در ریشه یابی حوادث واقعه عاشورا و تحلیل آن نباید صرفا به شعری که یزید از قول شاعر ‹‹بنی خندف›› که در جاهلیت با خزرجیان در گیر بودند، خوانده استناد کرد، بلکه باید آن را در بستر تاریخی خود و با توجه به بررسی اهداف قیام از زبان امام(ع) و نیز انگیزه های رویارویی یزید با آن تحلیل کرد.در آغاز باید به این نکته توجه داشت که جنگ های میان پیامبر(ص) و مشرکان قریش را به هیچ وجه نمی توان جنگ های قبیله ای به حساب آورد، زیرا هم پیامبر(ص) و هم مردم مکه هر دو از قبیله بزرگ قریش بودند و در هیچ سند تاریخی اعم از اشعار، گفته ها و نقل ها پیرامون حوادث این جنگ ها به سخنی که از آن بوی قبیله گری استشمام شود، بر خورد نمی کنیم.
و این که از این جنگ های با عنوان خشونت پیامبر(ص) یاد کنیم، به هیچ وجه از نظر تاریخی صحیح نیست، زیرا اگر تقابل مشرکان قریش با پیامبر(ص) را در تاریخ بررسی کنیم، مشاهده می کنیم که این قریشیان بودند که با قساوت تمام در مقابل پیامبر(ص) ایستاده و با شکنجه یاران آن حضرت(ص) و به شهادت رساندن شخصیت هایی همچون یاسر و سمیه و تحت فشار قرار دادن پیامبر(ص) در شعب ابی طالب و بالاخره قصد ترور آن حضرت(ص)، خشونت را به اعلا درجه خود رسانیدند.
و کشته شدن تعدادی از بزرگان قریش و از جمله خویشان نزدیک معاویه و یزید در جنگ های بدر و احد طبق قوانین جنگ صورت گرفت زیرا آنان به میدان آمده و مبارز طلبیدند و بالاخره مبارز مسلمانی همچون حضرت علی(ع) یا باید بکشد و یا کشته شود و کشتن در جنگ به هیچ عنوان نام خشونت به خود نمی گیرد.
علاوه بر آن اگر نگاهی به برخورد پیامبر(ص) با قریشیان و از جمله بنی امیه بیفکنیم آن را سر تا سر عطوفت و مهربانی و گذشت و بزرگواری می بینیم تا آنجا که در هنگام فتح مکه، پیامبر(ص) به شدت در مقابل سعد صحابی بزرگوار خود که آن روز را روز جنگ و خشونت معرفی می کرد، ایستادگی کرده و آن روز را به عنوان ‹‹یوم الرحمه؛ روز رحمت و عطوفت›› معرفی کرد و در هنگام فتح مکه، خانه ابوسفیان دشمن دیرین خود را به عنوان خانه امن معرفی کرد و به دنبال تسخیر مکه، همه مکیان را بخشیده و آنها را ‹‹طلقا›› یعنی آزاد شدگان نامید و پس از آن در جنگی که قریشیان به همراه پیامبر(ص) شرکت کرده بودند، برای آنان سهم بیشتری از غنایم قرار داد و بالاخره در سال های پایانی عمر خود، ابوسفیان را به عنوان عامل جمع آوری صدقات نجران برگزیده بود.
پس از وفات پیامبر(ص) نیز سخنی از تعارضات قومی نمی بینیم و این مسأله چنان کم رنگ است که شاهده آنیم که ابوسفیان پس از ماجرای سقیفه به نزد حضرت علی(ع) آمده و از آن که ابوبکر که از قبیله ضعیفی همچون «تمیم» است، حکومت را در دست گرفته، ابراز گلایه می کند و پیشنهاد همکاری به حضرت علی(ع) برای سرنگونی ابوبکر را می دهد، که البته مورد پذیرش حضرت(ع) قرار نمی گیرد.
اگر بخواهیم نمودی از این تعارضات را ببینیم، قاعدتا باید آن را در جنگ صفین مشاهده می کردیم، در حالی که کوچکترین اشاره ای به این تعارضات در این جنگ که میان علی بن ابی طالب(ع) قاتل خویشان معاویه و معاویه بن ابو سفیان است، در وقایع تاریخی و حتی در اشعار مبارزان طرفین نشده است.
فشار آوردن یزید به امام حسین(ع) مبنی بر بیعت کردن، نیز به هیچ وجه رنگ و بوی قبیله ای نداشت، زیرا که این فشار همزمان از سوی یزید بر عبدالله بن زبیر (از طایفه بنی اسد) و عبدالله بن عمر (از قبیله بنی عدی) نیز وارد شد. که بعدها ابن زبیر نیز قیام مسلحانه ای علیه یزید بر پا کرد.
در میان اهداف امام حسین(ع) از قیام در برابر یزید که در لابلای سخنان آن حضرت(ع) یافت می شود، نیز هیچ اشاره ای به مسائل قبیله ای نشده است، بلکه آن حضرت(ع) اهداف خود را از قیام، مسائلی همچون امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح دین پیامبر(ص)، عمل به سیره پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) و بالاخره قیام در برابر فساد و تباهی مطرح می کند.
همچنین در رجزهای واقعه عاشورا که از سوی طرفین نبرد خوانده شده نیز هیچ اشاره ای به تعارضات قومی دیده نمی شود.
و بالاخره به جز این شعر یزید در هیچ موردی پس از واقعه عاشورا به شعر یا سخنی که دلالت بر وقوع واقعه عاشورا در اثر تعارضات قومی بنماید، مشاهده نمی شود.
بنابراین، بسیار سخیفانه است که اهداف عالی نهضت عاشورا را که در کلمات امام حسین(ع) و نیز در گزارش های تاریخی بیان شده نادیده گرفته و تنها آن را با امری موهوم همچون تعارضات قومی و قبیله ای تحلیل نماییم.
و این که از این جنگ های با عنوان خشونت پیامبر(ص) یاد کنیم، به هیچ وجه از نظر تاریخی صحیح نیست، زیرا اگر تقابل مشرکان قریش با پیامبر(ص) را در تاریخ بررسی کنیم، مشاهده می کنیم که این قریشیان بودند که با قساوت تمام در مقابل پیامبر(ص) ایستاده و با شکنجه یاران آن حضرت(ص) و به شهادت رساندن شخصیت هایی همچون یاسر و سمیه و تحت فشار قرار دادن پیامبر(ص) در شعب ابی طالب و بالاخره قصد ترور آن حضرت(ص)، خشونت را به اعلا درجه خود رسانیدند.
و کشته شدن تعدادی از بزرگان قریش و از جمله خویشان نزدیک معاویه و یزید در جنگ های بدر و احد طبق قوانین جنگ صورت گرفت زیرا آنان به میدان آمده و مبارز طلبیدند و بالاخره مبارز مسلمانی همچون حضرت علی(ع) یا باید بکشد و یا کشته شود و کشتن در جنگ به هیچ عنوان نام خشونت به خود نمی گیرد.
علاوه بر آن اگر نگاهی به برخورد پیامبر(ص) با قریشیان و از جمله بنی امیه بیفکنیم آن را سر تا سر عطوفت و مهربانی و گذشت و بزرگواری می بینیم تا آنجا که در هنگام فتح مکه، پیامبر(ص) به شدت در مقابل سعد صحابی بزرگوار خود که آن روز را روز جنگ و خشونت معرفی می کرد، ایستادگی کرده و آن روز را به عنوان ‹‹یوم الرحمه؛ روز رحمت و عطوفت›› معرفی کرد و در هنگام فتح مکه، خانه ابوسفیان دشمن دیرین خود را به عنوان خانه امن معرفی کرد و به دنبال تسخیر مکه، همه مکیان را بخشیده و آنها را ‹‹طلقا›› یعنی آزاد شدگان نامید و پس از آن در جنگی که قریشیان به همراه پیامبر(ص) شرکت کرده بودند، برای آنان سهم بیشتری از غنایم قرار داد و بالاخره در سال های پایانی عمر خود، ابوسفیان را به عنوان عامل جمع آوری صدقات نجران برگزیده بود.
پس از وفات پیامبر(ص) نیز سخنی از تعارضات قومی نمی بینیم و این مسأله چنان کم رنگ است که شاهده آنیم که ابوسفیان پس از ماجرای سقیفه به نزد حضرت علی(ع) آمده و از آن که ابوبکر که از قبیله ضعیفی همچون «تمیم» است، حکومت را در دست گرفته، ابراز گلایه می کند و پیشنهاد همکاری به حضرت علی(ع) برای سرنگونی ابوبکر را می دهد، که البته مورد پذیرش حضرت(ع) قرار نمی گیرد.
اگر بخواهیم نمودی از این تعارضات را ببینیم، قاعدتا باید آن را در جنگ صفین مشاهده می کردیم، در حالی که کوچکترین اشاره ای به این تعارضات در این جنگ که میان علی بن ابی طالب(ع) قاتل خویشان معاویه و معاویه بن ابو سفیان است، در وقایع تاریخی و حتی در اشعار مبارزان طرفین نشده است.
فشار آوردن یزید به امام حسین(ع) مبنی بر بیعت کردن، نیز به هیچ وجه رنگ و بوی قبیله ای نداشت، زیرا که این فشار همزمان از سوی یزید بر عبدالله بن زبیر (از طایفه بنی اسد) و عبدالله بن عمر (از قبیله بنی عدی) نیز وارد شد. که بعدها ابن زبیر نیز قیام مسلحانه ای علیه یزید بر پا کرد.
در میان اهداف امام حسین(ع) از قیام در برابر یزید که در لابلای سخنان آن حضرت(ع) یافت می شود، نیز هیچ اشاره ای به مسائل قبیله ای نشده است، بلکه آن حضرت(ع) اهداف خود را از قیام، مسائلی همچون امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح دین پیامبر(ص)، عمل به سیره پیامبر(ص) و حضرت علی(ع) و بالاخره قیام در برابر فساد و تباهی مطرح می کند.
همچنین در رجزهای واقعه عاشورا که از سوی طرفین نبرد خوانده شده نیز هیچ اشاره ای به تعارضات قومی دیده نمی شود.
و بالاخره به جز این شعر یزید در هیچ موردی پس از واقعه عاشورا به شعر یا سخنی که دلالت بر وقوع واقعه عاشورا در اثر تعارضات قومی بنماید، مشاهده نمی شود.
بنابراین، بسیار سخیفانه است که اهداف عالی نهضت عاشورا را که در کلمات امام حسین(ع) و نیز در گزارش های تاریخی بیان شده نادیده گرفته و تنها آن را با امری موهوم همچون تعارضات قومی و قبیله ای تحلیل نماییم.