چون به عمود خیمه دین مربوط است یعنی ولایت و جانشینی پیامبر(ص) که از طرف خدا به آن امرشده است.
اگر بخواهیم مخالفان غدیر را بشناسیم در دو جبهه می توان آن ها را توصیف کرد:
جبهه ی اول
در اولین جبهه که مخالفین بر روی غدیر کار کردند، این بود که اصل روایت غدیر، به فراموشی سپرده شود. کار به جایی می رسد که وقتی معاویه به ابن عباس می گوید: شنیدم فضایل علی را می گویی، شنیدم غدیر می گویی، بترس و از این کار بپرهیز.
ابن عباس می گوید: من فقط قرآن می خوانم، آیات ولایت را بیان می کنم.
معاویه می گوید: آیات را بخوان، امّا تفسیر آیات برای تو ممنوع است.
وقتی جوّ جامعه این می شود که حتّی آیات قرآن تفسیر نشود، پیدا است که روایت غدیر به چه سرنوشتی گرفتار می شود.
جبهه ی دوم
در این جبهه سعی کردند محتوا را از میان بردارند. می گویند: به فرض، حدیث غدیر را قبول کردیم و قول راویان را و این همه عدد را پذیرفتیم و تسلیم شدیم، امّا غدیر چیز تازه ای ندارد و سخن فقط از محبت علی است، سخن از یار و یاور علی بودن است؛ یعنی علی دوست شما است، علی یار و یاور شما است.
و این مخالفان همیشه در مقابل انبوهی از سؤالات قرار می گیرند که باید جواب بدهند؛ از جمله «یا اَیهَا الرَّسول بَلِّغْ ما انْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»
مفسّران اسلام که به این آیه می رسند خودشان را در مقابل دو سؤال مهم می بینند:
سؤال اوّل
چه برنامه ی تبلیغی بوده که تا آخر عمر پیغمبر صلی الله علیه وآله زمین مانده بود و لازم بوده است ابلاغ بشود که با کلمه ی «بلّغ» اصرار شده است.
کلمه ی «بلّغ» که به تأکید اشاره دارد، فقط یک بار در قرآن مجید آمده است.
چه برنامه ای بوده که خداوند با این لحن داغ به پیامبر صلی الله علیه وآله می گوید: «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» اگر ابلاغ نکنی، رسالت خدا را ابلاغ نکرده ای.
سؤال دوّم
چه برنامه ای بوده که ابلاغش ترس آور بوده است تا خداوند بفرماید: «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ» پیغمبر! غم به خود راه مده و از کسی نترس. تو در حفظ الهی هستی، پس برنامه را تبلیغ کن.
تمام مفسّران اهل سنت در مقابل این دو سؤال مانده اند که چه جواب بدهند. آیا مسأله ی گوشت های حلال و حرام بوده که در سوره ی مائده مطرح شده است؟ آیا مسأله ی مهم دیگری بوده، اگر جهاد بوده است که سالیان دراز مسلمانان جهاد می کردند. اگر اصل مسأله ی توحید و یگانگی خدا بوده که رسول خدا صلی الله علیه وآله 23 سال روی آن زحمت کشیده و تبلیغ کرده بود. پس چه پیام مهمّی بوده که «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه»؟
چه حادثه ی مهمی بوده که عده ای مخالفش بودند و ممکن بود برای پیامبر صلی الله علیه وآله توطئه بچینند که خداوند پیغمبرش را در امن و امان خودش قرار می دهد؛ «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»؟
تا به امروز جواب این سؤالات باقی مانده. چرا؟ برای این که ریشه ی مطلب که داستان غدیر است، یا از نظر روایت یا از نظر محتوا و معنا پوشانده شد.
این بخش عظیم از تاریخ اسلام، وقتی در تاریکی فرو رفت، سؤال های مربوط به آیات قرآن بدون جواب باقی ماند.
باید بگوییم اگر همه ی عالم را بگردیم، تمام آیات و روایات را ببینیم و تمام تاریخ اسلام را بررسی کنیم تا داستان غدیر را در کنار آیه 67 مائده قرار ندهیم، تفسیر این آیه برای ما غیر ممکن است. (به نقل از سخنان آیة الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله)
به راستی اگر مخافان غدیر با خلافت امیر المؤمنین علیه السلام مخالفت نمی کردند ، چه می شد؟
حارث بن نعمان فهرى پس از مخالفت آشکار خطاب به رسول خدا صلی الله و علیه وآله گفت: “اى محمد! ما را به خدا خواندى پذیرفتم، نبوت خود را مطرح کردى، لااله الاالله و محمد رسول الله گفتیم، ما را به اسلام دعوت کردى اجابت کردیم، گفتى، نماز در پنج وقت بخوانید خواندیم، به زکات و روزه و حج و جهاد سفارش کردى اطاعت کردیم، حال پسر عموى خود را امیر ما ساختى که نمى دانیم این حکم از طرف خداست یا با اراده شخصى شما پیدا شده است؟”
رسول خدا صلی الله و علیه وآله پاسخ داد سوگند به خدا که جز او پروردگارى نیست، این دستور از طرف اوست.
حارث بن نعمان فهرى با غروری که تمام وجودش را فرا گرفته بود تقاضاى عذاب کرد. بیچاره فکر میکرد قدرتى وجود ندارد تا او را کیفر دهد.
او گفت: پروردگارا! اگر آنچه محمد درباره علی می گوید از جانب تو و برحقّ است؛ پس از جانب آسمان برسر ما باران سنگ ببار، یا به عذابی دردناک ما را گرفتار کن»؛ هنوز به مرکب خود نرسیده بود که ناگهان سنگی از آسمان فرود آمد و برسر او اصابت کرد و در دم به هلاکت رسید.
قرآن در سوره معارج (هفتادمین سوره قرآن) در سه آیه آغاز آن، به ماجرای عذاب فوری اعتراض کننده به ماجرای غدیر و رهبریت حضرت علی(علیه السلام) اشاره کرده و می فرماید:سَألَ سائِل بِعَذابٍ واقعٍ. لِلْکافِرینَ لَیسَ لَهُ دافِع. مِنَ اللّهِ ذِی الْمعارِج؛ تقاضا کننده ای درخواست عذابی(برای خود) کرد که واقع شد. این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمی تواند آن را دفع کند. از سوی خداوندی است که ذی المعارج است. (فرشتگانش برآسمانها صعود می کنند» (سوره معارج، آیات 3 ـ 1)
برپیشانی بلند تاریخ همواره یک سری حقایق زیبا و ماندگاری می درخشد که مرور زمان هرگز توان انکار آن را ندارد.
از جمله این حقایق؛ سفارش ها و گفته های رسول خدا درباره امام علی(ع) است و آیات نخستین سوره معارج؛ گواه زنده یکی از آن حقایق است که در این مختصر با رویداد آن آشنا خواهید شد.
مقام منیع و فضایل امام علی از دیرباز مورد حسادت کینه توزان و زیاده خواهان و جاه طلبان و حسد پیشه گان قرار گرفته است و آنان با انکار حق آن مظلوم، خیال می کردند توان جلوگیری از تابش نور حقایق را نیز دارند.
شأن نزول
مرحوم طبرسی از حسین بن محمد روایت کرده که: از سفیان بن عیینه سؤال کردم، آیه فوق درباره چه کسی نازل شده است؟ (1)
او جواب داد: از چیزی سؤال کردی که پیش از تو کسی این سؤال را از من نپرسیده است. امام صادق از پدرانش ـ علیهم السلام ـ مرا خبر داد که چون رسول خدا روز غدیر خم دست أمیر المؤمنین را گرفت و بلند کرد، در حضور مردم فرمود: «هرکس من مولای او هستم علی نیز مولای اوست». آن حضرت را آشکارا به امامت منصوب کرد و در قبائل عرب نیز این خبر منتشر شد.
نعمان بن حارث فهری نزد پیامبر آمد و عرض کرد: ای محمد! ما را امر نمودی به گفتن: «لا إله إلاّ اللّه، مُحَمَّد رَسُولُ اللّه» ما قبول کردیم و گردن نهادیم، سپس امر کردی در پنج وقت نماز بگزاریم، پذیرفتیم، امر به زکاة، حج، روزه و سایر واجبات کردی، اطاعت نمودیم. به اینها راضی نشدی تا این که پسر عموی خود ـ علی ـ را به امامت و وصایت منصوب داشتی. آیا این کار را از طرف خود انجام دادی یا خدا به تو دستور داد چنین کنی؟
رسول خدا در پاسخ او فرمود: سوگند به آن خدایی که جز او خدایی نیست؛ من به امر و فرمان پروردگار علی را منصوب نمودم و این دستور از ناحیه خدا است..
نعمان بن حارث فهری روی برتافت و گفت: أللَّهُمَّ إنْ کانَ هذا مِنَ الْحَقِّ فَأمْطِرْ عَلَینا حِجارةً مِنَ السَّماءِ أوِ ائْتِنا بِعَذابٍ ألیمٍ؛پروردگارا! اگر آنچه محمد درباره علی می گوید از جانب تو و برحقّ است؛ پس از جانب آسمان برسر ما باران سنگ ببار، یا به عذابی دردناک ما را گرفتار کن». (2)
نعمان بن حارث فهری هنوز به مرکب خود نرسیده بود که ناگهان سنگی از آسمان فرود آمد و برسر او اصابت کرد و در دم به هلاکت رسید. (3)
جالب است بدانید که مرحوم علاّمه امینی در کتاب «الغدیر» شأن نزول این آیه شریفه را از 30 نفر از علمای معروف اهل سنّت ـ با ذکر مدرک و عین عبارت آنها ـ نقل می کند که مقصود از آیه شریفه همان نعمان بن حارث فهری است.
نتیجه
از این رویداد مهم تاریخی روشن می شود که مقام امامت امام علی از زمان پیامبر برای همگان معلوم بوده است و انکار آن همچون انکار خورشید است.
در این که آیا امکان دارد فردی کافر و کینه توز مانند نعمان بن حارث فهری چیزی را از خداوند بخواهد و به آن برسد؟
در پاسخ باید گفت: نعمان نابودی و هلاکت خود را از خدا خواست و خدای تعالی فرمود: «لِلْکافِرینَ لَیسَ لَهُ دافِع؛ هیچ فردی نمی تواند عذابی را که این کافر درخواست کرده است از او دفع کند». او بخشش و رستگاری از خدا طلب نکرد، بلکه عذاب خواست و خداوند علاوه بر این که او را تحقیر کرد؛ عذاب هم نمود.
آری نعمان بن حارث؛ ظالمانه منکر حق امام شد و از قبول امامت روی برتافت و در نهایت؛ خود در آتشِ ستمِ برامام بسوخت. و این داستان نیز نشانه ای بود از نشانه های حقانیت علی(ع) است..
قسمتی از متن برگرفته ازپایگاه الشیعه و بیتوته
پی نوشت:
1- مجمعالبیان، ج10، ص 352
2- مجمعالبیان، ج10، ص 325
3- الغدیر، ج1، ص 239 تا 246
اگر بخواهیم مخالفان غدیر را بشناسیم در دو جبهه می توان آن ها را توصیف کرد:
جبهه ی اول
در اولین جبهه که مخالفین بر روی غدیر کار کردند، این بود که اصل روایت غدیر، به فراموشی سپرده شود. کار به جایی می رسد که وقتی معاویه به ابن عباس می گوید: شنیدم فضایل علی را می گویی، شنیدم غدیر می گویی، بترس و از این کار بپرهیز.
ابن عباس می گوید: من فقط قرآن می خوانم، آیات ولایت را بیان می کنم.
معاویه می گوید: آیات را بخوان، امّا تفسیر آیات برای تو ممنوع است.
وقتی جوّ جامعه این می شود که حتّی آیات قرآن تفسیر نشود، پیدا است که روایت غدیر به چه سرنوشتی گرفتار می شود.
جبهه ی دوم
در این جبهه سعی کردند محتوا را از میان بردارند. می گویند: به فرض، حدیث غدیر را قبول کردیم و قول راویان را و این همه عدد را پذیرفتیم و تسلیم شدیم، امّا غدیر چیز تازه ای ندارد و سخن فقط از محبت علی است، سخن از یار و یاور علی بودن است؛ یعنی علی دوست شما است، علی یار و یاور شما است.
و این مخالفان همیشه در مقابل انبوهی از سؤالات قرار می گیرند که باید جواب بدهند؛ از جمله «یا اَیهَا الرَّسول بَلِّغْ ما انْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»
مفسّران اسلام که به این آیه می رسند خودشان را در مقابل دو سؤال مهم می بینند:
سؤال اوّل
چه برنامه ی تبلیغی بوده که تا آخر عمر پیغمبر صلی الله علیه وآله زمین مانده بود و لازم بوده است ابلاغ بشود که با کلمه ی «بلّغ» اصرار شده است.
کلمه ی «بلّغ» که به تأکید اشاره دارد، فقط یک بار در قرآن مجید آمده است.
چه برنامه ای بوده که خداوند با این لحن داغ به پیامبر صلی الله علیه وآله می گوید: «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه» اگر ابلاغ نکنی، رسالت خدا را ابلاغ نکرده ای.
سؤال دوّم
چه برنامه ای بوده که ابلاغش ترس آور بوده است تا خداوند بفرماید: «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ» پیغمبر! غم به خود راه مده و از کسی نترس. تو در حفظ الهی هستی، پس برنامه را تبلیغ کن.
تمام مفسّران اهل سنت در مقابل این دو سؤال مانده اند که چه جواب بدهند. آیا مسأله ی گوشت های حلال و حرام بوده که در سوره ی مائده مطرح شده است؟ آیا مسأله ی مهم دیگری بوده، اگر جهاد بوده است که سالیان دراز مسلمانان جهاد می کردند. اگر اصل مسأله ی توحید و یگانگی خدا بوده که رسول خدا صلی الله علیه وآله 23 سال روی آن زحمت کشیده و تبلیغ کرده بود. پس چه پیام مهمّی بوده که «إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه»؟
چه حادثه ی مهمی بوده که عده ای مخالفش بودند و ممکن بود برای پیامبر صلی الله علیه وآله توطئه بچینند که خداوند پیغمبرش را در امن و امان خودش قرار می دهد؛ «وَاللَّه یعْصِمکَ مِنَ النَّاسِ»؟
تا به امروز جواب این سؤالات باقی مانده. چرا؟ برای این که ریشه ی مطلب که داستان غدیر است، یا از نظر روایت یا از نظر محتوا و معنا پوشانده شد.
این بخش عظیم از تاریخ اسلام، وقتی در تاریکی فرو رفت، سؤال های مربوط به آیات قرآن بدون جواب باقی ماند.
باید بگوییم اگر همه ی عالم را بگردیم، تمام آیات و روایات را ببینیم و تمام تاریخ اسلام را بررسی کنیم تا داستان غدیر را در کنار آیه 67 مائده قرار ندهیم، تفسیر این آیه برای ما غیر ممکن است. (به نقل از سخنان آیة الله العظمی مکارم شیرازی دام ظله)
به راستی اگر مخافان غدیر با خلافت امیر المؤمنین علیه السلام مخالفت نمی کردند ، چه می شد؟
حارث بن نعمان فهرى پس از مخالفت آشکار خطاب به رسول خدا صلی الله و علیه وآله گفت: “اى محمد! ما را به خدا خواندى پذیرفتم، نبوت خود را مطرح کردى، لااله الاالله و محمد رسول الله گفتیم، ما را به اسلام دعوت کردى اجابت کردیم، گفتى، نماز در پنج وقت بخوانید خواندیم، به زکات و روزه و حج و جهاد سفارش کردى اطاعت کردیم، حال پسر عموى خود را امیر ما ساختى که نمى دانیم این حکم از طرف خداست یا با اراده شخصى شما پیدا شده است؟”
رسول خدا صلی الله و علیه وآله پاسخ داد سوگند به خدا که جز او پروردگارى نیست، این دستور از طرف اوست.
حارث بن نعمان فهرى با غروری که تمام وجودش را فرا گرفته بود تقاضاى عذاب کرد. بیچاره فکر میکرد قدرتى وجود ندارد تا او را کیفر دهد.
او گفت: پروردگارا! اگر آنچه محمد درباره علی می گوید از جانب تو و برحقّ است؛ پس از جانب آسمان برسر ما باران سنگ ببار، یا به عذابی دردناک ما را گرفتار کن»؛ هنوز به مرکب خود نرسیده بود که ناگهان سنگی از آسمان فرود آمد و برسر او اصابت کرد و در دم به هلاکت رسید.
قرآن در سوره معارج (هفتادمین سوره قرآن) در سه آیه آغاز آن، به ماجرای عذاب فوری اعتراض کننده به ماجرای غدیر و رهبریت حضرت علی(علیه السلام) اشاره کرده و می فرماید:سَألَ سائِل بِعَذابٍ واقعٍ. لِلْکافِرینَ لَیسَ لَهُ دافِع. مِنَ اللّهِ ذِی الْمعارِج؛ تقاضا کننده ای درخواست عذابی(برای خود) کرد که واقع شد. این عذاب مخصوص کافران است و هیچ کس نمی تواند آن را دفع کند. از سوی خداوندی است که ذی المعارج است. (فرشتگانش برآسمانها صعود می کنند» (سوره معارج، آیات 3 ـ 1)
برپیشانی بلند تاریخ همواره یک سری حقایق زیبا و ماندگاری می درخشد که مرور زمان هرگز توان انکار آن را ندارد.
از جمله این حقایق؛ سفارش ها و گفته های رسول خدا درباره امام علی(ع) است و آیات نخستین سوره معارج؛ گواه زنده یکی از آن حقایق است که در این مختصر با رویداد آن آشنا خواهید شد.
مقام منیع و فضایل امام علی از دیرباز مورد حسادت کینه توزان و زیاده خواهان و جاه طلبان و حسد پیشه گان قرار گرفته است و آنان با انکار حق آن مظلوم، خیال می کردند توان جلوگیری از تابش نور حقایق را نیز دارند.
شأن نزول
مرحوم طبرسی از حسین بن محمد روایت کرده که: از سفیان بن عیینه سؤال کردم، آیه فوق درباره چه کسی نازل شده است؟ (1)
او جواب داد: از چیزی سؤال کردی که پیش از تو کسی این سؤال را از من نپرسیده است. امام صادق از پدرانش ـ علیهم السلام ـ مرا خبر داد که چون رسول خدا روز غدیر خم دست أمیر المؤمنین را گرفت و بلند کرد، در حضور مردم فرمود: «هرکس من مولای او هستم علی نیز مولای اوست». آن حضرت را آشکارا به امامت منصوب کرد و در قبائل عرب نیز این خبر منتشر شد.
نعمان بن حارث فهری نزد پیامبر آمد و عرض کرد: ای محمد! ما را امر نمودی به گفتن: «لا إله إلاّ اللّه، مُحَمَّد رَسُولُ اللّه» ما قبول کردیم و گردن نهادیم، سپس امر کردی در پنج وقت نماز بگزاریم، پذیرفتیم، امر به زکاة، حج، روزه و سایر واجبات کردی، اطاعت نمودیم. به اینها راضی نشدی تا این که پسر عموی خود ـ علی ـ را به امامت و وصایت منصوب داشتی. آیا این کار را از طرف خود انجام دادی یا خدا به تو دستور داد چنین کنی؟
رسول خدا در پاسخ او فرمود: سوگند به آن خدایی که جز او خدایی نیست؛ من به امر و فرمان پروردگار علی را منصوب نمودم و این دستور از ناحیه خدا است..
نعمان بن حارث فهری روی برتافت و گفت: أللَّهُمَّ إنْ کانَ هذا مِنَ الْحَقِّ فَأمْطِرْ عَلَینا حِجارةً مِنَ السَّماءِ أوِ ائْتِنا بِعَذابٍ ألیمٍ؛پروردگارا! اگر آنچه محمد درباره علی می گوید از جانب تو و برحقّ است؛ پس از جانب آسمان برسر ما باران سنگ ببار، یا به عذابی دردناک ما را گرفتار کن». (2)
نعمان بن حارث فهری هنوز به مرکب خود نرسیده بود که ناگهان سنگی از آسمان فرود آمد و برسر او اصابت کرد و در دم به هلاکت رسید. (3)
جالب است بدانید که مرحوم علاّمه امینی در کتاب «الغدیر» شأن نزول این آیه شریفه را از 30 نفر از علمای معروف اهل سنّت ـ با ذکر مدرک و عین عبارت آنها ـ نقل می کند که مقصود از آیه شریفه همان نعمان بن حارث فهری است.
نتیجه
از این رویداد مهم تاریخی روشن می شود که مقام امامت امام علی از زمان پیامبر برای همگان معلوم بوده است و انکار آن همچون انکار خورشید است.
در این که آیا امکان دارد فردی کافر و کینه توز مانند نعمان بن حارث فهری چیزی را از خداوند بخواهد و به آن برسد؟
در پاسخ باید گفت: نعمان نابودی و هلاکت خود را از خدا خواست و خدای تعالی فرمود: «لِلْکافِرینَ لَیسَ لَهُ دافِع؛ هیچ فردی نمی تواند عذابی را که این کافر درخواست کرده است از او دفع کند». او بخشش و رستگاری از خدا طلب نکرد، بلکه عذاب خواست و خداوند علاوه بر این که او را تحقیر کرد؛ عذاب هم نمود.
آری نعمان بن حارث؛ ظالمانه منکر حق امام شد و از قبول امامت روی برتافت و در نهایت؛ خود در آتشِ ستمِ برامام بسوخت. و این داستان نیز نشانه ای بود از نشانه های حقانیت علی(ع) است..
قسمتی از متن برگرفته ازپایگاه الشیعه و بیتوته
پی نوشت:
1- مجمعالبیان، ج10، ص 352
2- مجمعالبیان، ج10، ص 325
3- الغدیر، ج1، ص 239 تا 246