اکنون در قرن بیست و یکم رسانهها و فضای مجازی و شبکه های اجتماعی انبوهی از دانش ها، گفتگوها و بازنماییهایی را در زمینه جامعه، انسان و فرهنگ ارائه می کنند. آیا در این موقعیت جایی برای محققان علوم انسانی و اجتماعی می ماند؟ یکی از روزنامه نگاران می پرسید آیا در این موقعیت رسانه ای و مجازی شده با مرگ این علوم روبرو نیستیم؟ ارزیابی و تحلیل این پرسش جنبههای وسیعی دارد.
تحولات چند دهه اخیر رسانهای و مجازی شدن علوم انسانی نشان می دهد که نه تنها با مرگ این علوم روبرو نیستیم بلکه حیات تازه این علوم از جنبههای گوناگون می توان مشاهده کرد. البته می توان به شیوه ای انتقادی بسیاری از تنشهایی را بیان کرد که مجازی و رسانه ای شدن برای انسان و جامعه ایجاد کرده و طبیعتا این تنشها شامل کنشگران علوم انسانی هم می شود. اما اگر بخواهیم نیمه پُر لیوان را ببینیم، فضای مجازی و رسانهای شدن موجب زایش علوم انسانی دیجیتال شده و در آینده نیز این علوم دیجیتالی شده گسترش چشمگیرتری می یابند. در اینجا براساس تجربه زیسته و مشاهداتم از فضای ایران، رابطه علوم انسانی و فضای رسانه ای و مجازی شده را توضیح می دهم.
رابطه رسانههای جدید و علوم انسانی را در دو پارادایم متفاوت از این علوم می توان توضیح داد:
۱) پارادایم علمی
۲) پارادایم فرهنگی
پارادایم اول، علم انسانی را ذیل و شبیه علوم طبیعی می داند. از این منظر هدف و ماهیت علم انسانی این است که مانند علوم طبیعی قوانین جهانشمول، نظریه ها و مفاهیم عمومی برای جامعه، انسان، تاریخ و فرهنگ ارائه کند.
در این معنا، رسانه ها و فضای مجازی به ترویج و گسترش نتایج این علوم کمک می کنند اما کیفیت، خلاقیت، توسعه علمی و زایش مفاهیم تازه یا به تعبیر توماس کوهن انقلاب علمی ایجاد نمی کند. توسعه علمی در این دیدگاه نتیجه فعالیت سخت کوشانه دانشگاهی محققان است و نوآوری ها محصول مراکز پژوهشی و دانشگاهی است، اگرچه رسانه ها و فضای مجازی هم در این مراکز استفاده می شوند و در تسهیل و تسریع ارتباطات محققان و مراکز علمی نقش جدی و مهمی دارند.
در پارادایم فرهنگی، کار و وظیفه علم انسانی لزوما محدود به این نیست که مفهوم و نظریه های جهانشمول را برای جامعه ابداع کند، بلکه وظیفه علم انسانی این است که گفتگو در جامعه را گسترش دهد و همچنین مسئله ها در جامعه را مطرح کند و کمک کند تا گروه های اجتماعی تعامل بیشتری با هم داشته باشند. در معنای دوم علم انسانی، فرهنگی است و در اینجا ما فقط با علم (science) سرو کار نداریم، بلکه با دانش (knowledge) سرو کار داریم.
در این پارادایم، رسانه ها و فضای مجازی تاثیرات درونی در علم انسانی دارند، یعنی دستورکارهای دانش را تغییر می دهند، مخاطبان بیشتر و متنوع تری برای این علوم ایجاد می کنند، بر بازیگران این علوم می افزایند، نتایج و کارکردها و کاربردهای این علوم را دگرگون می کنند و علم انسانی دیجیتال را به وجود می آورند. همچنین روشناسی و معرفت شناسی این علوم هم متأثر از فرایندهای دیجیتالی شدن، متحول می شوند. حتی با رسانه ای و شبکه ای شدن جامعه و فرهنگ و ظهور انسان دیجیتال به تعبیر دونا هاراوی سایبورگ، ابژه این دانش ها یعنی انسان نیز تغییر می کند.
شرح و تحلیل هر یک از این نکات نیازمند بحث مستقلی است. در اینجا اجمالا برخی از آنها را توضیح می دهم.
۱) در نتیجه رسانه ای و دیجیتالی شدن، کنشگران علوم انسانی به لحاظ کمی و کیفی تحول پیدا می کنند و کنشگران جدیدی وارد می شوند، یعنی فرصتی ایجاد می شود که تعداد بیشتری از افراد تحصیلکرده بتوانند درگیر جامعه و فرهنگ شوند؛ اعم از اینکه رشته تحصیلی آنها علوم انسانی و اجتماعی باشد یا علوم پایه و مهندسی. کسانی که به هر حال علاقمند به موضوعات فرهنگی و اجتماعی باشند از طریق فضای مجازی و رسانه ها و سایت ها این امکان را پیدا می کنند که به شکل های متفاوتی به گفتگو در مورد جامعه و فرهنگ بپردازند.
۲) رسانه ها و فضای مجازی فرصتی فراهم می کنند که مسئله ها و موضوعات و دستور کارهای تازه ای در حوزه دانش فرهنگی و اجتماعی شکل بگیرد؛ چون افرادی که وارد این فضا می شوند از گروه های مختلف جامعه هستند، درگیری ها و مباحثی که در صحنه می آید نامتمرکز و پراکنده است و هر گروهی می تواند علائق، منافع و دیدگاه های خود را به صورت عمومی ارائه کند؛ و این باعث می شود که فقط دانشگاه ها ارائه کننده دستور کارهای علوم انسانی نباشند.
۳) رسانه ها و فضای مجازی باعث می شود که کارکردهای علوم انسانی هم تغییر کند. به این معنا که در فضای دانشگاهی کارکرد علوم انسانی صرفا پیشبرد رشته ها بود، اما در فضای جدید کارکرد این علوم پیشبرد رشته ها نیست، بلکه گسترش توجه به نیازهای جامعه و شکل گیری گفتگوها و بازنمایی واقعی تری از زندگی اجتماعی و فرهنگی است.
۴) در فضای رسانه ای و مجازی شده روش های مفهوم سازی، گفتگو و بحث کردن صرفا روش های تحقیقی و پژوهشی دانشگاهی نیست؛ به ویژه اینکه در فضای رسانه ای شده تصویر بسیار اهمیت دارد. به همین دلیل ما با دانش انسانی بصری شده ای سر و کار داریم. برخلاف علم اجتماعی و فرهنگی آکادمیک که انسان با زبان مکتوب و کتاب و مقاله سر و کار داشت حالا در فضای مجازی – رسانه ای شده ما با فیلم مستند، عکس و گزارش های رسانه ای مواجهیم.
۵) رسانه ای و مجازی شدن به کنشگران علوم انسانی انرژی عاطفی می دهد. کنشگران علوم انسانی از طریق فضای مجازی و رسانه ای می توانند با جامعه گفتگو کنند و این گفتگو و ارتباط به کسانی که دانشگاهی هستند و درگیر فضا می شوند انگیزه می دهد که فعالیت بهتر و بیشتر داشته باشند. یکی از بحران هایی که دانشگاه در گذشته در ایران داشت این بود که چون دانش به دست جامعه نمی رسید، محققان دانشگاهی آن انرژی عاطفی را که باید در نتیجه ارتباط و گفتگو با جامعه کسب کنند، به دست نمی آوردند. همچنین چون اجتماع علمی قوی نداریم، پس از دوره ای فعالیت عملا به انزوا کشیده می شدند و به خاموشی می گراییدند. در فضای امروز این را می بینیم که محققان آکادمیکی که در حوزه های علوم اجتماعی هستند این توانایی را دارند که از طریق فضای مجازی – رسانه ای مستقیم و بی واسطه با فعالان اجتماعی و فرهنگی، با سیاستمداران و با کارگزاران جامعه ارتباط برقرار کنند. همین امر به آنها انگیزه می دهد که به کار خود ادامه دهند.
۶) نیروهای دانشگاهی که مستعد هستند و درگیر جامعه می شوند تجربه های تازه ای از یادگیری اجتماعی دارند. به این معنا که در نتیجه تعاملی که با روزنامه نگاران، افراد علاقمند و طرفدار خودشان یا با مدیران و کارشناسان سازمان ها برقرار می کنند یاد می گیرند که در جامعه چه خبرهایی هست، نیازهای واقعی کدام ها هستند، حساسیت های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی چه چیزهایی هستند و کدام زبان می تواند تاثیرگذارتر باشد و حتی چه روش هایی بهتر می تواند آنها را در فرآیند فکر کردن و خلق ایده های موثر یاری کند. همین یادگیری را اساتید دانشگاه هم در این فضا کسب می کنند و در عملکرد حرفه ای آنها کاملا اثر گذار است.
۷) کنشگران علوم انسانی که از طریق رسانه ها و فضای مجازی به صورت مستقیم درگیر فضای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی می شوند، طبیعتا از آزادی های بیش تری برخوردار می شوند و می توانند ایده هایی را مطرح کنند که فضای دانشگاه به آنها اجازه مطرح کردن شان را نمی دهد، چون فضای دانشگاه تحت سیطره بوروکراسی دانشگاه است. همین فضای آزاد رسانه ها و فضای مجازی به آنها اجازه می دهد که ایده های نوآورانه تری را مطرح کنند.
۸) نیروهای دانشگاهی که علاقمند و مستعد هستند و از طریق رسانه در حوزه عمومی قرار می گیرند باعث می شود که ایده های آنها اثربخش شود. ایده هایی که محققان و کنشگران علوم انسانی از طریق فضای رسانه ای و مجازی بیان می کنند، مستقیما توسط روزنامه نگاران، کارشناسان و مدیران و عامه مردم شنیده می شود. طبیعتا این شنیده شدن به اثرگذاری این ایده ها و فعالیت های دانشگاهی کمک می کند. از اینرو فضای رسانه ای و مجازی اجازه می دهد که دانش ها از جهات گوناگون هم گسترده تر و کارآمدتر و اثرگذارتر شوند و هم نزدیکتر به واقعیت ها و زندگی اجتماعی مردم.
اینکه چه تعداد از اهل مطالعه درگیر این فضا می شوند پرسش مهمی است. به این دلیل که فضای رسانه ای و ارتباطی فضای سیاسی است، بسیاری از دانشگاهیان و محققانی که مایل نیستند هزینه سیاسی برای مشارکت خود بپردازند درگیر فضای مجازی و رسانه ای نمی شوند. فقط درصد کمی از دانشگاهیان این آمادگی را دارند که از طریق رسانه ها در حوزه عمومی مطرح و شناخته شوند. اما همان درصد کم به میزان معناداری تأثیرگذارند.
البته میزان مشارکت و حضور دانشگاهیان در رشته های گوناگون علوم انسانی یکسان نیست. بعضی از رشته ها به خاطر فرهنگ رشته ای که دارند بیشتر درگیر می شوند و برخی رشته ها کمتر. برخی شاخه های علوم انسانی خدماتی یا حرفه ای هستند مثل مدیریت و برنامه ریزی و حسابداری و علم اقتصاد. در مقابل شاخه هایی از علوم انسانی هستند مانند جامعه شناسی، علوم سیاسی و مطالعات فرهنگی که به حوزه عمومی نزدیک ترند.
دکتر نعمت الله فاضلی