بعد از اتفاقاتی که برای مجموعه پرسابقه و محبوب کلاهقرمزی افتاد و اختلافات بین تلویزیون و سازندگان برنامه، اجازه ادامه فعالیت به طهماسب و جبلی را نداد، امید چندانی برای احیای آن باقی نمانده بود. حالا با گذشت چند سال، طهماسب نه با همان برنامه، بلکه با ایده و عروسکها و قالب جدیدی برنامهای دیگر عرضه کرده است. در وهله نخست، این گمان میرفت که مجموعه جدید، با توجه به این که سابقه برنامه و شخصیتهای متنوع کلاهقرمزی را ندارد و از تلویزیون هم پخش نمیشود و صرفا یک پلتفرم اینترنتی، پشتیبان و عرضهکنندهاش است، مورد استقبال چندانی واقع نمیشود، اما آن چه در مدت پخش شش قسمت این سریال سپری شده، خلاف این انگاره ثابت شد و نشان داد اگر خلاقیت و اعتبار و تجربه پشت یک برنامه باشد، میتوان کلیشههای رسمی سیطره «رسانه ملی» را زدود و بر آن پیشی گرفت.
مهمونی هم مثل کلاه قرمزی مبتنی بر الگوی چالش عروسکها و مسئول برنامه و مهمانها است که ترکیبی از اختلاف، دعوا، سوء تفاهم، محبت، دوستی، زرنگبازی، درددل و ویژگیهای رفتاری مختلف است و طهماسب به عنوان عنصر محوری این فضا، نقش تعدیلکنندهای دارد که گاه بیننده است و گاه نصیحتکننده و گاه دخالتگر. اصولا قالب اصلی برنامههای طهماسب که در مهمونی هم نمود دارد، پیشبرد فضا بر اساس تضادها و تناقضها است که گویی بازتابی از واقعیتهای رفتاری بیرونی اعضای جامعه و خانواده و نهادها است.
اما در مهمونی چند نمود جدید هم دیده میشود که مهمترینشان، خروج طهماسب از برخی محدودیتهای برنامههای قبلیاش است. همین که او دیگر در نقش و با نام «آقای مجری» در برنامه ظاهر نمیشود و او را به همان نام خودش خطاب میکنند (حتی اغلب بدون پیشوند آقا) نشانگر خروج از هویتی حقوقی به سمت هویتی حقیقی است که راه را برای نزدیکی بیشتر مخاطب به برنامه هموارتر میسازد. بدهبستانهای کلامی عاطفی او و قیمه، آوردن بچهای فقیر اما بیتربیت از کف خیابان، کارکنانی که با تماشای ستارگان از خود بیخود میشوند، نوازندگان خالتوریای که با سماجت و آویزان شدن و دروغ قصد ترقی دارند و البته پشهای که با لفاظی و ادب و ارائه استدلالهای مختلف و حمل صفات دیگران، به تدریج نزدیک میشود و میخواهد بزند.
درباره وجوه مثبت برنامه بسیار نوشتهاند و این جا قصد تکرارشان نیست. اما دو نکته مهم وجود دارد که اگر نادیده انگاشته شوند، پتانسیل پرقدرتی برای با سر خوردن به زمینِ برنامه خواهد بود.
نکته اول، تکرار شوخیها و ایدههایی ثابت است. اگرچه گاه تلاش میشود در متن شوخیها، تنوعهایی اضافه شود، اما قالب تیپیکال عروسکها، فضایی را شکل داده که مثلا قربانصدقهرفتن قیمه و سوال درباره آزمایش خون و بده بزنیم پشه و پرروبازی و فحشهای بچه، وجه غالب باشند و این ماجرا اگر با خلاقیت جدیدی همراه نشود، عامل شکست خواهد بود. به همین بیفزایید بازی جملهسازی و ادای حس با مهمان برنامه که روندی تکراری گرفته و اگر مهارت مهمان در جذب مخاطب نباشد، بخشی کسلکننده است.
نکته دوم ناهمگونی بخشهای مختلف برنامه است. از تماشاگرانی که فقط اول برنامه دست میزنند و بعد دیگر هیچ حضور و کنش و واکنشی ندارند گرفته تا نمایشهای نهچندان جذاب وسط گفتوگو با مهمان. بخش موسیقی ملل هم اگرچه ناهمگون است، ولی به دلیل جذابیت ذاتیاش که با نمایش ساز و آلات موسیقی مضاعف میشود (چقدر سیاستهای تحدیدی بیمنطق تلویزیون در موارد مختلف از جمله نشان ندادن ساز در طول این چند دهه منقبض بوده که حالا نشان دادن ساز در برنامهای پلتفرمی، نشان جذابیت است!) به هر حال تماشایی/شنیدنی است؛ مخصوصا که در گذر از فضای رسمی کلیشهای، سراغ مواردی همچون موسیقی شعله هم میرود و از ماویماوی ابراهیم تاتلیس هم یاد میکند.
برنامه مهمونی، با تمرکز بر ایده معنایی دوستی و عشق و قالب صمیمیتر در قیاس با برنامههای قبلی، حال و هوای خوبی دارد و این حس را به مخاطب هم منتقل میکند. اما خطر تکرار و ناهمگونی، تهدید بزرگی است که اگر به موقع به آن توجه نشود، عمر این حس خوب چندان به درازا نمیکشد.