طلسمات

خانه » همه » مذهبی » آیا خانم ها هم می شود که عارف شوند یا مثل اینکه نمی توانند مرجع تقلید شوند؟ در پیش گرفتن طریق سیر و سلوک هم برای خانم ها منع است؟

آیا خانم ها هم می شود که عارف شوند یا مثل اینکه نمی توانند مرجع تقلید شوند؟ در پیش گرفتن طریق سیر و سلوک هم برای خانم ها منع است؟

در رسیدن به کمالات عالى انسانى بین زن و مرد فرقى نمى باشد، همان گونه که مردان مى توانند عشق معنوى داشته باشند زنان هم مى توانند داراى عشق معنوى باشند. عشق در نهاد همه افراد بشر گذاشته شده است و تمام انسان ها عاشقند بدون هیچ فرقى بین زن ومرد. آیات و روایات زیادى تساوى سالکان وصول به عشق حقیقى و حیات روحانى را در زن و مرد به اثبات مى رساند من عمل صالحا من ذکر او انثى و هو مؤمن، فلنحیینه حیوة طیبه…؛هر کس عمل صالحى انجام دهد مرد باشد یا زن در حالى که مؤمن هم باشد حتما او را با حیات پاکیزه احیاء و زنده مى کنیم{»، V(نحل، آیه97). اولاً، این آیه شریفه تصریح دارد که در این باب بین زن و مرد هیچ فرقى نیست. ثانیا، حیات طیبه متفرع بر عمل صالح و ایمان شده است و این خود نکته اى است که به ما مى فهماند این حیات طیبه حیات معنوى و زندگى روحانى (و عشق ملکوتى) است وگرنه لزومى نداشت متفرع بر عمل صالح و ایمان شود زیرا بسیارى از کفار و فساق بهترین حیات مادى و زندگى مرفه و به ظاهر پاکیزه را دارند. ثالثا، فلنحیینه در ادبیات عرب متکلم مع الغیر از باب افعال است مصدر آن احیاء مى باشد یعنى زنده کردن و حیات بخشیدن و این خود دلیل دیگرى است که این حیات طیبه حیات مادى نیست زیرا انسان ها قبل از این که عمل صالح انجام دهند و ایمان آورند زنده بودند وحیات مادى داشتند و حیات مادى آنان متفرع بر عمل صالح و ایمان نبود پس این احیاء و زنده کردن به حیات طیبه که متفرع بر عمل صالح و ایمان است قطعا احیاء به حیات معنوى است نه حیات مادى و در واصل گشتن به این حیات معنوى هیچ فرقى بین مرد و زن گذاشته نشدهاست. خداوند تعالى در قسمتى از حدیث معراج مى فرماید: فمن عمل برضاى الزمه ثلاث خصال… فاذا احبنى احببته و حببته الى خلقى وافتح عین قلبه الى جلالى وعظمتى، فلا اخفى علیه علم خاصة خلقى؛هر کس به رضاى من عمل کند سه خصلت را برایش حتم مى شمرم… (تا این که در ادامه مى فرماید) هرگاه به من محبت (و عشق) ورزد من هم به او محبت مى ورزم و محبوب مخلوقاتم قرارش مى دهم و چشم قلبش را به روى جلال و عظمت خود مى گشایم و علم ویژه خلق خود (و سر باطنى مخلوقاتم) را از او پنهان نمى دارم (و به باطن افراد آگاهش مى سازم)(حدیث معراج، ارشادالقلوب دیلمى، به نقل از الوافى، ملا محسن فیض کاشانى). کسى که چنین مقامى را حائز گردد قطعا عارف مى باشد و این اثر بزرگ فقط متفرع بر این است که انسان محبت و عشق فطرى دل را براى حضرت دوست بپروراند و آن عشق نهانى بالفعل را صرف معشوق حقیقى کند نه به دنبال معشوق کان سراب صفت بدود. در این حدیث شریف هم هیچ فرقى بین مرد و زن نمى گذارد، بنابراین هیچ تفاوتى بین عشق در زن و مرد نیست گوى و میدان براى هر دو آماده است و زنان هم مثل مردان مى توانند با عشق و محبت خدا به مدارج و مراحل بالاى کمال برسند. براى آگاهى بیشتر ر.ک: 1- خودشناسى براى خودسازى محمد تقى مصباح یزدى 2- راه خودسازى جوانان سید محمد تقى قادرى 3- زن در آیینه جمال و جلال جوادى آملى «عشق» نام گیاهى است که در فارسى آن را «پیچک» خوانند (علفى که اطراف بوته هاى انگور و… مى پیچد و چه بسا آن را از کار انداخته و خشک مى کند) و چون شوق موکد نیز شایق را چنان مجذوب معشوق مى گرداند که دیگر خودى نمى بیند و فانى مى شود، آن رااصطلاحا «عشق» گویند. بنابراین در عشق دوگانگى نیست و عاشق جز معشوق و معبود نمى بیند و نمى شناسد و مانند پروانه اى است که درپرتو شمع فروزان محبوب، خود را مى سوزاند. به تعبیر امام راحل (ره): عاشقان روى او را، خانه و کاشانه نیست{ E } مرغ بال و پر شکسته، فکر باغ و لانه نیست گر اسیر روى اویى نیست شو، پروانه شو{ E } پاى بند ملک هستى در خور پروانه نیست مست شو، دیوانه شو، از خویشتن بیگانه شو{ E } آشنا با دوست راهش غیر این بیگانه نیست
فرق عشق حقیقى با عشق هاى مجازى آن است که در دومى دلباخته را هوس جز کام برگرفتن نیست و در واقع او عاشق خویش و در بند نفس خود مى باشد، اما در عشق حقیقى خودى نیست و تنها ذات محبوب است و بس: عاشق روى توأم اى گل بى مثل و مثال{ E } به خدا غیر تو هرگز هوسى نیست مرا
(امام خمینى «ره») اما این که چنین عشقى چگونه حاصل مى شود؟ باید گفت: ریشه این عشق در نهاد و فطرت هر کس نهفته است. زیرا انسان ذاتا عاشق کمال و جمال است و در هر جا جمال و کمالى تشخیص داد، به سمت آن مى گرود. لیکن غالبا کمالات ناقص را مى یابد و دلباختگى وسرسپردگى در برابر آن، حجاب رؤیت جمال و کمال مطلق مى شود. ولى آن کس که ذات جمیل على الاطلاق و کمال مطلقه را بشناسد، به دیگرى دل نخواهد سپرد و جز بدو نخواهد اندیشید. بنابراین اولین توشه این راه معرفت است و معرفت پروردگار از سویى با مطالعه و تدبر و تفکرو از سوى دیگر با پالایش نفس از رذایل و عبودیت و اطاعت کامل از احکام شریعت میسر است. ازاین رو باید دانست که راه دراز و پر خطرى پیش روست. به قول حافظ: الا یا ایها الساقى ادرکأسا و ناولها{ E } که عشق آسان نمود اول ولى افتاد مشکل ها
از طرف دیگر سالک سبیل حق، نیازمند توفیق و دستگیرى و مراقبت است. ازاین رو بر چند نکته تاکید مى شود: 1- التزام به احکام شریعت در همه مراحل، 2- همراهى با استاد، 3- پالایش نفس از رذایل، 4- استعانت از خدا و توسل به اهل بیت(ع)، 5- عزم و اراده قوى و پایدار. جناب عشق را درگه بسى بالاتر از عقل است { E } کسى آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
(حافظ) رسیدن به مقام محبت و عشق الهى مراحل و منازلى را مى طلبد که تا مراحل اولیه طى نشود و آثار آن ظاهر نگردد مراحل بعدى مؤثر و نتیجه بخش نیست ازاین رو باید پله پله باشد و عجله در این راه بسیار خطرناک است. طریق عشق پرآشوب و فتنه است! عادل { E }بیفتد آن که در این راه با شتاب رود
(حافظ) اولین و اساسى ترین راه کسب محبت و عشق الهى، طاعت و بندگى مى باشد. واجبات و عبادات شرعى وقتى خالصانه انجام گیرند به انسان صفا مى بخشند مشروط بر این که گناهان و معاصى به طور کلى ترک شوند هر اندازه انسان بیشتر مراقب خود باشد که گناه نکند و آینهدل را با زنگار گناه تیره نسازد، بیشتر با عبادات خود به دل صفا مى بخشد. انجام واجبات و ترک محرمات قوام و رکن طاعت و بندگى و سرسپردگى به معشوق مى باشد، بنابراین راه عشق را باید از راه عمل به دستورات شرع مقدس شروع کرد. شرع مقدس دوام و پایدارى راه عشق راتأمین مى کند زیرا:

«عشق نبود عاقبت ننگى بود»

راه شریعت جدا شدن از رنگ هاى غیرخدایى است و سر پایدارى آن هم همین است زیرا معشوقکان دروغین فقط چند صباحى فروغ دارند ولى دیر یا زود افول و غروب مى کنند و اشباع گر عشق ژرف انسان نیستند. راه شریعت مصداق حقیقى معشوق دل را وامى نماید ازاین رو به مرور زمان آتش عشق را شعله ورتر مى سازد به جایى میرسد که: وعده وصل چون شود نزدیک Eآتش عشق تیزتر گردد
و خلاصه عشق الهى یعنى رها شدن از عشق اغیار و وقتى انسان رها مى شود که شرایط بندگى را به جان بخرد. على(ع) مى فرمایند: من قام بشرائط العبودیة اهل للعتق؛ هر کس شرایط بندگى را انجام دهد صلاحیت رهایى و آزادگى را دارد، (میزان الحکمه، ج 6، روایت 11319). براى آگاهى بیشتر ر.ک: فطرت، شهید مطهرى و نیز عبادت عاشقانه، استاد کریم محمود حقیقى.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد