همانطور که حوادث اینچنینی از اواخر دههٔٔ ۱۳۸۰ تا کنون نشان داده، اصولاً اسرائیل آنقدر بر فعالیتهای هستهای ایران اشراف اطلاعاتی و نفوذ امنیتی دارد که بداند این برنامه ماهیت نظامی ندارد و در بلندمدت نیز خطری متوجه امنیت و موجودیت اسرائیل نخواهد کرد. پس ترس اسرائيل از چیز دیگری است!
جدیترین نگرانی اسرائیل در مورد ایران سه مورد است:
اول اینکه ایران بتواند با رفع تحریمها و «عادیسازی روابط اقتصادی و تجاری» خود با جهان، سرانجام به یک کانون مهم صنعتی و اقتصادی در منطقه تبدیل شود و مؤلفهٔٔ «قدرت اقتصادی» را نیز به سایر مؤٔلفههای قدرت خود – مانند قدرت نظامی، جمعیت، مساحت، نفوذ فرهنگی و غیره – اضافه کند.
دوم اینکه اسرائيل نگران است ایران و آمریکا یاد بگیرند منازعات خود را بر سر میز مذاکره به صورت مسالمتآمیز با یکدیگر حلوفصل کنند. به عبارت دیگر، اسرائيل نگران است موفقیتهای دیپلماتیک مقطعی میان تهران و واشنگتن – مانند «برجام» یا نشست اخیر در وین – این تصور را در هر دو پایتخت ایجاد کند که «میشود از طریق دیپلماسی تنشها را کاهش داد» و این تصور میان دو کشور ریشهدار و به تدریج به یک رسم و عادت تبدیل شود. در دو دههٔ گذشته – یعنی از وقتی عراق پس از جنگ اول خلیج فارس به عنوان یک رقیب منطقهای از مدار رقابت با اسرائيل خارج شد – اسرائيل میلیاردها دلار سرمایهگذاری کرده تا واشنگتن را به این باور برساند که ایران ذاتاً یک خطر امنیتی برای جهان است و «باید با ایران با زبان زور و تحریم سخن گفت»!
حال اگر این باور کهنه پس از چند تجربهٔ موفقیتآمیز دیپلماسی بهم بریزد، ایران به جای اینکه منابع و انرژی خود را – مانند سه دههٔ گذشته – به یک جنگ فرسایشی با آمریکا معطوف سازد، موفق خواهد شد این منابع را در مسیر توسعه و ارتقاء قدرت مصرف نماید. طبیعتاً، این دینامیک جدید برای اسرائيل قابل پذیرش نیست!
سوم اینکه اسرائيل نگران است با رفع تحریمها، نارضایتی عمومی در ایران فروکش کند و نظام حاکم به یک «ثبات سیاسی» و در پی آن یک توسعهٔٔ سیاسی/اجتماعی قابل ملاحظه نائل آید. در این صورت، نه تنها یک مؤلفه دیگر به مولفهٔهای قدرت ایران اضافه خواهد شد، بلکه سیستم سیاسی ایران میتواند به عنوان یک سیستم سیاسی موفق مورد الگوبرداری سایر کشورهای مسلمان منطقه قرار گیرد.
به این دلایل است که اسرائيل در سالهای اخیر هم به شدت با برجام مخالفت کرد و هم امروز در مسیر مذاکرات وین سنگاندازی میکند. طبیعتاً، بزرگترین اشتباه تهران هم این خواهد بود که با توقف مذاکرات و روی گرداندن از مسیر دیپلماتیک، به اسرائيل کمک کند به اهداف کلان خود دست پیدا کند.
بهترین روش مقابله با این تحرکات این است که ایران اولاً هدف غایی و مقاصد این تحرکات را به درستی تشخیص دهد، و سپس متناسب با آن سیاستگذاری نماید. در مقطع فعلی، تداوم مذاکرات – و حتی مبادرت به مذاکره مستقیم با آمریکا – تا رسیدن به یک نتیجهٔ مطلوب میتواند برای اسرائيل – هم از نظر راهبردی و هم از نظر حیثیتی – بسیار گران تمام شود. به بیان دیگر، ایران باید تلاش کند طلسم این چند دههٔ گذشته میان تهران و واشنگتن – که بر اساس پارادایم «ایران فقط به زور و تحریم پاسخ میدهد» شکل گرفته – را بالاخره بشکند و آن را به پارادایم «حُسننیت منجر به حُسننیت خواهد شد» تبدیل کند. معتقدم موفقیت در مذاکره وین میتواند «باطل السحر» این طلسم باشد.
اگر چنین اتفاقی روی دهد، یعنی اگر ایران بتواند تنش با آمریکا و غرب را ااز طریق میز مذاکره به حداقل برساند، نه تنها ثبات روانی در فضای اقتصادی و سیاسی ایران حاکم خواهد شد، بلکه این بستر هم مهیا میشود تا ایران با کشورهای منطقه روابطی نزدیکتر و با قدرتهای شرقی روابط راهبردی مستحکمتری ساماندهی کند.
طبیعتاً، ایران میتواند در فرایند دیپلماتیک به ابتکارات زیادی هم روی بیاورد. در واقع، ایران میتواند با اعلام یک «سیاست کلان جدید» در قبال خرابکاریها و حملات اسرائيل به تاسیسات هستهای خود، در کنار بازدارندگی نظامی، نوعی بازدارندگی سیاسی هم در این حوزه ایجاد کند.
به عنوان مثال، ایران میتوان در چارچوب نشستهای خود با کمیسیون مشترک رسماً اعلام کند از این پس بازرسی از تاسیساتی را که مورد نفوذ و خرابکاری اسرائيل قرار گرفته، محدود خواهد کرد. صرف اعلام این سیاست موقعیت مذاکراتی ایران را افزایش خواهد داد و بار مسئولیت کم شدن میزان نظارات آژانس را به گردن اسرائيل خواهد انداخت.