از متن: «طباطبایی در مقالۀ «مفهوم گزارۀ نظرورزانه در هگل»، افزون بر تخطی پرشمار و آشکار از اصول نگارش مقالات علمی، تصور و تلقی درستی از سوژه در برنهاد فراکراننگر هگل بهدست نمیدهد، و آنرا با «من اندیشنده» خلط کرده، و نقش این «من اندیشنده» را نیز به چیزی شبیه به من در نزد دکارت، یا حداکثر به مفهوم کانتیِ خوداندریافت (Apperzeption) فرومیکاهد. بنابراین فهم او از برنهاد فراکراننگر در این مقاله نهتنها ناتمام، بلکه در کُلیّت خود، نادرست، غیرهگلی، کژتاب، و بنابراین، یک سوءفهم بنیادین است.
البته برداشت ناصواب سیدمحمدتقی طباطبایی از برنهاد فراکراننگرِ هگل بهخودیخود عیب نیست، و هیچ پژوهندهای را نمیتوان به گناه داشتن برداشتی خاص از یک موضوع سرزنش کرد. اما اشکال کار طباطبایی آن است که بهجای آنکه فهم اصیلی را از موضوع ۔که برآمده از پژوهشهای خود نویسنده باشد۔ در چارچوبی علمی، و با رویکردی صادقانه در منظر داوری سایر پژوهندگان و علاقمندان قرار دهد، تلاش کرده است که با درآویختن به آرای دیگران، و درآمیختن سوءفهم خود با آن، و بدون ارجاع به منابع، و با توسل به انواع ترفندها و تردستیها، سوءفهم خود را موجه و مستدل بنمایاند، و یا آن برداشت ناصواب را به پژوهندگان غربی ۔و حتی خود هگل۔ نسبت دهد!
از این قبیل «مقاله»ها، که همچون خوره به جان پیکرنزار علومْ افتاده، متأسفانه، در فضای دانشگاهی ما فراوان میتوان سراغ گرفت. بر آفتاب افکندن این رندیهای علمی را با امید به کاستن از شمار آنها ۔و نه تلاش برای مچگیری۔ شاید بتوان بهمنزلۀ گامی مثبت قلمداد کرد.»