مورخان و جغرافیانویسان دورهی اسلامی، همچون اصطخری در “المسالك والممالك”، مقدسی در “احسن التقاسیم” و حمدالله مستوفی در “نزهه القلوب”، نام و گاه نمونههایی از واژهها یا جملههای برخی از زبانها و گویشهای ایرانی نو را كه پیش از سده ١٠ق/١٦م در مناطق گوناگون ایران رواج داشته است، آوردهاند.
اكنون مركز زبانهای ایرانی نو، ایران، افغانستان و تاجیكستان است، اما برخی از آنها در جمهوریهای آسیای مركزی،تركستان چین،تركیه، كشورهای حاشیهی خلیج فارس، سوریه، شبه قارهی هند، عراق، فلات پامیر و قفقاز نیز رواج دارد. از میان زبانهای ایرانی نو فقط فارسی (با 3 گونهی اصلی ایرانی، افغانی، و تاجیكی) و یغنابی بهترتیب بازماندههای مستقیم فارسی میانه و سغدی هستند؛ اصلونسب دیگر زبانهای ایرانی نو بهدرستی دانسته نیست.
مهمترین و متداولترین زبان ایرانی نو فارسی دری است كه بهتفصیل دربارهی آن سخن گفته خواهد شد. دیگر زبانها و گویشهای ایرانی نو را – كه شمارشان به صدها میرسد – بر پایهی نزدیکیهای ساختاری و جغرافیایی به دو گروه غربی و شرقی بخش كرده اند:
الف- گروه غربی
زبانها و گویشهای ایرانی نو غربی اینهاست:
١. گویشهای مركزی ایران:
این گویشها را – كه در منطقهی میان اصفهان، تهران، همدان و یزد رواج دارد – به ٦ گروه بخش میكنند:
١. گروه شمال غربی در غرب جادهی قم – اصفهان: خوانساری، محلاتی، و انشانی…؛
٢. گروه شمال شرقی در منطقهی كاشان و نطنز: آرانی، ابوزید آبادی، ابیانهای، بادرودی، تاری، جوشقانی، سویی، فریزندی، قهرودی، كشهای،میمهای،نطنزی، یرندی، گویش یهودیان كاشان،…؛
٣. گروه جنوب غربی در اصفهان: سدهی، كفرانی، گزی، ورزنهای، گویش یهودیان اصفهان….؛
۴. گروه جنوب شرقی: اردستانی، اناركی، زفرهای، نایینی،گویش زردشتیان كرمان و یزد (معروف به بهدینی)،گویش یهودیان كرمان و یزد…؛
۵. گویشهای منطقهی تفرش: آشتیانی، آمرهای الویری، كهكی، وفسی، ویدری…؛
٦. گویشهای دشت كویر: خوری،فروی (یا فرویگی) مهر جانی….
٢. گویشهای حاشیهی دریای خزر:
١. گویشهای گیلكی:رشتی، لاهیجانی، لنگرودی، ماچیانی…؛
٢. گویشهای مازندرانی (طبری كهن): بابلی، ساروی، شهمیرزادی، گرگانی (اكنون مرده است)
٣. گویشهای منطقهی سمنان: افتری، بیابانكی، سرخهای، سمنانی، سنگسری، لاسگردی…،
٣. گویشهای شمال غربی:
١. تاتی شمالی در میان یهودیان داغستان و شمال شرقی جمهوری آذربایجان؛
٢. تاتی جنوبی در میان مسلمانان و برخی از مسیحیان شمال شرقی جمهوری آذربایجان؛
٣. گویشهای تالشی در آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان: پرهسری، زیدهای، ماسالی، ماسولهای…،
۴. گویشهای آذری كه گاه تاتی خوانده میشوند: اشتهاردی، الموتی، تاكستانی، چالی، خوینی، رودباری، سگزآبادی، شالی، كجلی، كرینگانی،هرزنی، هزاررودی….
۲. گویشهای جنوب غربی:
١. سیوندی
٢. گویشهای منطقهی فارس: اردكانی، بورنجانی،خلاری، دشتستانی، دوانی، سمغانی، كلاتی، كندازی، ماسرمی…؛
٣. گویشهای لری: بختیاری، فیلی، كهگیلویهای، گیانی، ممسنی
۵. گویشهای جنوب شرقی:
١. گویشهای لارستانی: اردی، اوزی، بستكی، بنارویهای، بیخوبی،خنجی، فداغی، فیشوری، گراشی، لاری …،
٢. گویشهای بشاگردی: بندری (در بندر عباس)، رودانی، رودباری، مینابی، هرمزی….،
٣. كمزاری: در شبه جزیره مسندم در عمان.
٦. گویشهای كردی:
١. كردی شمال غربی (یا كرمانجی) در آذربایجان غربی، كردستان، خراسان، بلوچستان، افغانستان،تركیه و سوریه؛
٢. كردی شمال شرقی در جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان،تركمنستان، قرقیزستان، قزاقستان، گرجستان، و نیز در موصل و دوهك عراق، معروف به بادینانی:
٣. كردی مركزی: سورانی (در اربیل، خانقین، سلیمانیه و كركوك (سنهای (سنندجی) و مكری (در جنوب آذربایجان غربی و كردستان)؛
۴. كردی جنوبی: سنجابی، كرمانشاهی، كلهری، لری پشت كوه، لكی.
۷. گویشهای زازا و گورانی، كه گاه به غلط كردی خوانده میشوند:
١. زازا یا دیلمی در میان كردهای تركیه؛
٢. اورامانی (در غرب سنندج در پاوه،نوسود،…)، باجلانی (در اطراف سر پل زهاب، قصر شیرین، خانقین، كركوك، موصل،…)، كندولهای (در شمال شرقی كرمانشاه) و گورانی (در شمال كرمانشاه).
٨. گویشهای بلوچی:
رخشانی (در میان اكثر بلوچهای ایران، افغانستان، پاكستان و نیز در شهر مرو درتركمنستان)، سراوانی (در بلوچستان ایران)، كچی (در مكران پاكستان)، لاشاری (در جنوب ایرانشهر)، بلوچی شرقی (در شرق و شمال شرقی كویتهی پاكستان)، كرشی (در میان شترداران ایل قشقایی در فارس) و گویشهای ساحلی (در ایران و پاكستان).
ب- گروه شرقی
زبانها و گویشهای ایرانی نو شرقی اینهاست:
١. آسی، در مناطق مركزی قفقازی با دو گویش ایرونی (گویش شرقی) و دیگوری (گویش غربی.(
٢. پشتو، در افغانستان و پاكستان با ۴ گویش اصلی شمال شرقی (پیشاوری)، شمال غربی (كابلی)، جنوب شرقی (وزیری) و جنوب غربی (قندهاری).
٣. ارموری و پراچی، در شرق افغانستان و پاكستان.
۴. مونجانی و یدغه: مونجانی در دره مونجان در شمال شرقی افغانستان و یدغه در شرق دره مونجان.
۵. یغنابی، در دره یغناب در تاجیكستان.
٦. زبانهای پامیر، در دو سوی رودخانهی آب پنجه در مرز افغانستان و پاكستان:
اشكاشمی، زباكی، سنگلیچی، وخی؛ ونجی (اكنون مرده است)؛
یزغلامی:
برتنگی، رشروی، روشانی، شغنی، سریكلی. سریكلی شرقیترین زبان ایرانی نو است و در كنار مرزهای چین رواج دارد.
شمار اندكی از زبانهای یادشده دارای خط و ادبیات مكتوب هستند. خط عربی قرنهاست كه با پارهای تغییرات برای نگارش زبانهای پشتو و كردی، و اخیرن نیز برای نگارش زبان بلوچی به كار گرفته میشود.
خط آسی در اواخر سده ١٢ق/١٨م بر پایهی الفبای دینی اسلاوی بود، اما مدتی بعد به سیرلی و سپس به لاتینی تغییر یافت. از ١٩٣٨م/١٣١۷ ش در جمهوری خودمختار آسی شمالی خط سیریلی، و از ١٩٦٩م/١٣١٨ ش در ایالت خودمختار آسی جنوبی (در جمهوری گرجستان) خط گرجی رواج یافت، اما اكنون همه آسیزبانان از خط سیربلی استفاده میكنند.
آثار اندكی به خط عبری از یهودیان تاتی زبانی كه در گذشته در داغستان زندگی میكردند، محفوظ مانده است. تاتیزبانان داغستان از ١٩٢٨م/١٣٠۷ش از خط لاتینی استفاده میكردند، اما از ١٩٣٨م تا كنون خط سیربلی را مورد استفاده قرار میدهند.
اگرچه اكثر كردیزبانان قرنهاست كه از خط عربی استفاده میكنند، از ١٩٣١م/١٣١٠ش تا كنون خطی بر پایهی لاتینی در میان كردان سوریه رایج شده است. بهعلاوه كردان ساكن در جمهوریهای آذربایجان، ارمنستان،تركمنستان، قرقیزستان، قزاقستان و گرجستان از ١٩۴۵م/١٣٢۴ش تا كنون خط سیربلی را مورد استفاده قرار میدهند.
فارسی دری
ابن ندیم در الفهرست به نقل از ابن مقفع زبانهای ایرانیان را در پایان دورهی ساسانی چنین برشمرده است:
١- فهلوی (پهلوی)، كه منظور از آن احتمالن پهلوی اشكانی یا پهلوانی یا پارتی بوده است؛
۲- فارسی (پارسی)، كه همان فارسی میانه، زبان رسمی دولت ساسانی و زبان مورد استفاده در كتابهای زردشتی بوده است؛
٣- سریانی، كه از زبانهای سامی رایج در بینالنهرین بوده است؛
۴- خوزی، كه احتمالن بازمانده زبان ایلامی در خوزستان بوده است؛
۵- دری منسوب به دربار كه زبان محاورهای درباریان و ساكنان پایتخت تیسفون= مدائن بوده است.
اگرچه با ورود اسلام به ایران، زبان عربی زبان دین و دولت شد، فارسی دری – كه در واقع صورت تحولیافتهی فارسی میانه بود – همچنان در میان عامه مردم در اكثر نقاط ایران رواج داشت. نهضتهای استقلالطلبانهای كه در سدههای نخستین اسلامی در ایران به وقوع پیوست، منجر به پیدایی سلسلههای ایرانی طاهریان (٢٠۵-٢۵٩ق/٨٢٠-٨۷٣م) در خراسان و صفاریان (٢۵٣-٢٩٨ق/٨٦۷-٩١١م) در سیستان شد. یعقوب لیث، مؤسس سلسله صفاری نخستین كسی بود كه شعرا را به سرودن شعر فارسی تشویق میكرد، اما دولت سامانی (٢٦٣-٣٩۵ق/٨۷۷-١٠٠۵م) – كه در اوج قدرت بر خراسان و ماوراءالنهر و بخشهایی از ایران و افغانستان كنونی فرمان میراند و مركز آن بخارا بود ـ مقتدرترین دولت پشتیبان زبان و ادب فارسی محسوب میشد. از جمله خدمات سامانیان به ادب فارسی تشویق دانشمندان ایرانی به ترجمهی كتابهای مهم عربی به زبان فارسی بود كه از آن میان میتوان به ترجمهی تاریخ طبری (معروف به تاریخ بلعمی) و ترجمهی تفسیر طبری به فرمان امیرمنصور بن نوح سامانی اشاره كرد.( حك ٣۵٠-٣٦۵ق/٩٦١-٩۷٦م)
فارسی دری در زمان حكومت غزنویان (٣٦٦ـ۵٨٢ ق/٩۷۷ـ١١٨٦م) و سلجوقیان (۴٢٩ـ۵۵٢ ق/١٠٣٨ـ١١۵۷م) همچنان مورد توجه برخی از درباریان بود، تا آنجا كه در عهد وزارت فضل بن احمد اسفراینی، وزیر سلطان محمود غزنوی (وزارت:٣٨٨ـ٣٩٨ ق/٩٩٨ـ١٠٠٨م)، و ابونصر كندری، وزیر طغرل و آلب ارسلان سلجوقی، فارسی زبان دیوانها و دفترهای دولتی و مكاتبات رسمی بود. پس از آن نیز در عهد خوارزمشاهیان (ح ۴۷٠ـ٦٢٨ ق/١٠۷۷ـ١٢٣١م) دیوان رسائل غالبن به فارسی بود.
گسترش زبان فارسی در شرق شمال شرقی ایران، در شهرهایی چون بخارا، بلخ، سمرقند، طوس، مرو و هرات از یك سو، و كاربرد آن در دربار امیران ترك زبان غزنوی و سلجوقی از سوی دیگر، سبب ورود واژههایی از زبانهای پارتی، سغدی و تركی به زبان فارسی شد. با وجود این، از آنجا كه زبان عربی همچنان زبان علم و دین بود، شمار واژههای دخیل عربی در فارسی رو به افزایش گذاشت، بهگونهای كه نسبت واژههای عربی در فارسی كه در سده ۴ق در حدود ٣٠% بود، در سده ٦ق به حدود ۵٠% رسید.
پس از مرگ جلالالدین خوارزمشاه (٦٢٨ق) و استیلای مغول بر ایران، در زمان حكومت ایلخانان (٦۵۴-۷۵۴ق/١٢۵٦-١٣۵٣م) و تیموریان (۷۷١ـ٩١٢ ق/١٣٦٩ـ ١۵٠٦م) فارسینویسی همچنان رواج بسیار داشت، اما ویرانی خراسان و ماوراءالنهر موجب شد كه مركزیت زبان فارسی به شهرهای مركزی و جنوبی ایران، بهویژه شیراز، انتقال یابد. در این دوره نیز واژههایی از زبان مغولی، بهویژه در زمینهی امور لشكری و كشوری، وارد زبان فارسی شد.
از سوی دیگر نفوذ زبان تركی در آذربایجان ـ مركز حكومت تركمانان آققویونلو (ح ٨٠٠ـ٩٠٨ ق/١٣٩٨ـ١۵٠٢م) ـ تا اندازهای بود كه صفویان ایرانیتبار تركزبان شدند و حتا در زمان پادشاهان صفوی (٩٠۷ـ ١١٣۵ ق/١۵٠١ـ١۷٢٣م) زبان تركی در آذربایجان چنان گسترش یافت كه گویش آذری را ـ كه از گویشهای كهن ایرانی بود ـ به كناری نهاد.
پس از دوره افشاریان (١١۴٨ـ١٢١٠ ق/١۷٣۵ـ١۷٩۵م) و زندیان (١١٦٣ـ١٢٠٩ ق/١۷۵٠ـ١۷٩۴م) و روی كار آمدن سلسله قاجار (١١٩٣ـ١٣۴٢ ق/١۷۷٩ـ١٩٢۴م) تهران مركز تجمع ادبا، نویسندگان و صاحبان مناصب اداری و دولتی شد و رفتهرفته گونه تهرانی زبان فارسی بر دیگر گونهها غالب آمد و زبان معیار گردید.
كسی بهدرستی نمیداند كه خط عربی از چه تاریخی برای نوشتن زبان فارسی مورد استفاده قرار گرفت، چه، كهنترین متن تاریخدار فارسی به خط عربی كتاب الابنیه عن حقائق الأدویه ابومنصور موفق هروی، به خط اسدی توسی است.
كهنترین آثار مكتوب فارسی نو، ٣ كتیبه به خط عبری است كه در تنگه ازائوا در غرب افغانستان بر دل كوه كندهاند. گونهی زبانی بهكاررفته در این كتیبهها را فارسی ـ یهودی می خوانند. دو كتیبه از این مجموعه دارای تاریخ ١٠٦۴ سلوكی (= ١٣۵ ق/۷۵٢م) است. آثار مشابهی نیز به خط عبری به دست آمده كه برخی از آنها ترجمه و تفسیر بخشهایی از تورات است.
فارسی دری در سدهی ۴ق به خط مانوی نیز نوشته میشد. برای نمونه میتوان به بخشهایی از یك قصیدهی فارسی و منظومهی معروف بلوهر و بوداسف اشاره كرد كه در تركستان چین یافتهاند و زمان نگارش آنها را نیمهی نخست سدهی ۴ق/١٠م میدانند.
در میان دستنوشتههایی كه از واحهی ترفان (در تركستان چین) به دست آمده است، بخشی از ترجمهی فارسی زبور داوود به خط سریانی نیز وجود دارد. فارسی ایران و افغانستان قرنهاست كه به خطی مأخوذ از عربی نوشته میشود. تاجیكان نیز قرنها از خط عربی استفاده میكردند، تا اینكه در ١٩٢٨ م خط لاتینی را به كار گرفتند، اما از ١٩٣٩م/١٣١٨ش تاكنون خط سیریلی را به كار می برند.
خطوط عبری، عربی و سریانی، مانند بسیاری از خطوط ایرانی میانه (پارتی، فارسی میانه كتیبهای، فارسی میانه كتابی، فارسی میانه زبوری، مانوی، آرامی ـ خوارزمی و سغدی) از خط آرامی گرفته شدهاند. خط عربی بازماندهی گونهی نبطی خط آرامی است كه تا زمان انقراض سلسله نبطیان به دست رومیان (١٠٦م) در شهر پترا (در اردن كنونی) رواج داشت.