دلایل متعددی بر یکتایی خدا وجود دارد. بعد از این که وجود خدا اثبات شد و ثابت شد که واجب الوجود حتما وجود دارد، این سوال مطرح می شود که این موجود یکی است یا چند تاست؟ اولین دلیل ما بر وحدانیت خدا این است که دو تایی یا چندتایی آن غیرقابل اثبات است. وقتی ثابت شد که چیزی وجود دارد شکی نیست که یک مصداق آن حتما وجود دارد، پس یکی بودن آن دلیل نمی خواهد و تا کسی نتوانسته اثبات کند که آن موجود بیش از یک مصداق دارد عقلا حق ندارد برای آن موجود دو یا چند مصداق قائل شود. اما دلیل محکم تر بر یکتایی خدا نیز وجود دارد. خدا یعنی وجود مطلق و نامحدود پس اگر برای خدا دومی فرض شودلازم می آید که هر دو خدا یا یکی از آنها محدود شوند چون دو نامحدود معنی ندارد، دو بودن وقتی معنی پیدا می کند که دو موجود با هم وجه اشتراک و جهت اختلاف داشته باشند یعنی هر کدام کمالی داشته باشد که در دیگری نباشد یا در یکی کمالی باشد که در دیگری نباشد والا لازم می آید که عین هم باشند و دو موجود عین هم معنی ندارد چون لازمه دو بودن تفاوت و تمایز است. و وقتی موجودی فاقد کمالی شد دیگر نامحدود و مطلق نخواهد بود پس خدا نخواهد بود. پس یا یکی از این دو موجود خداست و دیگری خدا نیست یا هر دو خدا نیستند.
در حالی که براهین اثبات خدا ثابت کرده اند که خدایی وجود دارد.
دلیل دوم. همه موجودات عالم (ممکن الوجودها) را یکجا در نظر بگیرید کل این مجموعه باز ممکن الوجود است و هر ممکن الوجودی محتاج به علت است و علت آن نمی تواند ممکن الوجود باشد چون خارج از این مجموعه ممکن الوجودی نیست – چون ما همه ممکن الوجود ها را یکجا فرض کردیم- پس علت آن واجب الوجود است. حال اگر این واجب دو تا چند تا باشد لازم می آید که یک معلول (کل عالم امکان به صورت یکپارچه) از دو علت تامه پدید آید و این محال است – چون فلسفه اثبات شده است که هر معلولی تنها یک علت تامه می تواند داشته باشد- پس واجب الوجود نمی تواند بیش از یکی باشد. و اگر گفته شود که هر کدام از واجب الوجود ها می توانند علت ناقصه عالم باشند. (دو تا با هم تشکیل علت تامه را بدهند) گوییم این امر مستلزم آن است که آن دو واجب الوجود در امر خلقت عالم به هم محتاج باشند و احتیاج از خصوصیات ممکن الوجود است، و واجب الوجود محتاج معنی ندارد.
این که ما در نماز با خدا صحبت می کنیم یک اصلاح عرفی است، در واقع خداست که در نماز با ما صحبت می کند آنچه ما در نماز به خدا می گوییم همه کلام خود اوست سوره حمد کلام خداست سوره ای هم که بعد از حمد خوانده می شود باز کلام خداست. ذکرهای سجده و رکوع را هم از آیات «فسبح باسم ربک العظیم» (واقعه، 74) و «سبح اسم ربک الاعلی» (اعلی،1) اخذ کرده اند، ذکرهای تشهد و سلام نیز به اشکال مختلف در آیات قرآن موجودند و از اینها گذشته نماز را خدا به بشر تعلیم داده است لذا اوست که با زبان خودمان با ما سخن می کنیم. همان طور که در حال قرآن خواندن خداست که با زبان خودمان با ما سخن می گوید.
بنابراین خداست که با زبان خودمان به ما امر می کند که بگو خدا یکی است. و در واقع این تلقینی است از زبان ما بر قلبهایمان یعنی ما از قول خدا به قلب خود امر می کنیم که بگو خدا یکی است. اگر ما واقعا در حال نماز متوجه این امر باشیم و قلب ما این امر را اطاعت کند آنگاه قلب متوجه خدا می شود و از همه چیز بریده می شود و آنگاه خود قلب از خدا می شنود
که قول هو الله احد و آنگاه که به رکوع می رود خدا را با اسم رب العظیم مشاهده می کند و با این اسم را تسبیح می کند و وحدت خدا را می بیند و در تشهد شهادت به یگانگی او می دهد. و نماز معراج انسان مومن است و انسان در هر مرحله از این معراج پیامبر و آل پیامبر را در جلوی خود می بیند چرا که اینان در تمام عوالم امام و جلوداری مردمند و از این روست که به عبودیت و رسالت آن بزرگوار شهادت می دهد و بر او و آتش درود می گوید و آنگاه که به مقصد معراج می رسد که دارالسلام است پیامبر را مشاهده می کند که پیشاپیش همه معراج کنندگان در دارالسلام حاضر است لذا بر او سلام می کند و آنگاه می بیند که فرشتگان و بندگان صالح خدا نیز در در آن مقصد اعلی حضور دارند و خود را در میان آنها و از مامومین حضرات معصومین می یابد پس می گوید السلام علینا و علی عبادالله الصالحین و آنگاه از معراج باز می گردد و چون از دارالسلام آمده است با خود تهفه سلام می آورد و به خطاب به اهل دنیا می گوید: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
ر.ک:
اسرار الصلوه، میرزا جواد ملکی تبریزی
اسرارالصلوه، جوادی آملی
آداب الصلوه، امام خمینی
آموزش عقاید، مصباح یزدی.
در حالی که براهین اثبات خدا ثابت کرده اند که خدایی وجود دارد.
دلیل دوم. همه موجودات عالم (ممکن الوجودها) را یکجا در نظر بگیرید کل این مجموعه باز ممکن الوجود است و هر ممکن الوجودی محتاج به علت است و علت آن نمی تواند ممکن الوجود باشد چون خارج از این مجموعه ممکن الوجودی نیست – چون ما همه ممکن الوجود ها را یکجا فرض کردیم- پس علت آن واجب الوجود است. حال اگر این واجب دو تا چند تا باشد لازم می آید که یک معلول (کل عالم امکان به صورت یکپارچه) از دو علت تامه پدید آید و این محال است – چون فلسفه اثبات شده است که هر معلولی تنها یک علت تامه می تواند داشته باشد- پس واجب الوجود نمی تواند بیش از یکی باشد. و اگر گفته شود که هر کدام از واجب الوجود ها می توانند علت ناقصه عالم باشند. (دو تا با هم تشکیل علت تامه را بدهند) گوییم این امر مستلزم آن است که آن دو واجب الوجود در امر خلقت عالم به هم محتاج باشند و احتیاج از خصوصیات ممکن الوجود است، و واجب الوجود محتاج معنی ندارد.
این که ما در نماز با خدا صحبت می کنیم یک اصلاح عرفی است، در واقع خداست که در نماز با ما صحبت می کند آنچه ما در نماز به خدا می گوییم همه کلام خود اوست سوره حمد کلام خداست سوره ای هم که بعد از حمد خوانده می شود باز کلام خداست. ذکرهای سجده و رکوع را هم از آیات «فسبح باسم ربک العظیم» (واقعه، 74) و «سبح اسم ربک الاعلی» (اعلی،1) اخذ کرده اند، ذکرهای تشهد و سلام نیز به اشکال مختلف در آیات قرآن موجودند و از اینها گذشته نماز را خدا به بشر تعلیم داده است لذا اوست که با زبان خودمان با ما سخن می کنیم. همان طور که در حال قرآن خواندن خداست که با زبان خودمان با ما سخن می گوید.
بنابراین خداست که با زبان خودمان به ما امر می کند که بگو خدا یکی است. و در واقع این تلقینی است از زبان ما بر قلبهایمان یعنی ما از قول خدا به قلب خود امر می کنیم که بگو خدا یکی است. اگر ما واقعا در حال نماز متوجه این امر باشیم و قلب ما این امر را اطاعت کند آنگاه قلب متوجه خدا می شود و از همه چیز بریده می شود و آنگاه خود قلب از خدا می شنود
که قول هو الله احد و آنگاه که به رکوع می رود خدا را با اسم رب العظیم مشاهده می کند و با این اسم را تسبیح می کند و وحدت خدا را می بیند و در تشهد شهادت به یگانگی او می دهد. و نماز معراج انسان مومن است و انسان در هر مرحله از این معراج پیامبر و آل پیامبر را در جلوی خود می بیند چرا که اینان در تمام عوالم امام و جلوداری مردمند و از این روست که به عبودیت و رسالت آن بزرگوار شهادت می دهد و بر او و آتش درود می گوید و آنگاه که به مقصد معراج می رسد که دارالسلام است پیامبر را مشاهده می کند که پیشاپیش همه معراج کنندگان در دارالسلام حاضر است لذا بر او سلام می کند و آنگاه می بیند که فرشتگان و بندگان صالح خدا نیز در در آن مقصد اعلی حضور دارند و خود را در میان آنها و از مامومین حضرات معصومین می یابد پس می گوید السلام علینا و علی عبادالله الصالحین و آنگاه از معراج باز می گردد و چون از دارالسلام آمده است با خود تهفه سلام می آورد و به خطاب به اهل دنیا می گوید: السلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
ر.ک:
اسرار الصلوه، میرزا جواد ملکی تبریزی
اسرارالصلوه، جوادی آملی
آداب الصلوه، امام خمینی
آموزش عقاید، مصباح یزدی.