مرقع گلشن و گلستان از مرقعهای بیمثل و مانندست كه شامل آثار خطاطان و نقاشان مشهور ایران و هندوستان است و برحسب ذوق و دستور نورالدین جهانگیر « ۱۰۱۴- ۱۰۳۷ » پادشاه هنردوست هند گرد آمده و تدوین شده و در زمان شاهجهان « ۱۰۳۷- ۱۰٦۷ » پایان یافته است. مرقع گلشن كه اكنون متعلق به كتاب خانه ی سلطنتی است دارای انواع هنر نقاشی و تذهیب و خط است. خط ها و مجالس تصویر آن از شاهكارهای استادان و هنرمندان مشهور ایران بوده و بیش تر آن ها را برای همایون و اكبر و جهانگیر از ایران به ارمغان برده بودند.
جهانگیر گروهی از هنرمندان را مأمور كرده است كه این آثار گران بها را برای آن كه از دستبرد زمان در امان باشد به طرز بدیعی به صورت مرقع درآوردند. مذهبان و مصوران و صحافان در نظم مرقع نهایت سلیقه و دقت و ظرافت را به كار بردهاند و برای زیبایی و نفاست آن در حاشیه ی هر صفحه از مشاهیر آن عهد نیز تصویرها و مجالسی بسیار شگرف و بدیع نقش كردهاند. هنرمندان ایرانی در دربار پادشاهان هند چند گروه بودهاند، تنی چند چون میرمصور ترمدی و پسرش میرسیدعلی و عبدالصمد زرین قلم كه با همایون پادشاه در سال ۹۵۱ به هندوستان رفته بودند برخی مانند آقا رضا كاشانی و پسرش ابوالحسن و منصور و دولت در عهد جهانگیر و جمعی دیگر آنانی هستند كه در مكتب این استادان تربیت یافتهاند و همین مكتب است كه سبك مختلط ایران و هند را پدید آورده است. هر یك از مرقعهای گلشن و گلستان شامل یك دیباچه و خاتمت بوده است. كاتب دیباچه و خاتمت مرقع گلشن و گلستان ظاهرن نستعلیقنویس مشهور دربار جهانگیر مولانا محمدحسین كشمیری زرینقلم بوده است متأسفانه آغاز و انجام مرقع گلشن در اختیار كتاب خانه ی سلطنتی نیست.
برگ های این دو مرقع كه به یك قطع و اندازه ساخته شده به هم مشابهت فراوان دارد و چنان است كه میان برگ های آن ها فرق نمیتوان گذاشت و چون مرقع گلستان از هم پاشیده و برگ های آن را از هم جدا ساختهاند، بیش تر برگ هایی را كه از این مرقع مییابند تصور میكنند كه از مرقع گلشن است و وجه تمایز این دو مرقع خود دیباچه و خاتمت آن است. از سواد دیباچه ی مرقع گلشن كه آقای محیط در مقاله ی خود مرقوم فرمودهاند برمیآید مرقع گلشن دارای یكصد و سی برگ بوده است. جای خوشوقتی بسیار است كه شش برگ آغاز و انجام مرقع گلستان به تازگی عرضه شده و كتاب خانه ی سلطنتی كه مقداری از برگ های آن را پیش از این خریدهاست آن ها را نیز خواهد خرید و به این مجموعه ی نفیس و هنری بینظیر و یگانه رونقی بیش تر خواهد بخشید و این كتاب خانه دارای هر دو مرقع پر ارج و بها خواهدشد.
مرقع گلستان كه دیباچه ی آن چنین آغاز شده است:
«نقاش ازل كین خط مشكین رقم اوست / یا رب چه رقمهای عجب در قلم اوست
چون ارادت كامله ی قادر بیچون و مشیت شامله ی صانع كنفیكون به ایجاد صور كارخانه ی بوقلمون متعلق شد چهرهآرای عنایت ازلی به قلم مكرمت لمیزلی مرقع انسانی را برطبق آیت به خوبتر وجهی تصویر نمود.»
و با این سطور پایان پذیرفته است:
«به عنایت بیغایت صانعی كه ترتیب مرقع زرنگار سپهر زبرجد فام اثری از مصنوعات دست قدرت آثار اوست این مرقع بدیعالخط عجایب تزیین كه غیرتافزای ریاض رضوان و گلستان همیشه بهار جهان است.
نظم
هر صفحه ی او به نزهت گلزاری / هر سطر چو زلف عارض دلداری
هر حرف چو خط چهره ی مطلوبی / هر نقطه چو خال لب خوش گفتاری
مانند درج زر و گهر به شكر فكاری و نیرنگسازی استادان مانی مثال بیبدل و هنروران بهزاد تمثال در بیمثلی مثل به موجب فرمان سعادت عنوان خاقان اكبر اعظم شهریار عرصه ی عالم صاحبقران همایون بخت برازنده ی تاج و فرازنده ی تخت گوهر افسر تاجداران افسر تارك جهانداران شهنشاه ملك قدر خرد رخش جهانگیر و جهاندار و جهانبخش مطلع انوار نامتناهی الهی ابوالمظفر نورالدین محمد جهانگیر پادشاه غازی خلدملكه ابداً به ساعت سعد و زمان مسعود صورت اختتام و شیرازه ی انتظام یافته زینتافزای كتابخانه آفرینش و روشنیبخش دیده ی اصحاب بینش گردید.
این مرقع كه به توفیق آله / صورت آرای شد از لوح و قلم
رشك گلزار ارم تاریخش / چهرهپرداز خرد كرد رقم
العبد محمدحسین زرینقلم جهانگیرشاهی. ۱۰۱۹ه
مسلمن آغاز و انجام مرقع گلشن دیر یا زود پیدا شده و جانی تازه بر این خواهد بخشید. مرقع گلشن را نباید گلشن و چمن خواند و اگر در دیباچه ی مرقع چمن را با گلشن مرادف ساختهاند این خود تعبیری است كه نویسنده ناگزیر بوده چونان كه در مرقع گلستان رضوان و گلستان آورده است. و قطعهای كه شاعر مشهور ابوطالب كلیم هنگام اتمام آن ساخته و پرداخته است خود دلیل این معنی تواند بود.
نقشبند كارگاه صنع همچون زلف یار/ نقش پرگار دگر بر روی كار آورده است
از بهارگلشن فردوس رنگین نسخهیی / كاتب قدرت برای روزگارآورده است
نازم این زیبا مرقع را كه چون روی بتان / صفحهاش خطی به خون نوبهار آورده است
محضر خوبی به خط جمله استادان رساند / میرسد فخرش سجل افتخار آورده است
روح مانی عندلیب گلشن تصویر اوست / این گلستان اینچنین بلبل هزار آورده است
از تحرك خامه ی نقاش جادو كار او / پنجه ی تمثال ها را رعشهدار آورده است
سحركاری قلم در گوشه ی چشم بتان / دلبری را همچو مژگان آشكار آورده است
جلد را شیرازه ی جمعیت خاطر از اوست / كاین چنین زیبانگاری در كنارآورده است
طرح این گلشن شه جنت مكان كرد از نخست / این زمان لیكن گل اتمام بار آورده است
حسن سعد ثانی صاحبقران شاه جهان / آبشار پیش اندر جویبار آورده است
آن شهنشاهی كه این پیر مرقع پوش چرخ / نقد انجم بر درش بهر نثار آورده است
باد عهد دولتش پیوسته تا روز شکار / کو به عالم رسم خود بی شمار آورده است
مولانا كلیم برای تاریخ پایان این مرقع قطعهی دیگری به نظم كشیده كه آن قطعه این است:
پرورده ی كدام بهار است این چمن / كز بهر دیدنش نگه از هم كنیم وام
از بس كه دیده خیره شود در نظارهاش / نتوان شناخت نقطه كدام است و خط كدام
یاقوت ثلث این خط اگر مینگاشتی / مستعصمش به دیده نشاندی ز احترام
تذهیب داده شاهد خط را چه زینتی / آری شفق فزوده به حسن جمال شام
آراسته بهشت ز تصویر حوریان / حوری كه باشد آنرا غلمان كمین غلام
چونان شد اختلاط خط و صورتش به هم / پیچد به موی طَّره تصویر زلف لام
مو از زبان و خامه ی نقاش سرزند / نطق ار حُسن صورت او سر كند كلام
تصویر و خط چو صورت و معنی به هم قرین / وز اتحاد كرده در آغوش هم مقام
تمكین حسن اگر نشدی مانع آمدی / در باغ صحنه شاهد تصویر در خرام
چندین هزار نقش بدیع انتخاب كرد / دوران كه شد مرقع شاه جهانش نام
صاحبقران ثانی از اقبال سرمدی / شاه ستاره لشكر خورشید احتشام
كوه وقارش ار فگند سایه بر بحار / مانند سطر موج بیكجا كند مقام
شاهنشهی كه پیر مرقع لباس چرخ / ذكرش دوام دولت او شد علیالدوام
تاریخ شد مرقع بی مثل و بی بدل / چون این سواد گلشن فردوس شد تمام
تاریخ پایان (مرقع بیمثل و بیبدل) است كه سال یكهزار و چهل میشود. بنابراین مرقع در سال ۱۰۳۱ در زمان جهانگیری آغاز و پس از نه سال به روزگار پادشاهی شاه جهان پایان یافته است. درباره ی تاریخ و زمان تصرف مرقع گلشن آقای محیط اوان ولیعهدی ناصرالدین شاه را حدس زدهاند. نگارنده در آغاز جوانی داستانی در محفل جمعی از فضلا شنیدم كه بیكم وكاست در این جا میآورم. در سال ۱۳۰۷ خورشیدی روزی چند تن از فضلا كه اكنون هیچیك در قید حیات نیستند پیش نیای شادروانم در كتاب خانه وی نشسته بودند. سخن از مرقع گلشن به میان آمد و شرح سرقتهای لسانالدوله در عهد مظفرالدینشاه از كتاب خانه ی سلطنتی. یكی از آنان كه مرد مطلعی بود گفت مرقع گلشن را از هندوستان آورده به میرزا محمدحسین متخلص به وفا وزیر فارس در عهد كریمخان زند برادر میرزاعیسی قایممقام فروختهاند و در سفرنامه ی یكی از سیاحان انگلیسی خواندم كه پس از مرگ كریمخان (۱۱۹۲ه) كه آغامحمدخان بر همهجا و همهكس مسلط شد میرزامحمدحسین وفا كه همواره از قهرخان قاجار بیمناك بود اندیشه جلای وطن داشت و به بهانه ی زیارت عتبات و اعتكاف اثاث زندگانی و كتاب خانه ی گران بهای خویش را در صندوق هاییكه برای این مقصود تهیه كرده بود جای داد، خواست به سوی عراق روانه شود. جاسوسان این خبر به آغامحمدخان رساندند. شاه او را خواست و گفت شنیدهام كه اراده ی مسافرت داری. او مجاورت اعتاب مقدس را عنوان كرد. خان قاجار چون از نفایس كتاب خانه ی وی آگاه بود فرمود مجاورت آن اعتاب تحمل زحمت حمل اینهمه اثقال را ضرور نیست. آن چه داشت از وی بگرفت و در حقیقت او را از تمام مایملك محروم ساخت و اساس كتاب خانه ی سلطنتی همانا از عهد آغامحمدخان و كتاب خانه ی این وزیر دانشور و شعردوست نهاده شده است لیكن در شرح حال میرزامحمدحسین چنین داستانی نمیبینیم و آن چه مورخان نوشتهاند وی تا سال ۱۲۰۹ه كه در قزوین درگزشته است معزز و محترم و مورد عنایت خان قاجار بوده است.
احمد سهیلی خوانساری
از: مجله ی هنر و مردم، دوره ی هفتم، شماره ی ۷۳، آبان ۱۳۴۷