دکتر علی اشرف صادقی: به دو دلیل این ها باید ثبت شوند، زیرا، هم تاریخ زبان فارسی خودمان را روشن میکنند و هم به روشن شدن نکات مبهم و حل نشده از زبانهای میانه و قدیم کمک میکنند. ما هنوز نتوانستهایم معنای برخی از کلمات پهلوی را در متون تشخیص دهیم. معنی این ها با مطالعه ی گویشهای فارسی روشن میشود. خیلی از این کلمات هنوز زنده هستند. حتا زبان دورافتاده و خاموشی مانند اوستا که دو هزار سال است که مرده است و معنای برخی از کلماتش مشخص نیست، با مطالعه ی این گویشها روشن میشود. کلمهای در اوستا بود به صورت «سُونو». میدانستند که نام حیوانی است. نخستین بار سید حسن تقی زاده مقالهای به انگلیسی نوشت و نشان داد که این کلمه آخرش افتاد و شده «سُون». این «سُون» با تبدیل [u] به [i] که در خیلی از گویشهای ایرانی هست (مثل این که «خون» را در برخی جاها «خین» میگویند)، شده است «سین» و در متن های ما ثبت شده و ما امروز به آن «سِن» میگوییم، یعنی همان حشره ی آفت گندم و حبوبات که «سِن» نامیده میشود و در متن ها «سین» نوشته شده است. این «سین» تغییر یافته ی آن «سون» است و از این راه معنی این واژه اوستایی روشن شده است.
بنابراین برای شناخت بیش تر از تاریخ زبانهای ایرانی، این ها باید ثبت شوند تا بعدها بتوان به کمک این مطالعات و مطالعات دقیق تر زبانهای دوره میانه یعنی پنج زبان پهلوی، پارتی، سغدی، سکایی، ختنی و بلخی اطلاعاتی به دست آوریم و شکل قدیمیتر این زبان ها را بازسازی کنیم. این از جنبه فایدهای که مطالعه ی گویشها برای تاریخ زبانهای ایرانی دارد.
اما مطالعات گویشی برای نظریههای عمومی زبان هم میتوانند دستاوردهایی داشته باشند. مثلن مطالعه ی زبانهای کرانه ی دریای خزر نشان میدهد که این زبانها از نظر رده شناسی بیش تر OV هستند و با فارسی و گویشهای داخل فلات تفاوت هایی دارند.
مطالعه ی سایز زبانها و گویشهای ایرانی نشان میدهد که در هر کدام از آن ها از نظر ردهشناسی رد پایی از حالت OV قبلی هست که گیلکی و مازندرانی به تر آن ها را حفظ کردهاند و همچنین تالشی که آن هم در آن سوی کوهها قرار دارد و کم تر تحت تاثیر زبانهای داخل فلات قرار گرفته است. خوب ما هر چه به تر این گویشها را مطالعه کنیم کمکی هم به شناخت کل زبانهای دنیا کردهایم و در نتیجه، مطالعه ی این گویشها میتواند بر نظریههایی که بر مطالعه ی زبان بشری به طور کلی ارایه میشوند، اثر بگذارد. میگویند که این نظریات باید عام و کامل باشند که بشود همه ی زبانها را با آن ها مطالعه کرد.
* ضرورت برنامه ریزی زبانی در ایران چیست؟، در حالی که عدهای از زبان شناسان از جمله خود شما معتقدید که زبان آزادتر از آن است که به چنین بایدها و نبایدهایی تن دهد و از راهی که در پیش گرفته است باز بماند؟ شما در جایی از جشننامهتان گفتهاید وقتی صحبت از برنامه ریزی زبانی به میان میآید، پای کشورهایی در میان است که هنوز در آن ها زبان رسمی جا نیفتاده است و زبان معیار وجود ندارد. در جایی دیگر میگویید هر زبانی در طول تاریخ راه خودش را میرود. در این صورت، برنامه ریزی زبانی در ایران چه توجیه و چه ضرورتی دارد؟
– من در مقالهای در مجله “زبان شناسی” سالها پیش این مطلب را بیش تر شکافتهام و گفتهام زبان از یک طرف دائمن در حال تغییر و تحول است و این ذاتی زبان است و کار خودش را انجام میدهد. از طرف دیگر نیرویی آگاهانه به نام تثبیت و معیارسازی در کار است. یعنی زبان رسمی به دلیل این که باید ارتباط بین سخن گویان را سهلتر و آسانتر کند ناچار است تثبیت شود و کم تر متحول گزدد و تا آن جا که می توان از ابداع نوآوری های بیجهت در آن خودداری شود. بنابراین، یک عدهای پیدا میشوند که سعی میکنند زبانی را معیار کنند، یعنی آن را تثبیت کنند. این دو نیرو در برابر هم قرار میگیرند، ولی در عین حال پا به پای هم پیش میروند و نیروی تحول ذاتی زبان است که قطعن غلبه میکند. این نیرو زبان را به جلو میبرد و دگرگون میکند و به همین دلیل هم هست که ما الان میبینیم زبانهای مهم دنیا از جمله فارسی با وجود سنتهای ادبی نیرومندی که دارند، با هزار سال گذشتهشان تفاوت پیدا کردهاند. ولی با آن که شکسپیری در انگلستان بوده است و نویسندگان بزرگی در فرانسه و آلمان بودهاند، زبانی که مردم این کشورها الان دارند با زبان این نویسندگان یکی نیست. اما در ایران تصادفن در طول این هزار ساله، زبان فارسی بسیار کم تر متحول شده است. این را همه متوجه شدهاند و تصریح کردهاند. یعنی ما الان وقتی تاریخ بیهقی، سیاست نامه ی خواجه نظام الملک، چهار مقاله و مانند این ها را میخوانیم، میبینیم که آن ها را کاملن میفهمیم و به استثنای برخی لغات یا فرمهای دستوری، تقریبن تغییری نکرده است. ما آثار گذشتگانمان را میتوانیم بخوانیم، با شعرا و نویسندگان بزرگمان میتوانیم هم فکر باشیم، افکارشان را بفهمیم و تجزیه و تحلیل کنیم، در حالی که برای یک انگلیسی، امروز باید شکسپیر را ترجمه کنند.
* اصلا نمایشنامههای شکسپیر را در آمریکا نمیتوانند روی صحنه ببرند و این رابطه قطع شده است.
– این رابطه قطع شده است. ولی اگر بیاییم داستان “حسنک وزیر” را نمایش نامه کنیم خیلی راحت فهمیده میشود؛ حتا با زبان بیهقی که کهنه گراست. امروز مهم ترین دستگاه تثبیت زبان و معیار سازی، فرهنگستان زبان است. یکی از وظایف فرهنگستان این است که زبان را تثبیت کند و بر شکلهای پذیرفته شده و تحول یافته مهر صحت بزند. ما از زبان عربی کلمات بسیاری را گرفتهایم و غالبن، هم معنایشان را عوض کردهایم و هم تلفظشان را. حالا ادیبان تصورشان این است که به دلیل قداست زبان عربی که به زبان دین اسلام است باید کلماتش در زبان فارسی به عینه، یعنی همان طور که در خود آن زبان است، تلفظ شود که این نظریهای کاملا رد شده است، به دلیل این که هیچ زبانی نیست که عنصری را از زبان دیگری بگیرد و آن را با قواعد آوایی و صرفی و نحوی خودش تطبیق ندهد. خود زبان عربی کلمات زبانهای دیگر را میگیرد و مُعرب میکند. ما هم کلمات زبانهای دیگر مانند کلمات انگلیسی و فرانسه و عربی را گرفتهایم و آن ها را با تلفظ زبان خودمان تطبیق دادهایم، منتها خیلی به آن آگاهی نداریم. مثلن در انگلیسی کلمه ی «کلاس» را میگویند کِلَس [klæs] ولی ما ایرانیها نمیتوانیم آن را این گونه تلفظ کنیم و آن را تغییر میدهیم. اگر برای این کارمان اصطلاح قدیمی را بخواهیم به کار ببریم، باید بگوییم که ما آن را «مُفَرس» کردهایم (در مقابل مُعَرب). یعنی آن را فارسی کردهایم. یا مثلن sport که ما آن را «اِسپرت» تلفظ میکنیم، یعنی یک مصوت آغازین و در آن اولی ( کِلَس) یک مصوت میانجی گذاشتهایم. عرب هم همین کار را میکند و وقتی «گ» ندارد، «گ» را تبدیل به «ج» میکند. یعنی روزنامگ ِ پهلوی را «روزنامج» میکند، جمع آن را هم «روزنامجات» میکند. یا «گوارب» فارسی را «جوراب» میکند. خیلی از کلماتی که ما الان داریم، دو مرتبه آن ها را از عربی گرفتهایم. یعنی اصلش از خودمان بوده است، سپس به عربی رفته و معرب شده و بعد فضلای ما دوباره آن را از عربی گرفتهاند.
ما هم میگوییم «عَطر» مُفرس «عِطر» است و اگر بخواهیم آن را عربی تلفظ کنیم، باید «ع» را حلقی بگوییم و «ط» آن را هم همین طور، ولی هیچ ایرانیای نمیتواند این طور تلفظ کند. پس ما حتا اگر بگوییم «عِطر»، باز هم آن را مُفرس کردهایم.
* همین جا این پرسش پیش میآید که وقتی یک واژه وام گرفته میشود، تغییرات آوایی و حتا گاهی معنایی در آن به وجود میآید. ولی آن چیزی که شما فرمودید، درباره ی آن واژههایی است که قرض گرفته شده و بعد تثبیت شدهاند و دیگر جای خودشان را در فارسی پیدا کردهاند. با این حال گاه نوعی اصرار آشکار و آگاهانه و تصنعی دیده میشود برای بازگرداندن تلفظ جا افتاده ی این کلمات به تلفظ به اصطلاح اصیل عربیشان. مثلا «عِدالت» را به اصرار میگوییم «عَدالت». آیا این میتواند توجیهی معناشناختی داشته باشد؟ مثلن آیا میتوان گفت که «عَدالت» در مقایسه با «عِدالت»، چون در گفتمان و موقعیت خاصی به کار می رود، لابد باید معنای ضمنی متفاوتی داشته باشد؟ اگر این طور است، چرا تلفظ آن را کاملن عربی نکنیم تا تفاوت معناییاش هم بیش تر به چشم بخورد؟ «جَنوب» و «شِمال» هم از این دست است.
– بگذارید پرسش قبلی را که نیمه تمام ماند، تمام کنم و بعد به این پرسش برگردم. آن جا صحبت از این بود که یک دستگاه رسمی باید زبان را تثبیت کند و آن فرهنگستان است. میخواهم تاکید کنم که فرهنگستان باید تلفظ این کلمات بیگانه خواه عربی، خواه اروپایی را که وارد زبان فارسی شده و تلفظش تغییر کرده، مطابق عادات زبانی ما تثبیت کند و مُهر صحت بر آن ها بزند و بگوید که این ها درست است. یعنی یکی از کارهایش مثلن این است که بگوید تلفظ فارسی «عید id» عِید eydو تلفظ «عِطر etr» عَطرatr است یا تلفظ فارسی قِمار، قُمار است. در مورد کلمات فرنگی هم همین طور. باید تثبیت کند و بگوید در فارسی «اِسپرت» درست است نه «سپرت» که ایرانی اصلن نمیتواند آن را تلفظ کند. همان طور که عدهای عربی دان تصور میکنند که ما باید کلمات عربی را مثل خود عربها تلفظ کنیم، عدهای فرنگیدان هم تصور میکنند که ما باید کلمات اروپایی را مثل خود سخن گویان این زبانها که صامت آغازین در کلماتشان دارند، تلفظ کنیم. من میگویم هر زبانی عاداتی دارد که جزو قواعد و اصول و پایههایش است. البته این قواعد ممکن است به مرور زمان عوض شود. ما البته در قدیم در زمان ساسانیان، صامت آغازین داشتهایم که تحول پیدا کرده است. فرهنگستان کارش این است که تمام این تلفظها را که تغییر یافته و عدهای این ها را دستاویز فضل فروشی و احیانن تحقیر دیگران میکنند تثبیت کند و این دکان را ببندد و بگوید که تلفظ فارسی این ها چیست.
* آیا فرهنگستان با سیاستهای زبانی خود به ویژه از طریق واژه گزینی، عملن میتواند از زبان فارسی، هم در برابر چیرگی زبانهای بیگانه حمایت کند، و هم این نکته را جا بیندازد که وقتی عنصری وارد زبان شد و در آن حل شد، دیگر نمیتوان آن را به موقعیت اولش برگرداند؟
– فرهنگستان با واژههای عربی که وارد زبان فارسی شده است کاری ندارد. با لغاتی مثل تلفن، تلویزیون، رادیو، تاکسی، اتوبوس، و نظایر آن هم کاری ندارد و این ها را فارسی میداند و نمیخواهد برای این ها معادل فارسی بسازد. اما در رشتههای علمی که اساسن کار فرهنگستان در همین قسمت متمرکز است، به واژه سازان کمک میکنند، یعنی استادان همان رشتهها هستند که واژههایشان را به فرهنگستان میآورند و میگویند این مفاهیم علمی وجود دارد و ما برای این مفاهیم، این الفاظ را پیشنهاد کردیم. پس فرهنگستان برای واژههای علمی واژه گزینی میکند. علت این هم که خود استادان به این نتیجه رسیدهاند که مثلن برای واژههای فیزیکی باید معادل فارسی انتخاب شود این است که واژههای علمی در زبانهای انگلیسی و فرانسوی خوشهای هستند. در نتیجه، با وندهای همان زبانها به کار میروند. اگر قرار باشد این ها وام گرفته شوند، صورتهای دیگر آن ها یعنی مشتقات آن ها هم به دنبالشان میآیند. اگر یک واژهای منفرد باشد، به جایی ضرر نمیزند، یعنی فقط «رادیو» یا یک «تاکسی» میآید و به جایی هم ضرر نمیزند. ولی وقتی که «کانداکت»، «کانداکتی «، «کانداکتیویتی»، «کانداکتانس» را داریم، اگر قرار باشد که همه ی این ترکیبات با وندهای خود وارد زبان ما بشود، دستگاه ساختواژی، دستگاه صرفی و واژه سازی زبان فارسی مختل میشود و این نهایتن به مرگ زبان میانجامد. یعنی وقتی زبانی نتواند واژه بسازد و واژه هایش به آن چه که هست منحصر شود، رفته رفته یک زبان مرده میشود.
* پیش از این برای واژههایی که در زبان مردم جا افتاده بودند هم معادلهایی از سوی فرهنگستان پیشنهاد شده بود ولی عملن این معادلها بین مردم پذیرفته نشده اند. مثلن به جای آکواریوم، «آبزی دان» پیشنهاد شده، یا به جای پارک «بوستان»، یا به جای استامپ «جوهرگین»، یا به جای اولتیماتوم «زنهاره». قبلن که این طور بوده ولی حالا شاید سیاست جدید شورای واژه گزینی این است که فقط برای واژههای علمی معادل وضع کند.
– ببینید! یک موقعی مجلس شورای اسلامی تصمیم گرفت قانونی را وضع کند که طبق آن، دستگاههای دولتی نباید هیچ واژه فرنگی را به کار ببرند. این تصمیم عجولانهای بود که یک عده غیر متخصص گرفته بودند که مشکلات فراوانی را در دستگاهها به وجود میآورد؛ مخارج هنگفتی را هم به آن ها تحمیل کرد که نامهها و نوشته های خود را اگر کلمه ی فرنگی داشت، عوض کنند. این کار به هر حال، شدنی نبود و موجب آشفتگی میشد و بر میگشت به حالت اول. این بود که آقای حداد عادل که آن موقع رییس فرهنگستان بود و هنوز به مجلس نرفته بود، وقت گرفت و به مجلس رفت و با نمایندگان صحبت کرد و آن ها را متقاعد کرد که فقط کاربرد آن واژههای فرنگی که در فارسی معادل دارند یا فرهنگستان برای آن ها معادل وضع کرده، مجاز نباشد. نتیجتن این مصوبه ی مجلس به این صورت در آمد. بعد دولت آمد یک لیستی را تقریبن با هزار واژه تهیه کرد که در مکاتبات اداری به کار میرفت و این را به فرهنگستان داد و گفت برای این ها واژه بسازید. حالا این که این ها در عمل به کار میروند یا نه، مساله ی او نبود. به هر حال ما در پاسخ به یکی از خواستههای دولت بود که این کار را کردیم و سعی کردیم از یک کار دشواری زای بزرگ تری جلوگیری کنیم و مشکل را به حداقل رساندیم. قبول دارم که در میان این ها تعدادی واژه ی جا افتاده فرنگی هم هست که دیگر در زبان مردم جا باز کرده و اشکالی هم ایجاد نمیکند.
* آیا همان طور که در حال حاضر از گونه ی معیار زبان فارسی در برابر هجوم زبانهای غربی چنین حمایتی میشود، در برابر عربی هم حمایتی صورت میگیرد؟ یا عربی یک استثنا به حساب میآید؟
– نخست پرسشی را که قبلن بی پاسخ گذاشته بودم پاسخ میدهم و بعد میرسیم به این پرسش. اولن این که آن جا که پرسیدید آیا زبان فارسی میتواند در مقابل هجوم زبانهای بیگانه مقاومت کند یا نه، و آیا میتواند از آن ها تاثیر نپذیرد؟ باید بگویم که پاسخ این پرسش منفی است. برای این که ما الان در مقابل زبان نیرومندی به اسم انگلیسی قرار گرفتهایم؛ نه تنها ما بلکه همهی زبانهای جهان حتا زبانهای نیرومندی مثل فرانسه و آلمانی هم همین وضع را دارند. مفاهیم علمی بیش تر در جامعه ی انگلیسی زبان آمریکا تولید میشود. بیش ترین کتابها و نشرییات علمی هم در آن جا چاپ میشود. کشورهای دیگر باید آن ها را وارد کنند و به آن زبان بخوانند. خواه ناخواه، مقدار زیادی لغات انگلیسی وارد این زبانها میشود. یک مقداری هم ترجمه میشود، یعنی از زبان انگلیسی ترجمههای قرضی یا گرده برداری میکنند، یعنی از زبان انگلیسی الگوبرداری میشود. حتا زبان عربی هم مقدار زیادی ساختهای ترجمهای دارد. زبان فارسی هم استثنا نیست. ما تا جایی که چاره پذیر باشد باید کوشش خود را برای برابر سازی بکنیم، به ویژه در آن جاهایی که واژهها خوشهای هستند. ولی جاهای دیگری هست که تک واژهها وارد زبان ما میشود و برای آن هیچ کاری هم نمیشود کرد و به زبان هم آسیبی نمیرساند، چون واژگان، روبنای زبان است؛ زیربنای زبان دستگاه آوایی و دستوری آن است. این ها آسیب نمیبیند. بنابراین، از دیدگاه من، این ها اشکالی ندارد. تا وقتی که یک زبان بیگانه به ساختار نحوی ما آسیب نرسانده مشکلی پیش نمیآید. به دستگاه آوایی و صرفی هم که نمیتواند آسیب بزند. ولی اگر کلمات بخواهند به صورت خوشهای وارد شوند و بعد هم ساختار نحوی زبان ما عوض شود، آن جا جای نگرانی هست. پس فرهنگستان بیش تر نگران آن مفاهیم علمیای است که واژههای آن ها به صورت خوشهای وارد میشوند. ولی این به آن معنی نیست که زبان انگلیسی به هیچ وجه بر زبان ما اثر نمیگذارد. کما این که میبینیم الان فرضن دستگاهی به نام کامپیوتر یا رایانه وارد جامعه ما شده و تمام اصطلاحات خودش را هم از انگلیسی آورده است: دانلود کردن، چت کردن، رایت کردن و غیره. ما فقط توانستهایم واژههای «سخت افزار» و «نرم افزار» و چند تای دیگر را بسازیم. برای «کامپیوتر» هم از زمان فرهنگستان دوم، «رایانه» را ساختند که تا حدودی جا افتاده. «ریزرایانه» و «ابررایانه» و «رایاسپهر» را هم از روی آن ساختند که این خودش کار خوبی بوده است. اگر این ها را هم نساخته بودند، مجبور بودیم باز انگلیسیشان را به کار ببریم. «تلفن همراه» به تدریج کلمه ای رسمی برای «موبایل» شد. در نوشتار هم «تلفن همراه» کلمهای رسمی است. خوب این بد نیست. تصور کنید اگر به پیامگیر میخواستیم «انسرینگ ماشین» بگوییم، مردم کوچه و بازار و مثلن یک شاگرد بقال یا رفتگر شهرداری این کلمه را چه جور تلفظ میکرد؟ الان یک کلمه خیلی شفاف به صورت «پیامگیر» ساخته شده است. اوایل عدهای میگفتند «منشی تلفنی» ولی وقتی که فرهنگستان کلمه ی «پیامگیر» را به صورت رسمی ابلاغ کرد، دیگر همه میگویند «پیامگیر» و همه هم آن را میفهمند. Message Short را هم میگوییم پیام کوتاه یا پیامک. جا افتادن این کلمات مدتها طول میکشد. چنان که «خودرو» در زمان رضا شاه وضع شد و در ارتش به کار میرفت ولی در خارج از ارتش به کار نمیرفت. اما رفته رفته «خودرو» و «خودروسازی» و مانند این ها دارد در جامعه جا باز میکند. جا افتادن واژههای جدید هم منوط به گذشت زمان است. فرهنگستان باید در بدو ورود واژهها، در سر گمرک شعبه بزند و وقتی ابزار جدید یا کالایی میخواهد وارد شود، مانند برخی از کشورها مانند فرانسه، بگوید که اول برایش معادل وضع کنید بعد آن را با آن اسم، وارد کنید، و بعد هم برایش تبلیغ کنید. اگر ما این قدرت را داشتیم و چنین کاری میکردیم و وقتی که فناوریهای جدید میخواست وارد شود، برایش اسم میگذاشتیم و مثلن به فکس میگفتیم «دورنگار» میتوانیم «دورنگاری» را هم بسازیم و مثلن بگوییم این دستگاه کارش دورنگاری است. یعنی خود اهل زبان میتوانند بدون نیاز به دستگاه رسمی، مشتقات این کلمات را با امکانات واژه سازی زبان فارسی بسازند.
زبان عربی حدود هزار و دویست سال بر زبان فارسی تاثیر عمیق گذاشته. این مورد یعنی تاثیر عربی بر فارسی از آن موارد استثنایی است که عربی حتا بعضی از واجهای خودش را هم به زبان فارسی داده است؛ در دستگاه صرفی زبان فارسی هم دخالت کرده و تقریبن نصف واژگان ما را هم عربی کرده است و نه تنها ما، بلکه آن بخش از جهان اسلام که تحت تاثیر ایران بودند (چون زبان دوم جهان اسلام، فارسی بود و این زبان از یک طرف تا شبه قاره ی هند و از یک طرف تمام آسیای مرکزی را گرفته بود و از طرف دیگر به بالکان رسیده بود)، عناصر و کلمات عربی را با تلفظ فارسی گرفتند، مثلن زبانهای ترکی آسیای مرکزی و ترکیه و زبان اردو و غیره. در هر حال این واژههای عربی، جزیی از زبان ما شدهاند. فرهنگ غنی ما با همین زبان و با همین واژهها بیان شده است. ابزار انتقال آن مفاهیمی که ما در فرهنگمان داریم همین زبان آمیخته است. شما مولوی را ببینید، سعدی و حافظ را نگاه کنید، عطار و سنایی و ناصرخسرو و دیگران را نگاه کنید، این ها همه با همین زبان نوشتهاند. واژه سازی هم با همین زبان انجام گرفته است. مفردات افعال را از عربی گرفتهایم و از آن ها یا با «-ییدن» یا با «کردن» فعل ساختهایم. مثلن «فهم» را به «فهمیدن»، «رقص» را به «رقصیدن» و «بلع» را به «بلعیدن» بدل کردهایم. این کلمات را در زبان خودمان هضم کردهایم و کم کم بقیه مصدرهای عربی را که وارد شد با «کردن» ترکیب کردیم؛ فکر را دیگر «فکریدن» نکردیم، بلکه گفتیم «فکر کردن»، گفتیم «سعی کردن»، «استعمال کردن» و غیره. اما همراه با این ها تعدادی از ساختهای صرفی عربی هم وارد فارسی شد. مثلن پس از «فکر»، «تفکر» و «متفکر» هم وارد فارسی شده است . و در عوض، اسم فاعل و اسم مفعول فارسی برای بعضی از آن ها ساخته شد. مثلن در کنار «بحث»، «بحث کردن» و «بحث شدن»، در فارسی «بحث کننده» و «بحث شده» و غیره و حتا به جای «فهمیدن»، «فهم کردن» ساخته شد:
فهم سخن چون نکند مستمع / قوت طبع از متکلم مجوی
* رقصان را هم میتوانیم بگوییم.
– بله! حتا کلمه ی «رقاص» وقتی که وارد زبان فارسی شد، از آن «رقاصک» ساخته شد، و انواع و اقسام ترکیبات دیگری که میتوانیم از این عناصر عربی بسازیم. آن چه که ما در دوره ی ساسانی برای این ها داشتیم به تدریح فراموش شد و لغات و اصطلاحات غربی جای آن ها را گرفت و بعد هم ترکیبات زیادی با این ها ساخته شد.
بنابراین ما به این ها کاری نداریم. همه این ها جز زبان ماست. کما این که بیش تر لغات انگلیسی هم گرفته شده از لاتینی و یونانی و فرانسه است و هیچ استاد انگلیسی هم نمی گوید این کلمات انگلیسی نیست.
* دیگر قابل انکار نیست که این ها با وجود این که از عربی آمدهاند، جا افتادهاند و باید به کار برده شوند.
– بله. جا افتادهاند و شناسنامه ی فارسی گرفتهاند و تلفظشان فارسی شده و در یک شبکه ی معنایی – صرفی زبان فارسی وارد شدهاند. برای نمونه، کلمات «سال» و «سنه» یا «عمر» و «زندگی» را در نظر بگیرید. ما در اصطلاح رسمی تا پنجاه سال پیش میگفتیم «در سنه ی فلان». هنوز هم میگوییم «سنوات خدمت» یا «سنش چقدر است؟»، و نمی گوییم «سالش چقدر است؟». این کلمات عربی وارد فارسی شدهاند و میبینیم که جایشان را در اصطلاحات طوری باز کردهاند که هیچ وقت نمیشود معادل فارسی آن اصطلاح را برای آن به کار برد. مثلا وقتی کسی میمیرد، میگویند «عمرش را داد به شما». ولی چون «عمر» را در فارسی میگوییم «زندگی»، اگر بگوییم «زندگیاش را داد به شما»، به کلی معنی دیگری میدهد. پس این ها وارد قلمروهای معنایی و حتا صرفی شدهاند و با این ها ترکیباتی ساخته میشود. جای هیچ تردیدی نیست که ما نباید به این ها دست بزنیم. از طرف دیگر، تقریبن صد سال است که عربی تقریبن هیچ اثری در زبان فارسی نگذاشته است. عربی تا وقتی در فارسی اثر میگذاشت که ما علوم را از فرنگ نمیگرفتیم. به محض این که شروع کردیم به گرفتن علوم از فرنگ، دیگر زبانهای فرنگی در فارسی تاثیر گذاشت. نخست روسی بود، سپس فرانسه و حالا هم انگلیسی. عربها هم خودشان از آن ها تاثیر گرفتهاند. ما آن چه را که باید از علوم و معارف اسلامی بگیریم، گرفتهایم. نماز و روزه که فارسی است، ولی زکات و خمس و حج و احرام و تکبیر و اذان و اقامه و رکعت و سجده و امثال این ها را از عربی گرفتهایم و تمام شده. مفاهیم اداری هم خیلیهایش را به هر حال از قدیم گرفته بودیم: «دیوان»، «تدوین»، «مدون». هر چند که «دیوان» اصلش از پهلوی است و به عربی رفته و صرف شده و صورت صرف شدهاش را هم ما دوباره گرفتهایم؛ مثل «روزنامه» که قبلن گفتم در پهلوی «روزنامگ» بوده و به عربی رفته و شده «روزنامج» و آن را با «-ات» جمع بستهاند و شده «روزنامهجات». بعد دو مرتبه برگشته به فارسی و به جای «روزنامهها» میگوییم «روزنامهجات» و بعد هم به قیاس با این کلمه، «سبزیجات»، «کارخانهجات» و «ادارهجات» را ساختهایم. خلاصه این که یک پسوند عربی آمده و در فارسی جا باز کرده و زایا شده و خود به پسوند جدیدی تبدیل شده است. ما با «ترشیجات» و «سبزیجات» و «شیرینیجات» چه میتوانیم بکنیم؟
* کاری نمیشود کرد چون خیلی ریشهدار است، ولی دیگر به این ها اضافه هم نمیشود!
– نه! اصلا! دارد کم تر هم میشود. گرایش جامعه این است که لغاتی را که میسازد با واژههای فارسی تبار بسازد. گرایش کلی جامعه این است. فرهنگستان هم به همین جهت در اساسنامهاش قید کرده که وقتی واژها ی میسازید، اول باید با ریشههای فارسی باشد؛ اگر نبود، با عربیهای متداول؛ باز اگر نبود، با کلمات گویشی. یعنی فرهنگستان برای واژهسازی، سه درجه گذاشته است. چون گرایش جامعه این است، الان خود همین استادان هم که واژه میسازند، نخست میروند از ریشههای فارسی استفاده میکنند. پس عربی دیگر واژهای به ما نداده است ولی در همین مدت بیست و هشت ساله با این که گرایش ضد غربی وجود دارد، میبینیم که چه قدر واژه از انگلیسی وارد زبان فارسی شده است.
* استاد! به نظر میرسد که این سیاستهای حمایتی از “فارسی معیار” نتیجه ی معکوس میدهد. یعنی به جای آن که از فارسی در برابر هجوم واژههای بیگانه پاس داری کند، آن را بر ضد گویشهای غیرمعیار تقویت میکند و باعث میشود که گویشهایی مانند گیلکی و غیره در مقابل فارسی معیار به سرعت رنگ ببازد.
– این یک امر ناگزیر در همه جای دنیا است که گویشها تحت تاثیر رسانهها از بین میروند. دلیل اجتماعیاش هم این است که اگر کسی به زبان فارسی معیار تسلط داشته باشد، در همه جای کشور میتواد شغل بگیرد. ولی اگر کسی فقط گیلکی بداند، از گیلان که بیرون بیاید دیگر نمیتواند در تهران با دیگران ارتباط برقرار کند. یا حتا اگر لهجه ی شدید محلی داشته باشد، ممکن است دیگران به دیده ی خاصی به او نگاه کنند. در نتیجه، چون مردم زبان معیار را دارای پرستیژ و اعتبار اجتماعی میدانند، خودشان تمایل دارند که این زبان را اختیار کنند. برخی ها پیش بینی کردهاند که گویش مازندرانی با این که پشتوانه نیرومندی دارد، تا پنجاه سال دیگر از بین خواهد رفت. میگویند در منطقه ی وسیعی از مازندران مردم سعی میکنند در خانه با بچههایشان به فارسی حرف بزنند و بچهها دیگر مازندرانی نمیدانند. من خودم هم دیدهام که در آن جا مادران با بچههایشان به فارسی حرف میزنند. خوب نتیجه این میشود که این بچهها در همه جا حتا در بلوچستان میتوانند به همین زبان حرف بزنند. ولی اگر فقط مازندرانی بلد باشند و به فارسی تسلط نداشته باشند، برایشان مشکل ایجاد میشود. اما کار زبانشناسان این است که هر چه زودتر این گویشها و این گونههای فارسی را برای علم زبانشناسی و تاریخچه ی زبانهای ایرانی، به کمک دستگاههای دقیق و با جزییاتشان ضبط و تدوین کنند و قواعدشان را به دست بدهند.
* آیا میتوانیم در مورد گونه ی معیار فارسی هم چنین نتیجهای را صادق بدانیم؟ یعنی آیا میتوانیم بگوییم همان طور که گویشها در برابر زبانهای معیار رنگ میبازند، زبانهای معیار هم در مقابل آن گونه ی جهانی که شما گفتید انگلیسی است، رنگ میبازند؟
– بله. در مورد زبانهای معیار ملی هم این وضع پیش خواهد آمد. احتمالن آثاری هم از آن ظاهر شده است، به این صورت که مثلن ما الان میبینیم در کشور آلمان که خیلی هم نسبت به زبانشان متعصب هستند و حتا برای تلفن و تلویزیون هم از ریشه آلمانی واژه ساختهاند، وضع طوری شده است که دانش جویان دکتری دانشگاهها آن قدر به زبان انگلیسی مسلط هستند که ترجیح میدهند رسالههایشان را هم به این زبان بنویسند تا آمریکاییها و سایر انگلیسی زبانها هم بتوانند آن را بخوانند. اگر به آلمانی بنویسید، دیگر آن ها نمیتوانند این کتابها را بخوانند. این گرایش در جامعه ی علمی به وجود آمده. در ایران هم گاهی جرقههایی دیده میشود که بعضیها میگویند ما هم زبان علمیمان را انگلیسی بکنیم که دانش جویانمان راحت شوند. اگر یک روزی صد سال – دویست سال دیگر، ارتباطات جهانی طوری بشود که زبان انگلیسی (یا هر زبان دیگری) کاملن مسلط شود، قدرت نظامی و فرهنگی و چیزهای دیگر هم ممکن است پشت سرش بیاید. اگر طوری بشود که همه ببینند اگر انگلیسی بدانند همه جا جایشان است، خوب همه سعی میکنند آن را یاد بگیرند و ممکن است دستگاههای آموزش و پرورش کشورهای مختلف هم سعی کنند از دوره ی دبستان انگلیسی را پا به پای زبانهای مادری آموزش بدهند که این به معنی مرگ سایر زبانهاست. یعنی یک زبان واحد جهانی ایجاد میشود. منتها الان با وضع کنونی در سده ی بیستم و بیست و یکم، که مساله سلطه اقتصادی و نظامی در جهان مطرح است و عدهای هم دارند با آن مبارزه میکنند، به دنبال این مبارزه سعی دارند زبانهای ملی را هم تقویت کنند و آن سلطه را کمی خنثا کنند. ولی اگر قدرتهای جهانی به جایی برسند که دیگر نخواهند سلطه پیدا کنند و با ملتها هم با تسامح برخورد کنند، احتمال دارد که در جریان این جهانی شدن، یک زبان جهانی هم ایجاد شود. منتها تا وقتی که این برخوردهای قهرآمیز هست، مقاومت هم هست و چنین اتفاقی نمیافتد.
برگرفته و کوتاه شده از: مجله ی بخارا، شماره ی ٦۳