مى شود و او را از فجور و گناه باز مى دارد، به نیکى و پاکى و عدالت دعوت مى کند، اعمال آدمى را خالص و فکر و نیت او را از آلودگیها مى شوید. تفسیر نمونه، ج 22، ص: 205هنگامى که به ریشه لغوى این کلمه باز مى گردیم نیز به همین نتیجه مى رسیم، زیرا تقوى از وقایة به معنى کوشش در حفظ و نگهدارى چیزى است، و منظور در اینگونه موارد نگهدارى روح و جان از هر گونه آلودگى، و متمرکز ساختن نیروها در امورى است که رضاى خدا در آن است.
بعضى از بزرگان براى تقوى سه مرحله قائل شده اند:
1- نگهدارى نفس از عذاب جاویدان از طریق تحصیل اعتقادات صحیح.
2- پرهیز از هر گونه گناه اعم از ترک واجب و فعل معصیت.
3- خویشتندارى در برابر آنچه قلب آدمى را به خود مشغول مى دارد و از حق منصرف مى کند، و این تقواى خواص بلکه خاص الخاص است «1».امیر مؤمنان على ع (در نهج البلاغه) تعبیرات گویا و زنده اى پیرامون تقوى دارد، و تقوى از مسائلى است که در بسیارى از خطب و نامه ها و کلمات قصار حضرت ع روى آن تکیه شده است. در یک جا تقوى را با گناه و آلودگى مقایسه کرده چنین مى گوید:الا و ان الخطایا خیل شمس حمل علیها اهلها، و خلعت لجمها، فتقحمت بهم فى النار! الا و ان التقوى مطایا ذلل حمل علیها اهلها، و اعطوا ازمتها، فاوردتهم الجنة!:بدانید گناهان همچون مرکبهاى سرکش است که گنهکاران بر آنها سوار مى شوند، و لجامشان گسیخته مى گردد، و آنان را در قعر دوزخ سرنگون مى سازد. اما تقوى مرکبى است راهوار و آرام که صاحبانش بر آن سوار مى شوند، زمام آنها را به دست مى گیرند، و تا قلب بهشت پیش مى تازند! «2».
-بحار الانوار جلد 70 صفحه 136-2-نهج البلاغه خطبه 16.تفسیر نمونه، ج 22، ص: 206
مطابق این تشبیه لطیف، تقوى همان حالت خویشتندارى و کنترل نفس و تسلط بر شهوات است، در حالى که بى تقوایى همان تسلیم شدن در برابر شهوات سرکش و از بین رفتن هر گونه کنترل بر آنها است. و در جاى دیگرى مى فرماید:اعلموا عباد اللَّه ان التقوى دار حصن عزیز، و الفجور دار حصن ذلیل، لا یمنع اهله، و لا یحرز من لجا الیه، الا و بالتقوى تقطع حمة الخطایا:بدانید اى بندگان خدا که تقوا قلعه اى محکم و شکست ناپذیر است، اما فجور و گناه حصارى است سست و بى دفاع که اهلش را از آفات نجات نمى دهد و کسى که به آن پناهنده شود در امان نیست، بدانید انسان تنها به وسیله تقوا از گزند گناه مصون مى ماند «1». و باز در جاى دیگر مى افزاید:فاعتصموا بتقوى اللَّه فان لها حبلا وثیقا عروته و معقلا منیعا ذروته.چنگ به تقواى الهى بزنید که رشته اى محکم و دستگیره اى است استوار و پناهگاهى است مطمئن! «2».از لابلاى مجموع این تعبیرات حقیقت و روح تقوى به خوبى روشن مى شود.
این نکته نیز لازم به یادآورى است که تقوى میوه درخت ایمان است، و به همین دلیل براى به دست آوردن این سرمایه عظیم باید پایه ایمان را محکم ساخت. البته ممارست بر اطاعت، و پرهیز از گناه، و توجه به برنامه هاى اخلاقى، بلکه تقوى را در نفس راسخ مى سازد، و نتیجه آن پیدایش نور یقین و ایمان شهودى در جان انسان است، و هر قدر نور تقوى افزون شود نور یقین نیز افزون خواهد شد، و لذا در روایات اسلامى مى بینیم تقوى یک درجه بالاتر از ایمان و یک درجه پائین تر از یقین شمرده شده! امام على بن موسى الرضا -ع- مى فرماید؟ الایمان فوق الاسلام بدرجة، و التقوى فوق الایمان بدرجة، و الیقین فوق التقوى بدرجة، و ما قسم فى الناس شى ء اقل من الیقین:ایمان یک درجه برتر از اسلام است، و تقوى درجه اى است بالاتر از ایمان و یقین درجه اى برتر از تقوى است و هیچ چیز در میان مردم کمتر از یقین تقسیم نشده است «1»! این بحث را به شعر معروفى که حقیقت تقوى را ضمن مثال روشنى بیان کرده پایان مى دهیم:
خل الذنوب صغیرها و کبیرها فهو التقى و اصنع کماش فوق ارض الشوک یحذر ما یرى
لا تحقرن صغیرة ان الجبال من الحصى =گناهان کوچک و بزرگ را ترک گوى و تقوى همین است.-و همچون کسى باش که از یک خارزار مى گذرد لباس و دامان خود را چنان جمع مى کند که خار بر دامانش ننشیند، و پیوسته مراقب اطراف خویش است! هرگز گناهى را کوچک مشمر که کوه هاى بزرگ از سنگریزه هاى کوچک تشکیل شده!
بحار الانوار جلد 70 صفحه 136.
ان تقوى اللَّه مفتاح سداد و ذخیرة معاد و عتق من کل ملکة و نجاة من کل هلکة:تقوا و ترس از خدا، کلید گشودن هر در بسته اى است، ذخیره رستاخیز، و سبب آزادى از بردگى شیطان و نجات از هر هلاکت است (نهج البلاغه خطبه 230).
ضمنا باید توجه داشت که تقوا داراى شاخه ها و شعبى است، تقواى مالى و اقتصادى، تقواى جنسى، و اجتماعى، و تقواى سیاسى و مانند اینها.