اما اخیرا برخی از پژوهشگران پا را از شک فراتر گذاشته و سعی دارند تا روایت رایج از زیست زن قاجار را رد کنند. یکی ازین نویسندگان و پژوهشگران جناب مهدی تدینی است که در مقالهای با عنوان《زنان، روح جاری بازار》به این موضوع پرداختهاند. محتوا مقاله ایشان این است که زن قاجاری برخلاف تصور عمومی در جامعه حضور پررنگ و موثری داشته! و روایت رایجی که نمیگویند گوینده یا نویسنده آن کیست مبنی بر عدم حضور زن قاجاری در بیرون از خانه را رد میکنند《تصور عموم از زندگی زنان در عصر قاجار احتمالاً این است که زنان محصور در اندرونی بودهاند و رنگ خیابان را نمیدیدند.》
و سپس با آوردن روایت چند سیاح از حضور زنان در بازار و خرید اجناس روزانه این را سندی بر رد ادعای عدم حضور زنان عصر قاجاری در اجتماع عنوان کردهاند! و در آخر میگویند.
《به این ترتیب از این شواهد بیطرفانه آشکارا پیداست زنان یا دستکم اکثریت یا بخش بزرگی از آنها در عصر قاجار حضور پررنگی در فضای عمومی داشتند و با «میل به خرید و مصرف» و «ذائقۀ زنانۀ» خود بر فرایند تولید کالا و تجارت (که هستۀ پویایی اجتماعی است) تأثیر میگذاشتند.》
هرچند ایشان نگفتند چه کسی منکر حضور زنان در بازار و خیابان عصر قاجار و یا حتی کل طول تاریخ ایران و جهان اسلام شده و از کی تا حالا خرید مایحتاج خانه به نقش اجتماعی تبدیل شده؟ و جای کار در بیرون از خانه مشابه مردان و کسب درآمد، تحصیل و استقلال رای را گرفتهاست؟! اما همین را سندی بر رد باور عمومی نسبت به وضعیت زنان در عصر قاجار میدانند.
در این مقاله سعی بر این است که بنا به روایت زنان و مردان ایرانی و فرنگی که در عصر قاجار زیسته و مطالبی نوشتهاند به زندگی زنان ایران عصر پیشا پهلوی بپردازیم.
بهترین منبع برای تاریخ اجتماعی ایرانیان سفرنامههای سیاحان خارجی است که خود جناب تدینی هم بر همین مبنا کارشان را پیش بردهاند. زیرا تفاوتها و ویژگیهای زندگی اجتماعی صرفا زمانی برای انسان حائز اهمیت میشود که تفاوتی در کار باشد و هیچ فرهنگی از درون نمیتواند پی به خود ببرد مگر آنکه نگاهی متفاوت آن را بررسی کند. زن ایرانی چه به عنوان موجودی قابل بررسی و چه به عنوان کنشگر و ذهن اندیشنده همچون کالایی بود در اموال مرد و جایگاه و طبقه اجتماعی تاثیر چندانی بر زیست و تفکر آن نداشت. روایت مادام دیولافوآ از گفتوگو با یکی از زنان سابق ناصرالدین شاه گویای این است که زن همچون کالا ابزار معامله و گاه کادو طرفین به هم بوده.
《چه شد که شما از دربار بیرون آمدید و همسر حاجی حسین شدید؟
حاجی مرد خوب و شریفی بود که سالهای سال در خدمت اعلیحضرت بود. شاه برای سپاسگزاری از محبتهای حاجی مرا به او هدیه داوهبود…من گاهی حسرت روزهای گذشته را میخورم. چون در آن روزها که در دربار بودم گاهی به سفر میرفتیم و در ایام عید جشنهای بسیار مفصلی داشتیم و همین طور در ایام عزاداری ماه محرم مراسم مذهبی بسیار باشکوه دربار همه نا را مجذوب میکرد》
طبقات فرودست نیز به نحو دیگری این اقدام را انجام میدادند و این نگاه به زن مختص اشراف نبود.
《ازدواجهای بسیار کوتاه ساعتی در دهکدهها بسیار مرسوم است و هر وقت شاهزادهای یا یکی از بزرگان بانفوذ و ثروتمند به روستایی میرود، بعضی از روستاییان دختر یا خواهر خود را به عقد کوتاه مدت او درمیآورند و از این راه به ثروتی دست مییابند و از داماد یک ساعته کمک میگیرند تا گره از مشکل خود بگشایند》
(از قفقاز تا پرسپولیس/مادام دیولافوآ/ص۱۷۴)
این رویه در سایر مناطق روستایی خاورمیانه تا اواسط قرن بیستم باقی مانده بود و مختص ایران هم نبود.
《در مورد قوانین مربوط به ازدواج، اگرچه سنتهای قرون وسطایی مانند خرید و فروش دختران، مهریه و ازدواج کودکان رواج داشت و گاهی حتی از دختران به جای وثیقههای مالی استفاده میشد》
(افغانستان؛ مردم و سیاست/مارتین یواِنز/ص۲۰۴)
چندهمسری هم بسته به شرایط اقتصادی مردان رایج بود و به مرور صرفه اقتصادیاش در مناطق مختلف و طبقات اجتماعی گوناگون باعث دگرگونیاش شدهبود. روایت دووازاری از ایران اواخر قاجار گویای همین است. زن به مرور به عنوان اموال تجملی گران، پر خرج و دردسر در شهر و ابزار تولید در روستا تبدیل شدهبود.
《در اسلام هر مرد اجازه دارد چهار زن اختیار کند. اما طبق نص قرآن باید با همه آنها یکسان رفتار شود. هر مردی حتی اگر یک لحظه فکر کند اعمال اکید این قانون به معنی ارتباط روزانه با چهار زن مختلف در چهار خانهی مختلف است، باید توجه داشتهباشد که چندهمسری نه تنها به خالی شدن جیب او بلکه به از دست رفتن صبر و مردانگیاش میانجامد. بنابراین میتوان درک کرد چرا مرد ایرانی امروزی با وجود تکریم و حرمت قایل شدن برای پیغمبر و شریعتش به جای سوءاستفاده از امتیازات مجاز زناشویی ترجیح میدهد که از منابعش برای خشنودی یک یا حداکثر دو همسر به بهترین وجه استفاده کند. از نظر طبقهی کشاورز، برخلاف طبقات پایین و بالای شهر داشتن چهار زن به جای صرف هزینه، صرفهجویی محسوب میشود، چون آنها را به کار در مزرعه میگمارد و در نتیجه سود بیشتر را با مقداری لذت درمیآمیزد》
《اولین بار که در تهران به یک عروسی رفتیم، دلمان واقعا برای زنهای ایرانی سوخت. ازدواجها را خانوادهها ترتیب میدهند. در اروپا با اینکه ممکن است خانوادهها آرزوی وصلت دخترها و پسرهایشان را داشته باشند، اما انتظاراتشان از فرزندانشان حد و مرز دارد. از نظر ما ورود دو نفر به رابطهای عمیق که منجر به یک عمر زندگی مشترک میشود، بیآنکه همدیگر را دیدهباشند یا با هم حرف زدهباشند غیراخلاقی و ظالمانه است. والدین ایرانی، طی چند جلسه، چند ساعت در مورد فضایل و امتیازات بچههایشان با هم حرف میزنند و بعد از تایید خصوصیات خوب آنها، قرار و مدار عروسی گذاشته میشود》
(نگاهی به ایران/دووازاری/ص۵۸و۵۹)
نگاه به طلاق و آشنایی کودکان با امر زناشویی هم مانند نگاه غربیها نبوده. هر چند والدین به زور و خواست خودشان دختران و پسران که اموالشان بودند را شوهر میدادند اما انگار طلاق لااقل در عصر ناصرالدین شاه چندان چیز سختی نبوده.
《[دیولافوآ]مریم و علی حالا که بچهاند دوست دارند همبازی شوند اما معلوم نیست که بعدها همین علاقه را به همدیگر داشته باشند.
زنهای عاقل خانواده میدانند که چه کار میکنند. غصهی این جور چیزها را نباید خورد…
طلاق میگیرند. علی زن دیگری میگیرد و مریم هم زن مرد دیگری میشود》
(از قفقاز تا پرسپولیس/مادام دیولافوآ/ص۱۴۹)
سن پایین ازدواج در ایران آن روزگار انگار باعث شدهبود نگرانی والدین از آشنایی فرزندانشان با امور زناشویی نداشتهباشند. هرچند نمیتوان از چنین مواردی درین باره حکمی کلی گرفت.
اما این تقویم در بعضی از صفحهها به مسائل بیپردهای اشاره میکند که خواندنش برای بچهها مناسب نیست.
زنها با تعجب به من نگاه کردند و خندیدند. یکی از آنها گفت: اما به هر حال پسرها و دخترها ازدواج میکنند. چرا نباید از همین حالا از همه چیز باخبر باشند؟》
(از قفقاز تا پرسپولیس/مادام دیولافوآ/ص۱۴۹و۱۵۰)
زیست زن ایرانی لااقل از دوره صفوی تا مشروطه مسیر نسبتا ثابتی را طی کرده و چندان تفاوتهایی قابل فهم نیست. صرفا زنان ثروتمند کارهای خانه را انجام نمیدادند و چندین خدمتکار داشتند و گویا جناب تدینی تصورشان از زنی که بیرون از خانه نمیرفت نیز همین طبقه اشراف و ثروتمند بوده! و الا جایی گفته نشده که زنان طبقات فرودست کار نمیکردند و از خانه خارج نمیشدند.
ابتدا درین باره روایت سیاح فرانسوی در اواخر عصر صفوی را از زیست زنان ایرانی بررسی میکنیم. روایتی که تا اواخر قاجار برقرار است.
《زنان کدبانوی خانه نیستند بلکه بیشتر اسیرند. و غالب اوقات خود را به قلیان کشیدن میگذرانند. به حمام میروند تا زیباترین لباسهای خود را به چشم بکشند و بهترین خوراکی عصرانه را به آنجا ببرند… و بدین طریق زندگی را در تنآسایی میگذرانند و سرگرمی دیگری جز در چهاردیواری زندان خود ندارند. همین که دختری شوهر کرد دیگر جز با زنان یا خواجگان معاشرتی ندارد و زنان متشخص زنانیاند که بیشتر مستورند. هر چه مردی صاحب مقام و ثروت بیشتر باشد حیثیتش اقتضا میکند که زنان و غلامان و کنیزان بیشتری داشتهباشد و تسلط مطلقی که بر زنان خود دارد وادارشان میکند که خواهناخواه با همدیگر سازگار باشند》
و این محدودیت شدید زنان درباری و اشراف تا زمان قاجار نیز ادامه پیدا میکند و روایت دووازاری تایید امتداد روایت تاورنیه است.
《زنهای ایرانی طبقات بالا به ندرت پیاده یا اساسا در خیابان دیده میشوند و هم وطنانشان نیز اطلاع زیادی از زندگی خصوصی آنها ندارند. در باغهای خارج از شهر، معمولا با کالسکههای سرپوشیدهای مواجه میشوی که دستهای پیشخدمت سوار آن را در بر گرفتهاند و خانمی با دختران و تا جایی که ظرفیت کالسکه اجازه میدهد ندیمههایش در آن چپیده است. یکی از تفریحات و سرگرمیهای نادر زن ایرانی سفر با درشکه به باغهای خارج از شهر است که میتواند روبندهاش را کنار بزند و احساس رهایی و طبیعی بودن و آزادی و آسایش کند…این درشکهسواری و بازار رفتن تنها سرگرمی و تفریح زن ایرانی در بیرون از خانه است.》
(نگاهی به ایران/دووازاری/ص۵۵و۵۶)
در جای دیگر دووازاری اکیدا میگوید که ممنوعیت تردد در سطح شهر صرفا مختص زنان طبقه اشراف بوده و از طرفی تبعات روگیری و حجاب عصر قاجار را نیز گفته!
《اما حضور مرد باعث میشود که صورتشان را بپوشانند و با عجله دور شوند. به نظر من این وحشت آشکار از جنس مخالف نشاندهندهی پارسایی و تقوای زن ایرانی نیست. آزادیای که به همه جز زنهای طبقهی بالای اجتماع اجازه میدهد در خیابانها رفتوآمد کنند، به تولید انواع و اقسام توطئهها میانجامد و پوشش شنلمانند و نقابمانند آنها وسیلهای بینظیر برای تغییر قیافه است. آنها قادرند ساعتها از خانه دور باشند و کسی متوجه نشود و این آزادی درجهای از بیاخلاقی پیش میآورد که تصورش برای ما دشوار است.》
(نگاهی به ایران/دووازاری/ص۵۶)
《اگر یک زن بخواهد با روی گشوده در ایران به سفر برود، همه با تعجب به او نگاه میکنند، در اروپا هم همینطور است. اگر یک زن با حجاب اسلامیاش در خیابانهای پاریس راه بیفتد، مردم آنجا چه کار میکنند؟ همه برای تماشای او نمیآیند؟ و به نظر من کار آنها عجیبتر است. چون رعایای ما در تمام عمر زن دیگری را جز مادر و خواهر و اقوام بسیار نزدیک خود نمیبینند اما در آنجا؟》
《جامعه نسوان که اغلب زندگی را برای انسان شیرین و مطلوب میکند در ایران وجود خارجی ندارد…زنان ایران در انزوای کامل به سر میبرند. هیچ زنی در ایران نمیبینی مگر آنکه خود را در چادری کلفت پیچیده و هیچ مرد اروپایی امکان صحبت با او را ندارد.》
(ایران در آستانه مشروطیت/آرنولد لندور/ص۸۰)
پیش از وی و در عصر فتحعلی شاه قاجار تانکوانی در نامههایش که ایران را شرح داده همان گفتههای لندور را گفته و البته به شکل صحیحتر لندور همان حرفهای تانکوانی را بازگو کرده.
《بزرگترین این عیبها، بیانصافی و بیاعتنایی آنان نسبت به ساحت جنس لطیع است که در مناطق ما، تمامی حلاوت و خوشی زندگی، بسته به وجود عزیز اوست. اما در نظر این مردان خشن و ناهنجار، زنان موجوداتی هستند که منحصرا برای ارضای هوس شوهران آفریده شدهاند》
(نامههایی دربارهی ایران و ترکیه آسیا/تانکوانی/ص۲۰۷)
در کنار همه آنچه تا اینجای کار گفتیم ذهنیت زن ایرانی و به نوعی زن شرقی از سعادت دنیوی نیز بانی وضعیتش بوده. روایت ژوبر معروف که در میانه جنگهای ایران و روس عصر فتحعلی شاه قاجار و معاصر تانکوانی به ایران آمد نیز گویای این است.
《زنان مشرق اصولا داوطلب و شایق آزادی زنان اروپایی نیستند؛ زیرا این آزادی در نظرشان هیچ گونه مزیتی ندارد. ممکن است این امر مسبوق به این نکته باشد که آنان از طفولیت عادت کردهاند که تسلط نیروی احتیاج را بپذیرند. به هر روی، آنان به هیچوجه احساس محرومیت و اسارت و قیدی نمیکنند. ممکن است از جهت مسامحه و غفلت و نیز از لحاظ علاقهی مفرط به آرایش و دلبستگی به جواهرات و اشیا بیمصرف و کارهای بیهوده بر آنان خرده گرفت》
درباره این ذهنیت میتوان مثالهای جالبی نیز پیدا کرد. بحث بین زن حاکم و زن امام جمعه کاشان در حضور مادام دیولافوآ بیاندازه مهم است. درک آنان از زن غربی و تصورشان از خوشبختی بسیار حائز اهمیت است.
تا اینجا هر آنچه گفتهشد روایت سیاحان مرد و زن غربی بود. بهتر است سری به نوشتههای ایرانیان نیز بزنیم. زنان ایرانی پیشگام در احقاق حقوقشان و هوادار مشروطه در اواخر عصر قاجار نیز همگی معتقد بودند ذهنیت زن ایرانی هم باعث امتداد وضعیتش شده و اگر هر نقدی به مردان داشتند به زنان هم در همان سطح انتقاداتی میکردند.
《خصوصا اناثیه که مربی اولاد و سرمایهی زندگانی و ثروت و عزت و راحت مرد است هنوز از شدت بیعلمی و بیتربیتی و جهالت و نادانی معنی زینت ندانسته و به تکلیف خود عمل ننموده ادعای حقوق خود را در خانهی شوهرشان نمیکنند به این تصور باطل که این خانم را محض هوا و هوس نفسانی اختیار نمودهاند تمام هم خود را صرف خودآرایی و خودسری و خواهشهای نفسانی خود مینمایند و به هیچ وجه امید آن که در این خانه باید با شوهر خود متحد و متفق و همدم و همراز و شریک و سهیم یعنی یک تن واحد و یک روح در دو جسم باشند ندارند زیرا از طفولیت دیده و شنیدهاند که اگر شوهر بد شد و مطبوع طبع واقع نشد طلاق گرفته شوهر دیگر اختیار مینمائیم و این خانه و شوهر موقتی است. از آنجایی که مربی هر دختری یعنی والدهی محترمهاش آنچه از اول عمر خودش مایل بوده به دختر بدبختش میآموزد و نصایح مشفقانه مادرانهاش را از این قبیل است(مادرجان فکر جان خودت باش هرگز دل به این مردهای بیوفا نبند تا میتوانی نگذار شوهرت صاحب تیول و خانه شود به محضی که قبای او دو تا شد زن دیگر خواهدگرفت و اقلا فکر خودت باش از او اخذ عمل کن که اقلا در روز بدبختی پولی در دست داشتهباشی)》
(ایران نو/سال۱/شماره ۷۸/۱۶ ذیقعده ۱۳۲۷/برگرفته از نامههای زنان ایرانی/علی باغدار دلگشا/ص۶۱و۶۲)
ذهنیت زن ایرانی را نیز البته مردان مراقب بودند تغییر نکند. روایت دووازاری نیز درین باره جالب است که شاه وقت قاجار ناصرالدین شاه چطور آن را مدیریت میکرد.
《مرد ایرانی در هر موقعیت اجتماعی اجازه ندارد همسر خود را به خارج ببرد. این را شاه ممنوع کرده، معهذا با تحمل مشکلات فراوان میشود این اجازه را کسب کرد. به اعتقاد مردها زن اگر مملکت خارجی را ببیند افکاری به مغزش راه پیدا میکند که برایش بد است و نارضایتی او به پسرهایش منتقل میشود. شک ندارم رضایتمندی و آرامشی که در چهرهی بیشتر ایرانیان به چشم میخورد ناشی از همین امر است. آرزوی دیدن جاهایی غیر از سرزمین مادری تا به حال به مغز زنان اینجا راه پیدا نکرده و فرزندی که این افکار از مادرش به او منتقل نشده چگونه ممکن است بلندپرواز و جاه طلب شود؟ در خانوادههایی که پدر به خارج سفر کرده، کنجکاوی و اشتیاق زیادی در بچهها به وجود میآید》
(نگاهی به ایران/دووازاری/ص۵۲)
روایت همسر ناصرالدین شاه از سفر به روسیه گواهی بر ادعای دووازاری است که با وجود سفر به خارج نتوانست از هیچ جایش دیدن کند!
《دیولافوآ: به نظرشما روسیه چگونه جایی بود؟
زیبا خانم همسر ناصرالدین شاه: من این سرزمین را ندیدم و نشناختم. از همان لحظهای که ما را به کشتی بردند، در چند اتاق دربسته حبسمان کردند تا کسی ما را نبیند. در باکو ما را به قطار راهآهن بردند. در اتاقکهای قطار کرکرهی پنجرهها را بسته بودند و ما نمیتوانستیم بیرون را ببینیم. در مسکو هم شاه را پیاپی از قصری به قصر دیگر میبردند و زیباترین نقطهها را به او نشان میدادند، و او حتی فرصت نداشت که بیاید و دقیقهای را با همسرانش رگذراند. ما هم در اتاقهای یک هتل بزرگ زندانی بودیم و خواجههای حرمسرا مدام مراقب بودند که مبادا ما از زندان خود بیرون بیاییم. شاه وقتی به این حقیقت پی برد که در کشورهای کافر و نامسلمان نگاه داشتن زنها در اتاقهای دربسته و زیر نظر خواجههای حرمسرا مطلوب نیست، ناچار ما زنها را از مسکو به تهران فرستادند》
(از قفقاز تا پرسپولیس/مادام دیولافوآ/ص۲۳۶)
خلاصه آنکه زنان ایران در عصر قاجار کسی ادعا نکردهبود نمیتوانستند از خانه برای خرید خارج شوند بلکه صرفا زنان دربار و اشراف اینگونه بودند. زنان در عصر پیشاپهلوی اول نقش چندانی در اجتماع نداشتند و در حکم اموال مرد بوده و گاه دادوستد میشدند و در کنار همه اجبارها و زورهای اجتماع و مردان، ذهنیت زن ایرانی از سعادت دنیوی هم باعث امتداد وضعیتش بوده است.
پژوهشی مستند از شایان اویسی در باب زنان در عصر قاجار ایران