عصراسلام: برای ما اما فیلم روایت ماجرای عاشق دلسوخته ای بود که سالها منتظر معشوق خود مانده بود و حالا در هر کوی و برزنی سر راه او سبز میشد تا دلش را به دست آورد.
چنین برداشتی از عشق، محصول یک سال یا یک دهه اخیر نیست. همان طور که محسن نامجو در فایل ۱۷ دقیقه ای خود میگوید سراسر ادبیات ما چنین تصویری از عشق میسازد. عشق در خاطره جمعی ما نه در وصال که در هجران معنا پیدا میکند. در جوابِ رد دادن معشوق و انتظار و اصرار و تمنای عاشق. اگر لیلی همان شب اول پا می داد، که مجنون دیگر مجنون نمی شد!
همین مضمون به ادبیات عارفانه هم راه پیدا کرده و زیر سایه ابهام همیشگی شعر فارسی بین معشوق زمینی و معشوق آسمانی، رنگ بوی معنوی نیز به خود گرفته است. دیگر فرقی ندارد منصور حلاج باشی که به فنا فی الله رسیده ای، یا عاشق پر عطشی که وفا کند و ملامت کشد و خوش باشد! اگر عشق تو راستین باشد، صبر پیش میگیری و به انتظار ادامه می دهی. که به قول سعدی «شوق را بر صبر قوت غالب است.» و «آن را که صبر نیست، محبت نه کار اوست.» حق با آقای نامجو است، همین «نه» گفتن ها و هجرانها ادبیات فارسی را زیبا کرده است. اما با دشواری که برای زندگیهامان آورده چه کنیم؟
ما از کودکی میآموزیم که دل خود را ارزان به کسی نفروشیم. اگر پسری پا پیش گذاشت و پیشنهاد رابطه داد باید چند صباحی دست رد به سینه اش بزنیم. اگر پا پس کشید «واقعا» تو را نمی خواسته بلکه درگیر هوس زودگذری بوده و نیتی جز سواستفاده نداشته است. ولی اگر به اصرار خود ادامه داد عشق او «حقیقی» است و می توان قدم به قدم به او اعتماد کرد. از طرف دیگر دختری که با اولین پیشنهاد جواب مثبت دهد، دختر «سالمی» نیست، دختری است که به هر رهگذری پا میدهد! ارزش های دیرین و دیرپای ما از زنان می خواهد که ناز کند و عاشق نگون بخت را پشت در خانه نگه دارد و از مرد می خواهد که به ناز کشیدن ادامه دهد، که اگر در تلگرام و واتسآپ بلاک شد از اینستاگرام پیام دهد و به اصرار و تمنای خود ادامه دهد!
در چنین آشفته بازاری که یادگار فرهنگ و تمدن چند هزار ساله ما است، تنظیم رابطه سالم و اخلاقی کار بسیار دشواری است! زن نیازهای خود را انکار می کند تا سالم و دست نیافتنی باقی بماند و مرد هر لحظه با طرد شدن، سرخورده شدن و احساس آویزان بود مواجه است. و هر از گاهی به خودش شک می کند که نکند اگر دست از اصرار کردن بردارم، یکی از همان بیاخلاقهایِ هوس باز باشم که با احساسات طرفش بازی میکند. بله! زیبایی ادبیات برای ما گران تمام شده است! فرهنگی که عشق در هجران معنا میکند، چارچوب بین الاذهانی و شفافی برای وصال ندارد. در چنین دام عذاب آوری گرفتاریم.
اکنون به لطف رسانهها و آموزشها همه می دانیم که «نه یعنی نه». اما برای آنکه در عمل نه معنای نه بدهد، ابتدا باید به «بله گفتن» مشروعیت بدهیم و به کسانی که به صراحت و شفافیت «بله» میگویند انگ نزیم. از طرف دیگر زنان که سالهای سال است طرف «ناز» ماجرا ایستاده اند، باید مسئولیت «نیاز» خود را بپذیرند. به نیازشان آگاه شوند و تصویر شفافی از آن داشته باشند. بدانند چه اصول و دیسیپلینی برای برطرف کردن نیازهایشان دارند. کمتر به فشارهای اجتماعی (چه مثبت و چه منفی) و بیشتر به درونشان گوش کنند تا خود را گویاتر بشنوند و شفافتر «نه» یا «بله» بگویند. اگر «بله» گفتند هدفشان برطرف کردن نیاز خودشان باشد، تا بعد از رابطه احساس مورد استفاده قرار گرفتن نداشته باشند. در مقابل توافق کنیم که «نه یعنی نه». توافق کنیم که «نه» ابزاری برای ناز کردن یا دعوتی برای ناز کشیدن نیست.
چاره ای نیست جز اینکه تمرین کنیم و اگر آقای نامجو اجازه میدهند، دغدغه ما نه زیبایی ادبیات بلکه زیبایی زندگیها و رابطهها باشد.
سپیده اکبرپوران
منبع: ایران مامن