۱۳۹۵/۰۸/۰۱
–
۱۱۵ بازدید
سلام :طلبه ای در شهرمان، جریان های تاثیر گذار سیاسی را به سه بخش تقسیم کردند ایا به نظر شما این تفسیم بندی درست است؟ و باید قائل به ان بود؟ ا.این گروه قائل به این است که باید از دم ودم غربی شد ۲ .این گروه قائل است که اسلام را در حد امور معنوی میپذیریم ولی در اموری مثل اقتصاد عملیاتی نیست و این تفکر اقای هاشمی است ۳.اسلام ناب شیعی در تمام عرصه هاحرف برای گفتن دارد
با سلام و احترام خدمت شما فرهیخته گرامی ، آنچه در این تقسیم بندی مطرح شده نتیجه خلط میان دو حوزه نظری است . یکی حوزه مواجهه با تمدن غربی و دیگری قلمرو و گستره دین اسلام .
در حوزه نخست در مورد نحوه مواجهه با تمدن غربی سه رویکرد کلی مطرح شده است .
رویکرد یکم؛ برخی بر این باور هستند که هر آنچه برآمده از غرب است، مطلوب و عالی است و ما به مثابه یک جامعه عقب مانده از قافله پرشتاب پیشرفت و ترقّی ، باید علم و فرهنگ و صنعت و تفکر غربی را به طور کامل جذب کنیم. به تعبیر آن روشنفکر غرب گرای عهد مشروطیت، ما باید از فرق سر تا نوک پا، فرنگی شویم. سعادت و نیکبختی جامعه ایرانی، مرهون گام نهادن در همان راهی است که غربیان چند سده پیش از ما، آنرا پیموده اند.
رویکرد دوم. عده ای معتقدند چون که تمام آنچه مولود و محصول تمدن غرب است، مذموم و نامشروع است، نباید از هیچیک از دستاوردهای غرب در عالم نظر و عمل بهره گرفت و در جامعه اسلامی به کار بست. و به طور کلّی باید تمدن غربی را دفع و طرد کرد.
رویکرد سوم. دسته ای دیگر از اندیشمندان ما بر این باورند که نمی توان و نباید درباره غرب و دستاوردهای آن، حکم کلی و فراگیر صادر نمود؛ نه به طور کامل آن را جذب نمود و نه به طور مطلق دفع و کنار گذاشت بلکه باید در مودر تمدن غرب گزینش حکیمانه انجام داد . استاد شهید مطهری رویکرد سوم را پذیرفته و معتقدند: «برای ما مردم مسلمان مشرق زمین، هیچ ضرورت اجتنابناپذیری [در میان] نیست که [بر اساس آن ناگزیر باشیم] از راهی که آنها [غربیها] رفتهاند، برویم و در هر منجلابی که آنها فرو رفتهاند، فرو رویم. [بلکه] ما باید به زندگی غربی، هوشیارانه بنگریم؛ ضمن استفاده و اقتباس [از] علوم و صنایع و تکنیک و پارهای مقررات اجتماعی قابل تحسین و تقلید آنها، باید از اخذ و تقلید رسوم و عادات و قوانینی که برای خود آنها هزاران بدبختی به وجود آورده است، پرهیز نماییم.»( مرتضی مطهری؛ نظام حقوق زن در اسلام؛ ص ۳۲)
مقام معظم رهبری نیز با توجه به ویژگیهایی منفی تمدن غربی که فرهنگ بی بند باری ,بی دینی , خودپرستی ,گرایش به پول وماده و اصیل دانستن مادیگری و ارزشهای مادی و کنار نهادن معنویت و اخلاق و… است و ناتوانی آن در حل مشکلات امروز بشری ، تمدن غربی را شایسته الگو برداری ندانسته و بر ضرورت ترسیم الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت تأکید داشته و دارند و فرمودند: « علت اینکه این دانش پیشرفته فوق مدرن تمدن و دنیای غرب قادر نیست بشریت را نجات بدهد همین است که با انسانیت همراه نیست هرجایی که دانش باشد اما وجدان و معنویت و اخلاق و عاطفه و احساسات بشری در آن جا غایب باشد بشر از آن دانش سودی نخواهد برد . دانش بدون معنویت و اخلاق بمب اتم می شود به جان بی گناهان می افتد , اسلحه می شود غیر نظامیان را در لبنان و فلسطین اشغالی و دیگر مناطق عالم هدف قرار می دهد.» ( بیانات معظم له در دیدار با پرستاران و جانبازان به مناسبت روز پرستار 19/6/76)همچنین فرمودند : «از غرب مانمی خواستیم و نمی توانستیم الگو بگیریم چون غرب چیزهایی داشت اما به قیمت از دست دادن چیزهای مهمتری بود در غرب علم بود اما اخلاق نبود ثروت بود اما عدالت نبود , فناوری پیشرفته بود اما همراه با تخریب طبیعت و اسارت انسان , اسم دمکراسی و مردم سالاری بود اما در حقیقت سرمایه سالاری بود نه مردم سالاری امروز هم همین طور است.» ( خطبه های نماز جمعه تهران 23/2/79)
در عین حال فرمودند « نفی غرب به هیچ وجه به معنی نفی تکنولوژی و علم و پیشرفت و تجربه های غرب نیست , نفی غرب به معنای نفی سلطه غرب است » ( بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از جوانان 13/11/78) همچنین فرمودند: « ما با تحمیل فرهنگ غرب بر ملتهای مسلمان مخالفیم فرهنگ غرب , فرهنگی است که در عین برخورداری از نقاط مثبت , نقاط منفی هم دارد , ما معتقد به تبادل فرهنگی هستیم ما می گوییم ملتی مثل ملت ایران یا دیگر ملل مسلمان باید در میان فرهنگهای عالم نگاه کنند و آنچه که برایشان مفید و بدرد بخور است جذب و از آن استفاده کنند ,آنچه راهم که برایشان لازم و مفید نیست باید طرد کنند اما دولتهای غربی , سردمداران نظامهای استکباری و به خصوص آمریکا اصرار دارند با انواع و اقسام طرق , فسادو بی بندباری را که جزو خصوصیات فرهنگ غربی است را به ملتهای مسلمان و کشورهای اسلامی تزیق و تحمیل کنند.»( خطبه های نماز جمعه تهران 14/3/73)
روشن است که نوع نگاه افراد و جریان های سیاسی به تمدن غرب در نحوه تعامل و برنامه ریزی و سیاست گذاریهای آنان بسیار تأثیر گذار می باشد . اگر یک فرد و جریان سیاسی ، تمدن غربی را به عنوان یک الگو و شاخص برای پیشرفت در نظر بگیرد در عرصه اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی نیز بر اساس آن برنامه ریزی خواهد نمود در این نگاه نظام سرمایه داری الگوی پیشرفت و توسعه اقتصادی است و در عرصه سیاسی نیز باید جا پای تمدن غربی گذاشت و در مسیر لیبرال دموکراسی با لعاب اسلامی گام برداریم اما در مقابل مجموعه هایی که به دنبال طرد تمدن غربی هستند ، رویکرد دیگری را دنبال خواهند کرد و بر اساس رویکرد سوم ، حکومت اسلامی باید بر اساس شرایط و نیازهای خود الگوی متناسب با فرهنگ اسلامی ایرانی خود ترسیم نماید گرچه از دستاوردهای مثبت غرب تا جایی که بر خلاف مبانی و فرهنگ اسلامی ایرانی ما نباشد نیز می توان استفاده نمود .
حوزه دوم مربوط به گستره دین است و اینکه آیا گستره دین، تمامی نیازهای فردی و اجتماعی انسان را در مقام تبیین و به صورت حداکثری در بر میگیرد یا اینکه شارع مقدس در این زمینه به حداقلها بسنده کرده است؟
به طور کلی دیدگاههای مختلف درباب قلمرو دین را میتوان به دو دیدگاه عمده تقسیم کرد: 1- دیدگاه حداقلی 2- دیدگاه حداکثری
براساس دیدگاه حداقلی یا انتظار حداقلی از دین قلمرو دین در امور اجتماعی، سیاسی و اخلاقی و فقهی به حداقل تحویل و کاهش یافته است و شارع مقدس در این موارد حداقل لازم را به ما آموخته است نه بیش از آن را، در واقع بینش حداقلی خود را در امور آخرتی محدود و منحصر کرده و در امور دنیایی هم به حداقل لازم بسنده کرده است.
اما نظریه دین حداکثری، جامع نگر بوده و هر دو امور دنیایی و آخرتی را شامل میشود. به عبارت دیگر رسالت و جهتگیری دعوت انبیا محدود به تامین سعادت آخرتی انسان نیست و نیازمندیهای بشر در عرصه اجتماع و سیاست، اقتصاد، تعلیم و تربیت و … را نیز در برمیگیرد.
نظریه حداقلی دین، میان گروهی از روشنفکران و نواندیشان دینی از مهندس بازرگان گرفته تا سروش رواج دادرد اینان با محصور کردن دین در سعادت آخرتی، منکر دخالت و حضوردین در عرصه اجتماع و امور سیاسی هستند و بدین طریق دین را سکولاریزه کرده، به جدایی دین از سیاست ( یا دین و دنیا) قائل هستند.
اگر نگاهی به تعالیم دین اسلام داشته باشیم ، اذعان خواهیم کرد که بخش عمده ای از مباحث دین مربوط به مسایل سیاسی ، اجتماعی است و جامعیت دین اسلام و کامل بودن آن اقتضا می کند که در کنار توجه به مسائل فردی و عبادی به مسائل اجتماعی نیز توجه داشته باشد و قلمرو دین تمامی ابعاد زندگی انسان را دربر بگیرد. بنابر این «دین , موعظه و نصیحت و تعلیم محض مسائل فردی بدون اجتماعی , و مسائل اخلاقی و اعتقادی بدون سیاسی و نظامی و مانند آن نیست , بلکه احکام اجتماعی و سیاسی نیز دارد … اگر اسلام نظارت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و دفاع دارد , اگر حدود و مقررات و قوانین اجتماعی و جامع دارد , این نشان می دهد که اسلام یک تشکیلات همه جانبه و یک حکومت است و تنها به مساله اخلاق و عرفان و وظیفه فرد نسبت به خالق خود یا نسبت به انسان های دیگر نپرداخته است , اگر اسلام راه را به انسان نشان می دهد و در کنارش از او مسئولیت می طلبد , اگر اسلام آمده است تا جلوی همه مکتب های باطل را بگیرد و تجاوز و طغیان طواغیت را درهم کوبد , چنین انگیزه ای , بدون حکومت و چنین هدفی , بدون سیاست هرگز ممکن نیست .»( جوادی آملی , عبد الله , ولایت فقیه , ولایت فقاهت و عدالت , قم: مرکز نشر اسرا, 1379, ص 73- 76)
بررسی قرآن کریم (سوره بقره ، آیه 43- 183، سوره آل عمران ،آیه 103، سوره نساء ، آیه 73، سوره مائده ، آیه 38، سوره انعام ، آیه 38، سوره انفال ، آیه 60، سوره توبه ، آیه 5، 73، 123، سوره نحل ، آیه 89، سوره حجرات ، آیه 10- 11-12، سوره نور ، آیه 2) نشان می دهد که دین اسلام ، از سویی مبدأ و معاد و وحی و رسالت را به عنوان مسایل اعتقادی طرح نموده و از سوی دیگر ، به بحث از فضایل و رذایل اخلاقی و تحصیل و ترک هر یک پرداخته است و از سوی سوم ، مسایل فردی و عبادی را ارایه نموده و در بعد دیگر ، احکام اجتماعی و اقتصادی و نظامی و سیاسی ، حدود و قصاص و دیات و جنگ و دفاع و امر به معروف و نهی از منکر را برای حفظ و حراست از احکام دینی و حکومت اسلامی به مسلمانان اعطا فرموده است .» (جوادی آملی ، عبد الله , ولایت فقیه ، پیشین ، ص 67-68)
بر این اساس ، آنچه پس از تفکیک دین از سیاست باقی خواهد ماند ، بخشی از دین است نه دین کامل و دینداری کامل و نمی توان دین را منحصر به مسایل فردی و عبادی نمود و در حوزه مسایل سیاسی و اجتماعی دین را دخالت نداد و مدعی دینداری بود .
حضرت امام فرمودند: «اسلام دین سیاست است، با تمام شئونى که سیاست دارد. این نکته براى هر کسى که کمترین تدبّرى در احکام حکومتى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى اسلام بکند، آشکار مى گردد. پس هر که را گمان بر او برود که دین از سیاست جدا است، نه دین را شناخته و نه سیاست را».(صحیفه نور، ج 1، ص 6)
از این رو گستره مسایل فقهی نیز همه مسایل عبادی ، اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و… را دربرگرفته و نمی توان حوزه ای را خارج از قلمرو فقه برشمرد . حضرت امام دراین باره فرمودند: «آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه کنید؛ هفت، هشت تایش کتابى است که مربوط به عبادات است. باقى اش مربوط به سیاسات و اجتماع و معاشرات و این طور چیزها است. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، بُعد ضعیفش را گرفتیم». (صحیفه نور، ج 2، ص 180)
« سیاست موفق بدون دین»
گرچه می توان در سایه سیاست غیر دینی به موفقیت ها و پیشرفت های دست یافت ، اما به دلیل فقدان جامعیت عقل بشری و درک کامل نیازهای خود ، این موفقیت ها کامل نبوده و نمی تواند شرایط مناسب تری برای زندگی شایسته انسان به ارمغان بیاورد ، زیرا در نظام های سیاسی غیر دینی ، معیار و ملاک تنظیم قوانین ، خواست و آرای مردم و قرار داد اجتماعی است و از آنجا که نوع بشر با جهل و هوا پرستی همراه است ، اشراف لازم نسبت به نیازهای حقیقی خود ندارد و در نهایت آنچه در سایه این قوانین به دست خواهد آمد ، نمی تواند نیازهای معنوی و روحی انسان را که اساس انسانیت او را شکل می دهد را برآورده نماید و تنها در سایه پیشرفت مادی ، پیشرفت تکنولوژیکی و صنعتی به دست خواهد آمد ، اما این ها سعادت معنوی را برای بشر به همراه نمی آورد .
به تعبیر دیگر ، سیاست غیر دینی اگر سیاست شیطانی و با فریب و دروغ همراه نباشد ، درنهایت سیاست حیوانی است و تأمین کننده ابعاد مادی انسان و چنین سیاستی نمی تواند حیات انسانی شایسته آنها را فراهم نماید .حضرت امام در این باره فرمودند: «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد، و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزى که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمى توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آنها به علماى بیدار اسلام. و هر ملتى علماى بیدارش در زمانى که آن ملت نبیشان بوده است. اینکه مى گویند شما دخالت در سیاست نکنید و بگذارید براى ما، شماها سیاستتان، سیاست صحیحتان هم یک سیاست حیوانى است. آنهایى که فاسدند، سیاستشان سیاست شیطانى است. آنهایى که صحیح راه مى برند باز سیاستى است که راجع به مرتبه حیوانیت انسان، راجع به رفاه این عالم، راجع به حیثیاتى که در این عالم هست راه مى برند. لکن انبیا، هم این عالم را و هم آن عالم را هدایت مى کنند. مردم را به این راه و آنچه که صلاح ملت است، صلاح جامعه است. اینها آنها را به آن صلاح دعوت مى کنند. و صلاح مادى و معنوى از مرتبه اوّل تا آخرى که انسان مراتب کمال دارد. سیاستمداران اسلامى، سیاستمداران روحانى، انبیا- علیهم السلام- شغلشان سیاست است. دیانت؛ همان سیاستى است که مردم را از اینجا حرکت مى دهد و تمام چیزهایى که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است. آنها را از آن راه مى برد که صلاح مردم است که همان صراط مستقیم است.» (صحیفه امام , ج13, ص 432-433)
گرچه ممکن است به دلیل نفوذ تمدن غرب و نظام سرمایه داری و تلاش گسترده غرب برای نشان دادن برتری فرهنگ و تمدن خود با بهره گیری از تبلیغات گستره و غول های رسانه ای و تأثیرات فریبنده ظاهر تمدن غربی در سایه پیشرفت های تکنولوژیکی و صنعتی آن و وادادگی برخی اندیشمندان ، حکومت سکولار به عنوان بهترین گزینه و الگوی حکومتی و اداره زندگی انسان ها معرفی شده باشد ، اما هر گونه ارزیابی و داوری در مورد برتری الگوی حکومت سکولار نسبت به الگوی حکومت دینی باید بر اساس ماهیت این الگوی حکومتی و بر پایه واقعیات صورت بگیرد و لایه های ظاهری و مظاهر فریبنده آن نباید ، موجب نادیده گرفتن زوایای حقیقی و ماهیت این الگو بشود .
ما معتقدیم حکومت سکولار به دلیل ضعف ها و بحران های مختلف معرفتی ، روحی ، اخلاقی و اجتماعی که نظام های سکولار را با چالش جدی روبرو نموده ، شایستگی لازم را برای ترسیم الگوی زندگی انسانی ندارد.
دنیای به اصطلاح مدرن امروز که محصول تفکّر و جهان بینی مادی است در گرداب بحران های متعددی گرفتار است که حوزه های مختلف زندگی بشر امروز را متأثر ساخته است .گستره این بحران ها از ساحت معرفت و اندیشه گرفته تا نگاه به انسان و ابعاد اخلاقی , سیاسی و اجتماعی او سایه افکنده است و زرق و برق پیشرفت مادی و تکنولوژیکی نیز نتوانسته ، سایه سنگین افول ارزش های معنوی ، اخلاقی ، اجتماعی و سیاسی را پنهان دارد و در پس این پیشرفت مادی ، پس رفت در معنویت ، ارزش ها و انسانیت را به ارمغان آورده است .
اعتماد مطلق غرب بر علوم تجربی و مقابله آنان با اعتقادات دینی ، خسارت های سنگینی برای نظام های سکولار به بار آورد . گرچه نقش این جریان در سرعت بخشیدن به اکتشافات علمی و افزایش چشمگیر بهره مندی های مادی غیر قابل انکار بوده ، اما جریان مذکور به دلیل نگاه تک بعدی و نادیده گرفتن ارزش های الهی هیچ گاه نتوانست سعادت مطلوب را برای بشریت به ارمغان بیاورد و با وجود پیشرفت در عرصه علم و تکنولوژی ، پسرفت در انسانیت را به دنبال داشت .آنچه تمدن غرب در عمل برای بشریت به ارمغان آورد ، تبدیل آن به حیوان متمدن بود و نه یک انسان متمدن . «حوادث و رویدادهایی چون رنسانس و نوزایی و جنبش اصلاح دینی و جریان روشن اندیشی و عقل گرایی و انقلاب صنعتی که از قرن چهاردهم در غرب آغاز شد با وجود آثار و نتایج سودمند آن در زمینه تأمین رفاه و آسایش مردم و ایجاد تحولات فکری و فرهنگی و تکامل زندگی اجتماعی انسانها موجب بروز بحران ها و نارسایی هایی نیز در عرصه های مختلف زندگی انسانی از جهت معرفتی , روانی , اخلاقی , اجتماعی و سیاسی شده است. امروز بشر در بعد معرفتی دچار تحیَر علمی و نسبیت گرایی و عدم ثبات در آرا و عقاید است و در بعد روانی , دچار تردید علمی , افسردگی و اضطراب , فقدان آرامش و اطمینان خاطر و از خود بیگانگی و به تعبیری بی خویشتنی است و از جهت اخلاقی نیز گرفتار انحرافات خصلتی گسترده و به لحاظ خانوادگی دچار از هم پاشیدگی داخلی و از نظر اجتماعی و سیاسی , گرفتار مسائلی چون هرج و مرج بین المللی و مانند آن است.» (جوادی آملی ، عبد الله ، انتظار بشراز دین ، قم: مرکز نشر اسرا ، 1380، ص 13) غرب به جای اینکه به فکر مبارزه با دیانت کلیسایی باشد، نوک پیکان حمله خود را متوجه اساس دین و نهاد دیانت کرد ورفته رفته مبازه با دین و دین مداری در میان روشنفکران تبدیل به یک سنت شد و همین سنت نابخردانه بود که عامل انحطاط اخلاقی فرهنگی و حتی سیاسی مغرب زمین در عصر مدرنیسم گردید . سنتی که غرب را از دورن نسبت به انسانیت وشرافت خود بیگانه کرد.
در مقابل ما معتقدیم الگوی سیاست و حکومت دینی به دلیل نگاه جامع به هستی و انسان و توجه به همه نیازهای مادی ، روحی و معنوی او ، از مشکلات ، عیب ها و کاستیهای الگوی سکولار به دور بوده و شایستگی قرار گرفتن به عنوان الگوی فرا روی بشریت را داراست زیرا در این الگوی حکومتی ، بر خلاف الگوی سکولار که قوانین در آن در ظاهر بر پایه خواست و اراده مردم تنظیم شده و در واقع از یک سو حاکمیت جهل و هوا پرستی بشری است و از سوی دیگر حاکمیت صاحبان قدرت و ثروت است ، از ناحیه کسی تنظیم شده که آگاهی کامل از همه نیازهای جسمی و روحی انسان دارد و تحت تأثیر خواهشهای نفسانی قرار ندارد .
در این الگو با توجه به ضرورت وجود قانون و نیازهای جسمی و روحی انسان ، قانون صحیح و کامل ، قانونی است که همه جنبه های هستی انسان در آن لحاظ گشته، برای شکوفایی استعدادهای انسان، برنامه ریزی صحیحی در آن شده باشد. اگر قانونی، فقط جنبه های طبیعی و عملی او را رعایت کند و ابعاد اخلاقی و یا اعتقادی او را نادیده گیرد، چنین قانونی، شایسته جامعه انسانی نبوده و نمی تواند انسان ها را به سعادت نهائی برساند وتشریع و قانونگذاری، زمانی درست و حق است و انسان را به سعادتش می رساند، که هماهنگ با تکوین و آفرینش انسان و جهان باشد؛ با فطرت و آفرینش انسان، با حقیقت آفرینش جهان، و با رابطه تکوینی عالم و آدم هماهنگ باشد. از این رو قانونگذار، تنها آن کسی می تواند باشد که انسان و جهان را آفریده و رابطه متقابل انسان و جهان را تنظیم کرده است و در عرصه اجرای قوانین نیز , نیاز به کسی است که شناخت کامل از این قوانین داشته باشد و بواسطه برخورداری از ویژگی عصمت از هر گونه خطا و لغزش و انحرافی به دور باشد . بدین ترتیب هم در مرحله قانوگذاری و هم در مرحله اجرای قوانین , مصونیت از خطا و اشتباه و لغزش های احتمالی در نظر گرفته شده است و در صورت دسترسی نداشتن به انسان معصوم ، نزدیک ترین گزینه به ایشان در شناخت مبانی دینی و قوانین الهی و برخوردار از ویژگیهای برجسته ای همچون عدالت و تقوا و مدیریت , اداره جامعه اسلامی را بر عهده می گیرد و البته چنین حکومتی تضمین کننده سعادت مادی و معنوی بشر خواهد بود.
در این الگوی حکومتی بر خلاف الگوی سکولار ، هدف گذاری حکومت به تأمین نیازهای مادی انسان محصور نبوده ، بلکه در کنار آن به نیازهای روحی و معنوی که حقیقت و ماهیت اساسی انسان ها را شکل می دهد ، نیز توجه شده و اخلاق و معنویت و ارزش های انسانی و اسلامی از محوریت برخوردار است .
در چنین الگویی حکومت وظیفه هدایت انسانها به سعادت مادی و معنوی را بر عهده دارد و ماهیت آن حاکمیت ارزش های انسانی و اسلامی است و بر اساس آن به تعریف مفاهیمی چون عدالت ، آزادی ، توسعه و پیشرفت و… می پردازد و نگاه متفاوتی از نگاه مادی و سود جویانه سکولار دارد.
گرچه متأسفانه به دلایل مختلف ، زمینه و شرایط برای بر پایی و گسترش چنین الگویی فراهم نشده و در سایه هیاهو و یکّه تازی الگوی سکولار و تلاش آن برای مقابله با دین ، تا دیر زمانی مجالی برای طرح این الگوی حکومتی وجود نداشت ، اما با پیروزی انقلاب اسلامی و بر پایی حکومت دینی ، الگوی حکومت دینی به عنوان جایگزین الگوهای سکولار مطرح گردید که البته تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله دارد ، اما به همین اندازه ظرفیت خود را برای تبدیل شدن به الگویی فراگیر نشان داده از این رو شاهد شدیدترین دشمنی ها با نظام جمهوری اسلامی بوده و هستیم و نظام سلطه تمام تلاش خویش را برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی و جلوگیری از موفقیت این الگوی حکومتی به کار بسته است . اما نظام جمهوری اسلامی مصمم به پیمودن این مسیر نورانی است از این رو مقام معظم رهبری فرمودند: « ما پیشرفت را به شکلى که غرب دنبال کرد و پیش رفت، نمی خواهیم؛ پیشرفت غربى هیچ جاذبهاى براى انسان آگاهِ امروز ندارد. پیشرفت کشورهاى پیشرفته غربى نتوانست فقر را از بین ببرد، نتوانست تبعیض را از بین ببرد، نتوانست عدالت را در جامعه مستقر کند، نتوانست اخلاق انسانى را مستقر کند. اولاً آن پیشرفت بر پایه ظلم و استعمار و غارت کشورهاى دیگر بنا شد… اینها پایه تمدن خودشان را با مکیدن خون ملتها شروع کردند؛ بعد هم با پیشرفتهاى گوناگون، نه ظلم را در کشورهاى خودشان برطرف کردند، نه تبعیض را برطرف کردند، نه جوامع فقیر را توانستند به بىنیازى برسانند؛ مىبینید امروز هم وضع اقتصاد در این کشورها چه جورى است، وضع اجتماعى چه جورى است، وضع اخلاقى چه جورى است؛ این انحطاط اخلاقى، این لجنزار اخلاق جنسى در غرب. پیشرفت تمدن غربى، یک چنین پیشرفتى است با این خصوصیات؛ این را ما بههیچوجه نمىپسندیم. ما دنبال الگوى مطلوب و آرمانىِ خودمان هستیم، که یک الگوى اسلامى و ایرانى است؛ از هدایت اسلام سرچشمه می گیرد، از نیازها و سنتهاى ایرانى بهره می برد؛ یک الگوى مستقل.» (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری , بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها , 15/5/92)
در مورد تفکر آقای هاشمی باید اشاره کنیم که ایشان اسلام را محدود به امور معنوی ندانسته و آن را در امور دنیایی نیز دخیل می داند در عین حال در عمل در اجرای برنامه های سیاسی ، اقتصادی به دنبال الگو برداری از مدل های غربی و توسعه بر مبنای توسعه غربی و راهی است که این کشورها پیموده اند .
در حالی که صرف نظر از مبانی فکری حاکم بر تمدن غربی که با مبانی دینی ما همخوانی ندارد ، همانگونه که مقام معظم رهبری خاطر نشان فرمودند ارایه هر گونه الگوی توسعه و پیشرفت در کشور باید بر اساس بسترها و شرایط فرهنگی ، اجتماعی ، دینی کشور باشد و با نگاه به درون باشد نه الگو برداری از نسخه های معیوب توسعه غربی.
در حوزه نخست در مورد نحوه مواجهه با تمدن غربی سه رویکرد کلی مطرح شده است .
رویکرد یکم؛ برخی بر این باور هستند که هر آنچه برآمده از غرب است، مطلوب و عالی است و ما به مثابه یک جامعه عقب مانده از قافله پرشتاب پیشرفت و ترقّی ، باید علم و فرهنگ و صنعت و تفکر غربی را به طور کامل جذب کنیم. به تعبیر آن روشنفکر غرب گرای عهد مشروطیت، ما باید از فرق سر تا نوک پا، فرنگی شویم. سعادت و نیکبختی جامعه ایرانی، مرهون گام نهادن در همان راهی است که غربیان چند سده پیش از ما، آنرا پیموده اند.
رویکرد دوم. عده ای معتقدند چون که تمام آنچه مولود و محصول تمدن غرب است، مذموم و نامشروع است، نباید از هیچیک از دستاوردهای غرب در عالم نظر و عمل بهره گرفت و در جامعه اسلامی به کار بست. و به طور کلّی باید تمدن غربی را دفع و طرد کرد.
رویکرد سوم. دسته ای دیگر از اندیشمندان ما بر این باورند که نمی توان و نباید درباره غرب و دستاوردهای آن، حکم کلی و فراگیر صادر نمود؛ نه به طور کامل آن را جذب نمود و نه به طور مطلق دفع و کنار گذاشت بلکه باید در مودر تمدن غرب گزینش حکیمانه انجام داد . استاد شهید مطهری رویکرد سوم را پذیرفته و معتقدند: «برای ما مردم مسلمان مشرق زمین، هیچ ضرورت اجتنابناپذیری [در میان] نیست که [بر اساس آن ناگزیر باشیم] از راهی که آنها [غربیها] رفتهاند، برویم و در هر منجلابی که آنها فرو رفتهاند، فرو رویم. [بلکه] ما باید به زندگی غربی، هوشیارانه بنگریم؛ ضمن استفاده و اقتباس [از] علوم و صنایع و تکنیک و پارهای مقررات اجتماعی قابل تحسین و تقلید آنها، باید از اخذ و تقلید رسوم و عادات و قوانینی که برای خود آنها هزاران بدبختی به وجود آورده است، پرهیز نماییم.»( مرتضی مطهری؛ نظام حقوق زن در اسلام؛ ص ۳۲)
مقام معظم رهبری نیز با توجه به ویژگیهایی منفی تمدن غربی که فرهنگ بی بند باری ,بی دینی , خودپرستی ,گرایش به پول وماده و اصیل دانستن مادیگری و ارزشهای مادی و کنار نهادن معنویت و اخلاق و… است و ناتوانی آن در حل مشکلات امروز بشری ، تمدن غربی را شایسته الگو برداری ندانسته و بر ضرورت ترسیم الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت تأکید داشته و دارند و فرمودند: « علت اینکه این دانش پیشرفته فوق مدرن تمدن و دنیای غرب قادر نیست بشریت را نجات بدهد همین است که با انسانیت همراه نیست هرجایی که دانش باشد اما وجدان و معنویت و اخلاق و عاطفه و احساسات بشری در آن جا غایب باشد بشر از آن دانش سودی نخواهد برد . دانش بدون معنویت و اخلاق بمب اتم می شود به جان بی گناهان می افتد , اسلحه می شود غیر نظامیان را در لبنان و فلسطین اشغالی و دیگر مناطق عالم هدف قرار می دهد.» ( بیانات معظم له در دیدار با پرستاران و جانبازان به مناسبت روز پرستار 19/6/76)همچنین فرمودند : «از غرب مانمی خواستیم و نمی توانستیم الگو بگیریم چون غرب چیزهایی داشت اما به قیمت از دست دادن چیزهای مهمتری بود در غرب علم بود اما اخلاق نبود ثروت بود اما عدالت نبود , فناوری پیشرفته بود اما همراه با تخریب طبیعت و اسارت انسان , اسم دمکراسی و مردم سالاری بود اما در حقیقت سرمایه سالاری بود نه مردم سالاری امروز هم همین طور است.» ( خطبه های نماز جمعه تهران 23/2/79)
در عین حال فرمودند « نفی غرب به هیچ وجه به معنی نفی تکنولوژی و علم و پیشرفت و تجربه های غرب نیست , نفی غرب به معنای نفی سلطه غرب است » ( بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با جمعی از جوانان 13/11/78) همچنین فرمودند: « ما با تحمیل فرهنگ غرب بر ملتهای مسلمان مخالفیم فرهنگ غرب , فرهنگی است که در عین برخورداری از نقاط مثبت , نقاط منفی هم دارد , ما معتقد به تبادل فرهنگی هستیم ما می گوییم ملتی مثل ملت ایران یا دیگر ملل مسلمان باید در میان فرهنگهای عالم نگاه کنند و آنچه که برایشان مفید و بدرد بخور است جذب و از آن استفاده کنند ,آنچه راهم که برایشان لازم و مفید نیست باید طرد کنند اما دولتهای غربی , سردمداران نظامهای استکباری و به خصوص آمریکا اصرار دارند با انواع و اقسام طرق , فسادو بی بندباری را که جزو خصوصیات فرهنگ غربی است را به ملتهای مسلمان و کشورهای اسلامی تزیق و تحمیل کنند.»( خطبه های نماز جمعه تهران 14/3/73)
روشن است که نوع نگاه افراد و جریان های سیاسی به تمدن غرب در نحوه تعامل و برنامه ریزی و سیاست گذاریهای آنان بسیار تأثیر گذار می باشد . اگر یک فرد و جریان سیاسی ، تمدن غربی را به عنوان یک الگو و شاخص برای پیشرفت در نظر بگیرد در عرصه اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی نیز بر اساس آن برنامه ریزی خواهد نمود در این نگاه نظام سرمایه داری الگوی پیشرفت و توسعه اقتصادی است و در عرصه سیاسی نیز باید جا پای تمدن غربی گذاشت و در مسیر لیبرال دموکراسی با لعاب اسلامی گام برداریم اما در مقابل مجموعه هایی که به دنبال طرد تمدن غربی هستند ، رویکرد دیگری را دنبال خواهند کرد و بر اساس رویکرد سوم ، حکومت اسلامی باید بر اساس شرایط و نیازهای خود الگوی متناسب با فرهنگ اسلامی ایرانی خود ترسیم نماید گرچه از دستاوردهای مثبت غرب تا جایی که بر خلاف مبانی و فرهنگ اسلامی ایرانی ما نباشد نیز می توان استفاده نمود .
حوزه دوم مربوط به گستره دین است و اینکه آیا گستره دین، تمامی نیازهای فردی و اجتماعی انسان را در مقام تبیین و به صورت حداکثری در بر میگیرد یا اینکه شارع مقدس در این زمینه به حداقلها بسنده کرده است؟
به طور کلی دیدگاههای مختلف درباب قلمرو دین را میتوان به دو دیدگاه عمده تقسیم کرد: 1- دیدگاه حداقلی 2- دیدگاه حداکثری
براساس دیدگاه حداقلی یا انتظار حداقلی از دین قلمرو دین در امور اجتماعی، سیاسی و اخلاقی و فقهی به حداقل تحویل و کاهش یافته است و شارع مقدس در این موارد حداقل لازم را به ما آموخته است نه بیش از آن را، در واقع بینش حداقلی خود را در امور آخرتی محدود و منحصر کرده و در امور دنیایی هم به حداقل لازم بسنده کرده است.
اما نظریه دین حداکثری، جامع نگر بوده و هر دو امور دنیایی و آخرتی را شامل میشود. به عبارت دیگر رسالت و جهتگیری دعوت انبیا محدود به تامین سعادت آخرتی انسان نیست و نیازمندیهای بشر در عرصه اجتماع و سیاست، اقتصاد، تعلیم و تربیت و … را نیز در برمیگیرد.
نظریه حداقلی دین، میان گروهی از روشنفکران و نواندیشان دینی از مهندس بازرگان گرفته تا سروش رواج دادرد اینان با محصور کردن دین در سعادت آخرتی، منکر دخالت و حضوردین در عرصه اجتماع و امور سیاسی هستند و بدین طریق دین را سکولاریزه کرده، به جدایی دین از سیاست ( یا دین و دنیا) قائل هستند.
اگر نگاهی به تعالیم دین اسلام داشته باشیم ، اذعان خواهیم کرد که بخش عمده ای از مباحث دین مربوط به مسایل سیاسی ، اجتماعی است و جامعیت دین اسلام و کامل بودن آن اقتضا می کند که در کنار توجه به مسائل فردی و عبادی به مسائل اجتماعی نیز توجه داشته باشد و قلمرو دین تمامی ابعاد زندگی انسان را دربر بگیرد. بنابر این «دین , موعظه و نصیحت و تعلیم محض مسائل فردی بدون اجتماعی , و مسائل اخلاقی و اعتقادی بدون سیاسی و نظامی و مانند آن نیست , بلکه احکام اجتماعی و سیاسی نیز دارد … اگر اسلام نظارت و ارشاد و امر به معروف و نهی از منکر و جهاد و دفاع دارد , اگر حدود و مقررات و قوانین اجتماعی و جامع دارد , این نشان می دهد که اسلام یک تشکیلات همه جانبه و یک حکومت است و تنها به مساله اخلاق و عرفان و وظیفه فرد نسبت به خالق خود یا نسبت به انسان های دیگر نپرداخته است , اگر اسلام راه را به انسان نشان می دهد و در کنارش از او مسئولیت می طلبد , اگر اسلام آمده است تا جلوی همه مکتب های باطل را بگیرد و تجاوز و طغیان طواغیت را درهم کوبد , چنین انگیزه ای , بدون حکومت و چنین هدفی , بدون سیاست هرگز ممکن نیست .»( جوادی آملی , عبد الله , ولایت فقیه , ولایت فقاهت و عدالت , قم: مرکز نشر اسرا, 1379, ص 73- 76)
بررسی قرآن کریم (سوره بقره ، آیه 43- 183، سوره آل عمران ،آیه 103، سوره نساء ، آیه 73، سوره مائده ، آیه 38، سوره انعام ، آیه 38، سوره انفال ، آیه 60، سوره توبه ، آیه 5، 73، 123، سوره نحل ، آیه 89، سوره حجرات ، آیه 10- 11-12، سوره نور ، آیه 2) نشان می دهد که دین اسلام ، از سویی مبدأ و معاد و وحی و رسالت را به عنوان مسایل اعتقادی طرح نموده و از سوی دیگر ، به بحث از فضایل و رذایل اخلاقی و تحصیل و ترک هر یک پرداخته است و از سوی سوم ، مسایل فردی و عبادی را ارایه نموده و در بعد دیگر ، احکام اجتماعی و اقتصادی و نظامی و سیاسی ، حدود و قصاص و دیات و جنگ و دفاع و امر به معروف و نهی از منکر را برای حفظ و حراست از احکام دینی و حکومت اسلامی به مسلمانان اعطا فرموده است .» (جوادی آملی ، عبد الله , ولایت فقیه ، پیشین ، ص 67-68)
بر این اساس ، آنچه پس از تفکیک دین از سیاست باقی خواهد ماند ، بخشی از دین است نه دین کامل و دینداری کامل و نمی توان دین را منحصر به مسایل فردی و عبادی نمود و در حوزه مسایل سیاسی و اجتماعی دین را دخالت نداد و مدعی دینداری بود .
حضرت امام فرمودند: «اسلام دین سیاست است، با تمام شئونى که سیاست دارد. این نکته براى هر کسى که کمترین تدبّرى در احکام حکومتى، سیاسى، اجتماعى و اقتصادى اسلام بکند، آشکار مى گردد. پس هر که را گمان بر او برود که دین از سیاست جدا است، نه دین را شناخته و نه سیاست را».(صحیفه نور، ج 1، ص 6)
از این رو گستره مسایل فقهی نیز همه مسایل عبادی ، اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی و… را دربرگرفته و نمی توان حوزه ای را خارج از قلمرو فقه برشمرد . حضرت امام دراین باره فرمودند: «آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه کنید؛ هفت، هشت تایش کتابى است که مربوط به عبادات است. باقى اش مربوط به سیاسات و اجتماع و معاشرات و این طور چیزها است. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، بُعد ضعیفش را گرفتیم». (صحیفه نور، ج 2، ص 180)
« سیاست موفق بدون دین»
گرچه می توان در سایه سیاست غیر دینی به موفقیت ها و پیشرفت های دست یافت ، اما به دلیل فقدان جامعیت عقل بشری و درک کامل نیازهای خود ، این موفقیت ها کامل نبوده و نمی تواند شرایط مناسب تری برای زندگی شایسته انسان به ارمغان بیاورد ، زیرا در نظام های سیاسی غیر دینی ، معیار و ملاک تنظیم قوانین ، خواست و آرای مردم و قرار داد اجتماعی است و از آنجا که نوع بشر با جهل و هوا پرستی همراه است ، اشراف لازم نسبت به نیازهای حقیقی خود ندارد و در نهایت آنچه در سایه این قوانین به دست خواهد آمد ، نمی تواند نیازهای معنوی و روحی انسان را که اساس انسانیت او را شکل می دهد را برآورده نماید و تنها در سایه پیشرفت مادی ، پیشرفت تکنولوژیکی و صنعتی به دست خواهد آمد ، اما این ها سعادت معنوی را برای بشر به همراه نمی آورد .
به تعبیر دیگر ، سیاست غیر دینی اگر سیاست شیطانی و با فریب و دروغ همراه نباشد ، درنهایت سیاست حیوانی است و تأمین کننده ابعاد مادی انسان و چنین سیاستی نمی تواند حیات انسانی شایسته آنها را فراهم نماید .حضرت امام در این باره فرمودند: «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد، و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزى که صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمى توانند اداره کنند. این مختص به انبیا و اولیاست و به تبع آنها به علماى بیدار اسلام. و هر ملتى علماى بیدارش در زمانى که آن ملت نبیشان بوده است. اینکه مى گویند شما دخالت در سیاست نکنید و بگذارید براى ما، شماها سیاستتان، سیاست صحیحتان هم یک سیاست حیوانى است. آنهایى که فاسدند، سیاستشان سیاست شیطانى است. آنهایى که صحیح راه مى برند باز سیاستى است که راجع به مرتبه حیوانیت انسان، راجع به رفاه این عالم، راجع به حیثیاتى که در این عالم هست راه مى برند. لکن انبیا، هم این عالم را و هم آن عالم را هدایت مى کنند. مردم را به این راه و آنچه که صلاح ملت است، صلاح جامعه است. اینها آنها را به آن صلاح دعوت مى کنند. و صلاح مادى و معنوى از مرتبه اوّل تا آخرى که انسان مراتب کمال دارد. سیاستمداران اسلامى، سیاستمداران روحانى، انبیا- علیهم السلام- شغلشان سیاست است. دیانت؛ همان سیاستى است که مردم را از اینجا حرکت مى دهد و تمام چیزهایى که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است. آنها را از آن راه مى برد که صلاح مردم است که همان صراط مستقیم است.» (صحیفه امام , ج13, ص 432-433)
گرچه ممکن است به دلیل نفوذ تمدن غرب و نظام سرمایه داری و تلاش گسترده غرب برای نشان دادن برتری فرهنگ و تمدن خود با بهره گیری از تبلیغات گستره و غول های رسانه ای و تأثیرات فریبنده ظاهر تمدن غربی در سایه پیشرفت های تکنولوژیکی و صنعتی آن و وادادگی برخی اندیشمندان ، حکومت سکولار به عنوان بهترین گزینه و الگوی حکومتی و اداره زندگی انسان ها معرفی شده باشد ، اما هر گونه ارزیابی و داوری در مورد برتری الگوی حکومت سکولار نسبت به الگوی حکومت دینی باید بر اساس ماهیت این الگوی حکومتی و بر پایه واقعیات صورت بگیرد و لایه های ظاهری و مظاهر فریبنده آن نباید ، موجب نادیده گرفتن زوایای حقیقی و ماهیت این الگو بشود .
ما معتقدیم حکومت سکولار به دلیل ضعف ها و بحران های مختلف معرفتی ، روحی ، اخلاقی و اجتماعی که نظام های سکولار را با چالش جدی روبرو نموده ، شایستگی لازم را برای ترسیم الگوی زندگی انسانی ندارد.
دنیای به اصطلاح مدرن امروز که محصول تفکّر و جهان بینی مادی است در گرداب بحران های متعددی گرفتار است که حوزه های مختلف زندگی بشر امروز را متأثر ساخته است .گستره این بحران ها از ساحت معرفت و اندیشه گرفته تا نگاه به انسان و ابعاد اخلاقی , سیاسی و اجتماعی او سایه افکنده است و زرق و برق پیشرفت مادی و تکنولوژیکی نیز نتوانسته ، سایه سنگین افول ارزش های معنوی ، اخلاقی ، اجتماعی و سیاسی را پنهان دارد و در پس این پیشرفت مادی ، پس رفت در معنویت ، ارزش ها و انسانیت را به ارمغان آورده است .
اعتماد مطلق غرب بر علوم تجربی و مقابله آنان با اعتقادات دینی ، خسارت های سنگینی برای نظام های سکولار به بار آورد . گرچه نقش این جریان در سرعت بخشیدن به اکتشافات علمی و افزایش چشمگیر بهره مندی های مادی غیر قابل انکار بوده ، اما جریان مذکور به دلیل نگاه تک بعدی و نادیده گرفتن ارزش های الهی هیچ گاه نتوانست سعادت مطلوب را برای بشریت به ارمغان بیاورد و با وجود پیشرفت در عرصه علم و تکنولوژی ، پسرفت در انسانیت را به دنبال داشت .آنچه تمدن غرب در عمل برای بشریت به ارمغان آورد ، تبدیل آن به حیوان متمدن بود و نه یک انسان متمدن . «حوادث و رویدادهایی چون رنسانس و نوزایی و جنبش اصلاح دینی و جریان روشن اندیشی و عقل گرایی و انقلاب صنعتی که از قرن چهاردهم در غرب آغاز شد با وجود آثار و نتایج سودمند آن در زمینه تأمین رفاه و آسایش مردم و ایجاد تحولات فکری و فرهنگی و تکامل زندگی اجتماعی انسانها موجب بروز بحران ها و نارسایی هایی نیز در عرصه های مختلف زندگی انسانی از جهت معرفتی , روانی , اخلاقی , اجتماعی و سیاسی شده است. امروز بشر در بعد معرفتی دچار تحیَر علمی و نسبیت گرایی و عدم ثبات در آرا و عقاید است و در بعد روانی , دچار تردید علمی , افسردگی و اضطراب , فقدان آرامش و اطمینان خاطر و از خود بیگانگی و به تعبیری بی خویشتنی است و از جهت اخلاقی نیز گرفتار انحرافات خصلتی گسترده و به لحاظ خانوادگی دچار از هم پاشیدگی داخلی و از نظر اجتماعی و سیاسی , گرفتار مسائلی چون هرج و مرج بین المللی و مانند آن است.» (جوادی آملی ، عبد الله ، انتظار بشراز دین ، قم: مرکز نشر اسرا ، 1380، ص 13) غرب به جای اینکه به فکر مبارزه با دیانت کلیسایی باشد، نوک پیکان حمله خود را متوجه اساس دین و نهاد دیانت کرد ورفته رفته مبازه با دین و دین مداری در میان روشنفکران تبدیل به یک سنت شد و همین سنت نابخردانه بود که عامل انحطاط اخلاقی فرهنگی و حتی سیاسی مغرب زمین در عصر مدرنیسم گردید . سنتی که غرب را از دورن نسبت به انسانیت وشرافت خود بیگانه کرد.
در مقابل ما معتقدیم الگوی سیاست و حکومت دینی به دلیل نگاه جامع به هستی و انسان و توجه به همه نیازهای مادی ، روحی و معنوی او ، از مشکلات ، عیب ها و کاستیهای الگوی سکولار به دور بوده و شایستگی قرار گرفتن به عنوان الگوی فرا روی بشریت را داراست زیرا در این الگوی حکومتی ، بر خلاف الگوی سکولار که قوانین در آن در ظاهر بر پایه خواست و اراده مردم تنظیم شده و در واقع از یک سو حاکمیت جهل و هوا پرستی بشری است و از سوی دیگر حاکمیت صاحبان قدرت و ثروت است ، از ناحیه کسی تنظیم شده که آگاهی کامل از همه نیازهای جسمی و روحی انسان دارد و تحت تأثیر خواهشهای نفسانی قرار ندارد .
در این الگو با توجه به ضرورت وجود قانون و نیازهای جسمی و روحی انسان ، قانون صحیح و کامل ، قانونی است که همه جنبه های هستی انسان در آن لحاظ گشته، برای شکوفایی استعدادهای انسان، برنامه ریزی صحیحی در آن شده باشد. اگر قانونی، فقط جنبه های طبیعی و عملی او را رعایت کند و ابعاد اخلاقی و یا اعتقادی او را نادیده گیرد، چنین قانونی، شایسته جامعه انسانی نبوده و نمی تواند انسان ها را به سعادت نهائی برساند وتشریع و قانونگذاری، زمانی درست و حق است و انسان را به سعادتش می رساند، که هماهنگ با تکوین و آفرینش انسان و جهان باشد؛ با فطرت و آفرینش انسان، با حقیقت آفرینش جهان، و با رابطه تکوینی عالم و آدم هماهنگ باشد. از این رو قانونگذار، تنها آن کسی می تواند باشد که انسان و جهان را آفریده و رابطه متقابل انسان و جهان را تنظیم کرده است و در عرصه اجرای قوانین نیز , نیاز به کسی است که شناخت کامل از این قوانین داشته باشد و بواسطه برخورداری از ویژگی عصمت از هر گونه خطا و لغزش و انحرافی به دور باشد . بدین ترتیب هم در مرحله قانوگذاری و هم در مرحله اجرای قوانین , مصونیت از خطا و اشتباه و لغزش های احتمالی در نظر گرفته شده است و در صورت دسترسی نداشتن به انسان معصوم ، نزدیک ترین گزینه به ایشان در شناخت مبانی دینی و قوانین الهی و برخوردار از ویژگیهای برجسته ای همچون عدالت و تقوا و مدیریت , اداره جامعه اسلامی را بر عهده می گیرد و البته چنین حکومتی تضمین کننده سعادت مادی و معنوی بشر خواهد بود.
در این الگوی حکومتی بر خلاف الگوی سکولار ، هدف گذاری حکومت به تأمین نیازهای مادی انسان محصور نبوده ، بلکه در کنار آن به نیازهای روحی و معنوی که حقیقت و ماهیت اساسی انسان ها را شکل می دهد ، نیز توجه شده و اخلاق و معنویت و ارزش های انسانی و اسلامی از محوریت برخوردار است .
در چنین الگویی حکومت وظیفه هدایت انسانها به سعادت مادی و معنوی را بر عهده دارد و ماهیت آن حاکمیت ارزش های انسانی و اسلامی است و بر اساس آن به تعریف مفاهیمی چون عدالت ، آزادی ، توسعه و پیشرفت و… می پردازد و نگاه متفاوتی از نگاه مادی و سود جویانه سکولار دارد.
گرچه متأسفانه به دلایل مختلف ، زمینه و شرایط برای بر پایی و گسترش چنین الگویی فراهم نشده و در سایه هیاهو و یکّه تازی الگوی سکولار و تلاش آن برای مقابله با دین ، تا دیر زمانی مجالی برای طرح این الگوی حکومتی وجود نداشت ، اما با پیروزی انقلاب اسلامی و بر پایی حکومت دینی ، الگوی حکومت دینی به عنوان جایگزین الگوهای سکولار مطرح گردید که البته تا رسیدن به نقطه مطلوب فاصله دارد ، اما به همین اندازه ظرفیت خود را برای تبدیل شدن به الگویی فراگیر نشان داده از این رو شاهد شدیدترین دشمنی ها با نظام جمهوری اسلامی بوده و هستیم و نظام سلطه تمام تلاش خویش را برای مقابله با نظام جمهوری اسلامی و جلوگیری از موفقیت این الگوی حکومتی به کار بسته است . اما نظام جمهوری اسلامی مصمم به پیمودن این مسیر نورانی است از این رو مقام معظم رهبری فرمودند: « ما پیشرفت را به شکلى که غرب دنبال کرد و پیش رفت، نمی خواهیم؛ پیشرفت غربى هیچ جاذبهاى براى انسان آگاهِ امروز ندارد. پیشرفت کشورهاى پیشرفته غربى نتوانست فقر را از بین ببرد، نتوانست تبعیض را از بین ببرد، نتوانست عدالت را در جامعه مستقر کند، نتوانست اخلاق انسانى را مستقر کند. اولاً آن پیشرفت بر پایه ظلم و استعمار و غارت کشورهاى دیگر بنا شد… اینها پایه تمدن خودشان را با مکیدن خون ملتها شروع کردند؛ بعد هم با پیشرفتهاى گوناگون، نه ظلم را در کشورهاى خودشان برطرف کردند، نه تبعیض را برطرف کردند، نه جوامع فقیر را توانستند به بىنیازى برسانند؛ مىبینید امروز هم وضع اقتصاد در این کشورها چه جورى است، وضع اجتماعى چه جورى است، وضع اخلاقى چه جورى است؛ این انحطاط اخلاقى، این لجنزار اخلاق جنسى در غرب. پیشرفت تمدن غربى، یک چنین پیشرفتى است با این خصوصیات؛ این را ما بههیچوجه نمىپسندیم. ما دنبال الگوى مطلوب و آرمانىِ خودمان هستیم، که یک الگوى اسلامى و ایرانى است؛ از هدایت اسلام سرچشمه می گیرد، از نیازها و سنتهاى ایرانى بهره می برد؛ یک الگوى مستقل.» (پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری , بیانات در دیدار اساتید دانشگاهها , 15/5/92)
در مورد تفکر آقای هاشمی باید اشاره کنیم که ایشان اسلام را محدود به امور معنوی ندانسته و آن را در امور دنیایی نیز دخیل می داند در عین حال در عمل در اجرای برنامه های سیاسی ، اقتصادی به دنبال الگو برداری از مدل های غربی و توسعه بر مبنای توسعه غربی و راهی است که این کشورها پیموده اند .
در حالی که صرف نظر از مبانی فکری حاکم بر تمدن غربی که با مبانی دینی ما همخوانی ندارد ، همانگونه که مقام معظم رهبری خاطر نشان فرمودند ارایه هر گونه الگوی توسعه و پیشرفت در کشور باید بر اساس بسترها و شرایط فرهنگی ، اجتماعی ، دینی کشور باشد و با نگاه به درون باشد نه الگو برداری از نسخه های معیوب توسعه غربی.